بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۵۸ مطلب با موضوع «فدک» ثبت شده است

شکی نیست در اینکه اسلام دین فرهنگ است؛ چون اساس و پایه آن بر عدل و عدالت استوار است. اسلام با بی فرهنگی کاملاً مخالف است و از مسلمان بی انضباط و احمق و وظیفه نشناس نفرت دارد. مسلمان باید آگاه و با بصیرت باشد، حدود وظائف فردی و اجتماعی و دینی خود را تشخیص دهد و از آن تخطی ننماید. این ایده اسلام و فلسفه وجودی آن است؛ اما با غصب خلافت و فدک فرهنگ اسلام دستخوش حوادث گشت. به عبارت سادهتر مسلمانان از فرهنگ اسلامی عقب مانده و بی بهره شدند. توضیح مطلب بدین قرار است:

بعد از غصب خلافت و فدک دو چیز را برای مسلمانان تا روز قیامت به ارمغان آوردند: اول منزوی گشتن حق و عدالت، و دوم اشاعه ظلم و تعدی. به جریان افتادن این اصل شوم، فرهنگ اسلامی را لکه دار ساخت و برای همیشه جلوی روند تکاملی آن را گرفت؛ زیرا تکامل فرهنگی یک ملت به وجود رهبری با فرهنگ بستگی دارد. وقتی رهبری مسلمین بعد از رسول خدا به دست اشخاص بی فرهنگ و ستمکار قرار بگیرد شما چگونه انتظار دارید آن جامعه از نظر فرهنگی رشد کند؟

مسأله غصب فدک و در نتیجه ظلم بر اهلبیت آنان را گوشه نشین یا مقتول ساخت. میان آنها و جامعه فاصله افتاد و مردم از وجود آنان بهره کافی و وافی نبردند. اهلبیت فرهنگ مجسم اسلام بودند. مواعظ و نصایح آنان سازنده و عمل آنان سرمشق بود. اگر این بازیها که در صدر اسلام بوجود آمد و اهل بیت عصمت و طهارت را از میدان به در کرد و گوشه نشین ساخت بوجود نیامده بود و مسلمانان از خرمن فیض آنان خوشه چینی می کردند و دستورات سازنده آنان را به کار می بردند معلوم می شد فرهنگ اسلام چیست و مسلمانی یعنی چه؟ دیگر کار اسلام و مسلمین به جایی نمی رسید که قریب هشتاد سال مسلمانان بهترین انسان اسلام؛ بلکه تاریخ بشر بعد از رسول خدا، یعنی علی علیه السلام را روی منبر و زمین و حتی در قنوت سب و لعن کنند و این عمل زشت و دور از عقل و دین را فریضه دینی به شمار آورند. آیا این نتیجه انحطاط یا زوال فرهنگی در یک جامعه نیست؟ آیا ریسمان به گردن علی کردن و فاطمه زهرا را با آن وضع فجیع شهید کردن و آب را بر روی فرزند رسول خدا در کربلا بستن و اهلبیت را اسیر کردن و سرهای اولیای حق را بر نیزه کردن و هزاران جنایت دیگر که در تاریخ اسلام واقع شده و قلم از ذکر آن شرم دارد بی فرهنگی نیست؟ اگر هست از کجا سرچشمه گرفته است؟ آیا فرهنگ اسلام این بود؟ پس چرا رسول خدا حاضر نشد حتی بر روی یهودیان قلعه خیبر که کافر حربی بودند آب را ببندد؟

با ایجاد چنین وضعی، مسلمانانی به جامعه بشر تحویل دادند که از فرهنگ اصیل اسلامی بویی نبرده بودند. دزدی می کنند، دروغ می گویند، تهمت می زنند، و بالاخره به تمام گناهان آلوده اند و نام خود را مسلمان هم می گذارند.

پس اگر ما می گوییم خلافت غصب شده، یا فدک به یغما رفته مقصود حکومت کردن و یا درآمدی که از فروختن خرما عاید می شد نیست؛ چون تمام اینها وسیله است. هدف چیز دیگری است. بلکه مقصود آن است که با قطع وسیله هدف پایمال شود و مردم به هدف نرسند و بهره ای را که می بایست از اسلام ببرند بردند و در نتیجه در زمره کسانی قرار گرفتند که خسر الدنیا و الآخره هستند.

از مسائل بسیار قابل توجه این که هیچ یک از امامان اهل بیت بعد از غصب نخستین، هرگز در امر فدک دخالت نکردند، نه علی علیه السلام در دوران حکومتش در این امر دخالتی کرد و نه امامان دیگر، و افرادی مانند عمر بن عبدالعزیز و یا حتی مأمون خلیفه عباسی، پیشنهاد کردند که به یکی از ائمه اهلبیت علیهم السلام بازگردانده شود، و این واقعاً سؤال انگیز است که این موضع گیری در برابر مسأله فدک به چه علت بود؟

چرا علی علیه السلام در زمانی که تمام کشور اسلام زیرنگین او بود این حق را به صاحبان اصلی بازنگردانید؟ و یا چرا فی المثل مأمون که این همه اظهار ارادت- و لو ظاهراً- به امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام می کرد فدک را به آن حضرت تقدیم نکرد؟ بلکه بدست بعضی از نوه های زید بن علی بن الحسین علیهما السلام به عنوان نماینده بنی هاشم سپرد؟

در پاسخ این سؤال مهم تاریخی می گوییم:

امام امیرمؤمنان علیه السلام در همان کلام کوتاهش همه گفتنی ها را گفته است، آنجا که می فرماید: «آری، از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها فدک در دست ما بود، عده ای نسبت به آن بخل ورزیدند، ولی در مقابل گروه دیگری سخاوتمندانه از آن صرف نظر کردند، و بهترین داور و حاکم خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالی که فردا به خاک سپرده خواهیم شد».

آن بزرگوار عملاً نشان داد که فدک را به عنوان یک وسیله درآمد و یک منبع اقتصادی نمی خواهد، و آن روز هم که فدک از ناحیه او و همسرش مطرح بود برای تثبیت مسأله ولایت و جلوگیری از خطوط انحرافی در زمینه خلافت پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله بود، اکنون که کار از کار گذشته، و فدک بیشتر چهره مادی پیدا کرده، گرفتن آن چه فایده ای دارد؟

سید مرتضی علم الهدی عالم و محقق بزرگ شیعی در این زمینه سخنی پرمعنی دارد، می گوید: هنگامی که امر خلافت به علی علیه السلام رسید درباره بازگرداندن فدک خدمتش سخن گفتند، فرمود:

«إنی لأستحیی من اللَّه أن ارد شیئاً منع منه ابوبکر و امضاه عمر» (10) .

من از خدا شرم دارم که چیزی را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه نهاد، به صاحبان اصلیش بازگردانم!

در حقیقت با این سخن هم بزرگوارای و بی اعتنایی خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایه مادی و منبع درآمد، نشان می دهد، و هم مانعین اصلی این حق را معرفی می کند! (11) .

اما این که چرا بعضی از خلفاء که ظاهراً می خواستند به خاندان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله ابراز ارادت کنند، فدک را به ائمه اهل بیت علیهم السلام بازنگرداندند و مثلا به نوه های زید بن علی یا افراد ناشناس دیگری به عنوان نمایندگی بنی فاطمه علیها السلام تحویل دادند؟ این امر دو علت ممکن است داشته باشد:

ائمه هدی علیهم السلام هرگز حاضر به پذیرش فدک نبودند، چرا که این کار در آن زمان بیشتر جنبه مادی داشت تا معنوی، و شاید حمل بر علاقه به دنیا می شد، نه امتیاز معنوی، و به تعبیر دیگر قبول آن در آن شرایط برای ائمه هدی علیهم السلام کوچک بود.

علاوه بر این دست آنها را در مبارزه با خلفای جور می بست، چرا که هر زمان می خواستند مبارزه کنند فدک را مسترد می داشتند (همان گونه که در ماجرای پس گرفتن فدک از طرف ابوجعفر خلیفه عباسی از بنی الحسن در تاریخ آمده است که بعد از قیام بعضی از آنها بر ضد دستگاه خلافت، فدک را از همه گرفت).

خلفای جور نیز ترجیح می دادند که امکانات مالی امامان اهل بیت علیهم السلام گسترده نشود، همان طور که در داستان معروف «هارون» مشهور است که وقتی به مدینه آمد احترام فوق العاده ای برای امام موسی بن جعفر علیهما السلام قابل شد به گونه ای که برای فرزندش مأمون تازگی داشت.

اما هنگامی که نوبت به هدایا رسید هدیه ای را که خدمت امام علیه السلام فرستاد، بسیار ناچیز بود. مأمون از این مسأله در شگفت شد، و هنگامی که علت را از پدر سؤال کرد او در جواب مطلبی گفت که حاصلش این بود: ما نباید کاری کنیم که آنها قدرت پیدا کنند و فردا بر ضد ما قیام نمایند!

 


(10) شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 252.

(11) و هم احتمال اختلاف اندازی و ماجراجویی طرفداری غاصبین فدک داده می شد.

رموز و اسرار مطالبه فدک را می توان به شرح زیر، خلاصه نمود:

فاطمه، همچون دیگر افرد بشر، حق خود را مطالبه می کرد، خواه این حق، بخشش یا عطیه ای از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله باشد، یا میراث یا حقوقی شرعی هم چون خمس. و از جهت این حق طبیعی است که حضرت زهرا، اقدام نمود تا واقعیت آن گروه را بر ملا سازد و بدین وسیله حقیقت آنان را آشکار نماید چنانکه حکمت اقتضا می نمود که اقدام، از سوی حضرت زهرا علیها السلام صورت گیرد. زیرا پس از آنکه حاکم جدید همه امتیازات هاشمیان را در اختیار گرفته بود... اقدام به مطالبه از سوی حضرت علی بن ابیطالب و دیگر هاشمیان در شرایطی که آنان از بیعت کردن با خلیفه و پذیرش آنچه در سقیفه روی داده، خود داری کرده بودند، مشکل بوده و هر گونه تحرکی از سوی آنان، بهانه برای تصفیه ای می شد که نشانه هایش از خلال سخنان گروه سقیفه در افق هویدا شده بود، زیرا که آنان در مورد شیوه و تاکتیکی که هاشمیان و در رأس آنان حضرت علی علیه السلام را مجبور به بیعت کنند، با هم به بحث و تبادل نظر پرداخته بودند. لذا ایجاد هر بهانه می توانست عمر و ابوبکر را به هدف خویش برساند.

حضرت زهرا، مطالبه کردن فدک را فرصت خوبی برای اظهارنظر خود درباره خلافت یافت؛ زیرا لازم بود که نظریات خود را در برابر توده های مردم بیان کند و مسجد را مکانی مناسب برای این کار به شمار آورد. زیرا آنجا جایگاه خلافت بود و جائی بود که پدرش در آنجا در مورد فضیلت و جایگاه فاطمه در نزد خداوند و درباره صداقت و زهد و قدسیتش، سخنها گفته بود، لذا، خود را در خطبه معرفی نمود و گفت: «و بدانید که من فاطمه هستم و پدرم محمد صلی اللَّه علیه و آله است» پس از آن به انجام وظیفه مکتبیش پرداخت با این هدف که بیان کند کار خلافت به کجا کشیده است و حقایق را نیز آشکار نماید، تا بدین وسیله هلاک گردد آن که از روی دلیل هلاک می گردد و زنده بماند آن که از روی دلیل زنده می ماند.

بحث فدک بهانه و پوششی بود تا راه را برای بیان مقصود اصلی و نهائی که همانا خلافت غصب شده بود باز کند، مسئله و مقصود اصلی به همسرش اختصاص داشت که آن ولایت امری و حکومت بر مسلمین بود... لذا فدک مستقیماً به خلافت مرتبط گشت و محتوای آن دگرگون و معنایش مهمتر شد زیرا از آن پس، منحصر به قطعه زمین محدودی نبود، بلکه معنای آن خلافت و مربوط به همه سزمینهای اسلامی بوده است.

بنابراین، فدک، تعبیر دوم و بیان رمزگونه در مورد خلافت اسلامی است. یعنی حضرت زهرا علیها السلام فدک را مقدمه ای برای رسیدن به موضوع خلافت قرار داده بود.

ابن ابیالحدید در شرح خود گفته است: «از علی بن الفارقی، مدرس مدرسه غربی در بغداد پرسیدم و گفتم: آیا فاطمه راست می گفت؟ گفت: آری. گفتم: پس چرا ابوبکر در حالی که وی را راستگو می دانست، آن را به او تحویل نداد؟

او در جواب لبخندی زد و سپس با وجود این که فردی متشخص و محترم بود و کمتر به مزاح می پرداخت، سخنی زیبا و جالب بر زبان آورد و گفت:

اگر امروز فدک را، با همین ادعا یعنی راستگویی فاطمه، به او می داد، فردا باز می آمد و خلافت را برای شوهرش مطالبه می نمود و او را از جایگاهش دور می ساخت. لذا برای او امکان نداشت که عذری بجوید و یا با چیزی موافقت نماید. زیرا در آن صورت بر خود ثابت می کرد که او در ادعای خود، هر چه باشد، راستگو بود بدون اینکه نیازی به دلیل و گواهان داشته باشد» (3) .

آنچه ادعای ما را ثابت می کند که خلافت هدف اساسی بوده است، مطلبی که در کتاب الامامه و السیاسه از قول ابن قتیبه آمده است: «علی، کرم اللَّه وجهه، بیرون آمد در حالی که فاطمه دختر رسولاللَّه صلی اللَّه علیه و آله را شب هنگام بر مرکبی سوار کرده بود و به سوی مجالس انصار رفت و از آنان یاری خواست و آنان می گفتند: ای دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد انجام شده است و اگر همسر و عموزاده ات، پیش از ابوبکر نزد ما می آمد، ما هیچکس دیگر را با وی برابر نمی دانستیم. پس علی کرم اللَّه وجهه، گفت: آیا می گویید که باید پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله را در خانه اش رها می کردم و او را به خاک نمی سپردم و برای نزاع با مردم بر سر قدرت، خارج می شدم؟ پس فاطمه گفت: ابوالحسن انجام نداد مگر آنچه را که شایسته وی بود و به خدا سوگند، آنان انجام دادند آنچه را که خداوند با آنان حساب خواهد کرد و از آنها مطالبه خواهد نمود» (4) .

فاطمه علیها السلام در مورد خلافت، موضعی واضح داشت تا آنجا که خانه وی، در نظر گروه سقیفه، مرکز مبارزه و مخالفت بود. تا آنجا که عمر در بیان راز حادثه سقیفه، آن را فتنه ای دانست که خداوند، مسلمین را از شرش حفظ کرد و گفت: علی و زبیر و همراهان او در خانه فاطمه، از پیوستن به ما خودداری نمودند (5) .

هاشمیان در خانه فاطمه علیها السلام تجمع نموده، مخالفت خود را با آنچه در سقیفه پیش آمد، اعلام نمودند، بعضی از انصار نیز همراه آنان بودند و شعار می دادند: جز با علی، بیعت نخواهیم کرد! این خبر را ابن اثیر نقل کرده است.

سپس ادامه می دهد: «علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه، از بیعت خودداری نمودند و زبیر گفت: شمشیرم را غلاف نمی کنم، تا اینکه با علی بیعت شود. پس عمر گفت: شمشیرش را بگیرید و آن را بر سنگ بزنید» (6) و در تاریخ یعقوبی آمده است که: «براء بن عازب آمد و درب خانه را بر روی بنی هاشم کوبید و گفت: ای گروه بنی هاشم! با ابوبکر بیعت شد. پس بعضی از آنان گفتند: مسلمانان کاری انجام نمی دادند مگر اینکه ما در میانشان باشیم زیرا ما به محمد صلی اللَّه علیه و آله نزدیک تریم. آنگاه عباس گفت: به خدای کعبه، کار خود را کردند» (7) .

و نیز نقل می کند که: «جمعی از مهاجرین و انصار از بیعت با ابوبکر خودداری نموده به علی بن ابیطالب گرویدند که عباس و فضل فرزند عباس و زبیر و مقداد و سلمان و عمار، از جمله آنان بودند» «و به ابوبکر خبر رسید که این گروه همراه علی در خانه فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله گرد هم آمده اند. ابوبکر همراه عده ای آمد و بر خانه یورش برد» (8) .

بنابراین حضرت زهرا مبارزه و معارضه را در تمام ابعاد آن دنبال می کرد، زیرا این پیکار از خانه او آغاز شده بود. اما همچنان که آشکار است، وظیفه و نقش هر مبارز، از شخصی به شخص دیگر متفاوت است به این علت فاطمه علیها السلام برای انجام نقش مبارزاتی خویش بر شخصیت پاک مقدس خود، اتکاء نمود. زیرا قرآن و پیامبر خدا، مسلمین را با آن شخصیت آشنا ساخته بودند، لذا بر این پایه مخالفت خود را اعلام نمود، چنانکه از متون تاریخی که ما به آنها اشاره کردیم، آشکار است، و برای نیل به هدف مبارزه، مطالبه فدک عنوان شد ولی آن گروه، تلاش کردند تا همه منافذی را که برای رساندن سخن حق به مردم، گشوده می گشت ببندند. اما با این وجود، موضع حضرت زهرا، بمانند نور راهنما باقی ماند. نوری که بوسیله آن، حق آشکار می گردد، تا کسانی که خواهان حقیقت باشند، به آن نائل گردند.

فاصله میان وفات پیامبر صلی اللَّه علیه و آله تا زمان وفات دخترش فاصله زهرا علیها السلام منحنی خطرناکی در تاریخ امت اسلامی بود، که آثار خود را آشکارا برای کسی که گوش شنوا و چشمی بینا داشته باشد، بر جای گذاشته است.

در این برهه از زمان، فاطمه علیها السلام نقشی اساسی داشته و در مقابل آن نیز یاران سقیفه دست بسته و خاموش ننشستند تا نظاره گر فاطمه زهرا علیها السلام باشند که هر چه را بخواهد انجام دهد. لذا خلیفه و یارانش باید تلاشی به خرج می دادند تا این فریاد را خاموش کنند و لذا، حوادثی پر التهاب پیش آمد، آنگونه که در کتابهای تاریخ و سیره داستان آن به تفصیل آمده است.

 


(3) شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 284.

(4) الامامه و السیاسه، ج 1، ص 19.

(5) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 327.

(6) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 325.

(7) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124.

(8) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124- 126.

در علت قضیه می توان گفت: پیغمبر اکرم از جانب خدا مأمور بود که علی علیه السلام را به خلافت و جانشینی خودش تعیین کند و می دانست که مردم به آسانی زیر بار زمامداری او نمی روند و برای خلافتش کارشکنی خواهند کرد. می دانست که بسیاری از خانواده های عرب نسبت به حضرت علی عقده هائی دارند، زیرا علی علیه السلام مرد شمشیر و عدالت است و کمتر خانواده ای است که یک نفر یا چند نفرشان در زمان کفر به دست آن جناب کشته نشده باشد. پیغمبر اسلام می دانست که برای خلافت و اداره ملت بودجه لازم است و با آن اوضاع و شرائط تهیه فوری بودجه کار دشواری است. می دانست که حضرت علی اگر بتواند به فقرا و درماندگان کمک کند و نیازمندیهای جامعه را برطرف سازد، کدورت ها تا حدی برطرف و دلها به سویش متمایل خواهد شد.

از این رهگذر بود که فدک را به فاطمه علیه االسلام بخشید و در واقع در اختیار خلیفه آینده اش قرار داد تا درآمد سرشارش را در بین فقرا و درماندگان تقسیم کند، شاید کینه و کدورتهای دیرینه خودشان را فراموش کنند و متوجه بیت حضرت علی گردند. در اوضاع بحرانی آغاز خلافت، از آن اموال استفاده کند و در راه پیشبرد هدف رسول خدا از آنها بهره برداری نماید. در واقع می توان گفت: فدک را تنها به حضرت فاطمه نبخشید؛ بلکه به خانه ولایت تقدیم نمود تا بدان وسیله به بودجه اقتصادی خلافت کمک نموده باشد.

فدک در زمان حیات رسول خدا در اختیار فاطمه علیها السلام قرار گرفت. به مقدار قوت لا یموتی از آن برمی داشت و بقیه را در راه خدا صرف می کرد و در بین بیچارگان تقسیم می کرد.(9) .

 


(9) تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 272.

حضرت فاطمه علیها السلام در پاسخ عایشه دختر طلحه فرمود:

تو از من درباره جنایتی پرسش می کنی که دل مرغان هوا از شنیدن آن کباب است و قدم های انسان را سست می کند و به لرزه در می آورد، گرد و غبارش به آسمان رفته داستان مصیبت بارش در زمین به جای مانده است. فرزند فرومایه ابی قحافه از قبیله تیم و حقه باز قبیله عدی خواستند تا با ابوالحسن علی علیه السلام رقابت کنند و چون نتوانستند کاری از پیش ببرند، بغض گلویشان را فشرده، کینه و دشمنی او را در سینه هایشان پنهان کرده و ظاهر آن را در خون فرود بردند، همین که چراغ دیانت خاموش و پیامبر امین دیده از جهان فرو بست، کینه هایشان به جوش، و خشمشان به خروش آمد، شیطان حاکم بر افکار و گفتارشان گشته، بی درنگ دست روی فدک گذاشته آن را غصب کردند. همان سرزمین که ملک خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله و عطیه پروردگار به برگزیده با وفایش بود. آن حضرت ملک مخصوص خود را به خاطر کودکان گرسنه ام که نوادگان پاک او بودند به من بخشید. خداوند از این بخشش آگاه، و امین وحی او بر این واگذاری گواه بود. حال که معونه و ارث مخصوصم را از من گرفته و سایبانم را از سرم ربوده اند و نیز از مختصر روزی و قوتی که داشتم، مرا باز داشته و حقم را خورده اند، در روز قیامت شکایتشان را به خدا کرده، خورنده اش شعله های جهنم را به همراه آب داغ و گداخته خواهد دید. (2) .

 


(2) فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر، ص 407 به نقل از ریاحین الشریعه، ج 2، ص 41 ؛ امالی طوسی، ج 1، ص 207.

هر انسان نکته سنجی می داند که در فدک مسئله غصب و اجحاف مالی اگر چه در حد بسیار بالایی بود ولی به عنوان یک ضربه اقتصادی برای حضرت زهرا علیها السلام مطرح نبود، چه آن که حضرت درآمد فدک را صرف فقرا می نمود و در همان ایام که مالک فدک بود و طی چهار سال که درآمد کلان آن را در اختیار داشت، در خانه اش غذای روزانه هم یافت نمی شد و گاهی سه روز همه اهل خانه روزه بودند و با آب افطار می کردند و در همان ایام چادر فاطمه علیها السلام از چند جا وصله داشت.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: «بدانید که امام شما از دنیایش به دو لباس کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کرده است... بخدا قسم از دنیای شما طلایی جمع نکرده ام، و از غنایم آن چیزی ذخیره نکرده ام، و برای این لباس کهنه ام حتی لباس کهنه دیگری ذخیره نکرده ام و از زمین آن چیزی تصرف نکرده ام و از این دنیا جز به اندازه قوت کمی نگرفته ام و دنیا در نظر من بی ارزش تر و پست تر از آب بینی بز است.

بلی، از آنچه زیر آسمان است فدک در دست ما بود، که نسبت به آن هم عده ای بخلشان برانگیخته شد و عده ای به آن اعتنا نداشتند. خداوند خوب حاکمی است! من فدک و غیر فدک را می خواهم چه کنم»؟ (1).

 


(1) نهجالبلاغه، نامه 45.

از آنجا که در فدک سخن از عصمت زهرا علیها السلام و بی حرمتی نسبت به حق فاطمه علیها السلام و معرفی دشمنان و معاندین خاتون کبریاست، شیعه در طول تاریخ از کنار این مسئله به آسانی نگذشته است. مگر شیعه غیر از زهرا علیها السلام و خاندان او چه دارد؟ از این دری که چندی پیش سوخته و امروز فدکش غصب شده کجا برود؟ آیا دین شیعه اجازه می دهد زهرای آزرده خاطر و مجروح بدن را با محسن شهید ش تنها بگذارد؟ آیا ولایت شیعه اجازه می دهد علی علیه السلام را در این همه مصیبت به حال خود رها کند؟ آیا مسئله ای از این لازم تر هست که سراغ آن برود؟

از اینجاست که شیعه فاطمه علیها السلام برای همیشه تاریخ مسئله فدک را زنده نگه می دارد و این را وظیفه خود می داند. اگر مسئله فدک امروز در حضور شیعه اتفاق می افتاد، آنان به استناد مقام عصمت کبری، به طور قطع و بدون توجه به هر سخن و دلیلی، کلام آن حضرت را بر روی چشم می گذاردند و بدان یقین داشتند و در مقابل امضا ی پروردگار هر سخنی را یاوه می دانستند.

آنچه به عنوان مسئله فدک مطرح است نه بر سر بخشوده پیامبر صلی الله علیه و آله است و نه ارث. گفتگو بر سر آنست که وقتی کلا می و عملی از معصوم صادر شود حجت تمام عیار است و کسی حق اعتراض بر او ندارد. اشکال بر سر بی توجهی و کوتاهی مردم در مقابل عصمت کبری است و دفاع شیعه از حریم چنین مقام والایی است.

اینک ماییم که بعنوان طرفداران فدک باید بدانیم فاطمه علیهاالسلام در خطابه اش چه فرموده، و در قبال غاصبین فدک چه عکس العمل هایی داشته، و نیز دشمنان او چه برخوردهایی داشته اند. اینجاست که به خوبی صف فاطمه علیها السلام را خواهیم شناخت و با تمسّک به عنایت او در روز قیامت در پیشگاهش سرافکنده نخواهیم بود.

ترسیم خلاصه ای از خطابه حضرت زهرا علیها السلام و آنچه همراه و بعد از آن اتفاق افتاده بعنوان یک مجموعه واحد می تواند آمادگی قبلی برای مطالعه دقیق متن آن را فراهم آورد و بخاطر سپردن اجمالی از واقعه تأثیر بسزایی از تحلیل و فهم آن خواهد داشت. در این بخش ضمن تلخیص مطالب، یک دوره کامل از خطابه حضرت زهرا علیها السلام و ماجراهای مقارن آن در 25 قسمت تقدیم شده است.

حمد و ثنا و توحید: ابتدا حمد و ثنایی بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جاری فرمودند که در حال مصیبت حضرت حاکی از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حی متعال و اسراری از خلقت ما سوی اللَّه و علت تکلیف انسانها را بیان کردند.

ترسیمی از رسالت محمدی: در مرحله بعد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح نمودند و ضمن بیان حال جهل و بت پرستی مردم هنگام بعثت حضرت، و حکمت بزرگی که در رسالت آن حضرت بود، و اقدام مهمی که بدست آن حضرت صورت گرفت، ترسیم کاملی از شخصیت آن حضرت نشان دادند، تا آنجا که مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.

وظیفه مهم مسلمانان: بعنوان مقدمه ای بر مطلب اصلی، ابتدا خطاب به مسلمانان یادآور شدند که بعنوان اولین مسلمانان حاملان پیام نبوت در سایه امامت به امتها و نسلهای آینده اند.

قرآن و عترت: یادآور شدند که ما اهل بیت یادگاری از پیامبریم که در میان شما به ودیعه گذارده شده ایم. همچنین مطالب مفصلی در توصیف قرآن و معارف آن ذکر نمودند و برای شناخت کامل قرآن اشاره کردند که کتاب خداوند نزد ما و با ما است.

اسرار احکام الهی و معرفی وسیله در بارگاه خداوند: بعد از آن به عنوان مقام عصمت کبری، اسراری از احکام فردی و اجتماعی اسلام را مطرح کردند و سفارش به تقوی نمودند. با بیان این مطالب گویا می خواستند بگویند اگر دستورات الهی آن اثرات و نتایج را نداشته باشد نتیجه حقیقی از آن گرفته نشده است. در نهایت این قسمت از سخن تصریح کردند که اهل آسمان و زمین وسیله و واسطه ای برای اتصال با درگاه خداوندی می جویند، و آن وسیله ما اهل بیت هستیم. ما خالصان بارگاه الهی و محل قدس او و وارثان انبیاء علیهم السلام هستیم.

معرفی خود: برای ورود به مطلب اصلی ابتدا خود را معرفی نموده فرمودند:

«ای مردم! بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد است و افتخار پدری پیامبر را احدی جز من ندارد و با توجه به این معرفی، گوش خود را باز کنید و ببینید چه می گویم». با در نظر گرفتن اینکه همه مخاطبان، حضرت را می شناختند این کلام بدان معنی بود که ای مردم طوری رفتار می کنید که گویا مرا نمی شناسید. از خواب غفلت بیدار شوید که من همان فاطمه ام که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره من آن سفارشات را می فرمود.

سپس زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور شدند که چگونه پرده های ظلمت و جهل را یکی پس از دیگری کنار زد و صبح روشن اسلام را جلوه گر ساخت، و سابقه مردم را قبل از اسلام متذکر شدند و اینکه از چه شرایط جهل و فقری به چه حالی رسیده اند.

زحمات امیرالمؤمنین علیه السلام در تبلیغ اسلام: مسیر طبیعی سخن در اینجا منعطف به زحمات طاقت فرسای امیرالمؤمنین علیه السلام در ابلاغ و حفظ رسالت محمدی شد و دلسوزی حقیقی آن حضرت و فداکاری تمام عیار او برای دین خدا در زمانی که مردم در چنان افکاری نبودند مطرح شد و حضرت به ذکر اصول مطالب اکتفا کردند.

عقب گرد مردم به کمک منافقین و شیطان: برای آنکه حضرت مطلب اصلی را شروع کنند عقب گرد سریع مردم در فاصله چند روز از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح کردند، و با بیان فصیح و بکار بردن کنایات بلیغ تر از تصریح، ضمایر و ظواهر مردم را به احسن وجه بیان کردند. ابتدا ریشه اصلی را که نفاق و دوروئی و اسلام زبانی در اکثر مردم بود مطرح کردند، و سپس کمک آن را که شیطان و فرصت طلبی او از آمادگی روحی مردم است بیان کردند.

سقوط در فتنه به بهانه های واهی: سپس حضرت زهرا علیها السلام تعجب خود را از چنین سرعتی در ارتداد و پشت پا زدن به دین که هنوز پیامبرشان دفن نشده بود، و نیز از آوردن بهانه های بی جا برای عمل خود که جلوگیری از فتنه بود اعلام کردند و فرمودند: شما به بهانه فرار از فتنه این اقدامات را انجام دادید در حالی که خود این کارها ایجاد فتنه بود.

عجیب تر از آن را چنین بیان کردند که نه تنها دین خدا را کنار گذاردید و قرآن و دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله را نادیده گرفتید، بلکه بدست خود عمداً آتش بپا کردید و سعی در خاموش کردن نور خدا نمودید و ما را وادار به صبر کردید، همچون کسی که بر بریدن چاقو و فرو رفتن نیزه در بدنش صبر کند»!

توبیخ غاصبین فدک: اکنون وقت آن بود که مسئله فدک مطرح شود. از آنجا که خطابه حضرت زهرا علیها السلام در حالی ایراد می شد که حضرت هرگونه اقدام ممکن را در باز پس گرفتن فدک به انجام رسانیده بودند و غاصبین هیچ گونه عکس العمل مثبتی نشان نداده بودند و تمام سخن بر سر ارث بودن فدک و عدم ارث انبیا متمرکز شده بود، لذا حضرت بدون مطرح کردن اعطایی بودن فدک و سایر مراحل ملکیت خود نسبت به آن از قبیل شهود و عصمت خود و غیره، فقط مسئله ارث را مطرح کردند و چند ضربه اعتقادی قوی به سکوت مردم و عمل غاصبین وارد کردند و چنین فرمودند:

«آیا با این کار در پی احکام زمان جاهلیت و کنار گذاردن رسمی اسلام هستید؟! ای مسلمانان! آیا باید ارث پدرم از من گرفته شود؟ ای پسر ابوقحافه! آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من نبرم؟ این افترا است و جرأت بر پروردگار و عهد شکنی با پیامبر و کنار گذاردن قرآن است».

استدلالهای قرآنی درباره فدک: حضرت استدلال بر مسئله ارث را بصورت تمام عیار با استناد به قرآن و خواندن آیات ارث در حضور مهاجر وانصار چنین بیان فرمودند: «خداوند درباره انبیاء در قرآن ارث را مطرح کرده است و آیات ارث درباره عموم مردم نیز در قرآن صریح است. به چه دلیل من که فاطمه دختر پیامبرتان هستم باید از این اصول کلی قرآن درباره ارث مستثنی باشم؟ آیا نسبت من و پدرم را انکار می کنید؟! یا آیات قرآن مخصوص شماست و درباره پیامبر جاری نیست؟! یا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشته ایم و لذا نمی توانیم از یکدیگر ارث ببریم؟! یا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدر من و پسر عمویم علی علیه السلام می دانید؟! اکنون که حق را نادیده می گیرید، سخن ما بماند تا روز قیامت خداوند بین ما حکم کند و پیامبر صلی الله علیه و آله به مخاصمه شما برخیزد».

شکایت به پیامبر صلی الله علیه و آله: در اینجا حضرت خطاب خود را متوجه قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله نمودند، و اشعاری خواندند که متضمن شکایت و تعجب از اقدامات مردمی بود که چشم پیامبرشان را دور دیده اند و آنچه در حضور او نمی کردند بدون پروا انجام می دهند. حضرت در این کلمات از حضور در چنان وضعی آرزوی مرگ کردند.

نصرت طلبی از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نمودند و با ذکر سوابق یاری آنان نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله تعجب شدید خود را از بی تفاوتی آنان درباره دختر پیامبرشان با آن سفارشات حضرت اظهار کردند و فرمودند: «چه زود این بی توجهی ظاهر شد و این در حالی است که به راحتی می توانید از من دفاع کنید و قدرت آن را هم دارید. آیا رحلت پیامبر را مهم تلقی نمی کنید؟ مصیبت بزرگ آن است که با رفتن او حرمتش شکسته شود».

خطاب به انصار و توبیخ آنان: سپس مسئله ارث را بار دیگر با انصار مطرح کردند و با کلمه تشجیع فرمودند:

«ایهاً بنی قیله! آیا شما ببینید و بشنوید و ارث مرا ببرند؟ حتی نزد شما آمدم و یاری خواستم باز هم جواب ندادید؟ شما سوابق عالی در دفاع از ما داشتید و دستورات ما را به خوبی عمل می کردید. چطور شده که یکباره روی ترس نشان داده اید»؟

در اینجا حضرت ضمن توبیخ آنان به خاطر سکوت در مقابل غاصبین فرمودند: «با سردمداران کفر به جنگ برخیزید که اینان ایمان ندارند، شاید از این طریق از کار خود دست بردارند. چرا با کسانی که پیمان خود را شکسته اند جنگ نمی کنید»؟

کوتاهی عمدی مردم: حضرت برای آن که اتمام حجت کامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند:

یکی این که: «پیداست شما دین را کنار گذاشته اید و آن کسی که مقدم بود دور کرده اید. بدانید که اگر شما و همه مردم عالم کافر شوند به خداوند ضرری نمی رسانند و خدا از همه مستغنی است، و در این باره می توانید حال امتهای گذشته را ببینید».

دوم این که: «با علم به خوار کردن و مکر و حیله شما این سخنان را گفتم با این هدف که از یک سو سخن دل را برای آنان که واقعیت را نمی دانند گفته باشم و از سوی دیگر اتمام حجت کرده باشم. اکنون که عار دنیا و غضب پروردگار و آتش دائمی را برخود خریده اید، هر چه می خواهید انجام دهید. ولی بدانید که خداوند شاهد است و عاقبت ظالمین معلوم است. من هم دختر همان پیامبری هستم که شما را از آتش جهنم می ترسانید و بدانید که نتیجه هر ذره ای از اعمالتان را خواهید دید».

سوء استفاده ابوبکر از سکوت مردم: وقتی کلام حضرت به اینجا رسید و تأثیر شدیدی بر مردم گذارد، ابوبکر با مطرح کردن مطالبی که بیشتر برای آرام کردن عواطف مردم بود در صدد جواب برآمد و با تصدیق حضرت در مطالب ذکر شده این مسئله را مطرح کرد:

«پدرت نسبت به مؤمنین مهربان بود، و او مقام پدری تو را داشت و برادر پسر عمویت علی علیه السلام بود و شما راهنمای ما به بهشت هستید و در کمال و صداقت تو نیز سخنی نیست. ولی من به خاطر گفته پیامبر که «پیامبران ارث نمی گذارند» فدک را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمین مصرف می کنم تا با کفار جنگ کنند، و این کار را با اتفاق نظر مسلمین انجام داده ام. اموال شخصی من در اختیار توست و ما هم در اموال تو دخالتی نداریم».

جوابهای دندان شکن درباره حدیث جعلی: حضرت زهرا علیها السلام با توجه به نیرنگهای بکار رفته در سخن ابوبکر به مقابله آمده فرمودند:

«پدرم پیامبر، هیچگاه با قرآن مخالفت نمی کند. همگی بر مکر و حیله اجتماع کرده اید که در زمان حیات آن حضرت هم نظایرش را داشتید». در اینجا بار دیگر موارد ارث انبیا علیهم السلام و نیز آیات ارث را از قرآن تلاوت کردند و صراحت آن آیات را بیان کردند و تصریح کردند که این سخنان همه حیله گری های بیجا برای زیر پا گذاردن حق است. چرا که اگر منظور این است که خود نبوت قابل ارث بردن نیست، اینکه از واضحات است و غیر از نبوت همه چیز از انبیا قابل ارث است. و اگر در مقابل آیات صریح ارث، خداوند در جائی «فاطمه دختر محمد» را استثناء کرده مرا هم بدان راهنمایی کنید تا قانع شوم!

عقب نشینی ابوبکر از حدیث جعلی: ابوبکر که با سخنان حضرت زهرا علیها السلام از مطرح کردن حدیث جعلی خود پشیمان شده بود و ارزشی برای آن نمی دید، آخرین راه را آن دانست که مسئله را بر عهده مسلمین بگذارد و ادعا کرد که اصلاً دستور این اقدام از سوی مسلمین به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنین کاری زدم و همه مسلمین هم بر این مطلب شاهدند.

توبیخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا علیها السلام که منتظر همین اقرار از ابوبکر و سکوت مردم بعنوان تصدیق سخن او بود، خطاب را متوجه مسلمین نمود و آنان را شدیداً مورد عتاب قرار داد که چگونه به سرعت بسوی باطل می روند و کار قبیح را نادیده می گیرند. از آینده وحشتناک آن به مردم خبر دادند و اینکه خداوند نتیجه این اعمال را در همین دنیا به صورتی که مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد. و با این سخن کلام حضرت در مسجد پایان یافت.

گریه مردم: تأثیر خطبه حضرت چنان عجیب بود که زن و مرد به گریه در آمدند و مدینه به لرزه در آمد و صداها بلند شد و این تأثیر ابوبکر و عمر را به جستجو برای راههای مقابله با مردم وادار کرد.

نقشه های جدید غاصبین: ابوبکر و عمر در جلسه ای که تشکیل دادند یکدیگر را در اشتباه نقشه های خود ملامت کردند. سپس به این نتیجه رسیدند که گذشته ها را باید فراموش کرد و فکر امروز و فردا را نمود که چگونه به راه خود ادامه دهیم.

تهدید مردم از سوی ابوبکر: بار دیگر مردم برای اجتماع در مسجد دعوت شدند و ابوبکر ضمن سخنانی مردم را تهدید کرد که چرا در پی هر سخنی و صاحب سخنی می روید و بدان توجه می کنید.

بعد متعرض امیرالمؤمنین علیه السلام شد و سخنان ناروایی درباره آنحضرت بر زبان راند و صریحاً گفت: «چرا زنان را برای احقاق حق می فرستید»؟! در نهایت بار دیگر تهدید کرد که اگر کسی متعرض این مسائل شود مورد عقاب قرار خواهد گرفت و هر که سکوت کند در امان است.

توبیخ مردم از سوی ام سلمه: ام سلمه که از حجره خود شاهد سخنان ابوبکر بود، چند سخن مؤثر بر زبان آورد که حقاً در خور تحسین بود. او با تعجب از اینکه به مثل فاطمه چنین سخنانی گفته می شود در حالی که در دامان انبیا بزرگ شده، گفت: «چگونه می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله ارث را بر فاطمه حرام کرده ولی به او نگفته است؟ یا پیامبر صلی الله علیه و آله به او آموخته ولی او عمداً مخالفت کرده ارث را طلب می کند؟! پیامبر صلی الله علیه و آله این برخورد شما را می بیند و بزودی خواهید دانست».

نتیجه سخنان ام سلمه آن شد که در آن سال سهم ام سلمه را از بیت المال قطع کردند.

غدیر خم آخرین اتمام حجت: حضرت زهرا علیها السلام برخاستند و بسوی خانه که در فاصله چند قدمی بود حرکت کردند. شخصی به نام رافع در بین راه به حضرت عرض کرد: «اگر علی بن ابی طالب قبل از بیعت ابوبکر مردم را متوجه می کرد ما جز او را قبول نمی کردیم»!! پیدا بود که این سخن ساختگی و بعنوان سوژه دادن بدست مردم بود. لذا حضرت با غضب به او فرمود: «دور شو که خداوند بعد از غدیر خم برای احدی عذری و دلیلی باقی نگذاشته است»!

خطاب به زنان عیادت کننده: پس از بازگشت حضرت زهرا علیها السلام عده ای از زنان بعنوان عیادت نزد حضرت آمدند و گفتند: ای دختر پیامبر! حالتان چگونه است؟ حضرت تنفر خود را از چنین مسلمانانی اعلام داشتند و صراحتاً فرمودند که اکنون چه وقت عیادت است که دیگر از مردان شما و با شما بودن متنفرم و راه بازگشت نیست؟ امتحان عجیبی دادید و چه زود باطنِ دلِ بر باطل دوخته خود را معرفی کردید. سپس نفرین بر آنان فرستادند و نشان ننگ و بی آبروئی را بر پیشانی آنان زدند، و آینده ای ظلمانی که خود و نسلهای آینده شان خون تازه و سم کشنده از آن در روح و جانشان بریزند و غلبه متجاوزین و هرج و مرج دائمی را به آنان بشارت دادند و بر حال نسلهای مسلمین افسوس خوردند.

دلایل سه گانه در پرونده فدک

واقعیت این است که با تعمق در انبوه اسناد و مدارک خدشه ناپذیر روشن می شود که «فدک» به سه دلیل از آن بانوی بانوان بود و مصادره آن کار غاصبانه و زور مدارانه و به انگیزه سیاسی بوده است.

این دلایل و جهات سه گانه عبارتند از:

اصل ید یا در اختیار داشتن

هدیه و بخشش پیامبر

از راه ارث

 

اصل ید یا در اختیار داشتن

نخستین دلیل بر این حقیقت که «فدک» از آن فاطمه علیها السلام بود این است که فدک از حیات پیامبر در دست او بود و آن حضرت هرگونه که صلاح می دید در آن تصرف می کرد و بر آن وکیل و نماینده و کارگزار می گماشت. از این رو خارج ساختن آن از دست مالک و صاحب آن جز با دلیل و مدرک و بینه محکم و قانع کننده، کاری روا و عادلانه و درست نبود. مگر پیامبر گرامی نفرمود: «البینة علی المدعی، و الیمین علی من انکر.»

اقامه دلایل و برهان بر عهده ادعا کننده است و کسی که بر ضد او ادعایی صورت می گیرد در صورت انکار باید سوگند یاد کند که ادعا بی اساس است.

با این بیان، بر اساس همین واقعیت روشن که فدک در اختیار فاطمه علیها السلام و در تصرف او بود، به نوعی نشانگر مالکیت اوست و نیازی به اقامه «بینه نداشت و دستگاه مصادره کننده می بایست با دلیل و برهان حقانیت ادعای خویش را اثبات نماید نه اینکه از آن حضرت بینه بخواهد و کارشکنی و بهانه تراشی کند و زورمداری را جایگزین قانون نماید، این نخستین دلیل بر این حقیقت که «فدک» از آن فاطمه بود.

 

هدیه و بخشش پیامبر

راه دیگر بر حقانیت موضع دخت سرفراز پیامبر و مالکیت او این بود که پیامبر فدک را به عنوان هدیه به «فاطمه» بخشید و آن حضرت از راه هدیه یا بخشش پیامبر خدا مالک فدک شد. و دست درازی دیگران به آن با هر دستاویزی، کاری ظالمانه و غاصبانه است.

 

از راه ارث

و سومین راه بر حقانیت بانوی بانوان این است که «فدک» به صراحت قرآن، حق ویژه و بهره اختصاصی پیامبر است و روشن است که فاطمه علیها السلام دخت یگانه او، وارث آن حضرت است و بطور طبیعی آن را به ارث می برد. اما گروه حاکم با هر دلیل و راه مسلم و درستی مخالفت ورزیدند و بی هیچ دلیل و مدارکی ملک او را مصادره نمودند و آنگاه بر خلاف آیین دادرسی اسلام از فاطمه علیها السلام خواستند تا دلیل و گواه بیاورد و نیز اصل قطعی و روشن «ارث» را بدین صورت انکار نمودند که از پیامبران نمی توان ارث برد و آنان چیزی به ارث نمی نهند.

روشن است که فاطمه علیها السلام از جهات سه گانه ای که از نظر شما خواننده گرامی گذشت می توانست حقوق پایمال شده خویش را بخواهد و بر همین اساس هم بود که آن بانوی ستم ستیز و حق طلب، شهادت مندانه گام به میدان حق طلبانه نهاد و حقوق خویش را مطالبه نمود.

نخست ملک مصادره شده خویش را با این عنوان که هدیه پیامبر به اوست مطالبه کرد و از پی آن بر اساس قانوان ارث به احیاء حقوق خویش پرداخت.

این نکته را «حلبی» در سیره خویش به صراحت ترسیم کرده است که: فاطمه علیها السلام پس از رحلت جانسوز پیامبر و مصادره «فدک» از سوی حکومت، نزد «ابوبکر» رفت و فرمود: ان فدک نحلة ابی، اعطانیها حال حیاته.

«فدک» بی هیچ تردیدی هدیه پدر گرانقدرم به من می باشد و آن را در زمان حیات ظاهری اش به من بخشیده است.

ابوبکر این حقیقت روشن را انکار کرد و گفت: ارید بذلک شهودا... من بر این واقعیت گواه می خواهم.

فاطمه علیها السلام که بر خلاف آیین دادرسی اسلامی از او گواه می خواستند، نویسنده و شاهد نامه پیامبر، علی علیه السلام را نزد «ابوبکر» برد و امیر مومنان بر این حقیقت گواهی داد، اما «ابوبکر» گواه دیگری طلبید و «امایمن» گواه دیگر تنظیم نامه پیامبر حضور یافت و بر حقانیت موضع فاطمه گواهی داد اما «ابوبکر» گفت: ابرجل و امراة تستحقینها؟

آیا شما فکر می کنی که با گواهی یک مرد و یک زن در خور این حق می شوی که «فدک» را به تو بازگردانیم؟

«طبرسی» در کتاب خویش در این مورد می نویسد: فاطمه علیها السلام نزد «ابوبکر» رفت و فرمود: «لم تمنعنی میراثی من ابی رسول الله؟ و اخرجت وکیلی من فدک و قد جعلها لی رسول الله صلی الله علیه و آله بامر الله تعالی؟»

چرا مرا از ارث پدری خویش باز داشته و وکیل مرا از «فدک» بیرون رانده ای، در حالی که پیامبر گرانقدر آن را به فرمان خدا به من واگذار نموده؟

ابوبکر پاسخ داد: گواهانت را بر این سخن بیاور تا در آنچه صورت گرفته است دگرباره تصمیم بگیرم و حکم مصادره را باطل اعلان کنم.

پس از این سخن «ام ایمن» آمد و گفت: ای «ابوبکر»! من پیش از آنکه سخن پیامبر را در مورد خویشتن یادآوری کنم و دیدگاه شما را در مورد آن نشنوم، گواهی نخواهم داد. آنگاه افزود: «ابوبکر»! تو را به خدای سوگند که آیا این سخن پیامبر در مورد مرا شنیده ای و می دانی که فرمود: «ام ایمن بانویی از بانوان بهشت است؟»

«ابوبکر» پاسخ داد: چرا، می دانم درست است.

«ام ایمن» گفت: اینک من گواهی می دهم که خدای جهان آفرین به پیامبر خویش وحی فرمود که: فات ذالقربی حقه... و پیامبر نیز در انجام فرمان خدا، فاطمه علیها السلام را خواست و فدک را به دستور خدا به او بخشید.

پس از او امیر مومنان نیز نزد «ابوبکر» آمد و همینگونه گواهی داد:

از این رو «ابوبکر» بناگزیر نامه نوشت و با لغو حکم مصادره، فدک را به فاطمه علیها السلام بازگردانید و نامه را به آن حضرت داد.

هنوز «فاطمه» از نزد ابوبکر نرفته بود که «عمر» وارد شد و با دیدن نامه، از «ابوبکر» پرسید که چه نوشته است؟

«ابوبکر» پاسخ داد: «فاطمه» بر این مطلب پای می فشارد که «فدک» از آن اوست و پیامبر آن را به دستور خدا به او بخشیده است. «علی» و «ام ایمن» نیز بر خواسته او گواهی کرده اند و من به ناگزیر نامه ای در حقانیت موضع او نوشته و به او داده ام.

«عمر» گام به پیش نهاد و نامه را برگرفت و در برابر دیدگان همه به نامه خلیفه آب دهان افکند و آن را پاره پاره کرد. (1).

«ابوبکر» به او چیزی نگفت و دخت فرزانه پیامبر با حالت گریه از آنجا خارج شد.

در «سیره حلبی» در این مورد آمده است که: «عمر» نامه «ابوبکر» را گرفت و آن را پاره کرد.

از ششمین امام نور آورده اند که فرمود: بانوی نمونه اسلام به پیشنهاد امیر مومنان نزد ابوبکر رفت و فرمود: تو بر جایگاه رفیع پدرم پیامبر نشسته و مدعی جانشینی او هستی. اگر «فدک» از آن خودت هم بود و من آن را از تو می خواستم، بر تو لازم بود آن را به من بازگردانی، آیا اینگونه نیست؟

ابوبکر پاسخ داد: چرا درست می گویی. و آنگاه حکم برگردانیدن «فدک» را نوشت و به فاطمه تقدیم داشت.

آن حضرت نامه را در دست داشت که به سوی خانه بازگشت. عمر در میان راه به او برخورد و از نامه پرسید؟

حضرت فرمود: نامه ای است که ابوبکر در مورد بازگشت «فدک» نوشته است.

عمر نامه را خواست و آن حضرت از تسلیم آن خوداری کرد اما او ضمن نواختن بر سینه فاطمه و زدن سیلی بر چهره اش، نامه را گرفت و پاره کرد. (2).

دخت سرفراز پیامبر فرمود سند مرا پاره نمودی، خدای به کیفر بیدادت، شکمت را پاره کند. (3).

 


(1) سیره حلبی، ج 3، ص 391.

(2) الشافی، ص 236؛ تلخیص الشافی، ص 48؛ لسان المیزان، ج 1، ص 268؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 139.

(3) وفاة الصدیقه الزهراء، ص 78.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم