ترسیم خلاصه ای از خطابه حضرت زهرا علیها السلام و آنچه همراه و بعد از آن اتفاق افتاده بعنوان یک مجموعه واحد می تواند آمادگی قبلی برای مطالعه دقیق متن آن را فراهم آورد و بخاطر سپردن اجمالی از واقعه تأثیر بسزایی از تحلیل و فهم آن خواهد داشت. در این بخش ضمن تلخیص مطالب، یک دوره کامل از خطابه حضرت زهرا علیها السلام و ماجراهای مقارن آن در 25 قسمت تقدیم شده است.
حمد و ثنا و توحید: ابتدا حمد و ثنایی بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جاری فرمودند که در حال مصیبت حضرت حاکی از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حی متعال و اسراری از خلقت ما سوی اللَّه و علت تکلیف انسانها را بیان کردند.
ترسیمی از رسالت محمدی: در مرحله بعد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح نمودند و ضمن بیان حال جهل و بت پرستی مردم هنگام بعثت حضرت، و حکمت بزرگی که در رسالت آن حضرت بود، و اقدام مهمی که بدست آن حضرت صورت گرفت، ترسیم کاملی از شخصیت آن حضرت نشان دادند، تا آنجا که مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.
وظیفه مهم مسلمانان: بعنوان مقدمه ای بر مطلب اصلی، ابتدا خطاب به مسلمانان یادآور شدند که بعنوان اولین مسلمانان حاملان پیام نبوت در سایه امامت به امتها و نسلهای آینده اند.
قرآن و عترت: یادآور شدند که ما اهل بیت یادگاری از پیامبریم که در میان شما به ودیعه گذارده شده ایم. همچنین مطالب مفصلی در توصیف قرآن و معارف آن ذکر نمودند و برای شناخت کامل قرآن اشاره کردند که کتاب خداوند نزد ما و با ما است.
اسرار احکام الهی و معرفی وسیله در بارگاه خداوند: بعد از آن به عنوان مقام عصمت کبری، اسراری از احکام فردی و اجتماعی اسلام را مطرح کردند و سفارش به تقوی نمودند. با بیان این مطالب گویا می خواستند بگویند اگر دستورات الهی آن اثرات و نتایج را نداشته باشد نتیجه حقیقی از آن گرفته نشده است. در نهایت این قسمت از سخن تصریح کردند که اهل آسمان و زمین وسیله و واسطه ای برای اتصال با درگاه خداوندی می جویند، و آن وسیله ما اهل بیت هستیم. ما خالصان بارگاه الهی و محل قدس او و وارثان انبیاء علیهم السلام هستیم.
معرفی خود: برای ورود به مطلب اصلی ابتدا خود را معرفی نموده فرمودند:
«ای مردم! بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد است و افتخار پدری پیامبر را احدی جز من ندارد و با توجه به این معرفی، گوش خود را باز کنید و ببینید چه می گویم». با در نظر گرفتن اینکه همه مخاطبان، حضرت را می شناختند این کلام بدان معنی بود که ای مردم طوری رفتار می کنید که گویا مرا نمی شناسید. از خواب غفلت بیدار شوید که من همان فاطمه ام که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره من آن سفارشات را می فرمود.
سپس زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور شدند که چگونه پرده های ظلمت و جهل را یکی پس از دیگری کنار زد و صبح روشن اسلام را جلوه گر ساخت، و سابقه مردم را قبل از اسلام متذکر شدند و اینکه از چه شرایط جهل و فقری به چه حالی رسیده اند.
زحمات امیرالمؤمنین علیه السلام در تبلیغ اسلام: مسیر طبیعی سخن در اینجا منعطف به زحمات طاقت فرسای امیرالمؤمنین علیه السلام در ابلاغ و حفظ رسالت محمدی شد و دلسوزی حقیقی آن حضرت و فداکاری تمام عیار او برای دین خدا در زمانی که مردم در چنان افکاری نبودند مطرح شد و حضرت به ذکر اصول مطالب اکتفا کردند.
عقب گرد مردم به کمک منافقین و شیطان: برای آنکه حضرت مطلب اصلی را شروع کنند عقب گرد سریع مردم در فاصله چند روز از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح کردند، و با بیان فصیح و بکار بردن کنایات بلیغ تر از تصریح، ضمایر و ظواهر مردم را به احسن وجه بیان کردند. ابتدا ریشه اصلی را که نفاق و دوروئی و اسلام زبانی در اکثر مردم بود مطرح کردند، و سپس کمک آن را که شیطان و فرصت طلبی او از آمادگی روحی مردم است بیان کردند.
سقوط در فتنه به بهانه های واهی: سپس حضرت زهرا علیها السلام تعجب خود را از چنین سرعتی در ارتداد و پشت پا زدن به دین که هنوز پیامبرشان دفن نشده بود، و نیز از آوردن بهانه های بی جا برای عمل خود که جلوگیری از فتنه بود اعلام کردند و فرمودند: شما به بهانه فرار از فتنه این اقدامات را انجام دادید در حالی که خود این کارها ایجاد فتنه بود.
عجیب تر از آن را چنین بیان کردند که نه تنها دین خدا را کنار گذاردید و قرآن و دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله را نادیده گرفتید، بلکه بدست خود عمداً آتش بپا کردید و سعی در خاموش کردن نور خدا نمودید و ما را وادار به صبر کردید، همچون کسی که بر بریدن چاقو و فرو رفتن نیزه در بدنش صبر کند»!
توبیخ غاصبین فدک: اکنون وقت آن بود که مسئله فدک مطرح شود. از آنجا که خطابه حضرت زهرا علیها السلام در حالی ایراد می شد که حضرت هرگونه اقدام ممکن را در باز پس گرفتن فدک به انجام رسانیده بودند و غاصبین هیچ گونه عکس العمل مثبتی نشان نداده بودند و تمام سخن بر سر ارث بودن فدک و عدم ارث انبیا متمرکز شده بود، لذا حضرت بدون مطرح کردن اعطایی بودن فدک و سایر مراحل ملکیت خود نسبت به آن از قبیل شهود و عصمت خود و غیره، فقط مسئله ارث را مطرح کردند و چند ضربه اعتقادی قوی به سکوت مردم و عمل غاصبین وارد کردند و چنین فرمودند:
«آیا با این کار در پی احکام زمان جاهلیت و کنار گذاردن رسمی اسلام هستید؟! ای مسلمانان! آیا باید ارث پدرم از من گرفته شود؟ ای پسر ابوقحافه! آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من نبرم؟ این افترا است و جرأت بر پروردگار و عهد شکنی با پیامبر و کنار گذاردن قرآن است».
استدلالهای قرآنی درباره فدک: حضرت استدلال بر مسئله ارث را بصورت تمام عیار با استناد به قرآن و خواندن آیات ارث در حضور مهاجر وانصار چنین بیان فرمودند: «خداوند درباره انبیاء در قرآن ارث را مطرح کرده است و آیات ارث درباره عموم مردم نیز در قرآن صریح است. به چه دلیل من که فاطمه دختر پیامبرتان هستم باید از این اصول کلی قرآن درباره ارث مستثنی باشم؟ آیا نسبت من و پدرم را انکار می کنید؟! یا آیات قرآن مخصوص شماست و درباره پیامبر جاری نیست؟! یا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشته ایم و لذا نمی توانیم از یکدیگر ارث ببریم؟! یا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدر من و پسر عمویم علی علیه السلام می دانید؟! اکنون که حق را نادیده می گیرید، سخن ما بماند تا روز قیامت خداوند بین ما حکم کند و پیامبر صلی الله علیه و آله به مخاصمه شما برخیزد».
شکایت به پیامبر صلی الله علیه و آله: در اینجا حضرت خطاب خود را متوجه قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله نمودند، و اشعاری خواندند که متضمن شکایت و تعجب از اقدامات مردمی بود که چشم پیامبرشان را دور دیده اند و آنچه در حضور او نمی کردند بدون پروا انجام می دهند. حضرت در این کلمات از حضور در چنان وضعی آرزوی مرگ کردند.
نصرت طلبی از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نمودند و با ذکر سوابق یاری آنان نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله تعجب شدید خود را از بی تفاوتی آنان درباره دختر پیامبرشان با آن سفارشات حضرت اظهار کردند و فرمودند: «چه زود این بی توجهی ظاهر شد و این در حالی است که به راحتی می توانید از من دفاع کنید و قدرت آن را هم دارید. آیا رحلت پیامبر را مهم تلقی نمی کنید؟ مصیبت بزرگ آن است که با رفتن او حرمتش شکسته شود».
خطاب به انصار و توبیخ آنان: سپس مسئله ارث را بار دیگر با انصار مطرح کردند و با کلمه تشجیع فرمودند:
«ایهاً بنی قیله! آیا شما ببینید و بشنوید و ارث مرا ببرند؟ حتی نزد شما آمدم و یاری خواستم باز هم جواب ندادید؟ شما سوابق عالی در دفاع از ما داشتید و دستورات ما را به خوبی عمل می کردید. چطور شده که یکباره روی ترس نشان داده اید»؟
در اینجا حضرت ضمن توبیخ آنان به خاطر سکوت در مقابل غاصبین فرمودند: «با سردمداران کفر به جنگ برخیزید که اینان ایمان ندارند، شاید از این طریق از کار خود دست بردارند. چرا با کسانی که پیمان خود را شکسته اند جنگ نمی کنید»؟
کوتاهی عمدی مردم: حضرت برای آن که اتمام حجت کامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند:
یکی این که: «پیداست شما دین را کنار گذاشته اید و آن کسی که مقدم بود دور کرده اید. بدانید که اگر شما و همه مردم عالم کافر شوند به خداوند ضرری نمی رسانند و خدا از همه مستغنی است، و در این باره می توانید حال امتهای گذشته را ببینید».
دوم این که: «با علم به خوار کردن و مکر و حیله شما این سخنان را گفتم با این هدف که از یک سو سخن دل را برای آنان که واقعیت را نمی دانند گفته باشم و از سوی دیگر اتمام حجت کرده باشم. اکنون که عار دنیا و غضب پروردگار و آتش دائمی را برخود خریده اید، هر چه می خواهید انجام دهید. ولی بدانید که خداوند شاهد است و عاقبت ظالمین معلوم است. من هم دختر همان پیامبری هستم که شما را از آتش جهنم می ترسانید و بدانید که نتیجه هر ذره ای از اعمالتان را خواهید دید».
سوء استفاده ابوبکر از سکوت مردم: وقتی کلام حضرت به اینجا رسید و تأثیر شدیدی بر مردم گذارد، ابوبکر با مطرح کردن مطالبی که بیشتر برای آرام کردن عواطف مردم بود در صدد جواب برآمد و با تصدیق حضرت در مطالب ذکر شده این مسئله را مطرح کرد:
«پدرت نسبت به مؤمنین مهربان بود، و او مقام پدری تو را داشت و برادر پسر عمویت علی علیه السلام بود و شما راهنمای ما به بهشت هستید و در کمال و صداقت تو نیز سخنی نیست. ولی من به خاطر گفته پیامبر که «پیامبران ارث نمی گذارند» فدک را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمین مصرف می کنم تا با کفار جنگ کنند، و این کار را با اتفاق نظر مسلمین انجام داده ام. اموال شخصی من در اختیار توست و ما هم در اموال تو دخالتی نداریم».
جوابهای دندان شکن درباره حدیث جعلی: حضرت زهرا علیها السلام با توجه به نیرنگهای بکار رفته در سخن ابوبکر به مقابله آمده فرمودند:
«پدرم پیامبر، هیچگاه با قرآن مخالفت نمی کند. همگی بر مکر و حیله اجتماع کرده اید که در زمان حیات آن حضرت هم نظایرش را داشتید». در اینجا بار دیگر موارد ارث انبیا علیهم السلام و نیز آیات ارث را از قرآن تلاوت کردند و صراحت آن آیات را بیان کردند و تصریح کردند که این سخنان همه حیله گری های بیجا برای زیر پا گذاردن حق است. چرا که اگر منظور این است که خود نبوت قابل ارث بردن نیست، اینکه از واضحات است و غیر از نبوت همه چیز از انبیا قابل ارث است. و اگر در مقابل آیات صریح ارث، خداوند در جائی «فاطمه دختر محمد» را استثناء کرده مرا هم بدان راهنمایی کنید تا قانع شوم!
عقب نشینی ابوبکر از حدیث جعلی: ابوبکر که با سخنان حضرت زهرا علیها السلام از مطرح کردن حدیث جعلی خود پشیمان شده بود و ارزشی برای آن نمی دید، آخرین راه را آن دانست که مسئله را بر عهده مسلمین بگذارد و ادعا کرد که اصلاً دستور این اقدام از سوی مسلمین به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنین کاری زدم و همه مسلمین هم بر این مطلب شاهدند.
توبیخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا علیها السلام که منتظر همین اقرار از ابوبکر و سکوت مردم بعنوان تصدیق سخن او بود، خطاب را متوجه مسلمین نمود و آنان را شدیداً مورد عتاب قرار داد که چگونه به سرعت بسوی باطل می روند و کار قبیح را نادیده می گیرند. از آینده وحشتناک آن به مردم خبر دادند و اینکه خداوند نتیجه این اعمال را در همین دنیا به صورتی که مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد. و با این سخن کلام حضرت در مسجد پایان یافت.
گریه مردم: تأثیر خطبه حضرت چنان عجیب بود که زن و مرد به گریه در آمدند و مدینه به لرزه در آمد و صداها بلند شد و این تأثیر ابوبکر و عمر را به جستجو برای راههای مقابله با مردم وادار کرد.
نقشه های جدید غاصبین: ابوبکر و عمر در جلسه ای که تشکیل دادند یکدیگر را در اشتباه نقشه های خود ملامت کردند. سپس به این نتیجه رسیدند که گذشته ها را باید فراموش کرد و فکر امروز و فردا را نمود که چگونه به راه خود ادامه دهیم.
تهدید مردم از سوی ابوبکر: بار دیگر مردم برای اجتماع در مسجد دعوت شدند و ابوبکر ضمن سخنانی مردم را تهدید کرد که چرا در پی هر سخنی و صاحب سخنی می روید و بدان توجه می کنید.
بعد متعرض امیرالمؤمنین علیه السلام شد و سخنان ناروایی درباره آنحضرت بر زبان راند و صریحاً گفت: «چرا زنان را برای احقاق حق می فرستید»؟! در نهایت بار دیگر تهدید کرد که اگر کسی متعرض این مسائل شود مورد عقاب قرار خواهد گرفت و هر که سکوت کند در امان است.
توبیخ مردم از سوی ام سلمه: ام سلمه که از حجره خود شاهد سخنان ابوبکر بود، چند سخن مؤثر بر زبان آورد که حقاً در خور تحسین بود. او با تعجب از اینکه به مثل فاطمه چنین سخنانی گفته می شود در حالی که در دامان انبیا بزرگ شده، گفت: «چگونه می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله ارث را بر فاطمه حرام کرده ولی به او نگفته است؟ یا پیامبر صلی الله علیه و آله به او آموخته ولی او عمداً مخالفت کرده ارث را طلب می کند؟! پیامبر صلی الله علیه و آله این برخورد شما را می بیند و بزودی خواهید دانست».
نتیجه سخنان ام سلمه آن شد که در آن سال سهم ام سلمه را از بیت المال قطع کردند.
غدیر خم آخرین اتمام حجت: حضرت زهرا علیها السلام برخاستند و بسوی خانه که در فاصله چند قدمی بود حرکت کردند. شخصی به نام رافع در بین راه به حضرت عرض کرد: «اگر علی بن ابی طالب قبل از بیعت ابوبکر مردم را متوجه می کرد ما جز او را قبول نمی کردیم»!! پیدا بود که این سخن ساختگی و بعنوان سوژه دادن بدست مردم بود. لذا حضرت با غضب به او فرمود: «دور شو که خداوند بعد از غدیر خم برای احدی عذری و دلیلی باقی نگذاشته است»!
خطاب به زنان عیادت کننده: پس از بازگشت حضرت زهرا علیها السلام عده ای از زنان بعنوان عیادت نزد حضرت آمدند و گفتند: ای دختر پیامبر! حالتان چگونه است؟ حضرت تنفر خود را از چنین مسلمانانی اعلام داشتند و صراحتاً فرمودند که اکنون چه وقت عیادت است که دیگر از مردان شما و با شما بودن متنفرم و راه بازگشت نیست؟ امتحان عجیبی دادید و چه زود باطنِ دلِ بر باطل دوخته خود را معرفی کردید. سپس نفرین بر آنان فرستادند و نشان ننگ و بی آبروئی را بر پیشانی آنان زدند، و آینده ای ظلمانی که خود و نسلهای آینده شان خون تازه و سم کشنده از آن در روح و جانشان بریزند و غلبه متجاوزین و هرج و مرج دائمی را به آنان بشارت دادند و بر حال نسلهای مسلمین افسوس خوردند.
دلایل سه گانه در پرونده فدک
واقعیت این است که با تعمق در انبوه اسناد و مدارک خدشه ناپذیر روشن می شود که «فدک» به سه دلیل از آن بانوی بانوان بود و مصادره آن کار غاصبانه و زور مدارانه و به انگیزه سیاسی بوده است.
این دلایل و جهات سه گانه عبارتند از:
اصل ید یا در اختیار داشتن
هدیه و بخشش پیامبر
از راه ارث
اصل ید یا در اختیار داشتن
نخستین دلیل بر این حقیقت که «فدک» از آن فاطمه علیها السلام بود این است که فدک از حیات پیامبر در دست او بود و آن حضرت هرگونه که صلاح می دید در آن تصرف می کرد و بر آن وکیل و نماینده و کارگزار می گماشت. از این رو خارج ساختن آن از دست مالک و صاحب آن جز با دلیل و مدرک و بینه محکم و قانع کننده، کاری روا و عادلانه و درست نبود. مگر پیامبر گرامی نفرمود: «البینة علی المدعی، و الیمین علی من انکر.»
اقامه دلایل و برهان بر عهده ادعا کننده است و کسی که بر ضد او ادعایی صورت می گیرد در صورت انکار باید سوگند یاد کند که ادعا بی اساس است.
با این بیان، بر اساس همین واقعیت روشن که فدک در اختیار فاطمه علیها السلام و در تصرف او بود، به نوعی نشانگر مالکیت اوست و نیازی به اقامه «بینه نداشت و دستگاه مصادره کننده می بایست با دلیل و برهان حقانیت ادعای خویش را اثبات نماید نه اینکه از آن حضرت بینه بخواهد و کارشکنی و بهانه تراشی کند و زورمداری را جایگزین قانون نماید، این نخستین دلیل بر این حقیقت که «فدک» از آن فاطمه بود.
هدیه و بخشش پیامبر
راه دیگر بر حقانیت موضع دخت سرفراز پیامبر و مالکیت او این بود که پیامبر فدک را به عنوان هدیه به «فاطمه» بخشید و آن حضرت از راه هدیه یا بخشش پیامبر خدا مالک فدک شد. و دست درازی دیگران به آن با هر دستاویزی، کاری ظالمانه و غاصبانه است.
از راه ارث
و سومین راه بر حقانیت بانوی بانوان این است که «فدک» به صراحت قرآن، حق ویژه و بهره اختصاصی پیامبر است و روشن است که فاطمه علیها السلام دخت یگانه او، وارث آن حضرت است و بطور طبیعی آن را به ارث می برد. اما گروه حاکم با هر دلیل و راه مسلم و درستی مخالفت ورزیدند و بی هیچ دلیل و مدارکی ملک او را مصادره نمودند و آنگاه بر خلاف آیین دادرسی اسلام از فاطمه علیها السلام خواستند تا دلیل و گواه بیاورد و نیز اصل قطعی و روشن «ارث» را بدین صورت انکار نمودند که از پیامبران نمی توان ارث برد و آنان چیزی به ارث نمی نهند.
روشن است که فاطمه علیها السلام از جهات سه گانه ای که از نظر شما خواننده گرامی گذشت می توانست حقوق پایمال شده خویش را بخواهد و بر همین اساس هم بود که آن بانوی ستم ستیز و حق طلب، شهادت مندانه گام به میدان حق طلبانه نهاد و حقوق خویش را مطالبه نمود.
نخست ملک مصادره شده خویش را با این عنوان که هدیه پیامبر به اوست مطالبه کرد و از پی آن بر اساس قانوان ارث به احیاء حقوق خویش پرداخت.
این نکته را «حلبی» در سیره خویش به صراحت ترسیم کرده است که: فاطمه علیها السلام پس از رحلت جانسوز پیامبر و مصادره «فدک» از سوی حکومت، نزد «ابوبکر» رفت و فرمود: ان فدک نحلة ابی، اعطانیها حال حیاته.
«فدک» بی هیچ تردیدی هدیه پدر گرانقدرم به من می باشد و آن را در زمان حیات ظاهری اش به من بخشیده است.
ابوبکر این حقیقت روشن را انکار کرد و گفت: ارید بذلک شهودا... من بر این واقعیت گواه می خواهم.
فاطمه علیها السلام که بر خلاف آیین دادرسی اسلامی از او گواه می خواستند، نویسنده و شاهد نامه پیامبر، علی علیه السلام را نزد «ابوبکر» برد و امیر مومنان بر این حقیقت گواهی داد، اما «ابوبکر» گواه دیگری طلبید و «امایمن» گواه دیگر تنظیم نامه پیامبر حضور یافت و بر حقانیت موضع فاطمه گواهی داد اما «ابوبکر» گفت: ابرجل و امراة تستحقینها؟
آیا شما فکر می کنی که با گواهی یک مرد و یک زن در خور این حق می شوی که «فدک» را به تو بازگردانیم؟
«طبرسی» در کتاب خویش در این مورد می نویسد: فاطمه علیها السلام نزد «ابوبکر» رفت و فرمود: «لم تمنعنی میراثی من ابی رسول الله؟ و اخرجت وکیلی من فدک و قد جعلها لی رسول الله صلی الله علیه و آله بامر الله تعالی؟»
چرا مرا از ارث پدری خویش باز داشته و وکیل مرا از «فدک» بیرون رانده ای، در حالی که پیامبر گرانقدر آن را به فرمان خدا به من واگذار نموده؟
ابوبکر پاسخ داد: گواهانت را بر این سخن بیاور تا در آنچه صورت گرفته است دگرباره تصمیم بگیرم و حکم مصادره را باطل اعلان کنم.
پس از این سخن «ام ایمن» آمد و گفت: ای «ابوبکر»! من پیش از آنکه سخن پیامبر را در مورد خویشتن یادآوری کنم و دیدگاه شما را در مورد آن نشنوم، گواهی نخواهم داد. آنگاه افزود: «ابوبکر»! تو را به خدای سوگند که آیا این سخن پیامبر در مورد مرا شنیده ای و می دانی که فرمود: «ام ایمن بانویی از بانوان بهشت است؟»
«ابوبکر» پاسخ داد: چرا، می دانم درست است.
«ام ایمن» گفت: اینک من گواهی می دهم که خدای جهان آفرین به پیامبر خویش وحی فرمود که: فات ذالقربی حقه... و پیامبر نیز در انجام فرمان خدا، فاطمه علیها السلام را خواست و فدک را به دستور خدا به او بخشید.
پس از او امیر مومنان نیز نزد «ابوبکر» آمد و همینگونه گواهی داد:
از این رو «ابوبکر» بناگزیر نامه نوشت و با لغو حکم مصادره، فدک را به فاطمه علیها السلام بازگردانید و نامه را به آن حضرت داد.
هنوز «فاطمه» از نزد ابوبکر نرفته بود که «عمر» وارد شد و با دیدن نامه، از «ابوبکر» پرسید که چه نوشته است؟
«ابوبکر» پاسخ داد: «فاطمه» بر این مطلب پای می فشارد که «فدک» از آن اوست و پیامبر آن را به دستور خدا به او بخشیده است. «علی» و «ام ایمن» نیز بر خواسته او گواهی کرده اند و من به ناگزیر نامه ای در حقانیت موضع او نوشته و به او داده ام.
«عمر» گام به پیش نهاد و نامه را برگرفت و در برابر دیدگان همه به نامه خلیفه آب دهان افکند و آن را پاره پاره کرد. (1).
«ابوبکر» به او چیزی نگفت و دخت فرزانه پیامبر با حالت گریه از آنجا خارج شد.
در «سیره حلبی» در این مورد آمده است که: «عمر» نامه «ابوبکر» را گرفت و آن را پاره کرد.
از ششمین امام نور آورده اند که فرمود: بانوی نمونه اسلام به پیشنهاد امیر مومنان نزد ابوبکر رفت و فرمود: تو بر جایگاه رفیع پدرم پیامبر نشسته و مدعی جانشینی او هستی. اگر «فدک» از آن خودت هم بود و من آن را از تو می خواستم، بر تو لازم بود آن را به من بازگردانی، آیا اینگونه نیست؟
ابوبکر پاسخ داد: چرا درست می گویی. و آنگاه حکم برگردانیدن «فدک» را نوشت و به فاطمه تقدیم داشت.
آن حضرت نامه را در دست داشت که به سوی خانه بازگشت. عمر در میان راه به او برخورد و از نامه پرسید؟
حضرت فرمود: نامه ای است که ابوبکر در مورد بازگشت «فدک» نوشته است.
عمر نامه را خواست و آن حضرت از تسلیم آن خوداری کرد اما او ضمن نواختن بر سینه فاطمه و زدن سیلی بر چهره اش، نامه را گرفت و پاره کرد. (2).
دخت سرفراز پیامبر فرمود سند مرا پاره نمودی، خدای به کیفر بیدادت، شکمت را پاره کند. (3).
(1) سیره حلبی، ج 3، ص 391.
(2) الشافی، ص 236؛ تلخیص الشافی، ص 48؛ لسان المیزان، ج 1، ص 268؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 139.
(3) وفاة الصدیقه الزهراء، ص 78.