بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «اخلاق اجتماعی :: عفت و پوشش» ثبت شده است

ریحانه پرشکوه پیامبر، در زندگی انسان ساز و درس آموز و الهام بخش خویش، تجسم حیا و وقار و متانت خداپسندانه؛ این ویژگی اخلاقی و انسانی، این نشان کمال و معنویت، این علامت خردمندی و خردورزی، این سرمایه سعادت و نیک بختی، این کرامت و شرافت، و این خلق و خوی ماندگار، جاودانه پرجاذبه و خدایی بود.

آن حضرت در زندگی الهام بخشش، از آفریدگارش حیا و پروا می کرد که در بندگی و عبادت، اخلاص و امانت، نماز و نیایش، خداپرستی و مردم خواهی، پروا و تقوا، عدالت و حق طلبی، عفاف و اخلاق، وقار و متانت، آراستگی به ارزشها و پیراستگی از نقاط منفی، دقت در واجبات و رعایت مستحبات و مقررات اجتماعی و تخلق به اخلاق الهی، در اوج قرار نگیرد.

او از پدرش پیامبر احساس شرمساری می کرد که دختر او باشد اما در همه میدانهای افتخار و معنویت، پیشتازترین نباشد و با عملکرد شفاف و پرجاذبه و روشن و نورافشانش، به صورت سند صداقت دعوت، درستی رسالت، کارایی دین و دفتر و نمونه تمام عیار پرورش یافته راه و رسم قرآن و پیامبر تجلی نکند.

او در زندگی مشترک با امیر والایی ها نمی پسندید و پروا می کرد و خجالت می کشید که چیزی فراتر از امکانات اقتصادی آن حضرت از او بخواهد.

او از افکار عمومی و تاریخ و نسل های آینده احساس مسئولیت می نمود و خجالت می کشید که مسئولیت اجتماعی خویش را واگذارد و بر ضد ستم و بیداد و خودکامگی و قانون شکنی، خروش بر ندارد و روشنگری نکند و اجازه دهد تا آفت تاریک اندیشی، جمود، خشونت، سرکوب، اختناق، حق کشی، ناامنی، آفت مرگبار انحصار و میکرب قتال استبداد، بی سر و صدا، همه جا را جولانگاه خویش سازد و در پیکر جامعه، لانه کند و بر خرمن هستی آنان بتازد.

خودش به همتا و همپرواز زندگی اش فرمود:

«یا اباالحسن إنی لأستحیی من الهی أن اکلفک بما لا تقدر علیه» (11)

ریحانه سرفراز و سربلند پیامبر، در اوج پروا و حیا و وقار بود و تجسم آراستگی به این ویژگی انسانی و این خلق و خوی الهی و خردمندانه. اما از خجالتهای نابجا، کم رویی های ناپسند، انزوا و گسستن و بریدن از مردم، بیگانگی از سیر تاریخ و روند جامعه خویش سخت بیگانه بود؛ چرا که در نگرش آن بانوی متفکر، آن حیا و پروا و احساس شرم و آراستگی به آزرمی- که انسان را از قانون شکنی و گناه و بیداد باز دارد و ضامن رعایت مقررات و حقوق و آزادی و حرمت دیگران گردد- پسندیده و زیبنده است و در خور شأن انسانهای آزاده و خداجو و حق پو؛ نه کم رویی ها و خجالت های بی مورد و ناپسند.

از دیدگاه فاطمه، اینها از خصلت های نکوهیده می باشد و از ضعف نفس، عدم احساس کرامت و شخصیت و از عقده حقارت سرچشمه می گیرد؛ که ممکن است بر اثر تربیت نادرست، عیوب طبیعی، تزلزل خانوادگی و از انواع ناهنجاری های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، گریبانگیر انسان گردد و راه رشد و تعالی را بر او ببندد.

در فرهنگ آزاده پرور فاطمه و خاندان سرفراز او، این گونه کم روییها و خجالتها و این گونه انزواها و یا پرواهای گریز، نوعی بیماری و نشان عدم سلامت روانی است و از این گونه خجالت ها و گوشه گیری ها و مردم گریزیها، در روایات به «حیا»ی بی خردانه و احمقانه تعبیر گردیده و سخت مورد نکوهش قرار گرفته است. پیامبر گرامی در این مورد فرمود:

«الحیاء حیائان: حیاء عقل و حیاء حمق» (12) ؛ حیاء بر دو قسم است: حیای خردمندانه و حیای احمقانه و بی خردانه.

ریحانه ارجمند پیامبر به دلیل ریشه و تبار پرافتخار، تربیت آسمانی و الهی،آموزگاران شایسته و بی نظیر، خاندان سرفراز و بی بدیل، شکوه و زیبایی وصف ناپذیر سیما و سیرت، معنویت و عظمت سیرت و استحکام و استواری خانوادگی و محیط مساعد آن و دیگر عوامل شایسته و شخصیت ساز شناخته شده و ناشناخته، در اوجی از قوت قلب و علو روح و غنای نفس و خرد و هوشمندی سرشار و آراستگی و برازندگی و کمال و جمالی قرار داشت که در کران تا کران وجودش، جایی برای احساس ضعف و حقارت نفس و یا کم رویی و حیای نکوهیده و منفی و یا پرده نشینی و انزواگزینی و گریز از جامعه و وانهادن مسئولیت های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و انسانی یافت نمی شد.

از این رو، آن افتخار جهان انسانیت را این گونه می نگریم که:

با تخلق به اخلاق الهی، از بیان حق و حقیقت و روشنگری و خیرخواهی و دلسوزی و خروش و فریاد بجا از حق کشی و بیداد، نه می هراسد و نه احساس شرم می کند بلکه با همه سانسور و اختناق و جوسازی حکومت نیز ندای حق طلبی خویش را در گستره تاریخ طنین افکن می سازد.

چرا که او بر این باور است که:

«والله لا یستحیی من الحق» (13) ؛

خدا از بیان حقیقت، حیا و پروا نمی کند.

از این رو بندگان راستین او نیز نباید از بیان حق و فریاد از ستم و حق کشی، احساس خجالت و کم رویی کنند بلکه باید از گفتار باطل و بیهوده و ظالمانه و ناروا پروا دارند.

در زندگی درس آموز و شکوه بارش، هرگز از تلاش و روشنگری و پیکار با آفت جهل و خرافات و ستم و مظاهر انحطاط باز نمی ایستد و در راه انجام وظیفه و ادای رسالت انسانی خویش از سرزنش بی خردان و ناآگاهان و سمپاشی شیطان استبداد و ارتجاع، نه دستخوش کم رویی و خجالت و احساس شرم می گردد و نه دچار ترس و دلهره؛ چرا که او پیشوای راستینی است که در راه حق از سرزنش و نکوهش نکوهشگران نمی ترسد؛ تا آنجایی که در این راه به همراه همتای گرانقدرش در خانه تک تک سران مهاجر و انصار می رود و آنان را به رویارویی با ستم فرامی خواند.

«یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم» (14)

و با آنان گفتگو و مناظره می کند و روشنگری می نماید و دین خود را بهتر از هر پیشوای انسان دوست و نگران سرنوشت جامعه اش ادا می کند.

او هرگز از بهره وری علمی و معنوی از وحی و رسالت و امامت راستین و فرشتگان بارگاه خدا و حتی تجربه زندگی برخی شاگردان و دوستانش کوتاهی نمی کند و دستخوش حیا و کم رویی و خجالت نابجا نمی گردد؛ چرا که بسان همتا و همسنگر زندگی اش بر این باور است و این درس را می دهد که: هیچ انسان توحیدگرا و سعادتخواهی نباید از فرا گرفتن دانش و تجربه و یا آموختن و پرسیدن چیزی که نمی داند، احساس شرم کند.

«و لا یستحیی احد اذا لم یعلم الشی ء ان یتعلمه» (15)

و این درس رشد و تعالی را به رهروان راه خویش می داد که: هیچ کس هنگامی که از او چیزی می پرسند و می خواهند و او آن را نمی داند، نباید از این که به ندانستن خویش اعتراف کند و بگوید: «نمی دانم!»، دستخوش کم رویی و خجالت گردد؛ چرا که چنین صراحت صادقانه و شهامتمندانه ای، از قوت قلب و سلامت نفس و توسعه شخصیت خبر می دهد و نه از ضعف آن.

«و لا یستحیی احد منکم اذا سئل عما لا یعلم ان یقول لا اعلم» (16)

با این بیان، سیره و روش ریحانه پیامبر، باید الهام بخش زنان و دختران کمال جو و روشنفکر و آزاده عصرها و نسل ها قرار گیرد تا بدین وسیله، هم خویشتن را به گوهر عفاف و پاکی و دانش و بینش ژرف و پروا و صداقت و شهامت و دیگر ارزشهای انسانی آراسته سازند و خود را در عرصه های گوناگون زندگی به عنوان یک انسان آراسته مطرح کنند و به پشتوانه معنویت و دانش و کارایی و ایفای نقش های حساس در مدیریت و فرهنگ و دیگر ابعاد، جایگاه و موقعیت و حقوق و آزادی خویش را بخواهند و با ستم تاریخی در مورد خویش به پیکار برخیزند و هم بکوشند تا به کم رویی ها و خجالت های منفی و حیای نکوهیده و بازدارنده و تباهی های آن گرفتار نگردند؛ باید سخت به هوش باشند تا هم به بهانه عفاف و خجالت و پوشش و قداست زن، به عضوی بریده و گسسته و بیگانه از جامعه و دنیای خویش و عاطل و باطل و پادو و ابزار جمود و تعصب و مروج تاریک اندیشی و اسارت تبدیل نشوند و هم با وانهادن عفاف و حیا و پروای واقعی که باعث سلامت نفس و قوت قلب و پیروزی و سرافرازی و پاکی و پیشتازی انسان می گردد، از دگر سو از آنان عروسک نسازند و بدانند که عروسک، عروسک است؛ خواه به بهانه روشنفکری و مدپرستی و نوجویی دروغین و خواه به بهانه دروغین حیا و عفاف و نجابت و پرده نشینی و انزواگری.

آری، سیره و سبک ریحانه پیامبر، نه کم رویی و خجالت بیجا و انزوا و گوشه گیری و پرده نشینی و پرده گزینی و ضعف و ناتوانی از رویارویی با مشکلات بود و نه پروای گریز و تقوای منفی؛ نه وانهادن مسئولیت های اجتماعی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، هنری فکری و رهبری مترقی جامعه بود و نه رها ساختن مدیریت خانه و آموزش و پرورش نسل نوخاسته و اداره شایسته و بایسته و عادلانه و آزادمنشانه این جامعه کوچک، اما مهم و سرنوشت ساز.

آن حضرت در قلب جامعه حضور داشت و در پیشاپیش روند تاریخ و رویدادها، همان گونه که محور کانون خانه و مدار خانواده بود.

آن پیشوای والایی ها در اوج آراستگی به پروا و حیای واقعی و در اوج رعایت مقررات و حقوق و حرمت انسان ها و تلاش در تأمین و تحقق و گسترش و توسعه حقوق بشر، از ترس و کم رویی و حیای منفی و نکوهیده و گریز از رسالت اجتماعی و سیاسی و رهبری و انسانی، پاک و پیراسته بود و بر خلاف پندار بسیاری از مدعیان دوستی و پیروی از آن انسان نمونه، که او را بریده و گسسته و بیگانه از درد و رنج مردم و روند جامعه و مسئولیت های سیاسی و اجتماعی و رهبری خویش، به صورت منزوی و در صندوقخانه و در پرده گزینی می پندارند و با کج اندیشی، همه جاذبه های علمی، فرهنگی، هنری، معنوی، اجتماعی، سیاسی و مردمی او را از زندگی الهام بخش و پرافتخارش نفی نموده و با نادیده انگاشتن ناآگاهانه و تعصب آمیز و موهوم راز ماندگاری و محبوبیت و جاودانگی اش، از آن سیمای پرفروغ و زیبا و پرمعنویت، چهره و الگویی بی رنگ و منفی ارائه می کنند، آن نمونه شایستگی ها و یگانه والایی ها و رادی ها چنین نبود؛ بلکه سبک و سیره ای مترقی، انسانی، ماندگار، زنده، پرنشاط و الهام بخش داشت و همین شیوه و روش پرجاذبه نیز راز محبوبیت و رمز جاودانگی آن حضرت است.

با این بیان، چگونه می توان به نام او و به بهانه پیروی از راه و رسم انسانی و مترقی و آزادمنشانه او، زن را از حقوق طبیعی و انسانی و اجتماعی خویش محروم کرد و با بازی با واژه ها و مفاهیم مقدس و در ستار مذهب، در عمل او را به انسان درجه دوم و یا سوم تبدیل ساخت؟

درست است که برابر بیانی که از آن حضرت آورده اند، نزدیک ترین حالت زن به خدا، هنگامی است که آموزگار و مربی آگاه و باکفایت خانه اش باشد و نسل شایسته بپرورد؛ و یا برابر بیانی دیگر از او، بهترین چیز برای زنان، آن است که با مردان بیگانه نشست و برخاست خصوصی نداشته باشند و آنان را نبینند و آنان نیز اینان را.

و درست است که آن حضرت خود را از مردان بیگانه می پوشانید؛ اما کسانی که با نگرش سطحی به این چند روایت و عدم دریافت صحیح پیام آنها و با قشری گری و جمود و تعصب بی جا و شیوه عقب مانده و خشونت بار و بیمارگونه، یا سلطه جویانه در دنیای اسلام در این اندیشه اند که زن، یا نیمی از پیکر جامعه را به انزوا کشند و اگر بتوانند کوچه ها و خیابان ها و شهرهای آنان را نیز جدا سازند و پیاده شدن اسلام را در گرو این کار می پندارند، نه در گرو رعایت حقوق بشر، به رسمیت شناختن حق حاکمیت مردم بر سر نوشت خویش، جابه جایی خردمندانه و متمدنانه و مسالمت آمیز قدرت با انتخاب آزاد، بها دادن به رأی و نظر و حقوق شهروندان، تحقق دمکراسی و مردم سالاری، حاکمیت عدل و داد، برابری قدرتمند و ناتوان در مقابل قانون، آزادی بیان و قلم، وجود نظارت ملی با مطبوعات آزاد و مستقل و متنوع، آزادی احزاب و اجتماعات، آزادی انتقاد و چون و چرا، رعایت امانتداری از سوی صاحبان قدرت و امکانات،

پاسخ گو بودن در برابر وعده ها و گفتار و عملکرد و...

آیا اینان به راستی به سبک و سیره ریحانه پیامبر و عملکرد الهام بخش او در زندگی اندیشیده اند؟

آیا به یاد دارند که سبک و سیره آن حضرت این گونه بود:

به یاد دارند که ریحانه پیامبر از مکه تا مدینه و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت پدر گرانقدر و آزادی بخش خویش، هماره در اوج پروا و حیا و عفاف و معنویت، دوشادوش او و همسنگر و همراز و رهرو راستین او و در قلب جامعه بود و برای تحقق عدالت و آزادی، با اهریمن جهل و خرافه و شرک و استبداد و انحصار و سرکوب و اختناق و سانسور در مبارزه بود؟!

آیا می دانند که آن بانوی الهام بخش از آغاز زندگی مشترک با امیر والایی ها مشاور و معاون و همتا و همپرواز و همسنگر او در زندگی بود و در عرصه های گوناگون و سرنوشت ساز به راستی حضور داشت نه ابزاری؟!

آیا به یاد دارند که آن حضرت در میدان آموزش و روشنگری و در عرصه تلاش و کوشش، مدیریت و تربیت نسل، سیاست و اجتماع، و هنر و ادب، به راستی پیشتاز و پیشاهنگ بود و نه نمایشی و تشریفاتی و برای بستن دهان ها؟!

اگر به راستی فاطمه بریده و گسسته از جامعه و مردم و دنیای اطراف خویش بود، آن خطابه حماسه سازش در مسجد پیامبر و در برابر قداره بندان خلافت چه مفهومی دارد؟!

آن رفتن به در خانه های انصار و مناظره اندیشاننده با آنان یعنی چه؟!

حضور در مسجد و مناظره های روشنگر و شجاعانه با ابوبکر یعنی چه؟!

گفتگوهای متعدد با عمر و باران دلیل و برهان بر حقانیت موضع خویش یعنی چه؟!

عیادت رهبر نظام سقیفه و وزیرش با او چرا؟!

عیادت سلمان، ابوذر و جابر از او چه پیامی دارد؟!

عیادت انبوه نمازگزاران از آن حضرت یعنی چه؟!

روشنگری آن حضرت به «محمود بن لبید» در مورد حقانیت موضع خویش و امامت امیرمؤمنان یعنی چه؟!

اگر منظور آن حضرت جدا ساختن شهر زنان و مردان از هم بود و نه پاکی و عفاف اخلاقی و انسانی و رعایت متمدنانه مرز مقررات، پس نشست و برخاست فاطمه با مردان شایسته کردار و پرواپیشه ای چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، جابر، بلال، ابن مسعود و مشورت با آنان در امور گوناگون؛ یا تشرف آنان به محضر پرمعنویت فاطمه برای فراگرفتن دانش و بینش و اخلاق و ایمان و پروا و معنویت؛ یا دعوت از این چهره ها و این گونه شخصیت های درست کردار و امانت پیشه و مؤثر و توحیدگرا به وسیله امیرمؤمنان برای گفت گو با حضور جدی فاطمه؛ یا گسیل آنان به خانه فاطمه از سوی پیامبر برای رساندن پیام یا آوردن چیزی یا تقدیم امانتی به شخص آن حضرت چرا؟!

مگر نه این است که به پندار این دریافت بسته و سنگ واره ای از اسلام و سیره ریحانه پیامبر، او بانویی است که نه مردی او را دیده است و نه او مردی را؟

آیا به پندار این جریان، این چهره های بزرگ و برجسته، فرشته اند که ریحانه پیامبر برابر مقررات و موازین انسانی و سبک و سیره خردمندانه و عفاف و پوشش بایسته و خداپسندانه و منطقی خویش با آنان گفت گو می کرد یا این که اینها بیگانه نبودند و همگی برادر و پدر و فرزند او بودند؟

آیا این انبوه روایات، ساختگی و بی اساس است یا پیام و مفهوم آن دو روایت، به آن گونه نیست که گروهی می پندارند و دانسته و یا ندانسته، روی غرض ها و هواها و منافع گروهی و فردی و خطی و یا مرض و غرض آن گونه تفسیر می کنند و آن گاه در عمل دچار بن بست و ضد و نقیض می گردند و در عمل از همان چیزی که به ظاهر هشدار می دهند و دیگران را به استفاده ابزاری از حضور زن در جامعه متهم می کنند، خود به شدت بدان آلوده می گردند؟

چرا که استفاده ابزاری از زن و جاذبه جنسی او، هم برای پیشبرد اهداف تبلیغاتی و اقتصادی و اجتماعی و... ناجوانمردانه و شیوه ای پلید است و چه برای پیشبرد هدف های سیاسی و حتی مذهبی؛ که شاید این یکی زشت تر و ناجوانمردانه تر هم باشد!

و یا این که می توان همان دو روایت را نیز در کنار این انبوه روایات قرار داد و از همه آنها تفسیر و برداشتی انسان گرایانه و خردمندانه و مترقی ارائه کرد؟ کدام یک؟

البته دیدگاه سوم درست به نظر می رسد؛ چرا که روح و جان پیام آیات و روایات حجاب و عفاف و حیا و وقار، گسسستن و بریدن و منزوی ساختن زن از جامعه و بیگانه ساختن او از رشد و روند و توسعه و شکوفایی آن نیست؛ همچنان که نباید آن را بهانه پایمال ساختن حقوق، آزادی، استقلال، برابری انسانی، کرامت و پیشرفت او ساخت و با دستاویز ساختن آن، به ساختن شهر زنان پرداخت...؛ بلکه روح و جان پیام این مفاهیم زنده و زیبا و دلپذیر این است که:

زن مترقی و شایسته باید در اندیشه و باور و گستره دل، در اوج عفاف و پاکی و پروا و معنویت باشد.

باید در گفتار و حرکات و سکنات و اشارات و نشست و برخاست، آراسته به وقار و متانت و حیا و پروا و آگاهی باشد.

باید با پوشش انسانی و منطقی و برابر با مقررات خردپسند دینی ظاهر گردد.

باید از نشست و برخاست خصوصی با مردان بیگانه اجتناب کند.

باید از رویارویی با مردنمایان زشت کردار و پلید، در همه جا دوری جوید؛ به گونه ای که اگر ممکن باشد، نه او آنان را ببیند و نه آن دیوسیرتان، قامت و چهره او را حتی از روی پوشش بنگرند.

اما گفتگو و مشاوره، نشست و برخاست و فراگیری و آموزش، برخورد و رویارویی انسانی و عادی و خردمندانه زن در جامعه با مردان درست اندیش و یا عادی، با رعایت مقررات خردورزانه و خداپسندانه، نه تنها ناپسند نیست که این کار و این سبک و سیره در حقیقت به دوش کشیدن قهرمانانه و دلیرانه بار مسئولیت اجتماعی و رسالت انسانی است و وانهادن آن، نه بر مرد رواست و نه بر زن.

بر این باور، زن آگاه و روشنفکر و باشخصیت باید از سبک و سیره ریحانه اندیشمند و آزاده پیامبر درس استقلال اندیشه، عقیده، روش و خط مشی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی و دینی و عبادی و اخلاقی و انسانی بگیرد؛ نه بازیچه زور و زورمداران و نه زر و زرداران گردد و نه بازیچه تزویر و عوام فریبی و مقدس بازی و عوام زادگی و عوام زدگی و نه عناصر لذت جو و ولنگار؛ بلکه با الهام از آن سمبل والایی ها به وقار و حیا و آگاهی و ژرفنگری و خردمندی و خردورزی و نواندیشی و پروا و پاکی آراسته گردد و توانمندانه در جامعه حضور یابد و نه تنها حقوق و کرامت و آزادی و امنیت و حق دفاع و استقلال و عزت و سربلندی را برای خویش- که فراتر از نیمی از جامعه را می سازد- بخواهد و به چیزی جز آن حقوق انسانی رضایت ندهد، بلکه برای برادران و فرزندان جامعه خویش نیز اینها را بخواهد و نیک بداند که هر دعوت و پیام و سیستم و روشی در گفتار و کردار به راستی طرفدار روح دین یا هدفهای والای آن که عدالت و آزادی و حق حاکمیت بر سرنوشت و توسعه و بهروزی و بهزیستی و رفاه و صلح و دوستی و مردم خواهی و بشردوستی و خردمندی و خردورزی و دموکراسی و حقوق بشر می باشد و از خشونت و جمود و تعصب و انحصار و سرکوب و گردن زدن و زبان بریدن و داغ و درفش و بازیچه ساختن حقوق، کرامت و باورهای مقدس مردم به راستی به دور است، از آن اندیشه و دعوت و دریافت از دین، سخت جانبداری کند و به آن رأی دهد و به سوی آن راه گشاید.

آری، در این صورت است که زن مسلمان و مترقی می تواند مباهات کند که از سبک و سیره ریحانه پیامبر الهام گرفته و از آن قهرمان راستین عدالت خواهی و حق طلبی و بزرگ پرچمدار مفاهیم هماره زنده و آن سمبل مقاومت و اعتراض در برابر ددمنشی و دجالگری و بیداد درس آموخته است؛ چرا که سبک و سیره ریحانه پیامبر میزان و ملاک حضور زن و نقش سازنده آن در ساختار جامعه است.

 


(11) بحارالانوار، ج 15، ص 197.

(12) سوره احزاب، آیه 53.

(13) سوره احزاب، آیه 53.

(14) سوره مائده، آیه 54.

(15) نهج البلاغه، قصار 82.

(16) نهج البلاغه، قصار 82.

مردی نابینا پس از اجازه گرفتن وارد منزل امام علیه السلام شد، پیامبر صلی الله علیه و آله دید که زهرا علیها السلام بلافاصله برخاسته و فاصله گرفت و خود را پوشاند. رسول صلی الله علیه و آله گفت: دخترم! این مرد نابیناست. زهرا علیها السلام گفت: اگر او مرا نمی بیند من که او را می بینم و او بوی مرا استشمام می کند. (1)

رسول صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخنان فرمود: شهادت می دهم که تو پاره تن منی. (2)

زهرا علیها السلام در وصیتش به علی علیه السلام می گوید:

ای پسر عمو! وصیت می کنم که برای من تابوتی درست کنی، همان گونه که ملائکه شکل آن را به من نشان داده اند (3)

از همین رو در روایاتی دیگر آمده اولین کسی که برای او تابوت ساخته شد فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. (4) اگر چه در بعضی دیگر از روایات داستان تابوت را به اسماء بنت عمیس نسبت می دهند، که پس از ابراز ناراحتی فاطمه علیها السلام از این که جنازه زنان را روی تابوتی سر باز می گذارند و حجم بدنشان معلوم می شود،(5) اسماء به زهرا علیها السلام عرضه داشت که در سرزمین حبشه برای مرده ها تابوتی می سازند که بدن و حجم اندامشان را می پوشاند و آن گاه که شکل آن را برای زهرا علیها السلام ترسیم کرد، و با چوب های تر و شاخه های نازک درخت، شبیه آن را ساخت، زهرا علیها السلام با خوشحالی گفت:

«إصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار»؛

ای اسماء! برای من تابوتی مثل آن درست کن تا مرا بپوشاند. خداوند تو را از آتش جهنم حفظ کند. (6)

آن گاه لبخندی بر چهره زهرا علیها السلام نشست. تو گویی غنچه ای برای لحظه ای شگفت. پس از فوت رسول صلی الله علیه و آله تنها لبخندی که بر لب های زهرا علیها السلام نشست، همین جا پس از شنیدن این خبر بود.

زهرا علیها السلام خود در کلام دیگرش می گوید.

«خیر للنساء أن لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال» (7) ؛

خیر و خوبی زن در این است که نه او مردان را ببیند و نه مردان او را.

و در جایی دیگر می گوید:

«أدنی ما تکون من ربها أن تلزم قعر بیتها» (8) ؛

آن لحظه ای که زن در خانه خود می ماند به خدا نزدیک تر است.

و این می رساند که ملاک همان قرب و نزدیکی به خداست. همین جا این را هم بگوییم که اگر در برابر این سخنان از آن طرف می شنوید که زهرا علیها السلام آن گونه در مسجد علیه خلفا می شورد و یا شبانه بر در خانه های مهاجر و انصار می رود و یا فریاد می زند که اگر دست از علی علیه السلام برندارید موهایم را پریشان می کنم و گریبان چاک می زنم، نباید اینها را حمل بر تناقض گویی کنید، که مطابق همین روایت آخر، ملاک، قرب و نزدیکی به خداست و این قرب در گرو اطاعت است و اطاعت در شرایط مختلف و ضرورت های متفاوت و با افراد گوناگون، یکسان نیست، که هر شرایطی و زمان و مکانی، حکم خاص خودش را می طلبد. آنجا که ضرورتی در کار نیست نمی توان با مردها برخوردی داشت و آنجا که حق بزرگتری همچون حق ولایت و حفظ جان ولی در میان است، جز این گونه برخورد چاره ای نیست.

زهرایی که می گوید خیر زن در این است که مردی او را نبیند و او هم مردی را نبیند یا از یک کور خود را مخفی می کند، در برابر ابوذر و سلمان- که وجودهای سامان گرفته ای هستند- به گونه ای دیگر برخورد می کند و ظاهر می شود. به طوری که سلمان می گوید داخل خانه زهرا شدم و دیدم صورت زهرا زرد است. یا علی علیه السلام به سلمان می گوید: سلمان! به خانه فاطمه برو که فاطمه مشتاق دیدار توست (9) !! برخورد با نفوسی سامان گرفته و به تعادل رسیده، با آن کسی که حتی بوی زن و یا حضور زن او را وسوسه و تحریک می کند، یکسان نیست.

نمی توان یک چشمی به مسایل نگاه کرد و یک روایت را خواند و زود نتیجه گرفت، بلکه باید همه روایت ها را دید و مجموعی نگاه کرد. و شرایط و ضرورت ها و افراد را در نظر گرفت، و به ملاک ها دست یافت که: «أنتم افقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا»؛ (10) فقیه تر کسی است که مقصود ما را بشناسد، نه «چه گفت» که «چرا گفت» را.

 


(1) «إن لم یکن یرانی فإنی اراه و هو یشم الریح».

(2) مستدرک الوسائل، ج 14، ص 289؛ ریاحین الشریعة، ج 1، ص 216؛ احقاق الحق، ج 10، ص 258.

(3) «أنا اوصیک... و اتخذ لی نعشا فإنی رأیت الملائکة یصفونه لی»؛ بحارالانوار، ج 28، ص 304.

(4) «عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سألته عن اول من جعل له النعش، فقال: فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله»؛ بحارالانوار، ج 43، ص 212.

(5) «إنی قد استقبحت ما یصنع بالنساء، انه یطرح علی المرأة الثواب فیصفها لمن رأی. فلا تحملینی علی سریر ظاهر استرینی سترک الله من النار»؛ زهرا علیها السلام فرمود: من بسیار زشت می دانم که جنازه من پس از مرگ بر روی تابوت سر باز گذاشته و روی آن پارچه ای می اندازند، چرا که حجم اندامهای آنان معلوم می شود، مرا روی تابوتی آن چنانی نگذار و بدن مرا بپوشان که خدا تو را از آتش جهنم بازدارد. وسائل الشیعة، ج 2، ص 876؛ الطبقات، ج 8، ص 28؛ کنزالعمال، ج 16، ص 289.

(6) بحارالانوار، ج 43، ص 189 – 212؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 876 .

(7) بحارالانوار، ج 43، ص 54 - 84.

(8) بحارالانوار، ج 43، ص 92؛ ج 100، ص 250.

(9) بحارالانوار، ج 43، ص 66.

(10) وسائل الشیعة، ج 18، ص 84. در حالی که «کلامنا» کافی بود، ولی حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «معانی کلامنا» فقیه کسی است که مقصود شناس باشد.

خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم