بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۵۸ مطلب با موضوع «فدک» ثبت شده است

در قرن هشتم هجری یکی از فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام به نام میر سید علی حسینی همدانی ملقّب به «علی ثانی» از اعقاب امام زین العابدین علیه السلام هزاران تن از مردم هند را مسلمان کرد و هزاران مسلمان ظاهری را به اسلام واقعی درآورد. (11)

او هفتصد تن از سادات علوی را به کشمیر برد و در سراسر این سرزمین محلهایی برای عبادت تأسیس کرد. (12) و به ترویج هنر و صنایع پرداخت و با تیمور و ظلم پیشگان درافتاد و بالاخره قلمرو فدک را به آن دیار گسترش داد.

 


(11) سیمای پاکستان، محمد کاظم محمدی، ص 35- 38.

(12) تاریخ گسترش اسلام، توماس آرنولد، ص 212.

فدک از شمال شرقی ابتدا تا کوفه امتداد یافت و مرکز خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید. سپس به برکت محل دفن امام علی علیه السلام شهر نجف اشرف و به برکت مشهد امام حسین علیه السلام و خاندان وی شهر کربلا پدید آمد و به برکت امام موسی کاظم و امام جواد علیهماالسلام شهر کاظمین و به برکت امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهماالسلام شهر سامرّا و به برکت حضرت زینب دختر فاطمه زهرا علیها السلام شهر شام در مسیر گسترش فدک قرار گرفت، به طوری که قرنها دولت شیعه توسط حمدانیان و فاطمیان بر بلاد شام حاکم گردید و در سال 354 هجری قمری سیف الدوله، دینارهای جدیدی ضرب کرد که بر روی آنها نوشته شده بود: «لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، فاطمة الزهراء، الحسن و الحسین، جبرئیل علیهم السلام» و موقعیت شیعیان در موصل و حلب و سایر نقاط چندان رفعت یافت که وقتی وارد مسجد عظیم اموی می شدند و چشم به زیر گنبد می دوختند، به جای نام معاویه و یزید نام علی و حسن و حسین علیهم السلام را می دیدند.

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام به یمن رفتند و در آنجا نهال اسلام را با دست خود غرس و آبیاری کردند. از 1200 سال پیش خاندانهای بسیاری از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به این دیار رفتند، به طوریکه از قرن چهارم هجری یحیی بن حسین (الهادی) متوفای 298 هجری قمری توسط یکی از ملوک یمن، از حجاز دعوت شد و بعضی از قبایل با او بیعت کردند و او مؤسس دولت امامان زیدی گردید.

آنها مناسب ترین شخص برای امامت را هر عالم زاهد و شجاعی از فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام می دانستند- خواه از فرزندان امام حسن علیه السلام و خواه از فرزندان امام حسین علیه السلام - که قادر به قیام با شمشیر باشد، و اطاعت از چنین کسی واجب بود. (9)

حکومت امامان زیدی از فرزندان فاطمه علیها السلام و امام علی علیه السلام در کشور یمن از سال 280 تا حدود سال 700 هجری قمری و حکومت امامان زیدی صنعا از حدود سال 1000 هجری قمری تا چند سال پیش تداوم داشت. (10)

 


(9) دائرة المعارف الاسلامیة، ج 11، ص 16- 17.

(10) السیاحة فی الیمن، ص 50.

در اواسط قرن چهارم هجری قمری خاندانی از نوادگان فاطمه زهرا علیها السلام از علویان حسنی معروف به خاندان موسوی منصب شریفی مکه را دایر کردند که حدود هزار سال دوام یافت. با ضعف قدرت شرفای مکه، خاندان صلیحی که تحت تبعیت فاطمیان مصر بر یمن فرمان می راندند در 455 هجری قمری منصب شریفی را در خاندان هاشمی قرار دادند. در 598 هجری قمری یکی دیگر از علویان حسنی به نام قتادة بن ادریس از ینبع به مکّه رفت و سلسله شرفای متأخّر مکّه را تأسیس نمود. (8)

 


(8) دائرة المعارف فارسی مصاحب، ج 2، ص 1715.

در حدیث آمده است که چون مهدی عباسی به خلافت رسید، به مظالم عباد رسیدگی کرد، از آن جمله حضرت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به او فرمود: چرا حق ما را به ما نمی دهی؟ مهدی گفت: یا ابالحسن! چه می خواهی؟ حضرت جریان فدک را بازگو کرد. خلیفه از حدود آن پرسش نمود.

امام کاظم علیه السلام فرمودند: حدود آن از چهار طرف عبارتند از: عدن، سمرقند، آفریقا، کناره دریای روم و ارمنستان. مهدی عباسی از شنیدن این حدود به وحشت افتاد و گفت: باید در این باره فکر کنم. (7)

آری، ابتدا محدوده تصرف پاره پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام نیمی از قریه فدک در شمال مدینه بود (و به تعبیر حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه: «از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در دست ما بود») که از تحت تصرف آنها خارج ساختند و آنان به خاطر خدا و حفظ دین خدا از آن گذشتند و صبر کردند و خداوند به پاداش این صبر جمیل روز بروز حدود متصرفات آنان را گسترش بخشید و نسل آنها را در سراسر جهان افزایشی بی نظیر داد.

در کتاب «عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب» اثر احمد بن علی بن حسین آمده است که از این دو فرزند زهرا علیه السلام دوازده سبط به تعداد اسباط و نقبای دوازده گانه بنی اسرائیل و بنی اسماعیل پدید آمدند: شش سبط از امام حسن علیه السلام و شش سبط از امام حسین علیه السلام.

اعقاب امام حسن علیه السلام از دو پسرش زید و حسن مثنی، عقب زید یک سبط از فرزندش حسن بن زید و عقب حسن مثنی از پنج فرزند: عبداللَّه محض، ابراهیم عمر، حسن مثلث، داود و جعفر، جمعاً شش سبط.

در فصل دوم، اعقاب شش گانه امام حسین علیه السلام را از علی بن الحسین امام سجّاد علیه السلام چنین ذکر می کند: محمدالباقر علیه السلام، عبدالله الباهر، زید الشهید، عمر الاشراف، الحسین الاصغر، و علی الاصغر.

اعقاب امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در سرزمینهای مختلف پراکنده شدند و بعضی با قیام و بعضی با حلم و علم، مناطق بسیاری را تسخیر کردند و بر حدود فدک افزودند.

البته بعضی از خلفای بنی امیه و بنی عباس مثل عمر بن عبدالعزیز و مأمون فدک را به خاندان فاطمه زهرا علیها السلام بازگرداندند، غافل از اینکه به تعبیر امام موسی کاظم علیه السلام حدود فدک از مرزهای عربستان گذشته و از شمال غربی به دریای روم و ارمنستان و از جنوب به عدن (ساحل دریای عمان) و از شمال شرقی به سمرقند و از مغرب به منتهی الیه غرب آفریقا یعنی تا اقیانوس اطلس امتداد یافته است.

 


(7) وسائل الشیعه، ج 6، ص 366، ح 5.

فدک از جمله قراء و قصبات حجاز و حوالی خیبر است که با مدینه منوره دو یا سه روز طی مسافت فاصله دارد که به مقیاس زمان ما به 130 کیلومتر می رسد. سرزمینی بوده آباد و به لحاظ داشتن آب کافی، از نخلستانهای فراوان و محصول برخوردار بوده است. اشتغال مردم این سرزمین را امر کشاورزی و کارهای دستی تشکیل می داده و خرمای آن مشهور بوده و از بافته های فدک در کتب تاریخی سخن به میان آمده است.

فدک با پیشینه تاریخی منزلگاه طایفه «بنو مُرّه» از قبیله بزرگ و مشهور عرب «غطفان» است. به گفته طبری مادر نعمان بن منذر پادشاه حیره از اهالی فدک بوده که سند معتبری در قدمت تاریخی سرزمین فدک به شمار می رود. (1)

و به گفته برخی دیگر: فدک نام پسر حام بن نوح بوده و این قریه به نام وی موسوم گشته است. فدک با خیبر ده کیلومتر فاصله دارد و به لحاظ این که خیبر مرکز عمده یهودیان بوده، مردم آن از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان خیبر بوده اند. قلعه مشهور قدیمی فدک به «الشمروخ» شهرت داشته که در حقیقت حصن و قلعه فدک بوده است. (2)

بنا به نوشته مؤلّف کتاب مدینه شناسی که خود از محلّ فدک دیدن کرده است، این منطقه امروزه به «الحائط» موسوم است که تابع امارت «حائل» است و در مغرب «الحُلیفه» و جنوب «ضرغد» قرار دارد. دقیقاً در مرز شرقی خیبر دارای موقعیّت مشخّصی است. به گفته مؤلّف فوق الذکر، تا پایان سال 1975 میلادی، این منطقه شامل 21 روستا و دارای 11000 نفر جمعیت بوده و سکنه «الحائط» بیش از 1400 نفر نبوده است. (3)

فدک به لحاظ امکانات کشاورزی، سرزمینی بود پر محصول و رطب آن شهرت بسیار داشت. در خصوص حجم درآمد کشاورزی و نخلستان های فدک، پس از آنکه در تصرف پیامبر قرار گرفت، گزارش هایی به ثبت رسیده است. برخی گویند: نخلستان هایش در قرن ششم هجری معادل نخلستان های کوفه بوده است. (4)

ابن ابی الحدید می نویسد: وقتی عمر بر نیمی از فدک با یهودیان مصالحه کرد از مال عراق پنجاه هزار درهم به آنان داد. (5)

سیّد بن طاووس در کشف المحجّه گفتاری دارد که درآمد فدک را بیش از این تخمین زده است. وی می گوید: درآمد فدک به روایت شیخ عبدالله بن حماد انصاری سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بوده است. (6)

از اینجا می توان علّت واگذاری این سرزمین پرحاصل به فاطمه زهرا علیها السلام از طرف پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله و به امر پروردگار متعال در آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» را استنباط کرد. بدیهی است با زندگی زاهدانه ای که اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله داشتند آنان را برای اداره معیشت شخصی به این مبلغ نیازی نبوده و حکمت دیگری در این امر مهمّ باید باشد که شاید بتوان گفت: هدف از این واگذاری داشتن بنیه مالی و توان اقتصادی جهت اداره حکومت اسلامی بوده که می بایست در خاندان پیامبر مستقر می شد. همانگونه که تصرّف فدک و خارج ساختن آن از دست اهل بیت به وسیله دستگاه خلافت را در همین نکته باید جستجو کرد که به شرح آن خواهیم رسید.

 


(1) مدینه شناسی، سیّد محمّد باقر نجفی، ج 2، ص 489.

(2) مدینه شناسی، سیّد محمّد باقر نجفی، ج 2، ص 490.

(3) مدینه شناسی، ج 2، ص 492.

(4) فدک در تاریخ، ص 27.

(5) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 108.

(6) بیت الاحزان، ص 82.

مقصود از بعد اخلاقی آن است که غصب فدک در اخلاق جامعه اسلامی هم تأثیر گذاشت و مسلمانان را به خوردن مال دیگران، بدون مجوز شرعی ترغیب و تحریص نمود. قبح تصرف در مال دیگری بدون اذن او از بین رفت و مسأله حلال و حرام در عمل مواجه با شکست شد. پس هر چه بدست هرکس آمد از هر طریقی که بود مانعی نداشت. حتی کار به جایی رسید که در سرزمین کربلا بعد از شهادت حضرت سید الشهدا و یارانش خیمهها غارت شد و تمام اسباب و اثاثیه اولاد رسول خدا به یغما رفت. حتی لباس های امام حسین علیه السلام را از تن مبارکش در آوردند و بردند.

هارون الرشید- که لعنت خدا بر او باد- دستور داد خانه موسی بن جعفر علیهما السلام را غارت کنند و تمام زیورآلات زنان و دختران را بستانند. مأمورین او هم چنین کردند و حضرت رضا علیه السلام شاهد و ناظر قضیه بود.

چرا اینگونه اعمال زشت از حکام مسلمانان سر نزند؟ وقتی برخی از این حکام در حضور مهاجرین و انصار ثروت مادر موسی بن جعفر علیهماالسلام را غصب کند و بدون هیچ مجوزی مرتکب این جنایت شود، چرا هارون نکند؟ هنگامی که مسلمانان صدر اسلام که رسول خدا را درک کرده اند حق مسلم اولاد او را که به نفع بیت المال ضبط کردند بگیرند و بخورند و از خود سؤال نکنند که چرا باید این مال را خورد؟ اتباع و پیروان آنها هم از این روش تبعیت می کنند، چنانکه کردند و نتیجه حرام خوردن فساد اخلاق و سقوط است.

مسلمانان در زمان رسول خدا با هم متحد بودند. روح وحدت و یگانگی بر آنان حکم فرما بود و اگر در باطن امر از یکدیگر نگرانی داشتند وقتی پای منافع اسلام به میان می آمد اختلافات شخصی را به کناری می گذاشتند. و این چنین بود که اسلام برق آسا پیش رفت و دلها را مسخر ساخت؛ ولی بعد از رسول خدا- متأسفانه- مسأله غصب فدک و خلافت جامعه را متلاشی ساخت. اختلاف آشکار گشت. پیروان علی علیه السلام از پیروان ابوبکر و عمر جدا شدند. کم کم مسأله شیعه و سنی و مذاهب مختلفه و بالاخره هفتاد و دو مذهب در اسلام بوجود آمد. تردیدی نیست که این پراکندگی و تشتت و اختلاف از عواقب شوم غصب خلافت و فدک است. اگر مسلمانان صدر اسلام بر طبق دستور خدا و رسول از اهل بیت متابعت می کردند جامعه مسلمین به این وضع گرفتار نمی شد.

آیا هیچ انسان عاقلی می تواند در این موضوع تردید کند و تقصیر این بدبختیها را در جامعه مسلمین به گردن دیگری بیندازد؟ چه کسی بعد از رسول خدا مسلمانان را دچار اختلاف کرد؟ چه کسی و یا کسانی سبب گردیدند تا کار به جایی برسد که شمشیرهایی که باید در جنگ با کفار به کار برده می شد در جنگ جمل و نهروان و صفین و کربلا و سایر موارد بکار بسته شود؟ چه کسی کشت و کشتار را در میان مسلمانان رواج داد و قدرت اسلام را برای سرکوبی مخالفین داخلی که به حق مخالف حکومت بودند منحصر ساخت؟ چه کسی تخمی کاشت که ثمره آن کشته شدن میلیونها انسان مسلمان در طول تاریخ اسلام به دست مسلمانان بود؟ چه کسی با دین خدا بازی کرد و به دیگران هم آموخت تا دین را به بازی بگیرند و آنطور که میلشان اقتضا می کند آن را پیاده کنند؟ چه کسی آشکارا پا روی حق گذاشت و در صفوف به هم فشرده مسلمانان جبهه حق و باطل به وجود آورد تا در برابر یکدیگر صف آرایی کنند؟

آیا مسلمانان به خود اجازه می دادند، و اصلاً در مخیله آنان خطور می کرد که به خانه فاطمه علیها السلام، دختر پیامبرشان هجوم ببرند و با علی و زهرا علیهماالسلام چنان معامله ای بکنند؟

آنگاه که رأس حکومت بعد از پیامبر لباس افساد و آشوب طلبی و مخالفت با اسلام و مسلمین را بر تن علی و زهرا علیهما السلام بپوشاند و با همین دست آویز در خانه آنان را سوزاند و هزاران جنایت دیگر ببار آورد شما توقع دارید یزید و معاویه نکنند؟ و مسلمانان زمان آنها در قتل پسر فاطمه تعلل ورزند یا مسمومش نکنند؟ غل جامعه به گردن زینالعابدین علیه السلام نیندازند؟ مگر امام چهارم از علی علیه السلام با عظمت تر بود و یا امام حسین علیه السلام از مادرش با شخصیت تر؟ همان ریسمان گردن علی علیه السلام غل جامعه شد و همان نوک غلاف شمشیر که بر زهرا علیها السلام فرود آمد شمشیر شد و بر بدن حسین علیه السلام در کربلا فرود آمد و همان آتش خانه زهرا علیها السلام شعله اش در کربلا خیمههای فرزندان زهرا را سوزاند.

و از این واضح تر بگوییم: غصب فدک که در حقیقت همان غصب خلافت است زیان آن متوجه فرد- یعنی علی و فاطمه علیهماالسلام- نبوده، بلکه متوجه جامعه بود و بُعد فردی آن نسبت به بعد اجتماعی آن بسیار اندک است، زیرا حیثیت و شرف و عظمت علی و فاطمه علیهماالسلام در حقیقت حیثیت و شرف و عظمت اسلام و مسلمین بود. آن دو اسلام مجسم بودند و هر اهانتی به آنها اهانت به اسلام و تمام مسلمین واقعی تا روز قیامت بود. پس ریسمان اگر چه ظاهرا به گردن علی علیه السلام افتاد و پهلوی زهرا علیها السلام شکست؛ ولی در واقع ریسمان به گردن اسلام و مسلمین افتاد و پهلوی اسلام شکست.

یکی از اصولی که اسلام به آن توجه مخصوص دارد اصل مالکیت فردی است. به این معنا که هر انسانی بر مالی که به دست آورده است تسلط کامل دارد مشروط بر اینکه راه اکتساب آن مشروع باشد. یعنی از غضب و سرقت و ربا و امثال آن نباشد، که چنین مال و ثروتی حرام است و هیچ کس حق تصرف آن را ندارد، مگر با اجازه صاحبش. همچنین صاحبان مال هر نوع تصرفی می توانند در مال شخصی خود بنمایند مشروط بر اینکه موجب ضرر رسانیدن به نفس یا به غیر نباشد. و لذا، اسلام فرموده است: «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم (13) ».

بدیهی است که این تسلط در مرز شرع است و فلسفه این حکم یعنی مالکیت فردی تشویق مردم است به امر تولید، خواه صنعتی باشد و خواه کشاورزی. پس اگر این اصل، یعنی مالکیت فردی متزلزل گشت مردم در فعالیتهای صنعتی و کشاورزی و غیر آن دلسرد می شوند؛ چون می دانند در این حکومت مالکیت اعتبار ندارد و این عقب نشینی و مسامحه در فعالیتهای تولیدی موجب ورشکستگی اقتصادی در جامعه می شود. در نتیجه، جامعه مبدل به یک جامعه مصرفی خواهد گشت.

خلیفه اول نخستین کسی بود که در جامعه اسلامی این ضربت را بر پیکر اسلام و مسلمین وارد آورد و به بهانه های واهی و بی اصل و پایه اساس مالکیت فردی را متزلزل ساخت و روح بیکاری و بی عاری را در مردم مسلمان دمید و چشم آنان را به سوی اموالی که در دست مردم بود متوجه ساخت. بعد از او هم خلفا هر گاه بر این امر مصمم می شدند که حریف را از پا در آورند اموال او را ضبط می کردند تا احتیاج او سبب اطاعت بی چون و چرا از هیأت حاکمه شود و اگر هم احیاناً تسلیم نشود قدرت حرکت بر خلاف حکومت از او سلب گردد. ولی از ضررهای زیادی که از این بعد بر پیکر اسلام و مسلمین وارد می آمد یا غافل بودند یا تغافل می کردند. و این موضوع واضح است.

 


(13) کتاب المکاسب شیخ انصاری، (به نقل از پیامبر اکرم): مردم بر مال و نفس خود تسلط دارند.

حکومت ابوبکر بعد از رسول خدا صد درصد حق نبود و خود او هم چنین ادعایی نداشت. و لذا در اولین روزی که بر منبر قرار گرفت این چنین آغاز سخن نمود:

«من زمامدار امر گشتم و حکومت را بدست گرفتم؛ ولی نمی گویم از شما بهترم. ای مردمان! من پیرو دینم و بدعت گذارنده نیستم. اگر بر طریق نیکو رفتم یاریم کنید و در غیر این صورت مرا وادار کنید تا از حق تبعیت نمایم (12) ».

از این عبارات که ابوبکر بر زبان جاری ساخت معلوم است که خود او هم معتقد نبود که راه او قطعاً حق است و از آن منحرف نمی شود و این موضوع اختصاص به ابوبکر ندارد، غیر از انبیاء و معصومین حال همه همین است؛ چون انسان محل خطا است.

و همچنین حکومت او باطل محض هم نبود؛ زیرا تمام کارهای او بر اساس مادیت و شهوت پیاده نشد. نماز می خواند و روزه می گرفت و ظاهر شرع مقدس را تا حدی مراعات می نمود. پس نمی شود گفت این حکومت و امثال آن همچون حکومت فرعونها و ضحاکها و خاقان چینا و امثال آنها بوده است که در آنها اصلاً از دین و خدا و رسول و احکام الهی بحثی نبود.

در این قسم از حکومت، سیاستهای مزورانه و منافقانه قطعی است؛ بلکه بقای آن به سیاست بسته است و علت آن است که مردم به حسب ظاهر مسلمانند، اگر چه شناختی از دین ندارند؛ ولی در ظاهر از آن اعراض هم نمی کنند و این چنین مردمی را نمی شود به سادگی حفظ نمود؛ چون هم دین می خواهند و هم دنیا. پس اگر دین باشد و دنیا نباشد رضایت ندارند و اگر دنیا باشد و دین به کلی حذف گردد باز خشنود نیستند. پس باید در مرحله اول دنیای آنان را، و لو با وعدههای پوچ که هیچ گاه عمل بر خود نخواهد پوشید در پیش چشمانشان به صورتی زیبا نشان داد و برای اینکه از اشخاص بی دین ممتاز باشند رنگ دین به دنیای آنان زد تا دلشان خوش باشد که هم دنیا دارند و هم دین؛ زیرا این دسته از مردم طاقت تحمل دین واقعی را ندارند. اینجاست که حاکم بر آنان حق را به باطل می آمیزد و خواسته های باطل خود را به صورت حق جلوه می دهد تا برای مردم قابل هضم باشد.

در نتیجه، بعضی از قتلها و زد ها و بستنها و زندانی نمودنها، و لو به ناحق، باید تحقق یابد و به تمام این خلافکاری ها رنگ دین زده شود تا توده مردم خیال کنند این حکومت برای کمک به فقرا و گرفتن حق ضعفا از اغنیا تشکیل شده است. و چون، اصولاً طبقه محروم جامعه با طبقه مرفه و ثروتمند صفا و صمیمیتی ندارند پس بهتر آن است که فشار بر آن طبقه باشد تا فقرا و کسانی که چشم به مال دیگران دوخته اند خوشحال شوند و از حکومت تشویق به عمل آورند و حتی برای بقای آن فداکاری نمایند، غافل از آن که هدف چیز دیگری است. لذا، در این نوع از حکومتها سران جامعه کوبیده می شوند و افراد خوشنام و موجه که طبعاً محسود مردمند زیر فشار قرار می گیرند و هیأت حاکمه هم از نظر اجرای سیاستهای منافقانه به مقاصد پلید خویش می رسند.

ابوبکر هم از فرصت استفاده کرد و در زمانی که علی علیه السلام به تغسیل و تدفین پیامبر مشغول بود کار را تمام کرده و بر مسند خلافت تکیه زد. حال، او از نظر سیاسی باید کاری کند که مردم را امیدوار سازد. چه بکند؟ جز اینکه فدک را به نفع بیت المال ضبط کند و به مردم بگوید که نمی تواند از دستورات رسول خدا روی گرداند. او با این عمل می خواست نشان بدهد که- مثلاً- چرا باید فاطمه و علی از برکت اسلام سالیانه بیست و چهار یا هفتاد هزار درهم یا بیشتر و کمتر درآمد داشته باشد و مسلمانان دیگر در عسرت زندگی کنند. علاوه بر این، محافظت از ثقور کشور اسلامی احتیاج به پول دارد. و عدل و انصاف حکم می کند که فدک برای بیت المال ضبط شود. این ظاهر قضیه است که عوام پسند است؛ زیرا از یک طرف ابوبکر پیرمرد را اهل دروغ بستن بر پیامبر نمی دانند و از طرف دیگر اگر او غرض شخصی داشت فدک را برای شخص خود می گرفت، نه برای بیت المال! پس حق با او است.

ولی باطن قضیه که بعد سیاسی آن است بر مردم نادان مجهول است. مردم نمی دانند که ابوبکر با این روش در حقیقت با یک تیر دو نشان زده است. از یک طرف خود را وجیه المله و دلسوز اسلام و فقرا از مسلمانان قرار داده است و از طرف دیگر حریف خود را به طور کامل از پا درآورده است و این سنت سیئه را برای حکام بعد از خود به یادگار گذاشته است تا زمامداران بعد از او بتوانند زیر پوشش دین و دلسوزی ظاهری بر مسلمانان به تمام مقاصد دنیوی خود برسند، بدون اینکه کسی متوجه شود و اگر احیاناً افراد خاصی متوجه این سیاست شوم باشند نتوانند چیزی بگویند و اگر کسی به خود اجازه دهد که چیزی بگوید وصله بی دینی، افساد، آشوب گری، و امثال آنها را به خود او به چسبانند و با دست همان مسلمانان او را یا بکشند یا گوشه نشین سازند و با فراغت بال بر مرکب آرزو سوار شوند.

ابوبکر به خوبی متوجه است که حریفی بسیار قوی به نام علی در میدان مبارزه دارد که تمام کمالات انسانی در او جمع است و بیرون راندن چنین حریفی بسیار مشکل است و تنها قدرتی که می تواند علی را از میدان بدر کند طرح مسأله اسلام است و اینکه علی برخلاف مصالح اسلام و مسلمین قدم بر می دارد، با مسلمانان همکاری ندارد و آرای عمومی و رضایت آنان را به پشیزی نمی شمارد و امثال این تهمت ها. همچنین علی علیه السلام هم برای حفظ منافع اسلام چاره ای جز سکوت ندارد و تنها درآمد علی و فاطمه سلام الله علیهما هم به حسب ظاهر فدک است،آن هم گرفته می شود تا دست علی و زهرا سلام الله علیهما به کلی قطع شود. و ما می بینیم این سیاست بعد از ابوبکر به طوری کامل در حکومتهای اسلامی دنبال شد و هیچگاه فدک را به اصلش ندادند و اگر بعضی از خلفا روی مصالحی دادند، دیگران دیگر بار غصب کردند.

حال می پرسید: چرا؟ در پاسخ باید گفت: چون تمام خلفا دریافته بودند که راه سیاسی همانست که ابوبکر و عمر رفته اند و نباید حریف را از مال دنیا غنی ساخت و اگر هم برای احقاق حقش قیام کند بهانه به دست دشمن داده که به کلی او را از بین ببرند و یا منزوی سازند. خلفا بعد از ابوبکر و هم چنین سایر زمامداران این اصل را پذیرفتند و با این سیاست راه را برای حرکت به سوی مقصد خویش هموار ساختند و انصافا آن دو در ارائه این سیاست حق بزرگی بر گردن تمام زمامداران به ظاهر مسلمان دارند.

 


(12) السیرة النبویه، ج 2، ص 430؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 203؛ عیون الاخبار، ج 2، ص 234؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 56.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم