بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۱۱۵ مطلب با موضوع «فضایل و مناقب» ثبت شده است

حضرت امام صادق علیه السّلام از طریق امام باقر علیه السّلام از جابربن عبداللَّه انصاری نقل می کند که او می گوید شنیدم پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله سه روز پیش از وفاتش به علی علیه السّلام می فرمودند: سلام بر تو ای پدر دو ریحانه من! من دو فرزندم حسن و حسین علیهم السّلام را به تو سفارش می کنم. به زودی دو رکن اساسی تو دنیا را ترک می کنند، آنگاه خداوند جانشین و خلیفه من است برای تو.

جابر می گوید: چون پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله وفات کرد، امیرالمؤمنین فرمود: این یکی از رکنهای من که رسول خدا خبر داده بود و پس از شهادت فاطمه علیها السلام نیز گفت: این هم رکن دوم من که رسول گرامی اسلام به آن خبر کرده بودند. (1)

آنچه قابل توجه است، این که: فاطمه زهرا علیها السلام در این حدیث شریف، از نظر نقش و حمایت از علی علیه السّلام و ولایت او، در کنار پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و رکن اساسی او خوانده شده است.

در اینجا لازم است رکن بودن به علی علیه السّلام را دقیقاً بررسی کنیم که مراد از این «رکنیت» چیست؟ و حقیقت این رتبه معنوی که مقام بسیار والا و بزرگی است چگونه می باشد؟ آنچه مسلم است این است که در این مقام، هر معنایی که در شأن پیامبر اکرم تصور شود عیناً به همانگونه و به همان ترتیب در شأن حضرت صدیقه سلام الله علیها وارد است، و به عبارت دیگر، حضرت زهرا علیها السلام در مقام رکنیت مثل و همانند پیامبر اکرم، و در این منقبت همتا و شریک و برابر با رسول خدا می باشد.

یقیناً مقصد از رکن علی بودن، این نیست که فاطمه علیها السلام اداره کننده امور خانواده و کدبانوی خانه و کاشانه علی، و گرداننده چرخ زندگانی و آسایش بخش او و فرزندان اوست، زیرا که اینها از وظایف هر زن مسلمان است. مهم این است و رمز عظمت زهرای اطهر آنجاست که با وجود آیه «الرجال قوامون علی النساء» (2) که موضع کلی مردان و زنان را نسبت به یکدیگر تعیین می نماید، پیامبر اکرم در یک مورد استثنائی، حضرت صدیقه را رکن علی می خواند، به همانگونه که خودش را. رسول خدا به هر معنی و مفاد، و به هر نحو و کیفیتی که رکن علی محسوب می شود، فاطمه سلام الله علیها نیز به همان ترتیب، به همان نسق، و به همان وضع، رکن مساوی و همتای دیگر در این منقبت است.

در اینجا می توان گفت که این رکن بودن برای علی از مقام شامخ ولایت سرچشمه می گیرد، و از شئون ولایت است که هر یک از آن سه وجود مقدس، رکن دو نفر دیگر می باشد، و این موضوع امکان پذیر نیست مگر اینکه فاطمه سلام الله علیها نیز در مقام ولایت همتا و همانند و برابر با پیامبر اکرم و علی بوده باشد، یعنی چنان که رسول خدا رکن ولایت، اساس اسلام، و اصل مودتی است که خدا آن را اجر نبوت قرار داده است، حضرت زهرا علیها السلام نیز در این شئون شریک، برابر، و همتای او است.

فاطمه علیها السلام در شئون ولایت همتای علی است، همانگونه که خود پیامبر اکرم چنین است. چنانکه رسول خدا رکن ایمان، رکن اسلام، رکن توحید، رکن منطق و بیان، و رکن حقیقت و شرف انسان است، و به همان معنی و مفهوم، حضرت زهرا و ائمه اطهار نیز رکن و اساس و اصل و پایه و بنیادند.

در زیارت مبعث، (3) علی علیه السّلام را بعنوان رکن بودن چنین خطاب می کنیم:

«... و صل علی عبدک و امینک الأوفی... و رکن الاولیاء و عماد الاصفیاء...». (4) .

علی علیه السّلام که رکن و پایه و ستون و تکیه گاه جمیع اولیا و اصفیا می باشد، رکن و تکیه گاهش به فرمایش پیامبر، حضرت صدیقه سلام الله علیها است.

در یکی از زیارات مطلقه نیز حضرت امیرالمؤمنین «سید الاوصیاء و رکن الاولیاء» نامیده شده است، (5) و در زیارت وارث حضرت اباعبدالله الحسین چنین عرضه می داریم:

«اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المؤمنین»؛ (6) .

و در زیارت عید فطر و قربان (7) و همچنین در زیارت اربعین حسین علیه السّلام (8) :

«اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المسلمین، و معقل المؤمنین»؛

و در زیارت جامعه کبیره:

«... و ساسة العباد، و ارکان البلاد، و ابواب الایمان». (9) .

آری چهارده معصوم علیهم السّلام همگی ارکان توحید و ایمان و اسلام هستند، و هر یک از آنان رکن است برای سایر معصومین. حضرت صدیقه سلام الله علیها در این مقام- نظیر و همانند و همتای رسول اکرم- رکن است برای امیرالمؤمنین سلام الله علیه.

حضرت صادق علیه السّلام در این زمینه بیان روشن و واضحی فرموده اند:

«لولا ان الله عز و جل خلق امیرالمؤمنین، لم یکن لفاطمة کفو علی وجه الارض، آدم فمن دونه». (10) .

«اگر خدای عز و جل امیرالمؤمنین را نمی آفرید،- از اولین و آخرین- فاطمه را بر روی زمین نظیر و همتائی وجود نداشت».

علی و فاطمه (س) هر دو صاحب ولایت، هر دو دارای مقام عصمت و طهارت و هر دو از ارکان توحید و ایمانند.

امام ششم به عبارت دیگری می فرماید:

«لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها، لما کان لها کفو الی یوم القیامة علی وجه الارض، آدم فمن دونه». (11).

تشخیص «رکن بودن» و یا «کفو و همتا بودن» بشری با بشر دیگر، مطلبی است که فهم انسان از درک آن عاجز و ناتوان است، و تنها خدای تعالی که از ضمائر مخلوقات خویش آگاه است می داند و می تواند معین کند چه کسی کفو و نظیر و همانند کیست، و همتای هر موجودی در عالم کدام است.


(1) بحارالانوار، ج 43، ص 173، ح 14؛ مقتل الحسین خوارزمی ج 1، ص 62؛ ذخائر العقبی ص 56؛ فرائدالسمطین ج 1، ص 382- 383، ح 314.

(2) سوره النساء، آیه 34.

(3) منظور دعایی است که در روز مبعث به هنگام زیارت بارگاه ملکوتی امیرالمؤمنین علیه السّلام می خوانیم. بنابر قول مشهور در بین علمای شیعه روز مبعث، بیست و هفتم رجب می باشد.

(4) این قسمت از زیارت امیرالمؤمنین علیه السّلام که مخصوص روز مبعث می باشد چنین است: «... اللهم صل علی محمد و آل محمد، و صل علی عبدک و امینک الاوفی، و عروتک الوثقی، و یدک العلیا، و کلمتک الحسنی، و حجتک علی الوری، و صدیقک الاکبر، سید الاوصیاء و رکن الاولیاء، و عماد الاصفیاء، امیرالمومنین، و یعسوب الدین، و قدوه الصدیقین، و امام الصالحین...». مصباح الزائر ص 95- 96؛ مزار الشهید ص 32؛ بحارالانوار ج 97، ص 379).

(5) قسمتی از این زیارت مطلقه امیرالمؤمنین که از امام صادق علیه السّلام روایت شده و مرحوم شیخ مفید آن را نقل نموده است چنین است: «... اللهم صل علی محمد و آل محمد، و صل علی امیرالمومنین عبدک المرتضی، و امینک الاوفی، و عروتک الوثقی، و یدک العلیا، و جنبک الاعلی، و کلمتک الحسنی، و حجتک علی الوری، و صدیقک الاکبر، و سید الاوصیاء، و رکن الاولیاء، و عماد الاصفیاء، امیرالمومنین، و یعسوب الدین، و قدوه الصالحین، و امام المخلصین...». مصباح الزائر ص 78- 79، بحارالانوار ج 97، ص 307.

(6) مصباح المتهجد ص 664؛ بحارالانوار ج 98، ص 200.

(7) مصباح الزائر ص 172؛ مزار الشهید ص 184؛ بحارالانوار ج 98، ص 353.

(8) مصباح الزائر ص 154؛ مزار الشهید ص 211؛ المزار الکبیر ص 172؛ بحارالانوار ج 98، ص 332.

(9) عیون الاخبار، ج 2، ص 277؛ بحارالانوار ج 99، ص 127- 128.

(10) بحارالانوار ج 43، ص 107.

(11) مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب علل الشرائع و خصال و امالی صدوق و دلائل الامامه طبری نقل می کند و سپس می گوید:

«این امکان وجود دارد که بتوان به این روایت استدلال کرد و گفت که علی و فاطمه علیهما السلام اشرف از تمامی انبیاء اولوالعزم- بجز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - هستند». (بحارالانوار، ج 43، ص 10- 11.)

اعتقاد مرحوم علامه امینی نیز همین بوده است چنانکه در منقبت سی و دوم از مناقب چهل گانه حضرت زهرا علیها السلام که پس از این خواهید خواند می گویند: «اگر بجز این فرمایش از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تصریحی در این مورد در دسترس ما نبود (با اینکه وجود دارد)، همین حدیث شریف برای اثبات برتری حضرت صدیقه زهرا علیها السلام بر جمیع انبیا (جز پدر بزرگوارش) کافی بود.

اصل لغت شفاعت مشتق از شفع است و شفع در لغت به معنای جفت کردن است و همچنین است لفظ شفعه که مراد از آن جفت کردن شریک است حق خود را با شریک خود به شرایطی که در کتب فقهی در باب شفعه ذکر شده. بنابراین معنای شفاعت جفت کردن شفیع است. در موقع حساب مقداری از حسنات خود را با حسنات آن کسی که طلب شفاعت می کند تا حسنات او بر سیئاتش زیادتی کند یا خداوند تبارک و تعالی از فضل خود بر حسنات او بیفزاید تا اعمال حسنه او بر گناهان او فزونی یابد. اگر مراد از شفاعت درخواست بخشش و میانجی گری باشد که در زبانها شایع است این معنی در حق خدا درست نیست زیرا که خداوند متعال مافوقی ندارد که اطلاق میانجی گری و درخواست بخشش در حق او صادق آید. و این معنایی که در لفظ شفیع و شافع نسبت به خدای تعالی گفته شد منافات ندارد با اینکه بسیاری از شفاعتها بعنوان میانجی گری و درخواست بخشش صورت گیرد و اطلاق معنای میانجی گری و درخواست بخشش به تمام معنی در حق غیر از خدا صادق می آید. این گونه شفاعت مخصوص محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین است و به مقتضای اخبار بسیار شفاعتهای طبقات شفاعت کنندگان در قیامت نسبت به شفاعتهای پیغمبر خاتم و ائمه معصومین نظیر قطره ای است نسبت به دریا.

پوشیده نماند که شفاعت صدیقه کبری سلام الله علیها از همه شفاعتها برتر و بالاتر و توسعه آن زیادتر است از سایر شفعاء

محدث به معنای الهام گیرنده و گوش فرا دهنده به حدیث فرشتگان است.

علمای عامه در کتب خود نقل کرده اند که عبدالله بن عباس آیه ی « و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی » (1) را بدین گونه قرائت می کرده است:

« و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث ». (2) .

دانشمندان شیعه و سنی همگی قائل به وجود محدث در اسلام می باشند و معتقدند که بعد از پیامبر اکرم یقیناً بشری محدث باید وجود داشته باشد؛ انسانی که تمام گفتار و کردارش مطابق فرامین الهی و مورد تصدیق و تصویب خدایی است.

هم صحبت و هم راز چنین فردی، آن فرشته ای است که واسطه ی فیض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور می گیرد با کمال فرمان پذیری به آنها عمل می کند.

اعتقاد ما شیعیان این است که ائمه ی اطهار همگی محدث می باشند. (3) .

دانشمندان سنی نیز قائلند بر این که بعد از پیامبر اکرم بشری محدث باید وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حدیث گویند، و از جانب خدای تعالی راههای حق و باطل را به او نشان دهند. علمای عامه می گویند، کسی را که- بعد از رسول خدا- هم صحبت فرشتگان است، خود پیامبر اکرم معین فرموده است و آن شخص، عمر است! (4) .

لیکن ما شیعیان معتقدیم که آن شخص محدث بعد از پیامبر وجود مقدس علی سلام الله علیه است. (5) .

در اینجا چند روایت از کتب اهل سنت- که در آنها به کلمه ی محدث اشاره شده است- ذکر می کنیم:

بخاری در صحیحش در مناقب عمر بن خطاب می گوید:

«قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: لقد کان فیمن کان قبلکم من بنی اسرائیل رجال یکلمون من غیر ان یکونوا انبیاء فان یکن من امتی منهم احد فعمر». (6) .

پیامبر اکرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانی از بنی اسرائیل محدث بوده اند، بدون اینکه از انبیا باشند، و از امت من عمر محدث می باشد».

مسلم در صحیحش در فضائل عمر تقریبا با همین مفهوم، از رسول خدا روایت می کند:

«قد کان فی الامم قبلکم محدثون، فان یکن فی امتی منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». (7) .

پس موضوع محدث بودن یک مسئله ی اسلامی است نه مذهبی، زیرا فریقین (شیعه و سنی) در این مطلب هم رأی و هم سخن هستند، و طبق روایاتی که ذکر شد، و احادیث دیگر به وجود شخص محدث از طرف علما ی سنی نیز کاملاً تصریح شده است، ولی آنچه بسیار شایان توجه و دقت می باشد، این است که در پایان تمام این روایات، راویان سنی، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخیص اینکه آیا عمر محدث بوده است یا علی، کار بسیار سهل و آسانی است، زیرا نمونه ی گفتار هر یک از آنان که در تاریخ ضبط است روشنگر این مسئله می باشد.

کسی که در بستر احتضار پیامبر به رسول خدا می گوید:

«ان الرجل لیهجر» (8) .

«یعنی این مرد (مقصود پیامبر است) هذیان می گوید»، گفتارش بخوبی نشان می دهد که آیا استاد او فرشته است یا از نزد خود سخن می گوید.


(1) و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم، سوره حج، آیه 52.

(2) صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، ح 3413؛ تفسیر قرطبی، ج 12، ص 79؛ الدرالمنثور، ذیل آیه ی 52 از سوره حج، ج 4، 366.

(3) اصول کافی، ج 1، ص 176؛ الاختصاص، ص 328-329؛ خصال صدوق، ج 2، ص 474؛ و بسیاری از مصادر دیگر.

(4) صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، ح 3413؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب 2 من فضائل عمر، ح 23؛ الدرالمنثور، ذیل آیه 52 از سوره حج؛ و بسیاری از مصادر دیگر.

(5) الاختصاص، صفحات 275، 286، 287، 329؛ کنز الفوائد، ص 176 و 177؛ بصائر الدرجات، ص 321- 324؛ بحارالانوار، ج 26، ص 67- 70؛ و بسیاری از مصادر دیگر.

(6) صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، ح 3413.

(7) صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب 2 من فضائل عمر، ح 4411.

(8) ابوحامد غزالی و سبط بن جوزی حنفی چنین روایت می کنند:

«و لما مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال قبل وفاته بیسیر: ائتونی بدواة و بیاض لاکتب لکم لاتختلفوا فیه بعدی. فقال عمر: دعوا الرجل فانه لیهجر» (یعنی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمی پیشتر از وفاتش فرمود: برای من دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من با یکدیگر اختلاف نکنید. عمر گفت: این مرد را رها کنید، او هذیان می گوید.) (سر العالمین و کشف ما فی الدارین، ص 21، تذکرة الخواص، ص 62).

جسارتی که عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نموده به قدری فضاحت بار است که محدثین عامه سعی در کتمان عبارت وی نموده و می گویند: «عمر چیزی به پیامبر گفت که معنایش این بود که درد بر پیامبر غلبه نموده است». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 51).

ابن ابی الحدید پس از نقل این ماجرا می گوید: این حدیث را بخاری و مسلم در صحیح های خود نقل کرده اند و محدثین همگی بر صحت آن اتفاق نظر دارند. گرچه این حدیث در چاپهای امروزی این دو کتاب حذف شده است!!

مسلم در صحیح خود بدون اینکه به نام عمر اشاره کنند می گوید: در پاسخ پیامبر گفتند: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یهجر» (رسول خدا هذیان می گوید). (صحیح مسلم، حدیث 3090).

ماجرایی که به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روایت کرده اند که ابن عباس می گریست و از این ماجرا با عبارت «رزیة یوم الخمیس» (مصیبت روز پنجشنبه) یاد می نمود.

بعضی از علمای عامه بقدری جاهلانه در توجیه این گفته های عمر برآمده اند که باید نام آن توجیهات را عذرهای بدتر از گناه گذارد. عبدالباقی در حاشیه ی صحیح مسلم می گوید: «علمایی که درباره ی این حدیث سخن گفته اند عبارت عمر را (یعنی جسارت وی به پیامبر را) نشانه ی علم و فضیلت و دقت نظر عمر می دانند، چون عمر ترسید از اینکه پیامبر مطالبی بنویسد که ای بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پیامبر می نوشت، آن اوامر نص می شد و دیگر در مقابل آنها نمی شد اجتهاد کرد»!

از محمد بن ابی بکر رحمة الله پرسیده شد: آیا ملائکه غیر از انبیا با کس دیگر نیز گفتگو می کنند؟ گفت بله، حضرت مریم پیامبر نبود در حالی که ملائکه با او سخن گفتند، و ساره همسر حضرت ابراهیم ملائکه را دید و آنها به وی درباره ی اسحاق و پس از او درباره ی یعقوب بشارت دادند در صورتی که او نیز پیامبر نبود، و فاطمه علیها السلام نیز با وجود اینکه پیامبر نبود ولی فرشتگان با او سخن می گفتند. (9)

امام صادق علیه السلام فرمود:

فاطمه علیها السلام از آن جهت محدثه نامیده شد که فرشتگان بر او فرود می آمدند و با او گفتگو می کردند همان گونه که با مریم بنت عمران گفتگو می کردند، آنها به فاطمه می گفتند: ای فاطمه! همانا خداوند تو را برگزیده، و از پلیدی ها تطهیر نموده، و تو را بر زنان دو عالم برتری داده است، پس ای فاطمه! خدایت را سپاسگزار بوده وی را عبادت نما. (10) آنها با یکدیگر گفتگو می کردند، شبی فاطمه (س) به آنها گفت: آیا آنکه در این آیه، نسبت به زنان دو عالم، فضیلت و برتری داده شده، مریم دختر عمران نبوده است؟

فرشتگان گفتند: مریم بزرگ و برگزیده ی زنان زمان خود بوده ولی خداوند تو را بر تمامی زنان دو عالم از اولین تا آخرین ایشان برتری بخشیده است. (11)

این روایت را عده ای از دانشمندان نقل کرده اند. در برخی از احادیث تصریح شده است به اینکه: جبرئیل هم صحبت حضرت صدیقه سلام الله علیها بوده است. روایات وارده در این موضوع صریحاً حاکی از این است که بعد از رحلت پیامبراکرم از خداوند متعال برای تسلی خاطر حضرت زهرا علیها السلام، فرشتگان را هم صحبت و مأنوس او گردانید، و در این مورد حضرت صادق می فرماید:

«... ان فاطمه مکثت بعد رسول الله خمسة و سبعین یوما و قد کان دخلها حزن شدید علی ابیها، و کان جبرئیل یاتیها فیحسن عزاها علی ابیها، و یطیب نفسها، و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها، و کان علی یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة». (12) .

«فاطمه (س) بعد از رحلت پیامبر اکرم بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می آمد و او را در عزای پدر سلامت باد می گفت، و تسلی بخش خاطر غمین زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن می گفت، و گاه از حوادثی که بعد از رحلت او بر ذریه اش وارد می گردید خبر می داد؛ و امیرالمؤمنین سلام الله علیه نیز آنچه جبرئیل املاء می کرد همه را به رشته ی تحریر در می آورد، و مجموعه ی این سخنان است که به مصحف فاطمه (س) موسوم گردید».

روایت دیگری در کتاب کافی، از حضرت صادق سلام الله علیه به این شرح نقل شده است:

«ان الله تبارک و تعالی لما قبض نبیه دخل علی فاطمة من وفاته من الحزن ما لا یعلمه الا الله عز و جل، فارسل الیها ملکا یسلی منها غمها و یحدثها....». (13) .

«هنگامی که خدای تعالی پیامبرش را قبض روح فرمود، از غمهای گرانباری که قلب زهرا را در مصیبت پدرش فراگرفت، جز خدای عز و جل کسی آگاه نبود. به این جهت حق تعالی فرشته ای را مونس زهرا سلام الله علیها فرمود که تسلی بخش غمهای او و هم صحبت او در تنهایی او باشد.»

در زیارت آن حضرت نیز وارد شده است:

«السلام علیک ایتها التقیة النقیة، السلام علیک ایتها المحدثة العلیمة». (14) .





(9) کشف الغمة، ج 2، ص 94؛ بحارالانوار، ج 26، ص 79؛ بحارالانوار، ج 43، ص 79.

(10) اصل آیه ی قرآن چنین است: «یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساءالعالمین یا مریم اقنتی لربک واسجدی و ارکعی مع الراکعین» سوره ی آل عمران، آیه ی 42 و 43.

(11) علل الشرایع، ج 1، ص 182؛ جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 150؛ بحارالانوار، ج 43، ص 78؛ دلائل الامامة، ص 10 و 11.

(12) اصول کافی، ج 1، ص 241؛ بصائر الدرجات، ص 153-154؛ بحارالانوار، ج 22، ص 546.

(13) اصول کافی، ج 1، ص 240؛ بحارالانوار، ج 22، ص 545.

(14) اقبال الاعمال، ص 624؛ بحارالانوار، ج 97، ص 195.

در کتاب خرائج راوندی از سلمان نقل شده که گفت: در خانه حضرت زهرا علیها السلام بودم، دیدم که فاطمه علیها السلام نشسته، و آسیابی پیش روی او است، و بوسیله آن، مقداری جو را آرد می کند، و عمود آسیا خون آلود است، و حسین علیه السلام (که در آن هنگام کودک شیرخوار بود) در یک جانب خانه بر اثر گرسنگی به شدّت گریه می کند، عرض کردم: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله چندان خود را به زحمت نینداز و اینک این فضّه (کنیز شما) است و در خدمت حاضر است.

فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من سفارش نمود که کارهای خانه را یک روز من انجام دهم و روز دیگر فضّه انجام دهد، دیروز نوبت فضّه بود، و امروز نوبت من است.

سلمان می گوید: عرض کردم من بنده آزاد شده شما هستم، من حاضر به خدمت هستم، یا آسیا کردن جو را به عهده من بگذارید، و یا پرستاری از حسین علیه السلام را.

فرمود: من به پرستاری حسین علیه السلام مناسبتر و نزدیکتر هستم، تو آسیا کردن را به عهده بگیر، من مقداری از جو را آسیا کردم، ناگهان ندای نماز شنیدم، به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا صلی الله علیه و آله خواندم و پس از نماز، جریان را به علی علیه السلام گفتم، آن حضرت گریان برخاست و به خانه رفت، و سپس دیدیم خندان بازگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله از علّت خنده او پرسید، او عرض کرد: نزد فاطمه علیها السلام رفتم دیدم فاطمه علیها السلام به پشت خوابیده و حسین علیه السلام روی سینه اش به خواب رفته است، و آسیا در پیش روی او بی آنکه دستی آن را بگرداند. خود بخود می گردد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله خندید و فرمود:

«یا عَلِیُّ اَما عَلِمْتَ اَنَّ لِلَّهِ مَلائِکَةٌ سَیّارَةٌ فِی الْاَرْضِ یَخْدِمُونَ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ اِلی اَنْ تَقُومَ السّاعَةُ».

ای علی! آیا نمی دانی که برای خدا فرشتگانی است که در زمین گردش می کنند، تا به محمّد و آل محمد صلی الله علیه و آله خدمت کنند، و این خدمت آنها تا روز قیامت ادامه دارد. (6)


(6) الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 2، ص 530.

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت چیزی به جز ثقلین کتاب خدا و عترت و اهل بیتش باقی نگذاشت، و پنهانی به فاطمه علیها السلام خبر داد که او اول کسی از اهل بیتش است که به او ملحق می گردد.

فاطمه علیها السلام می گوید: من چند روز بعد از وفات پدرم بین خواب و بیداری بودم، و گویا پدرم را در کنارم می دیدم. وقتی او را دیدم نتوانستم خود را نگهدارم و صدا زدم: پدر جان، خبر آسمان از ما قطع شد.

در همین حال که با پدرم سخن می گفتم صفهایی از فرشتگان نزد من آمدند و دو ملک از همه جلوتر آمدند، و مرا برداشتند و به آسمان بردند. سرم را بلند کردم و دیدم قصرهای بلند محکم و بستانها و نهرهای جاری و قصری بعد از قصری و بستانی بعد از بستانی است. بعد دیدم از آن قصرها کنیزانی به من متوجه شده نگاه می کنند و آنان به یکدیگر بشارت می دهند و با دیدار من می خندند و می گویند: «مرحبا به کسی که بهشت و ما به خاطر پدر او آفریده شدیم».

فرشتگان همین طور مرا بالا می بردند، تا به خانه ای داخل کردند که در میان آن قصرها یی بود و در هر قصری اطاقها یی که چشم ندیده، و در آن اطاقها از سندس و استبرق روی تختهای زیاد انداخته شده، و بر آن تختها پوششها یی از حریر و دیبا، و ظرفها یی از طلا و نقره است. در آن قصرها سفره ها یی با غذاها یی رنگارنگ است و در آن باغها نهرهای جاری که از شیر سفیدتر و از مشک اذفر خوشبوتر است.

گفتم: این خانه برای کیست و این نهر چیست؟ گفتند: این خانه فردوس اعلی است که بعد از آن بهشتی نیست، و آن خانه پدرت و پیامبرانی است که با او هستند و کسانی که خدا را دوست دارند. گفتم این نهر چیست؟ گفتند: این کوثر است که خدا وعده داده به او بدهد. گفتم: پس پدرم کجا است؟ گفتند الآن نزد تو می آید.

در همین حال بودم که قصرها یی پیدا شد سفیدتر و نورانی تر از آنها، و فرشها یی زیباتر از آن فرشها بود. در این هنگام فرش بلندی را دیدم که بر روی تختها انداخته شده، و پدرم را دیدم که بر روی آن فرش نشسته و جماعتی همراه اوست. وقتی مرا دید به خود چسبانید و بین دو چشمانم را بوسید و در آغوش نشانید و گفت: مرحبا به دخترم!

سپس به من گفت: ای حبیبه من! آیا نمی بینی چیزهایی که خداوند برای تو آماده کرده و چیزهایی که تو جلوتر فرستادی؟ بعد قصرها یی درخشان که در آن چیزهای ظریف نوظهور رنگارنگ و زینت و زیورها بود به من نشان داد و گفت: اینجا مسکن تو همسرت و فرزندانت و کسانی است که تو و آنان را دوست دارند. گوارا باد بر تو که بعد از چند روز نزد من می آیی. با شنیدن این کلام قلبم به تپش افتاد و شوقم شدیدتر شد و هراسان از خواب بیدار شدم.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی فاطمه علیها السلام در خوابگاهش بیدار شد با صدای بلند مرا صدا زد. نزد او آمدم و به او گفتم: چرا ناراحت هستی؟ فاطمه علیها السلام خوابی که دیده بود به من خبر داد، و از من عهد خدا و رسول صلی الله علیه و آله گرفت که وقتی از دنیا رفت به کسی جز ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و ام ایمن و فضه، و از مردان: دو پسرش و عبدالله بن عباس و سلمان فارسی و عمار بن یاسر و مقداد و ابوذر و حذیفه خبر ندهم، و به من گفت: من بعد از مردن حلال کردم که بدن مرا ببینی. تو همراه آن زنها باش که مرا غسل می دهند، و مرا شب دفن کن، و قبرم را به کسی خبر مده!

وقتی آن شب رسید که خداوند اراده کرده بود او را گرامی بدارد و به سوی خود ببرد رو کرد و گفت: و علیکم السلام. بعد به من گفت: پسر عمو، جبرئیل آمد و به من سلام کرد و گفت: خدا سلام به تو می رساند ای حبیبه حبیب خدا و میوه قلب پیامبر! امروز در رفیق اعلی و جنةالماوی به او ملحق می شوی.

بعد برگشت و می شنیدم که بار دیگر گفت: و علیکم السلام. بعد گفت: پسر عمو به خدا قسم میکائیل است. و به من همان سخن رفیقش را گفت. سپس گفت: و علیکم السلام.

بعد فاطمه علیها السلام را دیدیم که چشمانش را کاملا باز کرد و گفت: پسر عمو، والله حق است. این عزرائیل است که بالها یش را به مشرق و مغرب باز کرده و پدرم را برای من به این اوصاف توصیف می کند.

و از فاطمه شنیدم می گوید: «و علیک السلام یا قابض الارواح»، در قبض روح من عجله کن و مرا آزار مکن.

بعد شنیدم می گوید: پروردگارا! به سوی تو می آیم نه به سوی آتش. سپس چشمانش را بست و دستها و پاها یش را دراز کرد مثل اینکه فاطمه علیها السلام هرگز زنده نبوده است. (7) .


(7) دلائل الامامة، طبری،ص 43.

ابوذر می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله مرا فرستاد که علی علیه السلام را دعوت کنم. به خانه علی علیه السلام آمدم و او را صدا زدم ولی کسی جواب مرا نداد. دیدم در خانه علی علیه السلام آسیاب می گردد و آرد می کند، ولی کسی در کنار آن نیست. علی علیه السلام را صدا زدم و بیرون آمد، و پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی به او گفت که من نفهمیدم.

گفتم: عجب است از آسیابی که در خانه علی علیه السلام می گردد و هیچ کس در کنار آن نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه (س) را پر از ایمان و یقین کرده، و خداوند ضعف جسم او را می دانسته و او را در زندگی یاری نموده و کفایت کرده است. مگر نمی دانی خداوند فرشتگانی دارد که آنان را به یاری آل محمد علیهم السلام مأمور کرده است. (5) .


(5) بحار الانوار، ج 43، ص 29، ح 34.

دیدار ملائکه با فاطمه علیها السلام در این چند نمو.نه ای که ذکر شد محدود نبوده، بلکه خداوند آنها را برای خدمت به فاطمه علیها السلام مأمور و موظف ساخته بود و پیوسته در رفت و آمد به خانه و حضور زهرا بودند.

ملائکه گاهی حسنین را مراقبت و مواظبت می کردند و گاهی برای آنان و خود فاطمه علیها السلام لباسهای بهشتی می آوردند و حتی در دستاس و آرد کردن جو و گندم یاور فاطمه علیها السلام بودند، و برای هرگونه خدمتگزاری صف کشیده و از هم سبقت می گرفتند...

اگر کسی مختصر اطلاعاتی در مورد سیره آن حضرت داشته باشد، به یقین می داند که فاطمه علیها السلام کسی است که پیوسته مشمول الطاف الهی بوده و فرشتگان آسمانی در ایام مختلف به خدمت او می پرداختند...

روزی پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله به معرفی دخترش فاطمه علیها السلام پرداخت و او را برترین زن جهان از اولین و آخرین خواند، آنگاه اضافه کرد:

«انها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون ألف ملک من الملائکة المقربین».

او هنگامی که در محراب عبادت می ایستد، هفتاد هزار نفر از ملائکه برای او سلام و درود می فرستند... (4) .


(4) عوالم، ج 11، ص 99.

امام باقر علیه السلام می فرمایند: چون خداوند اراده کرد که مصحف فاطمه (س) را به آن حضرت بفرستد، به جبرئیل، میکائیل و اسرافیل دستور داد آن را به فاطمه علیها السلام برسانند و این قضیه در نیمه شب جمعه اتفاق افتاد، آنان در حالی فرود آمدند که آن بانو مشغول عبادت الهی بود. پس از عرض سلام به او گفتند: (خدا) بر تو سلام می فرستد، آنگاه مصحف را به وی تحویل دادند.

فاطمه علیها السلام پس از تحویل مصحف گفت: بر خدا باد سلام و او سلام است و برای او سلام است و برای شما سفیران پروردگارم سلام. (3) .


(3) عوالم، ج 11، ص 190.

سلمان فارسی (ره) می گوید:

روزی از خانه بیرون آمدم، در حالی که ده روز از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه وآله گذشته بود. علی علیه السلام را دیدم به من فرمود: ای سلمان! تو پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله بر ما جفا نمودی.

عرض کردم: ای محبوب من، ای ابا لحسن! کسی همچون شما مورد جفا قرار نمی گیرد. بلکه حزن و اندوهم پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله باعث شد نتوانم به زیارت شما بیایم.

حضرت فرمود: ای سلمان! برو به خانه نزد فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله، زیرا او مشتاق دیدار توست. می خواهد از هدیه ای که از بهشت برایش آورده اند به تو هم بدهد.

عرض کردم: آیا مگر پس از حضرت رسول برای آن حضرت از بهشت تحفه و هدیه می رسد؟

فرمود: آری، دیروز رسید.

سلمان فارسی (ره) می گوید: سراسیمه خود را نزد آن حضرت رساندم و با اجازه زهرا علیها السلام وارد خانه شدم، دیدم حضرت نشسته و بر روی خود عبای کوتاهی انداخته است. در پیشگاهش زانوی ادب زدم. آن حضرت به من فرمود: ای سلمان! بعد از رحلت پدرم به من جفا کردی؟

عرض کردم: ای حبیبه من! آیا من به شما جفا کردم؟

فرمود: پس چه کسی؟ ای سلمان! بنشین و آنچه به تو می گویم، خوب فراگیر! حضرت فرمود: دیروز همین جا نشسته بودم و در منزل هم بسته بود. در این فکر بودم که با وفات پدرم وحی الهی از ما قطع شد و از رفت و آمد ملائکه دیگر خبری نیست، بسیار غمگین و محزون بودم. به ناگاه در منزل باز شد و سه دختر وارد شدند که از نظر زیبایی، شادابی و معطر بودن بی مانند بوده و هیچ چشمی به زیبایی آنان ندیده است. از جایم برخاسته و به سوی آنان رفتم. پرسیدم: از زنان مکه هستید یا مدینه؟

گفتند: ای دختر رسول خدا! ما اهل مکه و مدینه نیستیم و نیز از ساکنان زمین نمی باشیم، ما از حوریان بهشتی و مشتاق و دوستدار تو هستیم. خداوند ما را نزد شما فرستاده است.

من از یکی که بزرگتر می نمود پرسیدم: اسم تو چیست؟

جواب داد: مقدوده.

گفتم مقدوده چرا؟

گفت: من برای مقداد بن اسود کندی صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله آفریده شده ام.

سپس به دوّمی گفتم: نام تو چیست؟

گفت: ذرّه؛ وقتی علّت آن را سؤال کردم، جواب داد: من برای ابوذر غفاری آفریده شده ام.

از سومی پرسیدم: اسم تو چیست؟

گفت: سلمی.

گفتم: به چه مناسبت سلمی نامیده شده ای؟

گفت: من برای زندگی با سلمان فارسی، دوست و خدمتکار پدر تو رسول خدا صلی الله علیه وآله می باشم.

حضرت ادامه داد: سپس حوریان بهشتی خرمایی تازه به من دادند که از مشک خوشبوتر بود.

آنگاه حضرت فاطمه علیها السلام مقداری از آن خرماها را به من داد و فرمود: ای سلمان! با این خرما افطار کن و فردا هسته آن را برایم بیاور!

سلمان گوید: من خرما را گرفته از حضورش مرخص شدم. در کوچه های مدینه به طرف منزل می رفتم، به هر کس از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله می گذشتم، می پرسید: چه بوی عطر دلنشینی! آیا مشک با خود داری؟

در جواب می گفتم: آری. در موقع افطار با خرما روزه ام را باز کردم، ولی نه هسته داشت و نه ریگ و نه خاشاکی.

روز بعد نزد آن حضرت رفته عرض کردم: من دیروز روزه ام را با تحفه و هدیه شما باز کردم ولی هیچ هسته ای نداشت. حضرت فرمود: ای سلمان! هیچ گاه هسته ای نخواهد داشت، زیرا خرماها از نخلی است که خداوند آن را در دارالسلام (بهشت) با کلام و سخنی کاشته است که پدرم حضرت محمد صلی الله علیه وآله به من آموخت و من هر صبح و شام بر آن مواظبت می کنم. (2) .


(2) بحارالانوار، ج 22، ص 352 ؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 258.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم