رموز و اسرار مطالبه فدک را می توان به شرح زیر، خلاصه نمود:
فاطمه، همچون دیگر افرد بشر، حق خود را مطالبه می کرد، خواه این حق، بخشش یا عطیه ای از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله باشد، یا میراث یا حقوقی شرعی هم چون خمس. و از جهت این حق طبیعی است که حضرت زهرا، اقدام نمود تا واقعیت آن گروه را بر ملا سازد و بدین وسیله حقیقت آنان را آشکار نماید چنانکه حکمت اقتضا می نمود که اقدام، از سوی حضرت زهرا علیها السلام صورت گیرد. زیرا پس از آنکه حاکم جدید همه امتیازات هاشمیان را در اختیار گرفته بود... اقدام به مطالبه از سوی حضرت علی بن ابیطالب و دیگر هاشمیان در شرایطی که آنان از بیعت کردن با خلیفه و پذیرش آنچه در سقیفه روی داده، خود داری کرده بودند، مشکل بوده و هر گونه تحرکی از سوی آنان، بهانه برای تصفیه ای می شد که نشانه هایش از خلال سخنان گروه سقیفه در افق هویدا شده بود، زیرا که آنان در مورد شیوه و تاکتیکی که هاشمیان و در رأس آنان حضرت علی علیه السلام را مجبور به بیعت کنند، با هم به بحث و تبادل نظر پرداخته بودند. لذا ایجاد هر بهانه می توانست عمر و ابوبکر را به هدف خویش برساند.
حضرت زهرا، مطالبه کردن فدک را فرصت خوبی برای اظهارنظر خود درباره خلافت یافت؛ زیرا لازم بود که نظریات خود را در برابر توده های مردم بیان کند و مسجد را مکانی مناسب برای این کار به شمار آورد. زیرا آنجا جایگاه خلافت بود و جائی بود که پدرش در آنجا در مورد فضیلت و جایگاه فاطمه در نزد خداوند و درباره صداقت و زهد و قدسیتش، سخنها گفته بود، لذا، خود را در خطبه معرفی نمود و گفت: «و بدانید که من فاطمه هستم و پدرم محمد صلی اللَّه علیه و آله است» پس از آن به انجام وظیفه مکتبیش پرداخت با این هدف که بیان کند کار خلافت به کجا کشیده است و حقایق را نیز آشکار نماید، تا بدین وسیله هلاک گردد آن که از روی دلیل هلاک می گردد و زنده بماند آن که از روی دلیل زنده می ماند.
بحث فدک بهانه و پوششی بود تا راه را برای بیان مقصود اصلی و نهائی که همانا خلافت غصب شده بود باز کند، مسئله و مقصود اصلی به همسرش اختصاص داشت که آن ولایت امری و حکومت بر مسلمین بود... لذا فدک مستقیماً به خلافت مرتبط گشت و محتوای آن دگرگون و معنایش مهمتر شد زیرا از آن پس، منحصر به قطعه زمین محدودی نبود، بلکه معنای آن خلافت و مربوط به همه سزمینهای اسلامی بوده است.
بنابراین، فدک، تعبیر دوم و بیان رمزگونه در مورد خلافت اسلامی است. یعنی حضرت زهرا علیها السلام فدک را مقدمه ای برای رسیدن به موضوع خلافت قرار داده بود.
ابن ابیالحدید در شرح خود گفته است: «از علی بن الفارقی، مدرس مدرسه غربی در بغداد پرسیدم و گفتم: آیا فاطمه راست می گفت؟ گفت: آری. گفتم: پس چرا ابوبکر در حالی که وی را راستگو می دانست، آن را به او تحویل نداد؟
او در جواب لبخندی زد و سپس با وجود این که فردی متشخص و محترم بود و کمتر به مزاح می پرداخت، سخنی زیبا و جالب بر زبان آورد و گفت:
اگر امروز فدک را، با همین ادعا یعنی راستگویی فاطمه، به او می داد، فردا باز می آمد و خلافت را برای شوهرش مطالبه می نمود و او را از جایگاهش دور می ساخت. لذا برای او امکان نداشت که عذری بجوید و یا با چیزی موافقت نماید. زیرا در آن صورت بر خود ثابت می کرد که او در ادعای خود، هر چه باشد، راستگو بود بدون اینکه نیازی به دلیل و گواهان داشته باشد» (3) .
آنچه ادعای ما را ثابت می کند که خلافت هدف اساسی بوده است، مطلبی که در کتاب الامامه و السیاسه از قول ابن قتیبه آمده است: «علی، کرم اللَّه وجهه، بیرون آمد در حالی که فاطمه دختر رسولاللَّه صلی اللَّه علیه و آله را شب هنگام بر مرکبی سوار کرده بود و به سوی مجالس انصار رفت و از آنان یاری خواست و آنان می گفتند: ای دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد انجام شده است و اگر همسر و عموزاده ات، پیش از ابوبکر نزد ما می آمد، ما هیچکس دیگر را با وی برابر نمی دانستیم. پس علی کرم اللَّه وجهه، گفت: آیا می گویید که باید پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله را در خانه اش رها می کردم و او را به خاک نمی سپردم و برای نزاع با مردم بر سر قدرت، خارج می شدم؟ پس فاطمه گفت: ابوالحسن انجام نداد مگر آنچه را که شایسته وی بود و به خدا سوگند، آنان انجام دادند آنچه را که خداوند با آنان حساب خواهد کرد و از آنها مطالبه خواهد نمود» (4) .
فاطمه علیها السلام در مورد خلافت، موضعی واضح داشت تا آنجا که خانه وی، در نظر گروه سقیفه، مرکز مبارزه و مخالفت بود. تا آنجا که عمر در بیان راز حادثه سقیفه، آن را فتنه ای دانست که خداوند، مسلمین را از شرش حفظ کرد و گفت: علی و زبیر و همراهان او در خانه فاطمه، از پیوستن به ما خودداری نمودند (5) .
هاشمیان در خانه فاطمه علیها السلام تجمع نموده، مخالفت خود را با آنچه در سقیفه پیش آمد، اعلام نمودند، بعضی از انصار نیز همراه آنان بودند و شعار می دادند: جز با علی، بیعت نخواهیم کرد! این خبر را ابن اثیر نقل کرده است.
سپس ادامه می دهد: «علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه، از بیعت خودداری نمودند و زبیر گفت: شمشیرم را غلاف نمی کنم، تا اینکه با علی بیعت شود. پس عمر گفت: شمشیرش را بگیرید و آن را بر سنگ بزنید» (6) و در تاریخ یعقوبی آمده است که: «براء بن عازب آمد و درب خانه را بر روی بنی هاشم کوبید و گفت: ای گروه بنی هاشم! با ابوبکر بیعت شد. پس بعضی از آنان گفتند: مسلمانان کاری انجام نمی دادند مگر اینکه ما در میانشان باشیم زیرا ما به محمد صلی اللَّه علیه و آله نزدیک تریم. آنگاه عباس گفت: به خدای کعبه، کار خود را کردند» (7) .
و نیز نقل می کند که: «جمعی از مهاجرین و انصار از بیعت با ابوبکر خودداری نموده به علی بن ابیطالب گرویدند که عباس و فضل فرزند عباس و زبیر و مقداد و سلمان و عمار، از جمله آنان بودند» «و به ابوبکر خبر رسید که این گروه همراه علی در خانه فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله گرد هم آمده اند. ابوبکر همراه عده ای آمد و بر خانه یورش برد» (8) .
بنابراین حضرت زهرا مبارزه و معارضه را در تمام ابعاد آن دنبال می کرد، زیرا این پیکار از خانه او آغاز شده بود. اما همچنان که آشکار است، وظیفه و نقش هر مبارز، از شخصی به شخص دیگر متفاوت است به این علت فاطمه علیها السلام برای انجام نقش مبارزاتی خویش بر شخصیت پاک مقدس خود، اتکاء نمود. زیرا قرآن و پیامبر خدا، مسلمین را با آن شخصیت آشنا ساخته بودند، لذا بر این پایه مخالفت خود را اعلام نمود، چنانکه از متون تاریخی که ما به آنها اشاره کردیم، آشکار است، و برای نیل به هدف مبارزه، مطالبه فدک عنوان شد ولی آن گروه، تلاش کردند تا همه منافذی را که برای رساندن سخن حق به مردم، گشوده می گشت ببندند. اما با این وجود، موضع حضرت زهرا، بمانند نور راهنما باقی ماند. نوری که بوسیله آن، حق آشکار می گردد، تا کسانی که خواهان حقیقت باشند، به آن نائل گردند.
فاصله میان وفات پیامبر صلی اللَّه علیه و آله تا زمان وفات دخترش فاصله زهرا علیها السلام منحنی خطرناکی در تاریخ امت اسلامی بود، که آثار خود را آشکارا برای کسی که گوش شنوا و چشمی بینا داشته باشد، بر جای گذاشته است.
در این برهه از زمان، فاطمه علیها السلام نقشی اساسی داشته و در مقابل آن نیز یاران سقیفه دست بسته و خاموش ننشستند تا نظاره گر فاطمه زهرا علیها السلام باشند که هر چه را بخواهد انجام دهد. لذا خلیفه و یارانش باید تلاشی به خرج می دادند تا این فریاد را خاموش کنند و لذا، حوادثی پر التهاب پیش آمد، آنگونه که در کتابهای تاریخ و سیره داستان آن به تفصیل آمده است.
(3) شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 284.
(4) الامامه و السیاسه، ج 1، ص 19.
(5) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 327.
(6) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 325.
(7) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124.
(8) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124- 126.