بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی


شب ازدواج و آغاز لحظههای شروع یک زندگی تازه برای هر زن و مردی شیرین و خاطرهانگیز است. بسیاری این لحظههای شیرین را به انواع گناه آلوده می کنند، اما ببینیم کاملترین زن، الگوی بانوان جهان حضرت فاطمه علیها السلام در شب عروسی چه حالاتی دارد؟ و زندگی مشترک خود با همسرش را چگونه شروع می نماید؟ علی علیه السلام در شب عروسی، همسر گرامی اش فاطمه را نگران و گریان دید، پرسید، فاطمه! چرا ناراحتی؟ پاسخ داد: یا علی! پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم. به یاد پایان عمر و قبر خویش افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت. پس تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا به نماز بایستیم و با هم در این شب خدا را عبادت کنیم. (3)

حضرت زهرا علیها السلام دارای پیراهنی وصله دار بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب عروسی و زفاف فاطمه علیها السلام، پیراهن تازهای را برای او تهیه فرمود. سائلی بر در خانه شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنهای می خواهم. حضرت خواست پیراهن وصلهدار خود را به او دهد، به یاد این آیه شریفه افتاد که خداوند متعال می فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (4)؛

هرگز به مقام نیکوکاران نخواهید رسید تا اینکه از آنچه که دوست دارید، انفاق کنید.

بنابراین پیراهن جدید خود را به او داد. هنگام زفاف که فرا رسید. جبرائیل به همراه هدیهای از لباسهای بهشتی که از سندس سبز بود نازل شده و گفت: ای محمد! همانا خداوند به تو سلام می رساند و به من دستور داده که بر فاطمه علیها السلام سلام کنم. می خواهم این لباس را به او بدهم. حضرت سلام خداوند را به فاطمه علیها السلام ابلاغ نمود و پیراهنی را که جبرئیل آورده بود بر او پوشانید. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله عبای خود را نیز بر او پیچاند و جبرئیل او را با بالهای خود در بر گرفت تا نور آن پیراهن چشمان را خیره نکند. هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام - با چراغی که به همراه داشت - در بین زنان کافر که هر یک شمعی به همراه خود داشتند نشست، جبرائیل بال خود را به یک سوزد و عبا را برداشت، انواری از او تابید که مشرق و مغرب را روشن ساخت، با تابش نور بر دیدگان زنان کافر، کفر از دلهای آنان بر طرف شده و همگی شهادتین گفتند(5)



(3) فرهنگ سخنان فاطمه زهراء سلام‌ الله ‌علیها، ص20 به نقل از: ارشاد شیخ مفید، ج1، ص270. 
(4) آل عمران آیه 92. 
(5) فاطمه زهراء شادمانی دل پیامبر، ص638 ؛ نزهة المجالس، ج 2، ص226 به نقل از احقاق الحق، ج10، ص402. 


ام سلمه می گوید: وقتی که می خواستند حضرت فاطمه علیها السلام را به خانه علی ببرند، به فاطمه علیها السلام گفتم: آیا عطر و بوی خوشی دارید؟ فرمود: آری، شیشهای از عطر مخصوص ذخیره کردهام. فاطمه علیها السلام شیشه عطری آورد و مقداری از آن را در کف دستم ریخت، آنچنان بوی خوشی داشت که هرگز مثل آن نبوئیده بودم، گفتم: این عطر خوشبو را از کجا تهیه کردهای؟ فرمود: هر وقت دحیه کلبی (6) به حضور پدرم می آمد، پدرم به من می فرمود: ای فاطمه! فرشی برای عمویت بیاور. فرشی می آوردم و او بر آن می نشست. وقتی بر می خاست از درون لباسش چیزی بر زمین می ریخت، پدرم به من می فرمود: جمع کن، این عنبر است که از بال و پر جبرئیل ریخته است. برخی نوشتهاند: هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در خواب قیلوله عرق می کرد، حضرت فاطمه علیها السلام عرق او را می گرفت و در شیشهای می کرد، این عرق بوی خوشی داشت که از آن متصاعد می شد.(7)



(6) دحیة بن حلیفه کلبی همشیر پیامبر صلی الله علیه وآله و از یاران آن حضرت و از پیش قدمان به اسلام بود، جمال بسیار زیبائی داشت، شاید به همین منظور بسیاری از اوقات جبرئیل به صورت دحیه کلبی بر پیامبر نازل می شد، پیامبر وقتی با جبرئیل صحبت می کرد ناظرین خیال می ‌کردند که آن حضرت با دحیه کلبی سخن می‌ گوید. 
(7) بحارالانوار، ج43، ص114. 


علی علیه السلام می فرماید: حضرت رسول صلی الله علیه و آله از پول زره ده درهم به من داد و فرمودند: یا علی! با این پول مقداری روغن و خرما و کشک تهیه کن. من طبق دستور حضرت آنها را خریده و به نزد ایشان آوردم پیامبر خود نیز گوسفند چاقی تهیه نموده بود. حضرت سفره چرمی خواست، آستین بالا زد و از آن خرما و کشک و روغن غذایی تهیه نمود آنگاه به من فرمود: هر کس را که می خواهی دعوت کن. علی علیه السلام می فرماید: من به مسجد آمدم، دیدم جمع کثیری از صحابه در مسجد حضور دارند و من از اینکه گروهی را دعوت کنم و عدهای را دعوت نکنم شرمگین شدم، لذا روی بلندی رفته و گفتم: ای مردم! همگی برای صرف ولیمه فاطمه بیائید. مردم بلند شده و به راه افتادند و من از کثرت جمعیت و کمی غذا خجالت می کشیدم. چون رسول خدا صلی الله علیه وآله از این مطلب آگاهی یافت، فرمود: علی جان! من از خدا می خواهم که این غذا برکت دهد. پس تمام آن جمعیت از آن غذا خوردند و سیر شدند در حالی که چیزی از غذا کم نشد... چون آفتاب غروب کرد همسران پیامبر، فاطمه علیها السلام را زینت و عطر آگین نمودند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را در سمت راست و فاطمه علیها السلام را در سمت چپ خود نشانید و پیشانی آنها را بوسید. آنگاه دست دخترش را در دست علی علیه السلام گذاشت و فرمود: علی جان! فاطمه همسر خوبی است، به دخترش نیز فرمود: فاطمه جان! علی شوهر خوبی است، سپس در حق آنها دعا کرد.(8)


(8) بحارالانوار، ج43.


شخصیت فاطمه زهرا علیها السلام از همان شب اول ازدواج چنان برای علی علیه السلام جلوه می نماید، که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فردای آن شب از علی علیه السلام می پرسد: همسرت را چگونه یافتی؟ بی درنگ پاسخ می گوید:

«نعم العون علی طاعة الله»؛

بهترین یار و یاور برای اطاعت و عبودیت خداوند.

همچنین از فاطمه زهرا علیها السلام می پرسد:

«کیف رأیت زوجک؟»؛

شوهرت را چگونه دیدی؟

پاسخ داد:

«یا ابة خیر زوج»؛

ای پدر بهترین شوهر دیدم. (9)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا کرده است که به هیچ کس، حتی به من ارزانی نکرده: اول، پدرزنی چون من به تو عطا کرده است. دوم، به تو همسری چون دخترم صدیقه هدیه فرموده است. سوم، فرزندانی چون حسن و حسین علیهما السلام به تو عطا کرده است. پیامبر صلی الله علیه وآله به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم. (10)

در حدیثی منقول است: صبح روز بعد از ازدواج، پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه ایشان رفته و پس از سلام و اجازه ورود، داخل شد. سپس در ادامه روایت آمده است: حضرتش ایشان را دعا کرد و فرمود:

اللهم، اجمع شملهما، و الف بین قلوبهما، و اجعلهما و ذریتهما من ورثة جنة النعیم، و ارزقهما ذریة طاهرة طیبة مبارکة، و اجعل فی ذریتهما البرکة، و اجعلهم ائمة یهدون بامرک الی طاعتک، و یامرون بما یرضیک؛ (11)

خداوندا! امور پراکنده این دو را جمع بگردان، و میان دلهایشان انس و الفت قرار ده، و آنها و فرزندان و نسل ایشان را از وارثان بهشت (مخصوص) «نعیم» نما، و به ایشان ذریه ای پاک و پاکیزه روزی کن، و در نسلشان برکت قرار ده، و آنها را امامانی قرار ده که به امر تو دیگران را به طاعت و فرمانبری از تو هدایت، و به آنچه که رضای تو در آن است امر می کنند.

در امالی شیخ طوسی آمده: روایت شده است که عروسی علی و فاطمه علیها السلام بعد از بازگشت علی از جنگ بدر و در اوایل ماه شوال، در حالی که 16 روز از وفات رقیه خواهر حضرت فاطمه می گذشت واقع شد. و روایت شده که این امر در روز سه شنبه ششم ذی حجه واقع شده است. (12)

ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری قمی در قرب الاسناد، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که گفت:

هنگامی که فاطمه و علی علیهما السلام ازدواج کردند زیرانداز آنها پوست گوسفند بود که هرگاه می خواستند بخوابند آن را بر می گردانیدند و روی پشم آن می خوابیدند، و متکای آنان از پوستی بود که داخل آن را از لیف خرما پر کرده بودند.

و امام باقر علیه السلام می گفت: مهریه فاطمه علیها السلام یک زره آهنی بود. (13)

عن ابی جعفر علیه السلام قال: «لما تزوج علی فاطمة بسط البیت کثیبا؛ و کان فراشهما اهاب کبش، و مرفقهما محشوة لیفا، و نصبوا عودا یوضع علیه السقاء فستره بکساء».

عن الحسین بن نعیم، عن ابی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول: «ادخل رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمة علی علی و سترها عباءه، و فرشها اهاب کبش، و وسادتها ادم محشوة بمسد». (14)

شیخ ابونصر طبرسی در مکارم الاخلاق از امام باقر علیه السلام روایت کرده که گفت:

هنگامی که علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را تزویج نمود در خانه اش فرشی از ماسه پهن کرد، و تُشک آنها یک پوست گوسفند بود، و متکای آنها پوستی بود که داخل آن را از لیف خرما پر کرده بودند، و رخت آویزی در خانه نصب کرد که بر آن مشک آب را آویزان می کردند و بر درب خانه نیز پرده ای نصب نمود و حسین بن نعیم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را در حالی به خانه علی فرستاد که روپوش او یک عبا، و زیرانداز او از پوست خرما و متکای او پوستی بود که داخل آن را از لیف خرما پر کرده بودند.

محقق اربلی در کشف الغمه به نقل از محمد بن محمود نجار، به سندش از اسماء بنت عمیس روایت کرده که می گفت:

از مولایم فاطمه علیها السلام شنیدم که می گفت: شبی که به خانه علی رفتم دچار نگرانی شدم، گفتم: ای بانوی زنان! ترسیدی؟! فرمود: آری، زیرا شنیدم که زمین با علی علیه السلام گفتگو می کرد و آن حضرت هم با زمین مشغول گفتگو بود، وقتی من این جریان را برای پدرم شرح دادم، آن بزرگوار سجده طولانی به جای آورد، آنگاه سرش را بلند کرد و به من فرمود:

ای فاطمه! مژده باد تو را به پاکیزگی نسل، زیرا خدای توانا شوهر تو را به سایر مردم فضیلت و برتری داده است و به زمین دستور فرموده که اخبار خود و آنچه را که در شرق و غرب آن رخ دهد برای او شرح دهد. (15)

از اسماء بنت عمیس روایت شده که گفت: من در شب زفاف فاطمه حضور داشتم، هنگامیکه صبح شد پیامبر کنار در اتاق فاطمه قرار گرفت و خطاب به ام ایمن که در آن شب در منزل فاطمه باقی مانده بود تا مراقب او باشد، گفت: ای ام ایمن! برادرم علی را صدا بزن! ام ایمن گفت: ای رسول خدا! او برادر توست در حالی که دخترت را به همسری او درآورده ای؟ پیامبر فرمود: بله، او برادر دینی من است. اسماء گفت: در این حال همسران رسول خدا صدای او را شنیدند و خوشحالی کردند و علی علیه السلام به شنیدن صدای آنها از اتاق خارج شد و پیامبر برای او دعا کرد و سپس فرمود: فاطمه را صدا کن! فاطمه در حالی که کاملاً خود را پوشانیده بود و از پیامبر خجالت می کشید، خارج شد و پیامبر به او فرمود: آرام باش که تو را به محبوبترین اهل بیتم تزویج نموده ام و سپس قطراتی از آب را بر او پاشید و برایش دعا کرد. سپس بازگشت و اسماء را دید و برایش دعا کرد که در رابطه با کار فاطمه کمک کرده است.

محقق اربلی از سید بن فخار موسوی شبیه این روایت را نقل کرده و گفته است: اسماء گفت: هنگامی که خدیجه وفات کرد گریه می نمود، به او گفتم: تو سرور زنان دو عالم هستی و گریه می کنی؟ تو همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی که پیامبر با زبان خودش به تو وعده بهشت داده است ولی گریه می کنی؟ گفت: چرا گریه نکنم در حالی که هر دختری در شب زفافش نیاز به زنی دارد که مراقبش باشد و بدون سر و صدا نیازهایش را برآورده کند و من می ترسم فاطمه بزرگ شود و چنین کسی را نداشته باشد. من به او اطمینان دادم: ای خاتون من! بر ذمه من این عهد باشد که اگر تا آن زمان زنده بودم، آنچه را که یک مادر برای دخترش انجام می دهد انجام دهم. پس هنگامی که رسول خدا به زنان دستور داد تا از منزل فاطمه خارج شوند من ماندم، و فردای آن روز که رسول خدا نزد علی و فاطمه آمده بود مرا دید و پرسید: تو کیستی؟ گفتم: اسماء. فرمود: مگر نگفته بودم که از منزل فاطمه خارج شوید؟ گفتم: پدر و مادرم به فدایت! گفته بودی، و من نیز قصد تخلف از فرمان شما را نداشتم، ولی با همسرتان خدیجه فلان عهد و پیمان را داشتم. وقتی پیامبر داستان عهد و پیمان مرا با خدیجه شنید، گریست و برای من دعا کرد.

و از اسماء بنت عمیس روایت شده: جهیزیه حضرت فاطمه را من تحویل علی دادم و آنها فرش خاصی نداشتند، و متکا- یا پشتی- آنها چیزی جز از جنس لیف خرما نبود، و ولیمه ای که علی علیه السلام در شب عروسی داد، بهترین ولیمه در آن زمان بود و آن را از پولی که از رهن زره اش در نزد شمعون یهودی به دست آمده بود، فراهم کرد. و ولیمه آن شب نان جو، خرما و خرمای تفتیده در روغن بود.(16)

مراسم ازدواج فاطمه علیها السلام در روایت دیگری اینگونه نقل شده است:

مراسم ازدواج روز اول ذیحجه سال دوم هجری قمری (مطابق با هفتم خرداد ماه سال سوم هجری شمسی) و یا ششم ذیحجه سال دوم هجری قمری (17) (مطابق 12 خرداد ماه سال سوم هجری شمسی) و یک ماه پس از مجلس عقد صورت گرفت.

در فاصله بین عقد و عروسی، علی علیه السلام شرم می کرد درباره همسرش با پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت کند. روزی عقیل برادر علی علیه السلام به او گفت: چرا همسرت را به خانه نمی آوری تا با عروسی تو چشم ما روشن شود؟

موضوع به اطلاع پیامبر صلی الله علیه و آله رسید. علی علیه السلام را خواست و از او سوال کرد که آیا حاضر است عروسی کند؟

علی علیه السلام پاسخ مثبت داد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود ان شاء الله امشب یا فردا شب عروسی را بر پا می کنم. آنگاه به همسرانش دستور داد فاطمه علیها السلام را بیارایید و خوشبویش نمایید و برایش اتاقی فرش کنید، تا مراسم عروسی را بر پا کنیم. (18)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: عروسی بی مهمانی نمی شود.

یکی از بزرگان انصار بنام سعد گفت: من گوسفندی هدیه می کنم و جمعی از انصار هم چند صاع ذرت آوردند، (19) مقداری کشک و روغن و خرما هم از بازار خریداری شد.

گوشت را پختند و پیامبر صلی الله علیه و آله در آن عروسی با صفا خود آشپزی را به عهده گرفت و با دستان مبارکش آنها را مخلوط کرد و به تهیه نوعی غذای مطبوع عربی بنام حبیص یا حیس پرداخت. (20)

به هر صورت غذایی تهیه شد، اما دعوت عمومی بود. عده زیادی شرکت کردند و به برکت دست رسول خدا صلی الله علیه و آله همه از غذا خوردند و سیر شدند مقداری از غذا را هم برای فقرا و بیچارگان بردند، ظرفی هم برای عروس و داماد گذاشتند. (21)

پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش دستور داد تا برای فاطمه علیها السلام مجلس جشن و شادی ترتیب دهند. زنان نیز در شب عروسی فاطمه علیها السلام دف می زدند. (22) پس از صرف غذا، زنان شادیکنان دور فاطمه علیها السلام را گرفتند، پیامبر صلی الله علیه و آله او را بر شتر سوار نمود. سلمان مهار شتر را به دست گرفت و با تشریفات خاصی دلیرانی چون حمزه، و عده ای دیگر از اهل بیت و محارم فاطمه علیها السلام با شمشیرهای کشیده دور مرکب را گرفتند. زنان زیادی پشت سر عروس تکبیرگویان در انتظار بودند. مرکب عروس را به حرکت درآوردند زنان شادی کنان تکبیر و سپاس خدا را می گفتند، آنگاه یک یک سرودهای زیبایی را که سروده بودند خواندند و با شکوه و شادی عروس را به خانه داماد بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز خود را به جمعیت رساند و به حجله وارد شد. آنگاه ظرف آبی خواست، آب را حاضر کردند، قدری آن را به سینه فاطمه علیها السلام پاشید و فرمود با بقیه آن وضو گیرد و دهانش را بشوید، قدری آب هم به علی پاشید و فرمود تا وضو گیرد و دهانش را شستشو دهد. آنگاه به هر دو سفارش همدیگر را کرد و در حق آنان چنین دعا فرمود: خدایا آنان را با هم مأنوس بگردان! خدایا بر آنان مبارک گردان! و در زندگی آنان برکت قرار ده.

هنگامی که می خواست خارج شود فرمود: خداوند شما و نسلتان را پاک گرداند. من با دوستانتان دوستم، و با دشمنانتان دشمن. اینک با شما خداحافظی می کنم و شما را به خدا می سپارم. (23)

فردا صبح پیامبر صلی الله علیه و آله با ظرفی شیر به دیدار دخترش رفت و آن شیر را به عروس و داماد نوشانید. (24) پس از آن دیدار، دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله تا سه روز به خانه آنها نرفت و روز چهارم به دیدار آنان شتافت. (25)


(9) فرهنگ سخنان فاطمه زهراء، ص19؛ ریاحین الشریعه، ج1، ص101  به نقل از: بحارالانوار، ج43، ص133. 
(10) ریحانه خانه وحی، ص172. 
(11) بحارالانوار، ج43، ص117. 
(12) امالی (طوسی) ،‌ ج1، ص42؛ بشاره المصطفی صلی الله علیه و آله، ص267. 
(13) قرب الاسناد، ص112، ح388.
(14) مکارم الاخلاق، ج1، ص 285، ح882 و 883؛ کافی، ج 5، ص377، ح3.
(15) کشف الغمه، ج1، ص285؛ المحتضر، ص96؛ مدینه المعاجز، ص 111؛ بحارالانوار، ج41، ص271، ح26. 
(16) کشف الغمه، ج1، ص366 ـ 367.
(17) بحار الانوار، ج43، ص92. 
(18) بحارالانوار ج43 ص130 و 131. 
(19) طبقات، ج 8 ، ص1؛ بحار الانوار، ج43، ص137. 
(20) بحار الانوار، ج43، ص114 و 106. 
(21) مناقب ابن ‏شهر آشوب، ج3، ص354. 
(22) بحارالانوار، ج43، ص29. 
(23) مناقب ابن‏ شهر آشوب، ج3، ص354 ـ 355. 
(24) مناقب، ج3، ص356. 
(25) بحار الانوار، ج43، ص132.


هنگامی که سرور زنان دو عالم به نه سالگی رسید در این سن علاوه بر رشد جسمانی از رشد و کمال عقلانی نیز بهره مند بوده و مضافا بر اینکه از جمال و زیبایی الهی برخوردار بود.

از نظر معارف دینی ایشان فقط در دانشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله کسب معارف نمود و از آن مرکز علم و دانش الهی بهره ها برد. بلی با این فضائل که ذکر شد جا داشت که خیلی از صحابه معروف پیامبر از فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستگاری نمایند. در جواب همه خواستگاران پیامبر اسلام می فرمایند: ازدواج فاطمه سلام الله علیها به دست خداوند است.

عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان که هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند، به عزم خواستگاری نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند. عبد الرحمن عرض کرد: ای رسول خدا! اگر فاطمه علیها السلام را به همسری من در آوری حاضرم یک صد شتر سیاه با چشمانی آبی و بارهایی از پارچههای کتان اعلای مصری به همراه ده هزار دینار پول مهریهاش کنم! عثمان عرض کرد: با توجه به امتیازی که من بر عبدالرحمن از جهت پیش قدمی و سابقه بیشتر در اسلام دارم، حاضرم همین مهریه را بپردازم. پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله از سخن آنان سخت خشمناک شد و برای آنکه به آنها بفهماند من به مال شما علاقهای ندارم و داستان ازدواج فاطمه علیها السلام داستان خرید و فروش و مبادله ثروت نیست، بلکه امری است خدایی، مشتی سنگ ریزه برداشته و به طرف عبدالرحمن پاشید و فرمود: تو خیال می کنی من بنده پول و ثروتم، که به وسیله ثروت خود بر من فخر و مباهات میکنی و می خواهی با پول ازدواج را بر من تحمیل کنی؟ در نقل ابن شهر آشوب به دنبال آن آمده که آن سنگریزه ها را وقتی پیش عبدالرحمن ریخت به صورت مرجان و جواهرات قیمتی در آمد، که هر یک از آنها به اندازه قیمت تمام ثروت او بود. پیامبر بدین وسیله به او فهماند که احتیاجی به این پولها ندارند.(1)

ابوبکر و عمر و چند تن از ثروتمندان بزرگ، حضرت فاطمه علیها السلام را از پیامبر خواستگاری کردند، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله به همه آنها جواب رد داد و فرمود: فاطمه علیها السلام هنوز کوچک است و تعیین همسر او با خداست، من نیز منتظر فرمان خدایم. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله احساس کرده بودند که پیغمبر میل دارند فاطمه را به علی کابین ببندد. یک روز ابوبکر، عمر، سعد بن معاذ و گروهی دیگر در مسجد نشسته بودند و با هم در مورد خواستگاری از حضرت فاطمه علیها السلام صحبت میکردند و می گفتند: علت خواستگاری نکردن علی از فاطمه تهیدستی او می باشد. سپس با هم به سراغ علی رفته و حضرت را در نخلستان یکی از انصار که با شتر آبکش، درختان خرما را آبیاری میکرد پیدا کردند. به او گفتند: یا علی! تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری و از علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله به خودت آگاهی. اشراف و بزرگان قریش برای خواستگاری از فاطمه علیها السلام رفتند ولی پیامبر دست رد به سینه آنها زد، گمان میکنیم که خدا و رسول، فاطمه را برای تو قرار دادهاند. شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارد. علی علیه السلام فرمود: ای ابابکر! احساسات و خواستههای درونی مرا تحریک نمودی، به خدا سوگند من نیز خواستگار فاطمهام، ولی از مال دنیا چیزی ندارم، ابوبکر عرض کرد: یا علی! تو می دانی که اموال دنیا در نظر خدا و رسول او ارزشی ندارد. پیشنهاد ابوبکر روح علی علیه السلام را تکان داد و عشق درونی او را شعله ور ساخت. به منزل آمد، بدنش را شستشو داد و عبای تمیزی بر تن کرد و به خدمت رسول خدا شتافت. پیامبر در منزل ام سلمه تشریف داشت. علی علیه السلام در زد. پیغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصی است که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد. علی علیه السلام وارد منزل شد، سلام کرد و در حضور پیامبر نشست و از خجالت سرش را به زیر انداخت. پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت را شکت و فرمود: یا علی! گویا برای حاجتی نزد من آمدهای که از اظهار آن خجالت می کشی؟ عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم و به برکت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله! اکنون موقع آن شده که برای خودم همسری انتخاب کنم، اگر صلاح می دانید که دخترت فاطمه علیها السلام را به عقد من در آورید سعادت بزرگی نصیب من شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله که در انتظار چنین پیشنهادی بود، صورتش از سرور و شادمانی برافروخته شد و فرمود: صبر کن تا از فاطمه اجازه بگیرم. پیامبر صلی الله علیه و آله نزد فاطمه علیها السلام رفت و فرمود: دخترم! علی را به خوبی میشناسی، برای خواستگاری تو آمده است، آیا اجازه میدهی تو را به عقدش در آورم؟ خدا از آسمان اجازه عقد فرموده است. فاطمه علیها السلام از خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت. (2) پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت او را علامت رضایت دانست و به نزد علی علیه السلام آمد و با لبی خندان فرمود: یا علی! برای عروسی چیزی داری؟ (3)

وقتی که علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را از رسول خدا خواستگاری کرد، پیامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آیا برای این امر چیزی داری؟ علی علیه السلام عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله! من چیزی را از شما پنهان نمی کنم، تمام داراییم یک شمشیر، یک زره و یک شتر آبکش (یا اسب) است و جز اینها چیزی ندارم. (4)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شمشیر برای تو لازم است، زیرا تو مرد جنگ هستی و با آن در راه خدا جهاد میکنی. شتر نیز از لوازم زندگی است که باید با آن آبکشی نمایی و برای اهل و عیال خود کسب روزی کنی و در مسافرت ها برای باربری استفاده اش کنی، زره را به عنوان مهر زهرا علیها السلام می پذیرم. سپس فرمود: یا علی! آیا می خواهی تو را بشارتی بدهم؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما باد. فرمود: تو را بشارت باد که خدای تعالی فاطمه را در آسمان به تو تزویج نمود پیش از آنکه من او را در زمین به تو تزویج کنم. (5)

کیفیت خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه علیها السلام به صورت های دیگری نیز نقل شده است که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود.

شیخ طوسی در امالی از امام علی علیه السلام آورده است که گفت:

ابوبکر و عمر پیش من آمدند و گفتند: کاش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفتی و درباره ازدواج با فاطمه علیها السلام گفتگویی می کردی؟

علی علیه السلام گفت: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم و آن حضرت تا مرا دید لبخندی زد و گفت: ای اباالحسن! آیا چیزی می خواهی؟

من مراتب خویشی، و سبقت در ایمان به اسلام، یاری کردنم به او و جهادهایی که داشتم و تلاش هایی که برای پیشرفت اسلام کرده بودم را برای آن حضرت بازگو کردم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! هر چه گفتی راست است و من آنها را تصدیق می کنم و شهادت می دهم که مقام تو برتر از آن است که گفتی.گفتم: یا رسول الله! حال که چنین است اجازه دهید تا فاطمه علیها السلام را به همسری خود برگزینم.

پیامبر فرمود: ای علی! قبل از تو مردان دیگری نیز چنین خواسته ای داشتند، ولی هرگاه تقاضای آنها را با فاطمه در میان می گذاشتم در چهره او علامت عدم رضایت را مشاهده می کردم، حال نیز، تو باید چند لحظه ای صبر کنی تا نزد او بروم و خواسته تو را با او در میان گذارم و برگردم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد فاطمه علیها السلام رفت، فاطمه برخاست و عبا و نعلین های پدرش را گرفت و برای او آب آورد تا وضو بگیرد و پاهایش را بشوید، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله نشست و به فاطمه گفت: دخترم! فاطمه گفت: هر چه می خواهید بگویید. پیامبر فرمود: علی بن ابی طالب که تو قرابت او را با ما می شناسی، و فضل و برتری او را بر دیگران می دانی، و چگونگی اسلام و ایمان او را دیده ای، و نیز می دانی که من از خدای خود خواسته ام که تو را برای بهترین و محبوبترین بندگانش تزویج کند، درباره ازدواج با تو گفتگویی با من داشته، نظر خودت درباره این امر چیست؟ فاطمه هنگامی که این سخن را شنید چیزی نگفته و سکوت کرد، و از خجالت چهره اش را برگردانید. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست در حالی که با خود می گفت: الله اکبر، خدا بزرگ است، سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست.

در این حال جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: ای محمد! فاطمه را به ازدواج علی درآور که خداوند از این وصلت خشنود است و آن دو نیز شایسته یکدیگر می باشند.

علی علیه السلام می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله دخترش را به ازدواج من درآورد و آنگاه نزد من آمده دستم را گرفته و فرمود: با یاد و نام خدا برخیز و این ذکر را بخوان که: "علی برکه الله، و ما شاء الله، و لا قوه الا بالله، و توکلت علی الله"؛ بر سفره برکت خدا می نشینم، و راضی می شوم بر آنچه او بخواهد، همانا قدرت و قوتی نیست مگر از جانب خدا، پس به او توکل می کنم و یاری می طلبم.

سپس مرا کنار فاطمه نشانید و گفت: خداوندا! اینان محبوبترین مردم در نزد من می باشند، پس آنان را دوست بدار، و خیر و برکت به فرزندان آنها عطا کن، و آنان را از هر آسیبی حافظ باش، من آنها و فرزندانشان را از شر شیطان فریبکار به تو می سپارم. (6)

محقق اربلی در کشف الغمه، به نقل از مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام تالیف خوارزمی، از علی علیه السلام روایت کرده که گفت:

من به حضور رسول خدا رفتم و فاطمه را خواستگاری نمودم، یکی از کنیزان به من گفت: آیا می دانی که فاطمه را از رسول اکرم خواستگاری نموده اند؟ گفتم: نه. گفت: آری، او خواهان دارد، چه مانعی دارد که نزد پیغمبر خدا مشرف شوی تا فاطمه را برای تو تزویج نماید؟ من گفتم: آخر من چیزی ندارم که ازدواج نمایم؟ گفت: اگر تو نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شوی حتماً فاطمه را به تو خواهد داد. وی همچنان اصرار می نمود تا اینکه بالاخره من به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شدم. آن حضرت خیلی با عظمت و با ابهت بود، وقتی در حضور آن بزرگوار نشستم سکوت اختیار نمودم. به خداوند سوگند که قدرت سخن گفتن نداشتم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: برای چه نزد من آمدی، آیا حاجتی داری؟ من سکوت کردم. فرمود: شاید برای خواستگاری فاطمه آمده باشی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا چیزی داری که با او ازدواج نمایی؟ گفتم: نه به خداوند سوگند، فرمود: آن زرهی که سلاح تو بود، چه شد؟ گفتم: حاضر است، به حق آن خدایی که جان علی در دست قدرت او می باشد، آن زره قیمتش بیش از چهارصد درهم نیست.

فرمود: مانعی ندارد، من فاطمه را با همان زره برای تو تزویج می نمایم، آن را برای زهرا بفرست و با وی ازدواج کن. (7)


(1) مناقب، ج 3، ص 345. 
(2) بنابر روایتی دیگر فرمود: خشنودم به آنچه که خدا و پیامبر او برای من رضایت دادند. باز بنابر روایتی دیگر فرمود: ای رسول خدا تو از من سزاوارتری که اظهار نظری کنی. 
(3) بحارالانوار، ج 43، ص 127.
(4) نهج البلاغه، حکمت 82 . 
(5) کشف الغمه، ص 106.
(6) امالی، ج 1، ص 38؛ بحارالانوار، ج 1 ص 274 ، ح 30؛ وسائل الشیعه، ج 14 ص 206 ، ح 3. 
(7) کشف الغمه، ج 1، ص 348؛ مناقب خوارزمی، ص 241.


از جمله شرایط تشکیل خانواده، تناسب و کفو بودن عروس و داماد با یکدیگر است و بدون مراعات این مسأله مهم عرفی و شرعی، زندگی مشترک آتی برای زوجین ممکن است لذت، شیرینی، صفا و صمیمیت نداشته باشد.

حضرت فاطمه علیها السلام، با آن مقام عصمت و کمالات بی نظیرش، کفو و همتایی جز مولای متقیان نداشت و هیچ شخص و شخصیتی به استثنای آن حضرت، صلاحیت این مقام منیع و ارزشمند را نداشته است.

در این زمینه روایاتی آمده است، که اینک توجه شما را به چند حدیث از آنها جلب می کنیم:

قال رسول اللَّه صلی اللّه علیه و آله: "ابشرک یا عماه! ان اللَّه ایدنی بسید الوصیین فجعله کفوا لفاطمة ابنتی." (8)

پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله در مورد شأن و عظمت مولای متقیان علی علیه السلام خطاب به عمویش عباس فرمودند: مژده باد بر تو ای عمو! خداوند مرا به وجود سرور اوصیا (علی علیه السلام) کمک کرد و او را کفو و همتای دخترم فاطمه علیها السلام قرار داد.

عن ابی عبداللَّه علیه السلام: "لولا ان اللَّه خلق امیرالمؤمنین لفاطمة ما کان لها کفو علی الارض". (9) .

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر این نبود که خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام را برای فاطمه علیها السلام آفریده است، در روی زمین کفو و همتایی برای او پیدا نمی شد.

قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله: "هبط علی جبرئیل فقال: یا محمد! ان اللَّه جل جلاله یقول: لو لم اخلق علیا لما کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض آدم فمن دونه". (10) .

چون پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله شنیدند بعضی ها از اینکه آن حضرت خواستگاری آنان را در مورد حضرت فاطمه علیها السلام نپذیرفته ناراحتند، فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت ای محمد! خداوند می فرماید اگر علی علیه السلام را نمی آفریدم، برای دخترت فاطمه علیها السلام همتایی در روی زمین پیدا نمی شد، خواه آدم و یا سایر مردم بعد از او.

عن النبی صلی اللَّه علیه و آله: "یا فاطمه! ان اللَّه امرنی فانکحتک اقدمهم سلماً. و اکثرهم علماً، و اعظمهم حلماً، و ما زوجتک الا بامر من السماء، اما علمت انه اخی فی الدنیا و الاخرة." (11) .

پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله پس از ازدواج فاطمه علیها السلام با امیرالمؤمنین به او فرمودند: یا فاطمه! خداوند به من دستور داد تا تو را به ازدواج شخصی درآورم که ایمانش به من از همه کس جلوتر است و علم او بر دیگران افزون و حلم و بردباریش بزرگتر. این را بدان که ازدواج تو با علی به امر خدا بود، زیرا علی علیه السلام در دنیا و آخرت برادر من است.

در مجموع از این احادیث استفاده می کنیم که مقام و منزلت حضرت فاطمه علیها السلام بی نظیر است و تنها کفو و همتای وی برای زندگی مشترک، مولای متقیان امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است و اگر خداوند علی علیه السلام را نمی آفرید، کسی شایستگی همسری فاطمه علیه السلام را نداشت.

در قسمتی از حدیث ابوایوب انصاری آمده است که: پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام فرمود: ای فاطمه! خداوند- جل ذکره- نظری به زمین انداخت و از اهل آن شوهرت را برگزید، و به من وحی نمود که تو را به ازدواج وی درآوردم،

"أما علمت یا فاطمة، ان لکرامة الله ایاک زوجک أقدمهم سلماً، و اعظمهم حلماً، و أکثرهم علماً." (12) .

ای فاطمه! مگر نمی دانی که از کرامت خدا نسبت به تو، این است که تو را به ازدواج اولین شخص در قبول اسلام و بردبارترین و عالمترین شخصیت درآورد.

ابن عباس می گوید رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

"ان الله- تبارک و تعالی- آخی بینی و بین علی بن ابی طالب، و زوجه ابنتی من فوق سبع سماواته، و اشهد علی ذلک مقربی ملائکته..." (13) .

خداوند- تبارک و تعالی- از بالای آسمان های هفتگانه اش میان من و علی بن ابی طالب عقد اخوت بست، و دخترم را به ازدواج وی درآورد، و ملائکه مقربش را بر آن شاهد گرفت...

مروزی از جابر بن عبد الله نقل کرده: چون رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمه را به عقد علی درآورد، عده ای از قریش خدمت ایشان رسیده و عرض کردند: شما با مهریه مختصری دخترت را به ازدواج علی درآوردید. حضرت فرمود: من او را به ازدواج علی درنیاوردم، "ولکن الله- عز و جل- زوجه لیلة اسری بی عند سدرة المنتهی..." (14) ؛ بلکه خداوند- عزوجل- آن شبی که به معراج برده شدم، نزد سدرة المنتهی این ازدواج را واقع ساخت.

شیخ طوسی در امالی به سندش از علی علیه السلام روایت کرده:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنبال من می گشت، پس گفت: ای ام ایمن! آیا می دانی برادرم کجاست؟ ام ایمن گفت: برادرت چه کسی است؟ فرمود: علی علیه السلام، گفت: ای رسول خدا! آیا دخترت را به ازدواج برادرت درآوردی؟! فرمود: بله، اما به خداوند سوگند ای ام ایمن، او را به همسری مردی درآوردم که کفوی شریف و آبرومند در دنیا و آخرت است و او از مقربان می باشد. (15)

شیخ صدوق در کتاب معانی الاخبار از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام روایت می کند که فرمود:

زمانی رسول خدا نشسته بود، ملکی به حضور آن حضرت مشرف شد که دارای بیست و چهار صورت بود.

رسول اکرم به او فرمود: ای حبیب من جبرئیل! من تا به حال تو را با این صورت ندیده بودم؟

گفت: من جبرئیل نیستم، بلکه نام من "محمود" است. خدا مرا فرستاده که نور را برای نور تزویج نمایم.

پیغمبر خدا فرمود: که را برای که تزویج کنی؟

گفت: فاطمه را برای علی، هنگامی که آن ملک مراجعت نمود، دیدند در میان دو کتف او نوشته بود: محمد رسول خدا و علی جانشین اوست. پیغمبر خدا به وی فرمود: چند وقت است که این عبارت در میان دو کتف تو نوشته شده است؟

گفت: بیست و چهار هزار سال قبل از اینکه حضرت آدم آفریده شود. (16) .



(8) عوامل، ج 11، ص 278. 
(9) بحار الانوار، ج 43، ص 97، ح 6؛ جلاء العیون، ج 1، ص 156؛ عوالم، ج 11، ص281. 
(10) بحار الانوار، ج 43، ص 92ـ 93، ح 3؛ جلاء العیون شبر، ج 1، ص 156. 
(11) شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 227.
(12) بحارالانوار، ج 43، ص 98، ح 8 . 
(13) بحارالانوار، ج 43، ص 98، ح 9. 
(14) بحارالانوار، ج 43، ص 104، ح 15. 
(15) امالی طوسی، ج 1، ص 364 ـ 365.
(16) خصال، ج 2، ص 640 ، ح 17؛ امالی، ص 474 ـ 475، ح 9.


در تاریخ و سیره آن حضرت، درباره مهریه آن بانوی اسلام، روایات مختلفی آمده است. برخی تمام زمین و برخی دیگر خمس زمین و گاهی نصف دنیا و ربع دنیا، بهشت و جهنم، خمس دنیا، زره مخصوص حطمیه، چهارصد مثقال نقره، چهارصد و هشتاد درهم، پانصد درهم، چهار نهر بزرگ: فرات، نیل، نهروان و بلخ و... را مهر آن حضرت دانسته اند و محققین و مورخین و محدثین عالی قدر در توضیح و تشریح و جمع آنها نظرات خاصی ابراز کرده اند و در نتیجه مقدار پانصد درهم را معروف و صحیح تر دانسته اند.... (17) .

در اینجا تعدادی از روایات در خصوص مهریه حضرت زهرا علیها السلام نقل می کنیم:

محمد بن یعقوب کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که گفت: علی فاطمه علیهما السلام را به مهریه ای مرکب از سه چیز تزویج نمود:

یک دست لباس نرم راه راه

زره

زیراندازی از پوست قوچ. (18)

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را به زره ای حطمیه که قیمتش برابر سی درهم بود، تزویج نمود. (19)

در روایت دیگری از ایشان آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را در ازای زرهی آهنی به عقد ازدواج علی علیه السلام درآورد. و زیرانداز آنها پوست قوچی بود که به هنگام خواب آن را بر می گرداندند و در روی نرم آن می خوابیدند. (20)

امام باقر علیه السلام فرموده: مهریه فاطمه دو چیز بود:

یک دست لباس زرد راه راه.

زره آهنی.

و زیرانداز آنها پوست قوچی بود که به هنگام خواب آن را برمی گرداندند و بر روی نرمتر آن می خوابیدند. (21)

یعقوب بن شعیب می گوید: هنگامی که رسول خدا فاطمه را به ازدواج علی علیه السلام درآورد، بر او وارد شد و فرمود: چرا گریه می کنی؟ به خداوند سوگند اگر بهتر از علی در خاندان من بود همانا تو را برای وی تزویج نمیکردم، و من تو را برای او تزویج نکردم بلکه خداوند تزویج نمود و مهریه تو را یک پنجم زمین قرار داد تا زمانی که زمین و آسمان برپا باشند. (22)

امام صادق علیه السلام می فرماید: فاطمه به رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مرا به مهریه اندک تزویج نمودی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من تو را تزویج نکردم. بلکه فرمان ازدواج تو از آسمان صادر شده است و خداوند مهریه تو را یک پنجم دنیا قرار داده است. (23)

هنگام خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه علیها السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام سوال نمود: آیا چیزی برای ازدواج داری؟

علی علیه السلام پاسخ داد: ای رسول خدا! پدرو مادرم فدایت باد، هیچ چیز از تو پوشیده نمانده، تمام ثروتم شمشیری و شتری و زرهی بیش نیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شتر و شمشیر برای کار و جهاد مورد نیاز توست همان زره را مهر قرار می دهم. (24)

سپس در آستانه برپایی مراسم به علی علیه السلام فرمود: زره را بفروش و بهایش را نزدم بیاور. علی علیه السلام زره را به فروش رسانید (25) و بهای آن را که عبارت از 480 یا 500 درهم نقره (26) مساوی 323 مثقال نقره بود به عنوان مهریه در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله نهاد.

این میزان مهریه که "مهرالسنه" نامیده می شود بین مسلمانان رواج یافت. زیرا مهریه اغلب همسران پیامبر صلی الله علیه و آله که برخی از آنان بعد از ازدواج فاطمه و علی علیهما السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله ازدواج کردند از این حد فراتر نرفت. تا مدتها پس از پیامبر صلی الله علیه و آله از افزایش مهریه زنان جلوگیری می شد و مبنا در این کار میزان مهریه فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله علیه و آله بود. (27).

مهمترین چیزی که به عنوان مهریه حضرت زهرا علیها السلام در روایات آمده است شفاعت آن حضرت از گنهکاران امت محمد صلی الله علیه و آله است:

قالت فاطمة: "یا ابت فاسئل من اللَّه تعالی ان یجعل مهری شفاعة عصاة امتک، فنزل جبرئیل من ساعته و بیده حریرة فیها مکتوب: جعل اللَّه تعالی مهر فاطمة الزهراء ابنة محمد المصطفی شفاعة امته العصاة، و اوصت فاطمة وقت خروجها من الدنیا یجعل ذلک الحریر فی کفنها و قالت: اذا حشرت یوم القیامه ارفع هذا الی یدی و اشفع فی عصاة امة ابی". (28) .

حضرت فاطه زهرا به پدر بزرگوارش عرض کرد: پدر جان! از خدا بخواه شفاعت گناهکاران امتت را مهریه من قرار دهد.

در این هنگام جبرئیل امین در حالی که نامهای را در دست داشت نازل شد، در آن نامه نوشته بود: خداوند متعال شفاعت گناهکاران امت محمد مصطفی را مهریه حضرت زهرا قرار داد.

آن بانوی بی نظیر جهان، موقع شهادت وصیت کرد همان مکتوب آسمان را در کفن وی قرار دهند، تا در پیشگاه الهی و در روز محشر آن را به دست گرفته و از مردم گناهکار امت اسلامی شفاعت نماید.

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که:

آن حضرت به علی علیه السلام فرمود: ای علی! خداوند فاطمه را به ازدواج تو در آورد و زمین را مهریه او قرار داد، پس هر کس بر روی زمین راه برود و با تو دشمن باشد راه رفتن او بر روی زمین حرام است. (29) .

شیخ طوسی در امالی به سندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

همانا خداوند تبارک و تعالی مهریه فاطمه را ربع دنیا قرار داد، پس یک چهارم دنیا به آن حضرت تعلق دارد، و مهریه او را بهشت و جهنم قرار داد، بنابراین دشمنان او داخل جهنم و آتش می شوند و دوستانش داخل بهشت، و او صدیقه کبری است و بر محور معرفت او تاریخ صدر اسلام شکل گرفت. (30)

عبدالله بن جعفر حمیری در کتاب قرب الاسناد از امام صادق علیه السلام روایت کرده: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیهاالسلام را به ازدواج علی علیه السلام درآورد، مهر او را زره حطمیه قرار داد که ارزش آن سی درهم بود. (31)

علامه مجلسی می گوید: در کتاب تزویج امام محمد تقی از بحارالانوار آمده است که آن حضرت ام الفضل دختر عبدالله مأمون را به مهر جده اش حضرت فاطمه علیهاالسلام، یعنی 500 درهم نقره سالم به عقد و ازدواج خود درآورد.



(17) بحارالانوار، ج 43، ص 112؛ جلاء العیون، ج 1، ص 175. 
(18) کافی، ج 5، ص 377، ح 1. 
(19) کافی، ج 5، ص 377، ح 2 و 4 به سند دیگر. 
(20) کافی، ج 5، ص 377، ح 3. 
(21) کافی، ج 5، ص 377 ـ 378، ح 5. 
(22) کافی، ج 5، ص 378، ح 6. 
(23) کافی، ج 5، ص 378، ح 7.
(24) کشف الغمه، ج 1، ص 355؛ بحارالانوار، ج 43، ص 127. 
(25) بحارالانوار، ج 43، ص 130. 
(26) مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 351. 
(27) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 12، ص 208.
(28) عوالم، ج 11، ص 354.
(29) بحار الانوار، ج 43، ص 145. 
(30) امالی طوسی، ج 2، ص 678. 
(31) قرب الاسناد، ص 173 شماره  634؛ کافی، ج 5، ص 377، ح  4.

ابن شهر آشوب مازندرانی در کتاب مناقب آل ابی طالب به نقل از ابن عباس، ابن مسعود، جابر بن عبدالله انصاری، براء بن عازب، انس بن مالک، سدی، محمد بن سیرین و امام محمد باقر علیه السلام درباره آیه 54 از سوره فرقان که می فرماید: "پروردگار شما هموست که از آب بشری خلق می کند و آن را نسبت و داماد قرار می دهد" نقل کرده که گفتند: منظور از این افراد: حضرت محمد و علی و حسن و حسین علیهم السلام و حضرت قائم در آخرالزمان است، زیرا در میان صحابه نسب و سبب و قرابت جمع نشد مگر برای آن حضرت، بدین جهت است که میراث به وسیله نسب و سبب به افراد می رسد.

بنا به روایتی منظور از کلمه بشر که در آیه شریفه است، حضرت رسول و مقصود از نسب حضرت فاطمه و منظور از کلمه صهر (داماد) حضرت علی می باشد.

و در تفسیر ثعلبی آمده که ابن سیرین گفته: این آیه در شأن پیامبر و علی علیهما السلام نازل شد که فاطمه علیها السلام را به همسری برگزید، و علی پسر عموی پیامبر و شوهر دخترش بود پس نسب و صهر- دامادی- در او جمع شده است.

ابن شاهین مروزی در فضائل فاطمه به اسنادش از بریده اسلمی، و بلاذری در انساب الاشراف به اسانیدش نقل کرده اند که ابوبکر فاطمه را خواستگاری کرد و پیامبر فرمود که در این رابطه منتظر فرمان الهی هستم و سپس عمر خواستگاری کرد و پیامبر به او نیز همین پاسخ را داد.

در مسند احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، سنن ابی داود سجستانی و ابانه ابن بطه، و تاریخ بغداد، و فضائل فاطمه ابن شاهین مروزی که لفظ حدیث در اینجا از آن است، از خالد حذاء و ابو ایوب انصاری و عکرمه و ابونجیح و عبیده بن سلیمان، و همه آنها از ابن عباس روایت کرده اند که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را به ازدواج علی علیهماالسلام درآورد به او فرمود: چیزی به فاطمه هدیه کن! علی علیه السلام گفت: چیزی ندارم. پیامبر فرمود: زره حطمیه تو کجاست؟ علی گفت: همین جاست. پیامبر فرمود: همان را به او هدیه کن.

در تاریخ بغداد، انساب الاشراف، حلیه الاولیاء و الابانه عکبری از سفیان ثوری از اعمش، از ثوری، از علقمه، از ابن مسعود روایت شده است که گفت: در صبح عروسی علی و فاطمه، به نوعی نگرانی برای فاطمه پیش آمد، پیامبر به او فرمود: ای فاطمه! تو را به ازدواج مردی درآوردم که در دنیا سرور و در آخرت از صالحان است.ای فاطمه!

هنگامی که خداوند اراده نمود تا تو را به ازدواج علی درآورد، فرمان داد تا جبرئیل در آسمان چهارم ملائکه را در صف هایی منظم کند و برای آنها سخنرانی کند و سپس تو را به ازدواج علی درآورد. سپس خداوند فرمان داد تا درختان بهشت ثمره های خود را به پای ملائک بریزند، پس هر که در این روز بیشتر از سایر ملائک از این نثار خداوندی برمی گرفت بر دیگری افتخار می کند تا روز قیامت.

ام سلمه می گوید: فاطمه علیها السلام همواره بر سایر زنان برتری می جست و فخر می فروخت، برای اینکه او کسی بود که جبرئیل خطبه عقدش را خوانده بود.

و مشهور است در صحاح اهل سنت به سندهای مختلف، از امام علی علیه السلام و ابن عباس، و ابن مسعود و جابر و انس و براء بن عازب و ام سلمه، به الفاظ مختلف و معنی واحد به اینکه: ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند پیامبر فرمود: او هنوز کوچک است.

ابن بطه در ابانه روایت کرده که عبدالرحمن نیز از فاطمه خواستگاری کرد و در روایتی آمده است که مهر سنگینی هم پیشنهاد کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله غضب کرد و مقدار زیادی جواهرات گران قیمت را به معجزه ای در مقابل او نهاد و با این بیان در واقع به او گفت که "ما را به پول و جواهرات نیازی نیست".

ولی هنگامی که علی علیه السلام برای خواستگاری آمد، به پیامبر عرضه داشت: ای رسول خدا! شنیده ام که فرمودید: هر سبب و نسبی در روز قیامت منقطع خواهد بود جز سبب من. پیامبر فرمود: اما سبب که از جانب خداوند است، و اما نسب نیز چیزی است که خداوند اسباب آن را فراهم می کند. و سپس چهره پیامبر فروزان شد و بشاش شد و گفت: آیا تصمیم داری که با فاطمه ازدواج کنی؟ علی گفت: حال من بر شما مخفی نیست و می دانید که فقط یک اسب، الاغ، شمشیر و زره دارم. پیامبر فرمود: زره را بفروش.

و روایت شده که سلمان نزد علی علیه السلام آمد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را احضار کرده. سپس هنگامی که علی علیه السلام داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مژده باد ای علی که خداوند متعال فاطمه را در آسمان به تو تزویج نموده قبل از آنکه در زمین چنین ازدواجی رخ داده باشد و فرشته ای نزد من آمده و گفت: بشارت باد بر تو ای محمد به اجتماع و یگانگی آنها و طهارت و پاکی نسلشان، گفتم: نام تو چیست؟ گفت: نسطائیل و یکی از موکلان عرش هستم و از خدا خواستم تا به من اجازه دهد که بشارت این وصلت را من به تو بدهم.

ابوبریده از پدرش روایت کرده: علی علیه السلام از فاطمه خواستگاری کرد و رسول خدا فرمود: مرحبا و اهلا. سپس به علی علیه السلام گفته شد: برای تو کافی بود که رسول خدا یکی از آنها را نثارت کند: اهل و یا طاقت، توان فراخی سینه و صبوری را.

ابن بطه، ابن مؤذن و سمعانی در کتابهایشان- یعنی الابانه، اربعین و فضائل الصحابه- با سندهایشان از ابن عباس و انس بن مالک روایت کرده اند: روزی رسول خدا نشسته بود که علی علیه السلام نزد او آمد، رسول خدا به او گفت: ای علی! برای چه کاری آمده ای؟ علی گفت: آمده ام تا بر شما سلام کنم. رسول خدا گفت: هم اکنون جبرئیل بر من نازل شده و خبر داد که خداوند فاطمه را برای تو تزویج نموده و بر ازدواج شما چهل هزار ملک را شاهد گرفته، و به شجره طوبی فرمان داده تا در و یاقوت خود را به پای ملائک بریزد و او نیز چنان کرده و حوری های بهشتی از آن جواهرات بهشتی در طبق های مختلف جمع کرده اند و از برداشتن آنها تا روز قیامت به یکدیگر مباهات می کنند و به یکدیگر می گویند: اینها تحفه ازدواج بهترین زنان است.

و در روایت ابن بطه از عبدالله بن عباس آمده است: هر کس در این روز جواهرات بیشتری جمع کرده باشد تا روز قیامت بر سایر فرشتگان مباهات خواهد کرد.

ابن مردویه اصفهانی در کتابش، به سندش از علقمه روایت کرده: روزی که علی و فاطمه عروسی کردند ثمره های بهشتی به پای ملائک ریخته شد.

و عبدالرزاق صنعایی به سندش از ام ایمن در خبری طولانی از پیامبر صلی الله علیه و آله آورده است: خطبه ازدواج علی و فاطمه را جبرئیل و میکائیل در آسمانها خواندند و در آن هنگام جبرئیل وکیل علی و میکائیل وکیل فاطمه بود.

و در حدیث خباب بن ارت آمده: خداوند به جبرئیل وحی نمود: نور را با نور تزویج کن! و پس ولی و صاحب اختیار خدا بود، و خطیب جبرئیل و منادی میکائیل، داعی اسرافیل، نثارکننده عزرائیل، و شهود عقد ملائکه آسمانها و زمین ها. سپس به شجره طوبی وحی کرد تا جواهراتش را نثار ملائکه کند و او نیز چنین کرد و حوریان آنها را جمع می کردند و به آنها مباهات می نمودند.

معروف و مشهور این است که حضرت فاطمه علیها السلام پنج فرزند داشت:

- امام حسن علیه السلام 2- امام حسین علیه السلام 3- زینب کبری 4- زینب صغری (ام کلثوم.) 5- محسن شهید.

امام حسن علیه السلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری متولد و در سال پنجاه هجری به شهادت رسید. برخی روز شهادت آن حضرت را هفتم صفر و گروهی بیست و هشتم آن ماه دانسته اند، مرقد بی چراغ آن بزرگوار در قبرستان بقیع مدینه است.

حضرت امام حسین علیه السلام نیز در سوم ماه شعبان سال چهارم هجری در مدینه متولد گردیده و در سن پنجاه و هشت سالگی، با وضع دلخراشی در سرزمین کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده و در همانجا مدفون شد.

حضرت زینب در سال پنجم و بنا به قول قوی تر در سال ششم هجری در مدینه دیده به جهان گشود و نام او از جانب خدا تعیین گردید و زینت پدر نامیده شد. او پس از یک عمر تحمل مشکلات و مصائب ناگوار، سرانجام در دهم رمضان یا چهاردهم رجب سال شصت و دو هجری جهان را وداع گفت، که مرقدش در سه محل محتمل است.

- مدینه 2- قاهره 3- دمشق (زینبیه)

معروف ترین آنها دمشق است، زیرا زینبی که در مصر (قاهره) مدفون است از نوه های حضرت امیرالمومنین است به نام زینب، نه زینب دختر آن حضرت.

زینب صغری معروف به ام کلثوم در سال هشتم هجری در مدینه به دنیا آمد و روزگار تلخی را همچون خواهرش زینب، پشت سر گذاشت و سرانجام با فاصله کمی پس از رحلت خواهرش از جهان فانی به جهان باقی شتافت. تاریخ ولادت و وفات آن بانو دقیقاً در تاریخ معتبر نیامده است.

و بالاخره فرزند آخر زهرا علیها السلام، محسن شهید است، که در اثر تهاجم سپاه خلیفه به فرماندهی یار او خلیفه دوم در شکم مادر به شهادت رسید...

با توجه به شخصیت آسمانی و قداست و عصمت فاطمه علیها السلام، بدیهی است که آن گرامی در جمیع امور و از جمله در پرورش فرزند و وظیفه مادری، برترین اسوه و الگوی بانوان اسلام است، خدای متعال در مدت زندگی مشترک امیر مؤمنان علی و بانوی بانوان فاطمه علیهما السلام، پنج فرزند به آنان عطا فرمود، که «محسن» در هجوم مأموران به خانه علی علیه السلام و قرار گرفتن زهرا علیها السلام میان در و دیوار، سقط شد.

بدون تردید پرورش در دامان مادری چون فاطمه علیها السلام در شکل گیری شخصیت والای فرزندان بسیار مؤثر بوده است، مادری که حتی در نوازشهای مادرانه اش در سنین خردسالی کودک از مسائلی والا سخن می گفت و فرزند را برای مسئولیتهای خطیر پرورش می داد؛

به این روایت توجه کنید:

هنگامی که امام حسن علیه السلام خردسال بود فاطمه علیها السلام با او بازی می کرد و او را بالا و پائین می انداخت و می فرمود:

أَشْبِهْ أَباکَ یا حَسَن

وَ اخْلَعْ عَن الْحَقِّ الرَّسَن

وَ اعْبُدْ إِلهاً ذامِنَن

وَ لا تُوالِ ذَا الْإِحَن

یعنی: ای حسن! همچون پدرت باش، و بند از حق بردار و خدای نعمت بخش احسان کننده را پرستش کن، و با دشمن کینه توز دوستی مکن.(1)

همین فراز کوتاه، نمایانگر بینش الهی فاطمه علیها السلام و نمودار روشن مادری اوست، مادر مهربانی که در شعر و ترانه کودکانه نیز دفاع از حق و پرستش خدای متعال را در گوش فرزند دلبند خویش زمزمه می کند، و ذهن حساس طفل را به سوی نور و ایمان، جهت می بخشد.

توجه پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به فرزندان فاطمه علیها السلام بسیار چشمگیر و خود سند فضیلت دیگری است، و نیز گواه ارتباط سرنوشت اسلام با فرد فرد اعضای این خانواده نور می باشد:

رسول اکرم صلی الله علیه و آله با حسن و حسین علیهما السلام بازی می کرد و بسیار آنان را می بوسید و بر سینه می فشرد و مکرراً مقامات عالی و شخصیت آسمانی و امامت آن دو را به مردم گوشزد می فرمود، از گفته های مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله است که در مورد آن دو می فرمود:

«هذانِ إِبْنایَ إِمامانِ قاما أوْ قَعَدا»؛(2)

این دو فرزند من دو پیشوا و امامند چه قیام کنند و چه قیام نکنند.

و یا می فرمود: «اَلْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ (3)

حسن و حسین دو سرور جوانان بهشتند.

«ابوهریره» با آنکه از مزدوران معاویه است اعتراف می کند که: پیامبر صلی الله علیه و آله حسن و حسین علیهما السلام را بر شانه مبارک خویش حمل می فرمود، در بین راه گاهی حسن را می بوسید و گاهی حسین را، مردی عرض کرد: یا رسول اللَّه! این دو کودک را دوست داری؟

فرمود: آری، هر کس حسن و حسین را دوست بدارد با من دوستی نموده و هر کس با آنان دشمنی کند با من دشمنی کرده است. (4)

گاهی پیامبر صلی الله علیه و آله از فاطمه علیها السلام می خواست که حسن و حسین را نزد او ببرد، وقتی آنان را خدمت آن بزرگوار می برد آن دو را به سینه می چسباند و مانند گل می بویید. (5)

«جابر» می گوید: روزی به خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم، دیدم حسن و حسین علیهما السلام بر پشت آن بزرگوار سوارند و پیامبر صلی الله علیه و آله با دست و پا برای آنان راه می رود و می فرماید: بهترین شتر، شتر شماست و شما نیز بهترین سوارانید. (6)

«یعلی عامری» می گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله، حسین علیه السلام را دید که با کودکان به بازی مشغول است، دست مبارک خود را پیش آورد تا حسین را بگیرد، و او به این سوی و آن سوی می دوید، پیامبر صلی الله علیه و آله آنقدر حسین را خنداند تا سرانجام او را گرفت، آنگاه دستی زیر چانه و دست دیگر پشت گردن او نهاد و دهان مبارک خویش بر لبهای او گذاشت و می بوسید و می فرمود: حسین از من و من از حسینم، هر کس او را دوست بدارد خدا را دوست داشته است، حسین فرزند دختر من است. (7)



(1) بحار الانوار، ج 43، ص 286؛ مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 159. 
(2) مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 141. 
(3) کشف الغمه، ج 3، ص 89 و 96. 
(4) بحار الانوار، ج 43، ص 281؛ مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 154. 
(5) بحار الانوار، ج 43، ص 299؛ کشف  الغمه، ج 2، ص 88. 
(6) بحار الانوار، ج 43، ص 285؛ کشف  الغمه، ج 2، ص 97. 
(7) بحار الانوار، ج 43، ص 271؛ مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 226؛ امالی سید مرتضی،  ج 1، ص219. 

بعد از ده ماه و بیست روز حسین علیه السلام به دنیا آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله به گوش او نیز اذان و اقامه گفت، و او را به آغوش گرفت و گریه کرد. اسماء عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم به قربانت، برای چه گریه می کنی؟ فرمود: برای این پسرم. عرض کرد: یا رسول الله! این طفل تازه متولد شده؟ فرمود: بعد از من گروهی ستمگر او را می کشند که خداوند شفاعت مرا به آنان نمی رساند. ای اسماء! این خبر را به فاطمه علیها السلام مگو چون قریب العهد به ولادت است.

فرزند دوم زهرا علیها السلام سال چهارم هجرت، عام الخندق، روز سوم شعبان در مدینه به دنیا آمد. حسین علیه السلام که متولد شد، خداوند به جبرئیل علیه السلام وحی کرد فرزند پسری برای محمد متولد شده. برو و او را تهنیت بگو و به او بگو: علی نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسی است. آن طفل را به اسم پسر هارون نامگذاری کن. پرسید: اسم او چه بود؟! جبرئیل گفت: شبیر. فرمود: زبان من عربی است. عرض کرد: نام او را «حسین» بگذار. پیامبر صلی الله علیه و آله او را حسین نام گذارد.

حسین علیه السلام خصائص زیادی دارد. او هر روز زبان پیامبر صلی الله علیه و آله را می مکید، تا آنجا که گوشت حسین از گوشت پیامبر صلی الله علیه و آله روئید.

ویژگی دیگر او اینکه امامان بعدی از نسل اویند، و دیگر اینکه دعا تحت قبه او مستجاب است و شفا در تربت اوست.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم