بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی


شرایط مکه برای پیامبر بزرگوار بسیار سخت و جانکاه بود به شکلی که حضرت تا سه سال دعوت توحیدی خود را مخفیانه به بعضی نفوس مستعد می رسانید و همه رفت و آمدها و گفتگوها مخفیانه و پنهانی بود. پس از سه سال دعوت عمومی و آشکارا گشت و شرائط و دشمنی مشرکین با پیامبرصلی الله علیه و آله سخت تر و جدی تر.

در ازدواج با خدیجه، زنان قریش، حضرت خدیجه را تحقیر و سرزنش می نمودند و گفتگوی با حضرت را تحریم نمودند از طرفی ابوجهل ها و ابولهب ها بر پیامبر شرائط را پیچیده و سخت می نمودند.

در هنگام تولد فاطمه زهرا علیها السلام هیچ زنی از مکه کمک او نبود به شکلی که از جهت ظاهری فاطمه علیها السلام در مکه یعنی کانون بحران، سختی، محرومیت و تحریم متولد شد و این روند هر روز رو به تزاید بود تا اینکه محاصره سه ساله اقتصادی پیش آمد و پیامبر، خدیجه و فرزند ایشان در درّه ای مجبور به سکونت گشتند.

دوران کودکی بانوی اسلام را اگر بخواهیم بررسی کنیم جز محرومیت و مشکلات به چیز دیگری برخورد نمی کنیم. زیرا فاطمه علیها السلام در سال پنجم بعثت به دنیا آمد، یعنی در همان سالهایی که پیغمبر بزرگوار اسلام تازه مأمور به اظهار دعوت خود شده بود و با مخالفت شدید سران سودجوی قریش روبرو گشته بود، و هر روز نقشه تازه ای برای خاموش کردن این نور الهی کشیده و مانع تازه ای سر راه آن حضرت ایجاد می کردند و کمتر روزی بود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله خدا صدمه و آزار یا اهانت و تمسخری از آنها نبیند و با چهره اندوهبار و گرفته به خانه نیاید.

هنوز بیش از دو بهار از عمر نازنین فاطمه علیهاالسلام نگذشته بود، که فشار و خفقان و آزار و اذیت مشرکین به جایی رسید، که حضرت ابوطالب بزرگترین حامی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نسبت به آن حضرت احساس خطر کرد و به تمام فامیلهایش سفارش نمود: با تمام هوشیاری از جان رسول خدا مواظبت کنند.

کفار قریش می دیدند که آیین جدید اسلام روز به روز گسترش می یابد و پادشاه حبشه را متأثر می سازد و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نیز حاضر نیست تحت هیچ شرایطی از تبلیغ آیین مبین اسلام دست بردارد، و لذا پیمان نامه ای را امضا کردند که:

کسی حق ندارد با مسلمانان خرید و فروش نماید.

ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع است.

ازدواج و زناشویی با مسلمین قدغن می باشد.

در ستیز و حرکتهای سیاسی و اجتماعی باید از مخالفان مسلمانان حمایت کرد.

چون این پیمان شوم امضا شد، حضرت ابوطالب دستور داد: کلیه بنی هاشم، شهر مکه را ترک کرده و در کنار آن به شعب ابوطالب که در میان دو کوه قرار گرفته بود پناه برند....

مدتی که خانواده پیامبر و از جمله حضرت فاطمه علیها السلام با سایر بنی هاشم در محاصره اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قریش، در همین دره سکنی گزیدند، در وضع دل خراشی بسر می بردند و از شدت گرسنگی و فشار، ناله های جانسوز فرزندان و نونهالان به گوش سنگدلان مکه می رسید ولی کوچکترین اثری در آنها نداشت.

مورخین می نویسند: مسلمانان در طول این مدت آن چنان در تنگنا قرار گرفتند که رنگ رخسارشان تغییر یافت. ضعف، ناتوانی و بیماری بر آنان مستولی گشت، زیرا در اثر محدودیت شدید نمی توانستند روزانه بیش از یک عدد خرما و یا نصف آن را بخورند. (1)

فاطمه علیها السلام در طول این سنوات با چشمان تیزبین و در عین حال نگران خود می دید که پدر بزرگوارش چگونه در خطر جدی قرار گرفته و خواب و آسایش از او و طرفدارانش سلب شده است و عمویش ابوطالب، چگونه او را از خواب شیرین در دل شب بیدار نموده و رختخوابش را از ترس خطر جابجا می کند. (2)

در این زمینه در کتاب فاطمه زهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام (3) آمده است:

"مدتی از ایام شیرخوارگی زهرا علیها السلام در شعب ابوطالب سپری شد. در همانجا از شیر خوردن باز گرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. هنگامی که سخن گفتن یاد می گرفت، فریاد و ناله اطفال گرسنه شعب را می شنید. در همان محیط قحطی، غذاخور می شد. در وسط شب که از خواب بیدار می شد خویشانش را می دید که با شمشیرهای برهنه اطراف پدرش پاس می دادند.

در حدود سه سال طول کشید که فاطمه علیها السلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزی ندید و از دنیای خارج خبری نداشت.

فاطمه علیها السلام در سن پنج سالگی بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و بنی هاشم از تنگنای شعب نجات یافته به خانه و زندگی خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگی جدید و نعمت آزادی و توسعه در خوراک و پوشاک و منزل برای زهرا علیها السلام تازگی داشت و شادمان و مسرور بود."

فاطمه علیهاالسلام در این برهه از تاریخ می دید که مسلمانان رنجور و فامیلهای وی از شدت گرسنگی پوست شتر دور افتاده ای را که در زیر خاک و غبار دشت حجاز آلوده گردیده، با آب می شویند و سپس با آتش نرم می کنند و آنگاه از روی اضطرار به وسیله آن رفع گرسنگی می نمایند. (4)

تا سالهای دهم و یازدهم بعثت یعنی سالهای پنجم و ششم عمر فاطمه علیهاالسلام دو شخصیت بزرگ یکی خدیجه و دیگری ابوطالب زنده بودند و پیوسته مراقب حال رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بودند و با تشویق و دفاع بی دریغ خود از آن حضرت موجبات دلگرمی و رفع افسردگی او را تا حدود زیادی فراهم می کردند، خدیجه در داخل خانه به هر وسیله ای بود کدورت و گرفتگی خاطر آن حضرت را برطرف می نمود، و ابوطالب در خارج خانه با نفوذ سیاسی و اجتماعی و بلکه روحانی خود که در مکه داشت پشتیبان بزرگ برای پیغمبر محسوب می شد، و با گفتار و عمل نیز پیوسته آن حضرت را به ادامه کار و برنامه مقدسی که در پیش گرفته بود تشویق نموده و دلگرم می ساخت، و آثار روحی و اجتماعی مخالفتها و آزارهای دشمنان را از چهره و دل پیغمبر بزرگوار اسلامی می زدود.

اما چنانکه در تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام شرح داده شده، دست تقدیر در سال دهم این دو شخصیت و پشتیبان بزرگ را از دست آن حضرت گرفت و به فاصله کمی هر دو از دنیا رفتند، خدیجه و ابوطالب در پایه گذاری اسلام سهم بزرگی داشتند و هر کدام از خود فرزندی به یادگار گذاردند که آن دو نیز در پیشرفت اسلام و هدف مقدس رهبر بزرگوار آن، همه گونه فداکاری را انجام داده و سرانجام هم جان خود و فرزندانشان را در این راه فدا کرده و همگی شهید راه اسلام شدند.

یادگار خدیجه، فاطمه علیهاالسلام بود و یادگار ابوطالب، علی علیه السلام. فاطمه علیهاالسلام در هنگام مرگ مادر پنجساله بود و علی علیه السلام در وقت مرگ پدر حدود نوزده سال از عمرش می گذشت، خدیجه و ابوطالب گویا انجام این مسئولیت سنگین یعنی پشتیبانی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را به عهده فرزندان خود گذارده بودند، اما نه فاطمه علیهاالسلام آن نیروی مادی و معنوی خدیجه را در آن سنین از عمر داشت و نه علی علیه السلام آن نفوذ و قدرت سیاسی و اجتماعی را. این هر دو در خانه پیغمبر زندگی می کردند و مونس و همدم آن حضرت بودند، اما نمی توانستند برای دفاع از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و پیشرفت اهداف عالیه اش کار خدیجه و ابوطالب را انجام دهند و به همین خاطر غم و اندوه و رنج و مصیبت بیشتری را می بایست تحمل کنند و هر روز با منظره رقت بار و مصیبت تازه ای روبرو شوند.

با توجه به اینکه با مرگ ابوطالب و خدیجه جرئت دشمنان نسبت به پیغمبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله بیشتر شد و فشار آنها در مورد صدمه و آزار و اهانت به آن حضرت شدیدتر گردید. کثرت اندوه و رنج دختر کوچک پیغمبر با مشاهده آن احوال و با آن علاقه شدیدی که به پدر داشت بخوبی روشن می شود.

ابن هشام در سیره (5) نقل می کند که پس از مرگ ابوطالب روزی یکی از سفیهان جلوی پیغمبر را گرفت و مقداری خاک بر سر آن حضرت ریخت، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله همچنان که خاکها روی سرش بود به خانه آمد، در این وقت یکی از دختران (که روی قاعده جز فاطمه علیهاالسلام کسی نبوده چنانکه در نقل دیگری است) برخاست و خاکها را از سر پدر پاک می کرد و می گریست. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله دختر را دلداری داده و فرمود:

"دخترکم گریه مکن که خدا پدرت را محافظت و نگاهبانی خواهد کرد."

و ابن شهر آشوب (ره) در کتاب مناقب (6) از ابن عباس روایت کرده که قریش در "حجر اسماعیل" انجمن کرده و به لات و عزی و منات سوگند یاد کردند که اگر ما محمد را دیدار کردیم همگی با یکدیگر به صورت اجتماع برخاسته و او را به قتل می رسانیم، فاطمه این خبر را شنید و گریان شده به نزد پدر آمد و گفتار آنها را به اطلاع پدر رسانید... تا به آخر حدیث.

این چند حدیث که به عنوان نمونه ذکر شد نشان می دهند که فاطمه علیهاالسلام در آن دو سالی که پس از مرگ مادرش خدیجه در مکه به سر برد با چه مناظر رقتبار و پیش آمدهای ناگواری روبرو بود و در آن محیط وحشتزا و رعب آور در راه دفاع بی دریغ خود از پدر و هدف مقدس او و مذهب اسلام چه رنجها و مصیبتهایی را متحمل شده و از این رو صرفنظر از فضایل شخصی بسیاری که داشت، سهم بزرگی نیز در راه پیشرفت اسلام دارد که بجز خدیجه هیچ یک از زنان و دختران پیغمبر چنین سهمی را ندارند، چنانکه شوهر بزرگوارش علی بن ابیطالب علیه السلام نیز در میان مردان، بزرگترین سهم را از این نظر دارد و هیچ یک از اصحاب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله در این باره به پایه او نمی رسند.

و ضمناً از داستانهای فوق شدت علاقه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله نسبت به فاطمه علیهاالسلام نیز معلوم می شود که در سخت ترین شرایط و در وقتی که جان آن حضرت به مخاطره افتاده بود از دیدن چشم گریان دخترش متأثر می شد و درصدد دلجویی و دلداری او برمی آمد.



(1) سیره‏ ابن هشام، ج 1، ص 350؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 78؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 283. 
(2) بحارالانوار، ج 35، ص 93. 
(3) حضرت زهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی، ص 39. 
(4) فروغ ابدیت، ج 1، ص 384. 
(5) سیره ابن هشام، ج 1، ص 416. 
(6) مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 71. 


فاطمه علیهاالسلام در راه رشد و کمال و ظهور توانایی ها و استعدادهای ستایش برانگیز دنیای پراسرار وجودش، در یک محیط تربیتی بسیار مطلوب، شرایط مساعد و در کنار پدر نمونه و مربی بی نظیری با این ویژگی های اساسی و سرنوشت ساز می زیست:

پدرش که آموزگار، مربی، مقتدا، محبوب، عزیزترین و پرشکوه ترین انسان عصرها در نظر او بود، از سویی چشمه سار دانش و بینش و علوم آسمانی را در بوستان وجود او، با بهترین سبک و دلپذیرترین شیوه می جوشاند و به جریان می انداخت و او را از مفاهیم و معارف والا سرشار می ساخت و شایسته ترین و بایسته ترین درس های توحید و تقوا و بشردوستی و زیباترین حقایق و پرجاذبه ترین واقعیتها را که از وحی و رسالت سرچشمه می گرفت، همه را به ریحانه ارجمندش، می آموخت و همه را به کام جان شیفته و عاشق حق او و بوستان زیبا و پرراز و رمز وجودش می باراند و آن جان پاک و آماده اوج را سیراب می ساخت.

از سوی دیگر او را در یک محیط سرشار از عدالت و آزادی، در آغوش مادری خردمند و فضیلت خواه، با بهترین و شایسته ترین و انسانی ترین شیوه های تربیتی، از آن جمله، روش ارائه الگو که از مؤثرترین روشها و وسایل تربیت اخلاقی و روانی و روحی و اجتماعی و سیاسی و انسانی در سازندگی و برازندگی کودکان و نوجوانان و جوانان است می پروراند. چرا که آن مربی والا و آن آموزگار بی همتا، دخت نمونه اش را در راه پذیرش این دانش ها و بینش ها و آراستگی ها و والایی ها و نشانه های اوج، بسیار آماده می دید و در کران تا کران جان پاک و قلب نورانی او روشنی و برازندگی وصف ناپذیری احساس می کرد و آن وجود گرانمایه را در پیمایش پله های صعود و درجات کمال و جمال، در اوج آمادگی می یافت.

در کنار این دو اصل اساسی، با باران مهر و محبت و تشویق و گرامیداشت سنجیده و حساب شده و الهام بخش و حکیمانه، شخصیت او را هر چه بیشتر صیقل و جلا می داد و اراده اش را پولادین تر و اعتماد به نفس وی را پرتوان تر و استوارتر و تزلزل ناپذیرتر می ساخت؛ چرا که سبک و سیره پیامبر در تربیت و مدیریت، در گفتار و عمل این گونه بود که:

"اکرموا اولادکم و احسنوا آدابکم." (7)

"فرزندان خود را گرامی بدارید و به آنان احترام کنید و با آداب و سبکی زیبنده با آنها گفتگو و رفتار نمایید."

و نیز این گونه که:

"احبوا الصبیان و ارحموهم و اذا وعدتموهم ففوا لهم...." (8) .

"کودکانتان را دوست بدارید و با آنان پرمهر و محبت باشید؛ و هنگامی که به آنان وعده ای می دهید، به آن وفا کنید."

و این سان که:

"رحم الله من اعان ولده علی بره...."

"رحمت خدا بر پدر و مادری که فرزندش را به نیکوکاری وادارد و او را در راه رشد و شکوفایی، یاری رساند!

پرسیدند: چگونه؟

"قال: یقبل میسوره و یتجاوز عن معسوره و لا یرهقه و لا یخرق به." (9) .

فرمود: آنچه را که در توان کودک است و انجام می دهد، از او بپذیرد؛

و آنچه انجام آن برای کودک طاقت فرساست، از او نخواهد؛

او را با گفتار و رفتار نسنجیده، به گناه و سرکشی نکشاند؛

و دیگر این که در برابر او دروغ و ناروا نگوید و به کار ظالمانه و ناپسند دست نیازد و بدآموزی نکند."

و این گونه که:

"رحم الله عبدا اعان ولده علی بره بالاحسان الیه و التألف له و تعلیمه و تادیبه." (10) .

"رحمت خدای بر آن مربی و پدر و مادری که فرزندش را به نیکی وادارد و در این راه، او را یاری کند. به او در راه رشد و کمال احسان نماید و بسان کودکی، رفیق راه دوران کودکی او شود و او را آموزش دهد و ادب آموزد."

سبک و سیره آن مربی آسمانی، نه تنها بارش باران مهر و محبت به ریحانه ارجمند خویش و فرزندان او بود، که به همه کودکان و نوجوانان و جوانان، سخت محبت می فرمود و آنان را فرزندان خویش می نگریست و نگران سرنوشت آنان بود و همه را گرامی می داشت؛ تا آنجایی که آن حضرت را این گونه وصف نمودند که: "مهر و محبت به نسل نوخاسته، از سیره و سنت پیامبر خداست."

"و التلطف بالصبیان من عادة الرسول." (11) .

و از این سه اصل، سرنوشت سازتر این بود که محیط تربیت و پیشرفت و اوج گیری فاطمه، خانه عدالت و آزادی و کانون مهر و منطق و مرکز دانش و فرهنگ و پایگاه راستین آزادی و آزادگی بود، و به جای شیوه های فشار و تهدید و ارعاب، عشق به کمال، و شور به اوج و پیشرفت، و شعور به سوی ترقی، و دلگرمی و امید و نشاط را با بهره وری درست از سرمایه های فطری و انسانی حب به ذات و ترقی خواهی انسانی، در آن کودک بی نظیر و شکوهبار، شعله ور می ساخت.

آن مربی والا و آسمانی، برای رشد و اوج هر چه بیشتر، بهتر، و سریع تر ریحانه ارجمندش، برای او یک محیط مساعد و دلپذیر و بسیار مطلوب و محبوب تربیتی که حال و هوا و فضای آن سرشار از عدالت و آزادی، راستی و آزادمنشی، صداقت و صراحت، و انگیزش همه جانبه به سوی والایی ها بود، پدید آورده و او را در آن شرایط وصف ناپذیر به سوی آسمان فضیلت ها به پرواز در می آورد.



(7) بحارالانوار ج 43، ص 114. 
(8) وسائل، ج 5، ص 126. 
(9) کافی، ج 6، ص 50. 
(10) مستدرک، ج 2، ص 626. 
(11) المحجه البیضا، ج 3، ص 366. 

ام سلمه می گوید: پس از ازدواج پیامبر با من پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دخترشان را به من سپرد و من مسئول تربیت و رسیدگی به امور او بودم، ولی به خدا سوگند او در عمل از من کوشاتر و آشناتر به هر چیز بود. (1)

آری فاطمه تربیت یافته پدر بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. مریم در تکفل زکریا پرورش یافت و فاطمه زهرا علیهاالسلام در تکفل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و فاطمه مادری همچون خدیجه داشت که برترین زن زمان خویش بود.



(1) بحارالأنوار، ج 43، ص 9.


خدیجه کبری، ملکه عرب در نجابت و جلالت شهرتی بسزا داشت. در جود و بخشش و کرم افضل بانوان عرب بود. خدیجه بهترین مونس و انیس پیغمبر، قویترین مددکار روزهای سختی او بود. از بذل مال دریغ نکرد و با آن قدرت مالی و شهرت مقامی که داشت از هر لحاظ خود را در اختیار پیامبر و آرمانهای او گذاشت. به این جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار او را دوست می داشت و جبرئیل در اکثر مواقع که نازل می شد به خدیجه سلام می رساند. در سال دهم بعثت زمانی که هنوز بیش از یک سال از رهایی پیغمبر و یارانش از محاصره شعب نگذشته بود خدیجه و ابوطالب به فاصله کمی از یکدیگر از دنیا رفتند. این دو حادثه ناگوار به قدری در روح پیغمبر تأثیر گذاشت که آن سال را سال غم و اندوه نامید (1) زیرا از یک طرف بزرگترین یار و غمخوار و مشاور داخلی و شریک زندگی و مادر فرزندان خویش، خدیجه را از دست داد. از طرف دیگر، بزرگترین پشتیبان و مدافع او حضرت ابوطالب از دنیا رفت. به طوری که اوضاع داخلی و خارجی آن حضرت یک مرتبه دگرگون گشت و به علت از دست رفتن این دو حامی بزرگ، اذیت و آزار دشمنان شروع شد. گاهی سنگش می زدند. گاهی خاک به صورت مبارکش می پاشیدند. گاهی ناسزایش می گفتند. گاهی بدنش را خون آلود می کردند و در اکثر اوقات، هنگامی که با چهره ای غمناک و محزون به خانه می آمد، با صورت پژمرده و چشمهای اشکبار دختر عزیرش که در فراق مادر می گریست، روبرو می شد.

خدیجه از دنیا رفت در حالی که فاطمه علیها السلام پنج ساله بود و در این سن، تحمل درد یتیمی برای فاطمه علیها السلام بسیار سخت بود. چون خدیجه از دنیا رفت، پیامبر خدا به همراهی اصحاب، او را با احترام بسیار تشییع کرده و برای خاکسپاری به قبرستان حجون آوردند. ابوطالب و خدیجه علیها السلام را در قبرستان "حجون" به خاک سپردند و مسلمانان پاک دل بعدها برای تجدید خاطره فداکاریهایشان بر مزار آنان قبه و بارگاهی بنا کردند که هنگام تسلط وهابیها بر حجاز در سال 1343 قمری این بناهای پر افتخار ویران گردید.

پیامبر صلی الله علیه و آله خود به درون قبر رفت و خدیجه علیها السلام را که یادگار سالهای رنج و مجاهدت او بود به خاک سپرد.

در این باره حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: هنگامی که حضرت خدیجه دار فانی را وداع گفت، دخترش فاطمه علیها السلام به سراغ رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آمد و با تمام غم و غصه به دور او می گردید و می پرسید: ای رسول خدا! مادرم کجا رفت؟ در حالی که پیامبر الهی جواب نمی داد، فاطمه علیها السلام مرتب به دور آن حضرت می گردید و سؤال می کرد: مادرم کو؟ رسول خدا متحیر بود، دخترش را چگونه قانع کند؟ و چگونه دختر را از مرگ مادر آگاه سازد؟

در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه کرد: یا محمد! خداوند می فرماید: به فاطمه سلام مرا برسان و بر او بگو: مادرت در یک ساختمان زیبا در بهشت که بنای اصلی آن از مروارید و ستونهایش از یاقوت سرخ است، در کنار آسیه و مریم قرار گرفته است.

فاطمه علیها السلام چون این پیغام الهی را بشنید گفت: خداوند خودش سلام است از او سلام و بر او سلام باد. (2)

قابل توجه است که فاطمه علیها السلام حتی در سن پنج سالگی و دوران کودکی آن قدر عظمت دارد که خداوند بر او سلام و درود می فرستد و از جایگاه عظیم مادرش خبر می دهد.




(1) مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 174. 
(2) جلاء العیون شبر، ج 1، ص 136، بحارالانوار، ج 16، ص 1 و ج 43، ص 27. 


برخی از حوادث ناگواری که پس از ارتحال این دو یار بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد به شرح زیر است:

فاطمه علیهاالسلام وقتی از خانه خارج می شد شاهد حوادث تلخی بود. گاهی می دید پدرش را اذیت می کنند و ناسزایش می گویند. یک روز دید دشمنان در مسجد الحرام نشسته اند و برای قتل پدرش نقشه می کشند، با چشم اشکبار به خانه بازگشت و تصمیم دشمنان را برای پدر تعریف نمود. (3) .

روزی یکی از مشرکین، پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله را در کوچه ملاقات کرد، مقداری خاکروبه بر سر و صورت آن جناب پاشید. پیامبر چیزی نگفت و با همین حال وارد خانه شد. فاطمه به استقبال آن حضرت شتافت. آب آورد و با چشم گریان سر و صورت پدر را شست. پیامبر فرمود: دخترم! گریه نکن، مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ می دارد و پیروز می گرداند. (4)

یک روز پیامبر در مسجدالحرام مشغول نماز بود. عده ای از مشرکین او را مسخره می کردند و در صدد آزارش بودند. یکی از آنان بچه دان شتری را که تازه ذبح شده بود برداشت و با خون و کثافت، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سجده بود، آن را بر پشت مبارک آن حضرت افکند. حضرت فاطمه علیها السلام که در مسجد حاضر بود و این منظره را تماشا می کرد بسیار ناراحت شد و با چشم گریان خودش را به پدر رسانید و بچه دان را برداشت و به دور افکند. پیامبر صلی الله علیه و آله از سجده برخاست و بعد از نماز بر آن جمعیت نفرین کرد. (5)

آری زهرای عزیز در همان سنین خردسالی این قبیل حوادث ناگوار را مشاهده می کرد و به یاری پدر می شتافت و برای پدر، مادری می کرد.

با رحلت خدیجه، طبعاً برخی از کارهای خانه بر دوش فاطمه کوچک افتاد. زیرا آن نخستین خانه توحید، کدبانوی بزرگ خود را از دست داده بود و به غیر از فاطمه علیها السلام در خانه یادگاری نداشت.

تاریخ، این موضوع را روشن نکرده که در آن دوران سخت در خانه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله چه می گذشته و زندگی آنان چگونه اداره می شده است، اما با چشم دل می توان اوضاع رقت بار ساکنین آن خانه را مشاهده نمود.

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله بعد از خدیجه با زنی به نام "سوده" ازدواج نمود، زنان دیگری را نیز اختیار کرد. آنان هم کم و بیش درباره فاطمه اظهار علاقه می نمودند. لیکن برای هر کودک یتیمی دشوار است جای مادرش را خالی و زن دیگری را در جای او مشاهد کند. نامادری هر چه خوب و مهربان هم باشد مهر و محبت بی شائبه مادر را ندارد. تنها مادر است که به وسیله نوازشهای گرم خویش، دل کودک را آرام می کند و به او نیرو می بخشد.

ولی هر چه محرومیت فاطمه علیها السلام زیادتر می شد، اظهار محبت پیغمبر هم به همان نسبت بیشتر می گشت.


(3) مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 71. 
(4) تاریخ طبری ج 2 ص 344. 
(5) مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 60.


دانشمند بزرگوار سید هاشم معروف الحسنی گوید:

حضرت زهرا از همان کودکی شاهد منظره های دردناک و تأسفباری بود، از دشواری و زحمتهایی که پدر بزرگوارش در راه دعوت اسلامی متحمل شده تا شکنجه ها و اذیت و آزاری که به پیروان مستضعف آن حضرت وارد آمده، از محاصره شعب ابیطالب و وفات عمویش حضرت ابوطالب و مادر گرامیش حضرت خدیجه علیها السلام، تا مهاجرت پدر بزرگوارش حضرت رسول صلی الله علیه و آله با حال ترس و مراقبت بعد از آن که قریش بر قتل و کشتن آن حضرت به اتفاق نظر رسیدند و بر این مطلب قبائل عرب با یکدیگر پیمان بستند و دیگر در مکه جایی برای استراحت و آسایش حضرت باقی نمانده بود و علی رغم تمام پیگیریها و مواظبتهای قریش و تعقیب و جستجو و تعیین جایزه برای ردیابی از آن حضرت هجرت به سلامتی و بدون خطر انجام گرفت، پیش از حرکت و خروج از مکه، رسول خدا امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مأمور کرد تا جای آن حضرت بخوابد و سفارشهای حضرت را عمل کند و به همراه زنانی که باقی مانده بودند به آن جناب ملحق شوند، آن زنان عبارت بودند از حضرت فاطمه علیها السلام، فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر حمزه، و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب.

در بین راه «ابوواقد» که مأمور راندن شترها بود، آنها را با سرعت میبرد. علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود: با زنها مدارا کن و شترها را آهسته تر بران. زیرا زنان ناتوانند و تاب تحمل سختی را ندارند.

ابوواقد عرض کرد: میترسم دشمنان در تعقیب ما باشند و به ما برسند.

علی علیه السلام پاسخ داد: پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله به من فرمود: از طرف دشمنان به شما آزاری نخواهد رسید.

همین که به منطقه «ضجنان» رسیدند، هشت نفر از شجاعان قریش که در بین آنان یکی از غلامان شجاع و بیپروای حارث بن امیه به نام «جناح» بود به آنان رسیدند، حضرت به ام ایمن و ابوواقد فرمودند که شتر را بخوابانید و زانویش را ببندید، ولی خودشان جلو رفته زنان را در گوشه ای جای داده و شمشیر به دست گرفته و در مقابل آنان ایستاد. آنها به حضرت گفتند: تو پنداشتی که می توانی زنان را از دست ما نجات دهی؟ و به او تأکید کردند که پیش از آن که به زور آنان را برگردانند، او خود زنها را به مکه بازگرداند لکن حضرت با شمشیر از آنان استقبال کرده بر آنان حملهور شده، جمعشان را پراکنده و متفرق ساخت و یکی بعد از دیگری تعقیبشان کرد تا خود را به «جناح» رسانید، شمشیری بر فرق او زد و او را به دو نیم کرد و شمشیرش به شانه اسب او رسید و بقیه پا به فرار گذاشتند و حضرت برگشته و به راه خود به همراه زنان ادامه داد تا این که به مدینه رسید در حالی که پیاده روی، پاهایش را زخم کرده بود و رسول خدا با مشاهده آن حالت بر حالت او ترحم کرده و شدیداً متأثر شد.

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله وقتی به «قبا» رسید دوازده روز توقف نمود تا علی به اتفاق فاطمه و سایرین به آن حضرت پیوستند. (1)

فاطمه زهرا علیها السلام که تاب دوری پدر را نداشت، از این که برای چند روزی از وی دور بود، به سختی رنج میبرد و همین که چشمش به پدر افتاد، غم از دلش رفت و از دیدنش شادمان شد. دیگر دوره فراق و جدایی پایان یافته بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله، پس از ورود به مدینه، در خانه «ابوایوب انصاری» فرود آمد و پس از مدتی اقامت در آن، به خانهای که در کنار مسجد، مهیا شده بود، منتقل شد. (2)

رسول خدا در مکه و به روایتی در مدینه، «سوده» را به عقد خویش درآورد و فاطمه علیها السلام را به خانه او برد. سپس «ام سلمه» را عقد کرد و فاطمه را بدو سپرد تا از وی نگهداری و سرپرستی کند. ام سلمه میگوید: پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فاطمه را به من سپرد تا در تربیتش کوشش کنم. من هم از تربیت و راهنمایی او دریغ نداشم. ولی به خدا سوگند او از من با ادبتر و داناتر بود. (3)

در برخی از کتب سیره آمده است که: خویرث بن نقید بن عبدقصی، یکی از سوارکارانی بود که قریش او را به تعقیب حضرت علی و همراهانش فرستاده بود، وی از جمله کسانی بود که در مکه به حضرت رسول اذیت و آزار میرسانید، حویرث بر شتری که حضرت زهرا و یکی از آن بانوانی که به نام فاطمه بود حمله کرده و آن حضرت را بر زمین انداخت، حضرت که بر اثر صدمات روحی وارد شده پیش از هجرت و به ویژه بعد از رحلت مادر بزرگوارش بسیار ضعیف و نحیف گشته بود، از این ضربه نیز صدمه دید.

چندین سال بر این رویداد گذشت و سال هشتم هجری که سال فتح مکه است فرارسید، کیفر حویرث پیوسته در ذهن مردم بوده و ورد زبانها گشته بود. رسول خدا اسم او را در ردیف کسانی قرار داد که خونشان را هدر کرده و فرموده بود هر جا آنها را پیدا کردید و لو در زیر پرده خانه کعبه آنها را بکشید، حضرت علی علیه السلام او را یافت و به سزای اعمالش رساند (4)

بعد از آن که علی علیه السلام در روز روشن و با سرافرازی از مکه بیرون شد و به ضجنان رسید یک شبانه روز در آن جا ایستاد، عده ای از مسلمانهای بینوا و مستضعف از جمله ام ایمن کنیز حضرت رسول صلی الله علیه و آله به او ملحق شدند، نماز آن شب را با آنها خواند... در آن شب در پیشگاه پروردگار نماز به جا آورده و تا به صبح به راز و نیاز و ذکر و دعا مشغول بودند و نماز صبح را نیز به جماعت خواندند بعد حرکت کرده و منزل به منزل همین مراسم عبادت و راز و نیاز و نماز جماعت را انجام می دادند تا این که وارد مدینه شدند و پیش از فرارسیدن آنان این آیه در شأن آنها نازل شده بود:

«الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار... فاستجاب لهم ربهم أنی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی» (5)

که مقصود از مرد حضرت علی و از زن حضرت فاطمه علیهما السلام است «بعضکم من بعض» میگوید: علی از فاطمه. (6)


(1) مناقب ابن ‏شهر آشوب، ج 1 ،ص 175 - 183. 
(2) ناسخ التواریخ، حضرت زهرا علیها السلام، جلد چهارم از کتاب دوم، ص 26. 
(3) دلائل الامامة، ص 11. 
(4) سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 1، ص 79- 81 .
(5) آل‏عمران 191- 195: کسانی که در حال قیام و قعود و خوابیدن به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین می‏اندیشند،- می‏گویند- پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدی، پروردگارا! پاک و منزه هستی ما را از عذاب دوزخ نگه دار... پس پروردگارشان دعایشان را مستجاب کرده و فرمود من عمل هیچ کس از شما از مرد و زن را تضییع نکرده و بی ‏فایده نمی‏گذارم. 
(6) بحارالانوار، ج19، ص 66.


در کتاب امالی شیخ صدوق علیه الرحمة در حدیثی آمده چون شب زفاف فاطمه علیها السلام فرا رسید حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شتر شهباء خود را در حالیکه آن را مجهز به روپوشی نموده بود آورده و به دخترش فاطمه فرمود بر ناقه سوار شود. پیغمبر زمام مهار ناقه را به دست سلمان داد و خود از پشت سر، ناقه را میراند. در بین راه صدای افتادن چیزی را شنید مشاهده فرمود دید جبرائیل و میکائیل با گروه بسیاری از فرشتگان به زمین هبوط نمودند. پس پیغمبر راز فرود آنان به زمین را پرسید: چه باعث شده که شما به زمین فرود آمدید؟ عرض نمودند آمدیم تا به عنوان همراهی، عروس عالیه مقام را به خانه داماد عالیقدر، حضرت علی بن ابیطالب ببریم. آن گاه جبرائیل و میکائیل با جمع ملائک و فرشتگان همراه با خاتم پیغمبران حضرت محمد صلی الله علیه و آله تکبیر گویان به خانه امیر اهل ایمان علی مرتضی علیه السلام آمدند و از آن زمان تکبیر گفتن در عروسی ها رایج و مرسوم گردید.

در کتاب تاریخ بغداد از ابن عباس روایت شده: در شب عروسی علیا مکرمه حضرت فاطمه علیها السلام موقعی که او را به خانه حضرت علی مرتضی علیه السلام می بردند، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در جلو و جبرئیل در طرف چپ و هفتاد هزار فرشته پشت سرش تسبیح گویان حرکت می کردند و تا طلوع فجر به تسبیح و تقدیس رب متعال اشتغال داشتند.

در خبر آمده که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت علی مرتضی داماد بزرگوار خود را احضار و سپس دختر والا گهرش فاطمه را فراخواند آنگاه دست او را گرفته در دست علی علیه السلام گذارده فرمود:

«بارک الله فی ابنة رسول الله»؛

خداوند متعال برکت و خیر به تو در دختر رسول خدا قرار دهد.

و در خبر دیگری آمده است: حضرت، دست فاطمه را در دست علی گذارده و فرمود:

«یا اباالحسن هذه ودیعة الله و ودیعة رسوله عندک»؛

ای ابوالحسن این ودیعه و امانت خدا و رسول او در نزد تو است.

و در خبر دیگر آمده که حضرت رسول الله فرمود:

«مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان»؛

خوش آمدند دو دریائی که با یکدیگر با هم اتصال و ملاقات حاصل کرده و دو ستاره ای که قرین یکدیگر شده اند.

بعضی از مورخین، فاصله بین عقد و زفاف را یک ماه و گروهی یک سال نقل کرده اند. در این مدت علی و فاطمه علیهما السلام از روی شرم نام همدیگر را بر زبان جاری نمی کردند، تا یک ماه گذشت. یک روز همسران پیامبر نزد حضرت علی علیه السلام رفته و گفتند: چرا در زفاف فاطمه علیها السلام تأخیر می کنی؟ اگر شرم داری اجازه ده ما با پیغمبر صلی الله علیه و آله در این مورد صحبت کنیم و اجازه عروسی را بگیریم. علی علیه السلام رخصت داد که ایشان با رسول خدا صحبت کنند. چون همه در حضور پیغمبر جمع شدند، اول ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! اگر خدیجه زنده بود خاطرش به زفاف فاطمه علیها السلام مسرور می شد و چشم فاطمه علیها السلام هم به دیدار شوهرش روشن می گشت. علی خواستار همسرش است و ما همه در انتظار این شادمانی هستیم. چون پیامبر صلی الله علیه و آله نام خدیجه را شنید اشک در چشمش حلقه زد و فرمود: مانند خدیجه کجاست؟ او بانویی بود که مرا تصدیق کرد آن هنگام که همه مرا تکذیب می کردند، او با مالش مرا در دین حق یاری کرد. خداوند به او بشارت داد که در بهشت قصری از زمرد که در آن از همه بلایا مصون است خواهد داشت. همسران پیامبر عرض کردند: نام خدیجه را به نیکویی نبردیم که باعث ناراحتی شما گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا علی خود تقاضایش را مطرح نکرد؟ گفتند: حیاء مانع درخواست او شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد یکی از اتاقها (اتاق ام سلمه) را تمیز و زینت کنند و ام سلمه را مأمور کارهای عروسی و زفاف فاطمه علیها السلام کرد و سرانجام عروسی حضرت زهرا علیها السلام واقع گشت.


حارثة بن نعمان یکی از منازل خود را به علی علیه السلام داد و حضرت علی علیه السلام اتاق عروسی را تزئین کرد. بهتر است بدانیم که اتاق عروس و داماد چگونه تزئین شده بود! آری مولای متقیان مقداری شن در کف اتاق پهن کرد و چوبی در داخل اتاق نصب فرمود که بر آن مشک و کوزه را آویزان فرمودند. چوب بزرگی را نیز از این دیوار به آن دیوار برای نصب پرده قرار داد، و آنگاه پوست گوسفند را بر روی شن کف اتاق پهن نمود و بالشی از برگ خرما روی آن نهاد، این تمام چیزهایی بود که علی علیه السلام از متاع دنیا و زخارف آن در تزئین اتاق عروسی بهره برده بود.(1)


(1) فاطمه زهرا علیها السلام از ولادت تا شهادت، ص163.

وقتی که حضرت فاطمه علیها السلام وارد خانه علی علیه السلام شدند، رسول گرامی اسلام، علی را فرا خواندند و به فاطمه زهرا فرمان دادند تا پیش او بنشیند، آنگاه دست فاطمه علیها السلام را گرفت و در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود: خدا دختر رسولش را بر تو مبارک فرماید. ای علی! این فاطمه امانت من است نزد تو.

ای علی! این فاطمه علیها السلام بهترین همسری است که تو می توانستی انتخاب کنی.

و ای فاطمه! این علی علیه السلام برترین شوهری است که امکان داشت نصیب تو گردد. سپس فرمود: پروردگارا! نیکیهای خود را برای آن دو و در فرزندانشان قرار بده. پروردگارا! این دو، محبوبترین خلق نزد من هستند. خدایا! آن دو را دوست بدار و من اینان را به تو می سپارم و فرزندان آنان را نیز از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم. (2)


(2) فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت، ص170.



خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم