بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با موضوع «ویژگی های فردی :: رفتار با پدر» ثبت شده است

علی علیه السلام می فرماید: ما به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان حفر خندق بودیم که فاطمه علیها السلام با تکه نانی پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و آن را به خدمت او برد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این چیست، فاطمه؟ عرض کرد: از گرده نانی است که برای دو فرزندم پختم؛ این تکه آن را برای شما آوردم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دختر عزیزم! هان، این اولین غذایی است که بعد ازسه روز وارد دهان پدرت می شود. (1)


(1) ذخائر العقبی، ص 47.

 

پس از ازدواج که طبعاً فاصله ای بین او و پدر افتاد، تحمل جدائی بر او گران بود. علی و فاطمه علیهما السلام در خانه ای زندگی می کردند که کمی از خانه پیامبر دور بود این دوری برای فاطمه علیها السلام و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله دشوار بود. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله روزی به او فرمود قصد دارم تو را به نزدیک خودم منتقل سازم. سپس با حارثة بن نعمان مذاکره کرد و فاطمه علیها السلام را به خانه او که نزدیک خانه پیامبر بود منتقل ساخت. (1)

 


(1) طبقات ابن سعد، ج8، ص14.

 

 

در غزوه احد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله زخمهای فراوان دیده بود، به همین علت خبر شهادت آن حضرت را به مدینه آوردند. 14 نفر از زنان هاشمی و نزدیکان اهلبیت علیهم السلام برای کسب اطلاع از حال پیامبر سراسیمه به طرف احد بیرون رفتند، قافله سالار آنها فاطمه زهرا علیها السلام بود. وقتی به محل استقرار سپاه اسلام رسیدند، فاطمه علیها السلام با دیدن بدن مجروح پدر، او را در آغوش گرفت و گریست. بدن و لباس آن حضرت غرق خون بود. فاطمه با کمک علی علیه السلام که با سپر آب می آورد، بر زخمهای پیامبر می ریخت و فاطمه زخمهای پدر را می شست، اما هر چه می شستند خون بند نمی آمد، بلکه خونریزی بیشتر می شد. فاطمه قطعه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را بر زخمهای پدر گذاشت تا آنکه خون قطع شد. پیغمبر صلی الله علیه وآله روزها استخوان پوسیده را می سوزانید و با آن زخمها را دود می داد تا بهتر شد. (1)

 


(1) بحارالانوار، ج20، ص31.

 

ابوجعفر طبری به سند خود از ابن مسعود نقل می کند:

مردی به محضر فاطمه علیها السلام آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! آیا چیزی از رسول خدا صلی الله علیه وآله برای خود شما یادگار مانده که مرا از آن بهره مند سازی؟ فاطمه زهرا علیها السلام به کنیز خود فرمود: آن جریده (لوح نوشته شده) را بیاور. کنیز به جستجو پرداخت، اما آن را پیدا نکرد. فاطمه به او فرمود:

«ویحک اطلبیها فانها تعدل عندی حسنا و حسینا»؛

وای بر تو، آن را پیدا کن، که آن در نزد من مانند حسن و حسین علیه السلام ارزش دارد. کنیز به جستجو پرداخت و آن را پیدا کرد و نزد فاطمه علیها السلام آورد.

در آن نوشته بود رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: از مؤمنان نیست کسی که همسایه اش از آزار او در امان نباشد. و هر کس به خدا و معاد معتقد است، به همسایه اش آزار نمی رساند. هر که به خدا و معاد ایمان دارد، سخن نیک می گوید یا ساکت می شود. خداوند دوست می دارد کسی را که خیر اندیش و بردبار و خویشتن دار است و دشمن می دارد هر که را که دشنام دهنده و بد زبان و بی شرم و بسیار سؤال کننده و اصرار کننده در سؤال باشد. زیرا شرم و حیاء از ایمان است و ایمان در بهشت می باشد، ولی دشنام از بی شرمی است و بی شرم در آتش است. (14)

 


(14) دلائل الامامة، ص 1؛ سفینة البحار؛ ج 1، ص 229.

حضرت زهرا علیها السلام به پدرش رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بسیار احترام می کرد، و در برابر او به طور کامل حریم تواضع و ادب را رعایت می نمود، در اینجا به دو نمونه زیر توجه کنید:

- روزی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به خانه فاطمه علیها السلام وارد شد، فاطمه علیها السلام در آن هنگام مشغول نماز مستحبی بود، وقتی که صدای پیامبر صلی اللَّه علیه و آله را شنید، نمازش را قطع کرد و شتابان به استقبال پیامبر صلی اللَّه علیه و آله رفت و سلام کرد، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله دست محبت بر سر زهرا علیها السلام کشید و فرمود: «خدا تو را مشمول مهر و رحمتش قرار دهد حالت چطور است؟» (12)

- فاطمه علیها السلام می گوید: هنگامی که آیه 63 نور نازل شد:

«لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»؛

رسول خدا را همانند خود نشمرید و به نام نخوانید (بلکه یا رسول اللَّه بخوانید).

من شرم کردم که به پدرم بگویم: «ای پدر!»، از این رو، گفتم: «ای رسول خدا!»، آن حضرت، از من روی گرداند و این کار چند بار تکرار شد، سرانجام به من فرمود:

این آیه در مورد جفاکاران خشن و مغرور قریش نازل شده نه در مورد تو و نسل تو، تو از من هستی و من از توام.

«قولی یا ابه! فانها احیی للقلب و ارضی للرب»؛

تو بگو «ای پدر!»، زیرا این گونه خطاب تو، دل را زنده کرده و مایه خشنودی پروردگار می گردد (13)

 


(12) بحارالانوار، ج 43، ص 40.

(13) بحارالانوار، ج 43، ص 33؛ مناقب ابن مغازلی، ص 367.

شیخ صدوق نقل می کند: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هرگاه به مسافرت می رفت، با فاطمه علیها السلام خداحافظی می کرد و وقتی از سفر بر می گشت، ابتدا به دیدن فاطمه علیها السلام می شتافت.

در یکی از مسافرتهای پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت زهرا علیها السلام دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره برای خویش و یک پرده برای درب منزل خرید، پیامبر صلی الله علیه و آله از مسافرت بازگشت و به دیدار دخترش شتافت.

پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه علیها السلام، توقف کوتاهی کرد و به مسجد رفت.

حضرت زهرا علیها السلام با خود اندیشید که پدر ناراحت است، و فوری دستبند و گوشواره و پرده را در آورد و خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و پیام داد: دخترت برای تو سلام می فرستد و می گوید که این زیور آلات اندک را نیز در راه خدا انفاق کن.

پیامبر گرامی اسلام پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه علیها السلام سه بار فرمود:

«فداها ابوها» (11) ؛

پدرش فدای او باد.

 


(11) مسند احمد، ج 5، ص 275؛ بحارالانوار، ج 43، ص 20.

به هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای دیدار حضرت زهرا علیها السلام می رفت شیوه استقبال فاطمه علیها السلام بی نظیر بود.

«... فاذا دخل علیها قامت الیه فرحبت و قبلت یدیه » (7)؛

هر زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به دیدار فاطمه می آمدند حضرت زهرا علیها السلام از جا بر می خواستند به استقبال پدر می رفتند خوش آمد می گفتند و بوسه بر دستان پدر می زدند.

 


(7) بحارالانوار، ج43، ص25، ح22.

محبت حضرت زهرا علیها السلام به پدر، آنقدر عمیق و گسترده است که دوری پدر را گویا تحمل نمی کند.

گریه های حضرت زهرا علیها السلام پس از رحلت پیامبر، نمودی از این مهر و عشق فاطمه به پیامبر است. زهرا علیها السلام آنقدر گریست که از کسانی شمرده شد که بسیار گریسته اند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسانی که گریستند پنچ تن هستند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر پیامبر و امام سجاد... اما فاطمه آنقدر در فراق پیامبر گریست که اهل مدینه از گریه او ناراحت شدند و به حضرت گفتند: تو با گریه بسیارت ما را آزار می دهی پس از آن، حضرت از مدینه به مزار شهدا می رفت و در آنجا هر چه می خواست می گریست سپس باز می گشت... (8)

در کنار بستر پیامبر آرام نمی گرفت و آنچه او را آرام ساخت این بشارت بود که پیامبر به او داد که او اولین کسی است که به پیامبر ملحق می شود. تنها این خبر، برای زهرا علیها السلام شادکننده بود و پس از پیامبر هم حضور جبرئیل نزد آن حضرت و با خبرسازی وی از پدر و جایگاه و حالات آن سرور، تسلی خاطری برای زهرا علیها السلام به حساب می آمد. مهر زهرا علیها السلام به پدر همسان مهر مادری است که فرزند خود را در بر می گیرد و از همین روست که پیامبر، او را «ام أبیها» (9) خواند.

 


(8) بحارالأنوار، ج43، ص155، ح1.

(9) بحارالأنوار، ج 43، ص 19، ح 19.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در واپسین روزهای زندگانی، روزی به منبر رفت و فرمود: هر کس از من طلبی دارد درخواست نماید، آنگاه بلال در کوچه های مدینه فریاد زد که: ای مردم! اینک این محمد بن عبدالله است که می خواهد قبل از روز قیامت قصاص شود هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد. مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم می کردید، با شلاق خود بر شکم من در حالی که لخت بود، زدید. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: بیا قصاص کن. مرد گفت: همان شلاق را بیاورید. پیامبر صلی الله علیه وآله به بلال اشاره فرمود که از خانه فاطمه علیها السلام همان شلاق روزهای جنگ را بیاورد. وقتی که بلال از فاطمه علیها السلام سراغ شلاق را گرفت، حضرت فرمود: ای بلال ! پدرم با شلاق چه می خواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟ وقتی که بلال آنچه را در مسجد گذشت برای فاطمه شرح داد، آن حضرت ناله ای زد و گفت: وای از این اندوه، برای اندوه تو ای پدر! غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهیدستان و درماندگان است؟ ای دوست خدا و دوست همه دلها! ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را بیازارد. وقتی که شلاق را آوردند پیامبر صلی الله علیه وآله پیراهن خود را بالا زد تا آن مرد با شلاق بر همان موضع بزند ولی بر شکم پیامبر بوسه زد و گفت: منظورم از این کار همین بود. (4)

 


(4) امالی صدوق، حدیث6؛ بحارالانوار، ج22، ص508.

سه روز بود که پیامبر صلی الله علیه و آله غذایی نخورده بود به طوری که بر حضرت سخت می گذشت. خانه همسرانش را گشت و در خانه آنان نیز چیزی به دست نیاورد. نزد فاطمه علیها السلام آمد و گفت: دخترم! نزد تو چیزی برای خوردن هست که بسیار گرسنه ام؟ عرض کرد: نه، به خدا قسم.

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفت، کنیزی را با دو قرص نان و یک تکه گوشت خدمت فاطمه علیها السلام فرستادند. حضرت آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و پوشانید و فرمود: قسم به خدا پیامبر را در این طعام بر خودم و دیگری مقدم می دارم. این در حالی بود که خانواده اش به یک نوبت غذا نیاز داشتند. حسن و حسین علیهماالسلام را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد، سپس همگی نزد فاطمه علیها السلام بازگشتند. فاطمه عرض کرد: خدا چیزی به من داد و من هم آن را پوشانیدم و خدمت شما فرستادم.

پیامبر صلی الله علیه و آله روی طبق را باز کرد و دید آن طبق پر از نان و گوشت است. وقتی این منظره را دید مبهوت شد و فهمید که این از طرف خداست. شکر خدا به جا آورد وقتی حضرت آن را دید فرمود: این از کجا برای تو آمده است؟ عرض کرد: از طرف خدا آمده، و خداوند هر کسی را بخواهد روزی بی حساب می دهد.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را خواست، و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و همه همسران پیامبر از آن خوردند و سیر شدند. فاطمه علیها السلام می گوید: آن طبق غذا مثل اول پر بود و از آن به همسایه ها دادند، و خداوند در آن برکت و خیر کثیر قرار داد. (5)

 


(5) الثاقب فی المناقب، ص296، فصل5، ح252- 2.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم