بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با موضوع «سخنان :: اشعار» ثبت شده است

آنگاه که بیاد پرواز ملکوتی خویش افتاد، خطاب به علی علیه السلام فرمود:

ابکنی ان بکیت یا خیر هاد

و اسبل الدمع فهو یوم الفراق

یا قرین البتول اوصیک بالنسل

فقد اصبحا حلیفا اشتیاق

ابکنی و ابکی للیتامی و لا تنسی

قتیل العدا بطف العراق

فارقوا اصبحوا یتامی حیاری

احلفوا الله فهو یوم الفراق (21)

ای همسر وفا دارم! اگر خواستی گریه کنی بر من گریه کن، ای بهترین راهنما و اشکها را سرازیر کن که امروز روز جدایی است.

ای همدم بتول! وصیت می کنم تو را به فرزندانم، که همدم شوق و محبت شده اند.

بر من و یتیمان (من) گریه کن. فراموش نکن کشته دشمنی ها را در سرزمین عراق.

آن جاماندگان در حالی صبح می کنند که یتیمان سرگردان (آن بیابانند)، در حالیکه بخدا سوگند می خورند آن روز، روز جدایی است. (22)

 


(21) ورقة بن عبدالله الازدی عن فضة امة فاطمه علیهاالسلام.

(22) بحارالانوار، ج 43، ص 174 و 178.

 

در پایان خطبه، فاطمه (س) به قبر رسول خدا (ص) رو کرد و خطاب به رسول خدا (ص) گفت:

قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَ هَنْبَثَةٌ

لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثُرِ الْخَطْبُ

اِنّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها

وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدَهُمْ وَ لا تَغِبُ (19)

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَة

عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الاَدْنِین مُقْتَرَبُ

اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهُمْ

لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَاسْتُخِفَّ بِنا

اِذْ عِبْتَ عَنّا فَنَحْنُ الْیَوْمُ نُعْتَضَبُ

وَ کُنْتَ نُوراً وَ بَدْراً یُسْتَضاءُ بِهِ

عَلَیْکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی العِزَّةِ الْکُتُبُ

وَ کانَ جِبْریِلُ بالْآیاتِ یُونِسُنا

فَقَدْ فَقَدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ حَلَّ بِنا

اَما اُناسٌ فَفازُوا بِالّدِی طَلَبُوا

اِنَّا رُزِینا بِما لَمْ یُرزَنْ ذُوشُجُنِ

مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عَجَمٌ وَ لا عَرَبُ

«ای پدر! بعد از تو فتنه ها برپا گردید و صداهای گوناگون بلند شد، که اگر تو زنده و ناظر بودی، این همه اختلاف، رخ نمیداد.

تو از میان ما رفتی و حال ما مانند آن زمینی شد که باران های نافع از آن بریده شود، و قوم تو نظم را بهم زدند، پس شاهد باش و امور آنان را از نظر دور مکن.

و اهل و خانواده هر پیغمبری یا بزرگی که در پیشگاه خدا دارای قرب و مقام بود، نزد دیگران احترام داشت.

غیر از ما که چند مرد، کینه های سینه خود را آشکار کردند، هنگامی که از میان ما رفتی و در میان خاک پنهان گشتی.

جمعی از مردان، نسبت به ما به چهره گرفته می نگریستند، و مقام ما را سبک شمردند وقتی که از میان ما رفتی، دست ما امروز از همه چیز کوتاه شده است.

تو نور تابان بودی که از آن نور، بهره می گرفتند، تو کسی بودی که از طرف خدای بزرگ، بر تو کتاب آسمانی نازل شد.

و جبرئیل که آیات را نازل می کرد، پیوسته مونس ما بود، رفتی و با رفتن تو همه درهای خیر به روی ما بسته شد.

ای کاش قبل از رحمت تو، مرگ با ما ملاقات میکرد، تو رفتی و جمعی به مراد ناحق خود نائل شدند.

ما با رفتن تو آنچنان مصیبت زده شدیم که در تمام جهان از عرب و عجم، مصیبت هیچ مصیبت زده ای، به شدّت مصیبت ما نمی رسد». (20) .

و در کتاب «الدّر النّظیم» آمده: حضرت زهرا (س) سه شعر زیر را به اشعار فوق، متّصل نمود و فرمود:

قَدْ کُنْتُ ذاحِمْیَة ما عِشْتَ لِی

اَمْشِی الْبراحَ وَ اَنْتَ کُنْتَ جَناحِی

فَالْیَوْمِ اَخْضَعُ لِلذَّلِیل وَ اَتَّقِی

مِنْهُ وَ اَدْفَعُ ظالِمِی بِالرّاحِ

وَ اِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ شَجْناً لَها

لَیْلاً عَلی غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحِی

«ای پدر بزرگوار، تا تو زنده بودی من حامی و یاور داشتم و با عزّت در میان مردم راه می رفتم، و تو همانند بال و پر برای من بودی!

ولی امروز باید در برابر آن ذلیل، فروتنی کنم و از او بترسم، و آنان را که به من ظلم کردند با دست خود دفع کنم.

در آن هنگام که پرنده قمری از سوز و گداز شب بر شاخه درخت ناله می کند، من صبحگاه از فراق تو می گریم».

شیخ مفید (در کتاب امالی) به سند خود را از حضرت زینب دختر امیر مؤمنان (ع) نقل می کند که فرمود: چون رأی ابوبکر این شد که فدک را از فاطمه (س) بازدارد، و فاطمه (س) از جواب ابوبکر مأیوس شد، کنار قبر رسول خدا (ص) رفت و خود را روی قبر انداخت، و از ظلم قوم، شکوه کرد و آنقدر گریست که خاک قبر رسول خدا (ص) از اشکهای او، تر شد، سپس در پایان ناله جانسوزش، اشعار فوق (قد کان بعدک انباء...) را خواند.

 


(19) کافی، ج 8، ص 375، ح 564؛ وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَانْقَلَبُوا (کشفالغمّه ج 2 ص 49)

(20) این اشعار در بعضی از نقلها با اندکی اختلاف، ضبط شده است.

کنت السواد لمقلتی

یبکی علیک الناظر

من شاء بعدک فلیمت

فعلیک کنت احاذر

و :

نعت نفسک الدنیا الینا و اسرعت

و نادت الاجد الرحیل و ودعت (16)

سیاهی چشمم بودی، که هر بیننده ای بر تو می گرید.

اگر کسی می خواست که بعد تو بمیرد، بر تو بود که بر نعش او حاضر گردی.

خبر مرگ تو را دنیا به ما داد و در دادن آن تعجیل نمود. دنیا تو را ندا در داد که ای آماده کوچیدن و وداع گفتن باش.

چلچراغ خاموش

قد کنت لی جبلا الوذ بظله

فالیوم تسلمنی لا جرد ضاح

قد کنت جار حمیتی ما عشت لی

و الیوم من بعدک من یریش جناحی

و اغض من طرف و اعلم انه

قد مات خیر فوارسی و سلاحی

حضرت منیته فاسلمنی العزاء

و تمکنت ریب المنون جیاحی

نشر الغراب عل ریش جناحه

فظللت بین سیوفه و رماح

انی لا عجب من یروح و یغتدی

و الموت بین بکوره و رواح

فالیوم اخضع للذلیل و اتقی

ذلی و ادفع ظالمی بالراح

و اذا بکت قمریة شجنا بها

لیلا علی الغصن بکیت صباحی

فالله صبرنی علی ما حل بی

مات النبی قد انطفی مصباحی (17)

تو برای من کوهی بودی که به سایه سارت پناه می بردم. پس امروز مرا تسلیت ده که درمکانی بی سایهام.

اگر جوانمردیت را از من دریغ می داشتی زندگی برای من وجود نداشت و امروز بعد تو بالهایم پرپر شده است.

و اگر از پهلویم به کنار می رفتی بدان که محافظ و سلاحم از بین می رفت.

مرگش فرا رسید، پس تسلیم اندوه شدم. نیرومندی حوادث روزگار سبب گردید که به کناری بروم.

کلاغ پرهای بالش را بر من گسترانید. همانا سایبان من میان شمشیرها و تیرها جای گرفته است.

من در شگفتم از کسی که در رفت و آمد است و مرگ در کمینگاه نشسته است.

امروز برای پست خاضعم و خواریم بر کنار. ستمکارم را به راحتی دفع می کنم.

خداوند مرا به آنچه که ستم نمود به شکیبایی وادارد. پیامبر وداع گفت و چراغم را خاموش نمود.

به هنگام خاکسپاری پیامبر (ص)

آن هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله دفن می شد، فاطمه (س) آمد و کنار قبر پیامبر ایستاد و فرمود:

امسی بخدی للدموع رسوم

اسفا عیلک و فی الفؤاد کلوم

و الصبر یحسن فی المواطن کلها

الا علیک فانه معدوم

لا عتب فی حزنی علیک لوانه

کان البکاء لمقلتی یدوم (18)

بر عارضم از سرشک دیدگان نشان است و در قلب زخم و جراحت، که این نشان حکایت از افسوس بر تو دارد.

بردباری پیشه نمودن در همه جا نیکوست؛ مگر درباره تو که معنا ندارد و معدوم است.

در اندوه تو هیچ جای سرزنش نیست؛ زیرا باریدن سرشک از دیدگان مداوم است.

 


(16) مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 208.

(17) مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 208؛ اهل البیت، ص 162؛ احقاق الحق، ج 19، ص 162.

(18) احقاق الحق، ج 10، ص 483؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 456.

ورقة بن عبدالله ازدی از حضرت فضه نقل می کند که فاطمه زهرا علیها السلام روزی بر سر قبر پدر اندوهگین نشست، و این گونه نوحه سر داد:

ان حزنی علیک حزن جدید

و فؤادی و الله صب عتید

کل یوم یزید فیه شجونی

و اکتئابی علیک لیس یبید

جل خطبی فبان عنی عزائی

فبکائی فی کل وقت جدید

ان قلبا علیک یالف صبرا

او عزاء فإنه لجلید

اندوه من (پیوسته) بر تو تازه است، و قلب من به خدا سوگند عاشقی سرسخت است.

هر روز حزن و اندوه من (بر پدرم) تازه می شود و نیاز من برای تو هرگز از بین نمی رود.

فاجعه از دست دادنت بسی بزرگ است و سوگواری ام آشکار گشته (و تسلی و بردباری از من دور شده) پس گریه ام هر دم تازه است.

دلی که در عزا و مصیبت تو صبور باشد، یا تسلیت پذیرد، همانا بسیار شکیبا و پر طاقت است. (15) .

 


(15) بحارالانوار، ج 43، ص 176؛ کوکب الدری، جزء اول، ص 240.

پس از دفن پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، یگانه دخت رسول خدا صلی الله علیه و آله در کنار قبر پدر از اندوه جانکاه، پایدار سخن گفت و فرمود:

امسی بخدی للدموع رسوم

اسفا علیک و فی الفؤاد کلوم

و الصبر یحسن فی المواطن کلها

الا علیک فإنه معدوم

لا عتب فی حزنی علیک لو انه

کان البکاء لمقلتی یدوم

در اندوه سوگ تو، بخاطر اشک فراوان بر چهره ام نشانه و بر قلبم جراحت است. ای وای از مرگ تو!

شکیبایی در هر جا شایسته است، مگر بر تو که صبری نیست.

بر اندوه من در سوگ تو ملامتی نیست، اگر گریه بر مردمک چشمم تداوم می یافت. (14) .

 


(14) عوالم، ج 11، ص 597؛ احقاق الحق، ج 10، ص 483.

حضرت زهرا علیها السلام در رثای پدر چنین سرود:

قد کان بعدک انباء و هنبثة

لو کنت شاهدها لم یکبر الخطب

انا فقدناک فقد الارض وابلها

و اختل قومک فاشهدهم فقد نکبوا

و کل اهل له قربی و منزلة

عند الاله علی الادنین مقترب

ابدت رجال لنا نجوی صدورهم

لما مضیت و حالت دونک الترب

تجهمتنا رجال و استخف بنا

لما فقدت و کل الارض مغتصب

و کنت بدرا و نورا یستضاء به

علیک تنزل من ذی العزة الکتب

و کان جبریل بالایات یؤنسنا

فقد فقدت فکل الخیر محتجب

فلیت قبلک کان الموت صادفنا

لما مضیت و حالت دونک الحجب

انا رزئنا بما لم یرز ذو شجن

من البریة لا عجم و لا عرب

سیعلم المتولی الظلم حامتنا

یوم القیامة انی سوف ینقلب

فسوف نبکیک ما عشنا و ما بقیت

منا العیون بتهمال لها سکب

و قد زرئنا به محضا خلیفته

صافی الضرآئب و الاعراق و النسب

فانت خیر عباد الله کلهم

و اصدق الناس حیث الصدق و الکذب

و کان جبریل روح القدس زائرنا

فغاب عنا فکل الخیر محتجب

ضاقت علی بلاد بعد ما رحبت

و سیم سبطاک خسفا فیه لی نصب

بعد از تو خبرها و مسائل مختلف و بلاهای در هم پیچیده ای پیش آمد که اگر تو می بودی آن چنان بزرگ جلوه نمی کرد.

ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینی که از باران محروم شود، و قوم تو مختل ماند بیا ببین آنها را که (چگونه) از راه منحرف شدند.

هر خاندانی که برای او نزد خدا قرب و منزلتی بود، نزد بیگانگان هم محترم بود (غیر از ما که حرمت ما را در هم شکستند).

مردانی چند از امت تو همین که رفتی و پرده خاک میان ما و تو فاصله انداخت اسرار سینه ها را آشکار کردند.

همین که تو رفتی، مردانی دیگر به ما روترش کردند و ما را کوچک شمردند و زمین های ما غصب شد.

پدر! تو ماه شب چهارده ما و چراغ روشن زندگانی (ما) بودی و از جانب پروردگار بر تو فرامینی نازل می شد.

جبرئیل با آیات قرآنی، مونس ما بود، ولی وقتی تو رفتی، همه خیرها پوشیده گردید.

ای کاش که پیش از تو مرده بودیم. آنگاه که از میان ما رفتی و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد (و پرده و حجابها بین ما فاصله انداخت).

به راستی ما بلادیدگان به مصیبتی گرفتار شدیم که هیچ بلا دیده ای نه در عجم و نه در عرب آن چنان مبتلا نگشته است.

آن کس که به ستم کردن بر قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که به کجا خواهد رفت!

تا زنده ایم و چشم داریم، بر تو اشک می ریزیم و مثل ابر بهار بر تو می گرییم.

ما به رفتن کسی مصیبت زده ایم که خلقت او بیآلایش، اخلاق او بیغل و غش، ریشه و تبار او، والا و نسب او سرآمد انساب است.

پس تو (ای پدر!) بهترین بندگان و در هنگام سخن گفتن راستگوترین مردم بودی.

جبرئیل امین، تا زنده بودی زیارت ما را ترک نمی کرد و چون رفتی سایه از ما برگرفت و هر خیری از ما رو پوشانده است.

بعد از تو دنیا بر من تنگ شد، پس از آن که گشاده بود و به دو نوهات ستمی روا داشته شد که برای من درد و رنج فراوان دارد. (11)

با یاد پیامبر (ص)

اذا مات یوما میت قل ذکره

و ذکر ابی مذ مات و الله ازید

تامل اذا الاحزان فیک تکاثرت

اعاش رسول الله ام ضمه القبر؟

هر کس که بمیرد یادش کم می گردد، بجز پدرم رسول الله که هر روز یاد او فزونی می گیرد.

بیندیش، هنگامی که غم و اندوه در جانت فراوان می گردد آیا رسول خدا زنده است یا خاک قبر، او را از یادها برده است. (12) .

 


(11) احقاق الحق، ج 10، ص 433؛ بحارالانوار، ج 43، ص 196؛ الغدیر، ج 7، ص 192 و 79.

(12) ریاحین الشریعه، ج 1، ص 247؛ بحارالانوار، ج 36، ص 353، باب 41.

فراقک اعظم الاشیاء عندی

و فقدک فاطم ادهی النکول

سابکی حسرة و انوح شجوا

علی خل مضی اسناسبیلی

الا یا عین جودی و اسعدینی

فحزنی دائم ابکی خلیلی

جداییات پیش من سنگین ترین چیزهاست و از دست دادنت، سنگین ترین بند است.

از روی حسرت و اندوه، گریه و نوحه خواهم کرد، بر آن محبوبی که رفت و راهم را روشن ساخت.

الا! ای دیده! یاریم کن (تا بگریم) چرا که اندوهم پیوسته است و بر دوستم می گریم. (13) .

 


(13) عوالم، ج 1، ص 491.

بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت زهراء در رثاء آن حضرت این اشعار را سرود:

یا ابتاه اجاب ربا دعاه

یا ابتاه، من جنة الفردوس ماواه

یا ابتاه الی جبرئیل ننعاه

آه ای پدری که دعوت پروردگار را لبیک گفتی!

آه ای پدری که فردوس برین جایگاه توست

پدر (پس از تو) با جبرئیل (باید) درد دل نماییم. (8)

شکوه از فراق

از جمله اشعاری که به حضرت زهرا در مرثیه پدر بزرگوارش نسبت داده شده این شعر است:

نفسی علی زفراتها محبوسة

یا لیتها خرجت مع الزفرات

لا خیر بعدک فی الحیاة و انما

ابکی مخافة ان تطول حیاتی (9)

جان من بر ناله هایش زندانی است ای کاش به همراه آه و ناله ها بیرون می رفت.

بعد از تو خیری در زندگی نیست و از ترس طولانی شدن زندگانیم می ترسم.

و نیز فرموده است:

اذا اشتد شوقی زرت قبرک باکیا

انوح و اشکو لا اراک مجاوبی

فیا ساکن الغبراء علمتنی البکاء

و ذکرک انسانی جمیع المصائب

فان کنت عنی فی التراب مغیبا

فما کنت عن قلبی الحزین بغائب (10)

در آن هنگام که شوقم به دیدار تو شدت می گیرد قبر تو را با گریه زیارت می کنم، نوحه سرایی کرده و از اینکه تو را پاسخ گوی خود نمی بینم شکوه می کنم.

ای ساکن خاک! تو گریه را به من آموختی و یاد تو تمام مصیبت ها را از یادم برده است.

اگر چه تو در زیر خاک از من پنهانی، ولی از قلب محزون من پوشیده نیستی.

 


(8) صحیح بخاری، ج 5، ص 15.

(9) احقاق الحق (قاضی نور الله شوشتری)، ج10، ص 435، این دو بیت از قول حضرت علی علیهالسلام بعد از شهادت حضرت زهرا نیز نقل شده است.

(10) بیت الاحزان، ص140 .

اذا مات یوماً میت قل ذکره

و ذکر ابی مذمات والله ازید

تذکرت لما فرق الموت بیننا

فعزیت نفسی بالنبی محمد

فقلت له: ان الممات سبیلنا

و من لم یمت فی یومه مات فی غد (4)

زمانی که کسی می میرد، یاد او در خاطره ها کم رنگ می شود. به خدا سوگند! یاد پدرم از هنگامی که درگذشت، افزون تر گشته است.

به یاد آوردم زمانی که مرگ میان ما جدایی افکند، پس نفس خود را به پیامبر خدا تسلیت دادم.

و به او گفتم: مردن راه ماست و اگر کسی امروز نمیرد، در دیگر روز به یقین جان خواهد داد.

قل للمغیب تحت اطباق الثری

ان کنت تسمع صرختی و ندائیا

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا

قد کنت ذات حمی بظل محمد

لا اخشی من ضمیم و کان جمالیا

فالیوم اخشع للذلیل واتقی

ضمیمی وادفع ظالمی بردائیا

فاذا بکت قمریة فی لیلها

شجنا علی غصن بکیت صباحیا

فلاجعلن الحزن بعدک مونسی

و لاجعلن الدمع فیک وشاحیا

ماذا علی من شم تربة احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا (5)

به غایبی که در زیر طبقات خاک پنهان است بگو: آیا صدای ناله و فریاد مرا می شنوی؟

مصیبت هایی بر من باریدن گرفت که اگر بر روزها می بارید، روزها چون شب تار میشد.

من در سایه حمایت محمد صلی الله علیه و آله به سر میبردم و از هیچ دشمنی و کینه ای واهمه نداشتم و او جمال و جلوه من بود.

اما امروز در مقابل فرومایگان خاضعم و بیم آن دارم که به من تعدی شود که در این صورت ظالم را با ردای خود خواهم راند.

اگر قمری بر شاخه ای شب هنگام بگرید، من صبحگاهان می گریم.

بعد از تو حزن و اندوه را همدم خود و اشک را اسلحه خود قرار خواهم داد.

چه پروا آن را که خاک مزار احمد صلی الله علیه و آله را بوییده، در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.

اغبر آفاق السماء و کورت

شمس النهار و اظلم العصران

والارض من بعد النبی کئیبة

اسفا علیه کثیرة الرجفان

فلیبکه شرق البلاد و غربها

ولیبکه مضر و کل یمان

ولیبکه الطور المعظم جوه

والبیت ذوالاستار و الارکان

یا خاتم الرسل المبارک ضوءه

صلی علیک منزل القرآن

افق های دور دست آسمان ها غبارآلود شد و خورشید گرفت و صبح و عصرمان هر دو تاریک گشت.

و زمین پس از پیامبر اندوهناک است و به نشانه تأسف بر او، سخت بر خود می لرزد.

شرق و غرب عالم باید در غم فقدان پیامبر بگریند و قبیله مضر و تمامی اهل یمن سزاوار است بر او بگریند.

سزاوار است که آسمان، کوه سر به فلک کشیده طور و خانه خدا که دارای پرده ها و رکن هاست بر رسول خدا بگریند.

ای خاتم پیامبران! که روشنایی تو مبارک است، درود خدای فرستنده قرآن، بر تو باد!

«ثم اخذت قبضة من تراب القبر فجعلتها علی عینیها و وجهها ثم انشات تقول»:

ماذا علی من شم تربة احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا (6)

آن گاه حضرت دست برد، مقداری از خاک قبر را برداشته، بر چشم و روی خود نهاد و این چنین سرود:

چه پروا آن را که خاک مزار احمد صلی الله علیه و آله را بوییده که در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.

مصیبت هایی بر من باریدن گرفت که اگر بر روزها می بارید، روزها چون شب تار می شد.

قل صبری و بان عنی عزائی

بعد فقدی لخاتم الانبیاء

عین یا عین اسکبی الدمع سحا

ویک لا تبخلی بفیض الدماء

یا رسولالاله یا خیرة الله

و کهف الایتام والضعفاء

قد بکتک الجبال والوحش جمعا

والطیر والارض بعد بکی السماء

و بکاک الحجون والرکن والمشعر

یا سیدی مع البطحاء

و بکاک محراب والدرس

للقرآن فی الصبح معلنا والمساء

و بکاک الاسلام اذ صار فی

الناس غریبا من سائر الغرباء

لو تری المنبر الذی کنت تعلوه

علاه الظلام بعد الضیاء

یا الهی عجل وفاتی سریعا

فلقد تنغصت الحیاة یا مولائی (7)

بعد از آن که خاتم پیامبران را از دست دادم، بردباری از کف دادم و خاطرم تسلا نمی یابد.

چشم، ای چشم! سرشک از دیدگان ببار. وای بر تو اگر از خون گریستن بخل ورزی.

ای رسول خدا! ای بهترین برگزیده حق! ای پناهگاه یتیمان و ضعیفان!

کوه ها و حیوانات، پرندگان و زمین در پس گریستن آسمان ها بر تو گریستند.

ای سرور من! حجون و رکن و مشعر و سرزمین بطحاء بر تو گریستند.

محراب و محل درس قرآن، صبحگاه و شامگاه آشکارا بر تو گریستند.

و اسلام آنجا که در میان مردم، غریب هم چون دیگر غریبان شد، بر تو گریست.

اگر منبری را که از آن بالا می رفتی نظاره کنی، خواهی دید که پس از روشنایی، تاریکی بر آن مستولی گردیده است.

بارالها! سرورا! مرگم را زود برسان. همانا زندگی دنیا تیره و ناگوار شده است.

 


(4) بحارالانوار، ج 22، ص 523.

(5) مناقب ابنشهر آشوب، ج 1، ص 242؛ نزهة المجالس، ج 2، ص 166؛ العوالم، ج 11، ص 254.

(6) امالی، ص 213 ح 11 ؛ عوالم، ج 11، ص 588 ؛ بحار الانوار، ج 35، ص 238ـ 240.

(7) بحارالانوار، ج 43، ص 177، اهل البیت، ص 162 (به غیر از بیت آخر).

روزی گرسنه ای درب منزل امام علی علیه السلام را کوبید و تقاضای کمک کرد. امام علی علیه السلام در قالب شعری زیبا، نیازمندی آن گرسنه بینوا را به حضرت زهرا علیها السلام بازگو فرمود، اگر امکان دارد، کمک مناسبی شود، حضرت زهرا علیها السلام با شعر، چنین پاسخ داد:

امرک سمع یابن عم و طاعة

ما بی من لوم و لا وضاعة

اطعمه و لا ابالی الساعة

ارجو اذا اشبعت من مجاعة

فرمان تو را ای پسر عمو بی درنگ اطاعت خواهم کرد، از طرف من تو را این پیشنهاد نه سرزنش و نه ملامتی خواهد بود.

هم اکنون این گرسنه را طعام می دهم و به یاد آینده خویش نخواهم افتاد و آرزو دارم با شکم گرسنه در راه خدا ایثار کنم.

پس از آن که امام بار دیگر تأکید در اطعام گرسنه فرمود، پاسخ داد:

فسوف اعطیه و لا ابالی

و اؤثر الله علی عیالی

امسوا جیاعا و هم اشبالی

اصغرهم یقتل فی القتال

بکربلاء یقتل باغتیال

لقاتلیه الویل مع وبال

یهوی به النار الی سفال

کبوله زادت علی الاکبال

به زودی به این گرسنه طعام خواهم بخشید و از گرسنگی خودم باکی ندارم. برای خدا او را بر فرزندان (گرسنه ام) مقدم می دارم.

فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند، فرزندانی که کوچکترین آنان «حسین» در میدان جنگ کشته خواهد شد.

در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید می کنند وای بر قاتلان او که عذاب دردناک و پستی و خواری بر آنان باد.

آنها که با این جنایت به درجات پست آتش جهنم راه می یابند، هر لحظه بر سقوط و خواری آنها افزوده می شود.

امام در برابر ایثارگری حضرت زهرا علیها السلام او را ستود و تشکر کرد، پاسخ شنید:

لم یبق مما کان غیر صاع

قد دبرت کفی مع الذراع

شبلای و الله هما جیاع

یا رب لا تترکهما ضیاع

ابوهما للخیر ذواصطناع

عبل الذراعین طویل الباع

و ما علی راسی من قناع

الا عبا نسجتها بصاع

از آنچه در خانه ذخیره کرده بودم، جز به مقدار یک پیمانه باقی نمانده است. در حالی که دست من «با آرد کردن گندم و گرداندن آسیاب دستی» مجروح گردیده است.

به خدا سوگند، فرزندانم هم اکنون گرسنه اند. خدایا! آنها را به حال خود وانگذار، که از دست بروند.

پدرشان علی علیه السلام در سخاوت و خوبی ها بی نظیر است، و آن چه دارد و به دست می آورد با دستان بخشنده اش به دیگران می بخشد.

همه غذای موجود خانه را در حالی به گرسنه می دهم که مقنعه و چادر مناسبی بر سر ندارم مگر عبای (کهنهای) که خودم بافته ام و (از فراوانی وصله)اکنون در حال از بین رفتن است (3) .

 


(3) اهل البیت (توفیق ابوعلم)، ص 164- 165؛ السیرة النبویة (زینی دحلان)، ج 3، ص 364.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم