بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۴۷ مطلب با موضوع «اخلاق اجتماعی» ثبت شده است

ریحانه ارجمند پیامبر چهره دیگری از اعتراض خود را به صورت مناظره های روشنگرانه با ابوبکر به نمایش نهاد و بارها او را در برابر مردم محکوم ساخت و او که شهامت پذیرش حق را نداشت، به دروغ و دجالگری دست یازید؛ برای نمونه:

در این مورد از جمله آورده اند که:

آن حضرت پس از مصادره فدک از سوی حکومت، در یک مناظره کوبنده از سردمدار کودتا پرسید: هان ای ابوبکر! هنگامی که تو بمیری چه کسی از تو ارث می برد؟ «یا ابابکر! من یرثک اذا مت؟»

او گفت: همسر و فرزندانم.

فرمود: پس چه شده است که دختر پیامبر از پدرش ارث نمی برد؟

«فمالی لا ارث رسول الله؟»

ابوبکر از آن جایی که پاسخ نداشت، به جعل حدیث پرداخت و گفت: پیامبران ارثی بر جای نمی گذارند.

«ان النبی لا یورث»

آن حضرت فرمود:

«ألم یرث سلیمان داود؟»

آیا به صراحت قرآن، سلیمان از داوود ارث نبرد؟ (5) .

آیا یحیی از زکریا ارث نبرد؟ (6) .

آیا قرآن در مقررات ارث نمی فرماید:

«ألم یقل یوصیکم الله فی اولادکم...» (7)

خدا در مورد فرزندانتان سفارش می کند که پسر دو برابر دختر ارث می برد؟

اگر به راستی تو به قرآن و پیامبر ایمان داری و از مقررات قرآن آگاهی، چرا ارث مرا نمی دهی؟

«اعطنی میراثی من ابی رسول الله»

پاسخ او در برابر این روشنگری و استدلال به آیه های قرآن، تنها یک روایت دروغ در برابر آیات بود و بس؛ او می گفت: پیامبران ارث بر جای نمی گذارند.

و بدین سان فاطمه علیها السلام پرچم اعتراض به حق کشی را در چهره مناظره های کوبنده و روشنگرش برافراشته داشت. (8) .

 


(5) سوره نمل، آیه 16.

(6) سوره مریم، آیه 6.

(7) سوره نساء، آیه 11.

(8) عوالم، ج 11، ص 601؛ الغدیر، ج 7، ص 191.

او پس از کودتای سقیفه، شبها دست حسنین را گرفته و با علی علیه السلام بر در خانه های مهاجر و انصار می برد و از آنان برای حمایت از علی علیه السلام یاری می طلبید و آن خفتگان را به یاد بیعت شان در عقبه و غدیر و دیگر سفارش های رسول در حق علی علیه السلام و دریای فضایل او می انداخت تا شاید بتواند برای علی علیه السلام چهل یاور فراهم کند، زیرا از علی علیه السلام شنیده بود اگر چهل یاور داشتم در خانه نمی نشستم. و آن نامردمان یا در را بازنمی کردند و جواب نمی دادند یا وعده می دادند اما حاضر نمی شدند. زهرا علیها السلام تا چندین شب این گونه عمل کرد، اما تنها چهار نفر بر سر قرار می آمدند.

اگر می بینی که به جای علی علیه السلام زهرا علیها السلام درها را می کوبد و به یاری علی علیه السلام می خواند، گذشته از پیمان عقبه به خاطر این است که از علی علیه السلام کینه های بدر و احد و احزاب و... را به دل دارند، ولی از او کینه ای به دل ندارند. اگر علی علیه السلام، او را سوار بر اشتر می نمود- با این که خانه ها به یکدیگر نزدیک بوده و مدینه هم وسعتی نداشته- شاید به سبب کسالت و رنجوری او از مصیبت هایی بود که بر او وارد آمده است، به گونه ای که ناگزیر باید سواره برود.

و اما این که چرا حسنین علیهماالسلام را به همراه خود می برد، نه به این خاطر که ترحم آنان را برانگیزد، بلکه به خاطر زمینه هایی است که رسول صلی الله علیه و آله بیدار و آگاه از پیش برای آن دو فراهم کرده است. تا شاید با حضور این و یادآوری آن زمینه ها، احتمال برخاستن اینان از خواب غفلت بیشتر شود. زیرا همه می دانستند که این دو در آیات مباهله و تطهیر و آیه «یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» داخلند. رسول صلی الله علیه و آله گذشته از احادیث «ثقلین» و «سفینه» و «خلفاء اثنی عشر» و... در مورد این دو مکرر می فرمود. «هذا ابنای و ابنا ابنتی اللهم انی احبهما و احب من یحبهما»، «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا»، «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة»، «انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم» و «احب اهل بیتی الی الحسن و الحسین». و شهادت آنان را در حالی که خردسال بودند، پذیرفت، و نیز در بیعت رضوان (شجره) با آن که هنوز خردسال بودند با آنان بیعت کرد و در هنگام نماز آن قدر در سجده می ماند تا آنان خود از شانه های رسول صلی الله علیه و آله کنار می رفتند و هنوز هم می توان جای بوسه های رسول صلی الله علیه و آله را که بر گونه های آن دو نقش بسته، دید و گرمی آن را حس کرد.

به هر حال این ها و جز این ها سبب می شد که زهرا علیها السلام دست حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را بگیرد و به همراه خود ببرد. اما گویا آنان، آن چنان خود را به خواب زده و بلکه مرده اند، مسیح که هیچ، حتی دم خدایی فاطمه علیها السلام هم نمی توانست آنان را زنده کند. «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة».

او به همراه همتای گرانقدر و فرزندان ارجمندش به خانه سران مهاجر و انصار رفت و از آنان یاری خواست و آینده تیره و تار امت را ترسیم کرد و کوشید تا آنان را زیر پرچم مقاومت و اعتراض گرد آورد و به بیان حق و دفاع از عدالت برانگیزد و راه را برای تسلط ارتجاع و استبداد بر سرنوشت دین و جامعه ببندد.

یکی از دانشوران اهل سنت در این مورد می نویسد: پس از رویداد سقیفه، ریحانه پیامبر به همراه همتای گرانقدر و فرزندان ارجمندش به درب خانه سران مهاجر وانصار می رفت و آنان را به یاری حق و عدالت و مقاومت در برابر ستم و بیداد فرا می خواند.

«ان علیا حمل فاطمة علی حمار، و سار بها لیلا الی بیوت الانصار، یسألهم النصرة، و تسألهم فاطمة الانتصار له...» (4) .

 


(4) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 13.

ریحانه پیامبر در برابر جنبش ارتجاعی سقیفه که با فریب و دجالگری خود را نماینده اسلام و مفسر قرآن و ترجمان وحی و جانشین پیامبر و حاکم مطلق بر دین و دنیای مردم، به خورد ساده دلان می داد، و هر گونه چون و چرا، حتی کمترین اعتراض منطقی و مسالمت آمیز را مارک ارتداد می زد و با خشونت آن را سرکوب می کرد، شجاعانه و درایتمندانه به اعتراض برخاست و با بیان روشنگرانه و زبان حقگو و منطق ستم ستیزش به روشنگری پرداخت و موجی از آگاهی و حقیقت را در بستر تاریخ جاری ساخت.

او به مسجد آمد و آن حماسه بزرگ را در برابر سردمداران ارتجاع آفرید و برای عصرها و نسل ها به یادگار نهاد و مشعل روشنگر راه قرار داد.

او در بستر شهادت و به هنگام عیادت زنان مهاجر و انصار از وی، باران حقایق را بر سرزمین دلها و جانها و اندیشه ها باراند و گفتنی ها را گفت و نگرانی ها را روشن ساخت و هشدارها را داد.

او در برابر مهاجمانی که بر در خانه اش آمده بودند و در اندیشه به آتش کشیدن کانون آزادی و آگاهی و به بند کشیدن امیر آن و به مسجد بردنش برای ستاندن بیعت به سود خودکامگی بودند، دلیرانه و هوشمندانه ایستاد و روشنگری کرد و سخن حق را در برابر دژخیمان آتش افروز طنین افکن ساخت که:

«ما رایت کالیوم قط حضوراً اسوء محضر ترکوا نبیهم صلی الله علیه و آله جنازة بین اظهرنا و استبدوا بالامر دوننا» (3) ؛

من هرگز روزی بسان امروز ندیده ام؛ چه روز تلخ و ناگواری! روزی که جاه طلبان و شیفتگان قدرت زشت ترین صحنه ها را در حق کشی و بنیاد ستم و انحراف پدید آوردند. پیکر پاک پیامبر خدا را در برابر خاندانش وا نهادند و خودسرانه و زورمدارانه مرزهای دین و آیین او را شکستند و با حق ستیزی و قانونگریزی دیگران را به جانشینی او بالا بردند.

به فرزندان عدالت خواهش حسن، حسین، زینب، کلثوم و... و نیز به شاگردان و ارادتمندان آزاده اش چون اسماء، ام ایمن، ام سلمه و دیگر زنان روشنفکر و نامدار و ستم ستیز، گفتنی ها را گفت و سفارش ها نمود و اعتراض ها را بیان فرمود و بدین وسیله با همه وجود پرچم اعتراض و مقاومت حیاتی و عادلانه و انسانی را برافراشته تر داشت.

 


(3) الغدیر، ج 5، ص 372؛ امالی مفید، ص 95.

او همان گونه که در کودکی و نوجوانی در کنار پدر و آموزگارش، در برابر شرک و بیداد جاهلیت ایستاد و پیروزی آفرید، پس از رحلت جانسوز پیامبر و به هنگام به خطر افتادن دین و دفتر و نادیده انگاشته شدن راه و رسم عادلانه و انسانی او، به وسیله ارتجاع سقیفه نیز خیرخواهانه، حق طلبانه و آزادمنشانه در برابر آنان به پا خاست و رویاروی موج فتنه و تندباد هستی سوز، دلسوزانه و آزادمنشانه به مقاومت پرداخت و بر خلاف گروه هایی که به آفت دنباله روی و بی تفاوتی و فرصت طلبی و زرپرستی در غلتیدند، پرچم اعتراض را برافراشت و در همه جلوه ها و شیوه های ممکن روشنگری کرد و طبیبانه و آموزگارانه، با طاعون فریب و دجالگری و استبداد در افتاد و اجازه نداد تا جاه طلبان با بمباران دروغ و تحریف حقایق و بازی با ارزشها و جعل حدیث، همه چیز را به یغما برند و بی سر و صدا و به سادگی، باطل و بیداد را بر جای حق و عدالت بنشانند و استبداد را به جای آزادی و امنیت بنشانند.

او در جلوه ها و شیوه های گوناگونی به اعتراض و مقاومت پرداخت؛ از آن جمله:

از راه روشنگری و انتقاد و فریاد؛

اعتراض در چهره دیپلماسی؛

ترسیم دورنمایی از آینده تیره و تار؛

در چهره مناظره با سردمدار سقیفه؛

افشای انگیزه های جاه طلبانه؛

در چهره دفاع از جانشین راستین پیامبر؛

گسستن از سیاست ظالمانه حاکم؛

خشم حکیمانه و تفکرانگیز؛

در چهره اعتصاب سخن با سردمداران ارتجاع؛

یادآوری جنایت ها و ددمنشی ها؛

فریاد اعتراض بابرپا داشتن بیت الاحزان؛

با وصیت هوشمندانه و بی نظیر.

فاطمه علیها السلام را مبارزاتی به صور متعدد بود که هر کدام در جائی به کار رفتند و ما جلوه های عالی این مبارزات را در سه ماه آخر حیات پیامبر می بینیم که به دو صورت عمده زیر قابل بررسی می باشد.

مبارزه فعّال: که این مبارزات به صورت بحث ها، احتجاجات، اعتراض ها، اعلام ناخشنودی، سرزنش و توبیخ سنّت شکنان، خطبه خوانی، افشاگری، دعوت به محاکمه و استیضاح، هشدار دادن به مردم و ترسیم عاقبت نامیمون سکوت مردم و تذکرات توأم با اخطار به مردم که غصب خلافت جنایت بزرگی است و منتظر مولود شوم آن باشید و عنقریب از این پستان خون تازه می نوشید... و یا به صورت محاجه که نمونه ای از آن را ذکر می کنیم.

روزی فاطمه علیها السلام به ابوبکر گفت:

«مَنْ یَرِثُکَ اِذا مِتَّ ؟ قالَ وَلَدیَ وَ اَهْلی»؛

اگر تو بمیری چه کسی میراث تو را خواهد برد گفت فرزندم و خانواده ام.

آنگاه فرمود پس تو را چه می شود که ارث پدر را از من سلب کردی؟ ابوبکر همان سخن خلاف قرآنش را تکرار کرد که پدرت طلا و نقره ای به ارث نگذارد جز سهمیه خیبر و فدک، و از او شنیدم که آن هم از آنِ مسلمین است (1) و برای فاطمه علیها السلام طبیعی بود که به این سخن بی سند قانع نشود.

در مبارزات فعال فاطمه علیها السلام گاهی امر به درگیری تن به تن کشیده می شد. مثلاً در حمله به خانه علی علیه السلام برای بردنش جهت بیعت، از یک سو علی علیه السلام را خصم می کشید و از سوی دیگر فاطمه علیها السلام و این کار چندان مقاومت آمیز بود که ناچار شدند با ضربه غلاف شمشیر دست او را از دامن علی علیه السلام کوتاه کنند.

مبارزه منفی: و آن هم خود صورتهای متعددی داشت. از جمله به صورت بی اعتنائی به دستگاه حکومت، عدم تأیید آنها، استفاده از حربه مظلومیت، وصیت درباره قبر و دفنش، نفرین به ابوبکر، راه ندادن ابوبکر و عمر به خانه خود، عدم سخنگویی با آنان و... و لازم نیست مبارزات همه گاه خشن باشد زمانی هم ممکن است به همین صورتها باشد که ذکر شد.

در آن هنگام که فاطمه علیها السلام در انواع گوناگون مبارزه توفیق نیافت به ابوبکر گفت: «وَاللَّه لَادُعونَّ اللَّه عَلَیکَ فی کُلِّ صَلوةِ اُصَلّیها» (2) ؛ به خدا قسم پس از هر نمازی که می خوانم تو را نفرین می کنم. و یا وصیت فاطمه علیها السلام که مرا شب غسل و کفن کن مگر کم مسأله ای بود. مخفی داشتن قبر خود نوعی مبارزه است، عدم اجازه به خلیفه مسلمین که بر او نماز بخواند خود یک مبارزه است، عدم اجازه تشییع شیخین از جنازه او مبارزه ای دیگر با وصیت هائی که از فاطمه علیها السلام در دست است چه بسیارند ابهام ها که از اذهان بیرون رفتند و با سفارش او که مرا شب غسل بده چه افشاگری عظیمی صورت گرفت و سفارش او که مگذار آنها بر جنازه ام نماز بخوانند چه نارضائی هائی را که در این قالب عرضه داشت.

 


(1) فتوح البلدان، ص 44.

(2) الامامة والسیاسة، ج 1، ص 13.

اسلام به مفهوم واقعی اش دین آزادی و آزادگی و آزادمنشی است و قرآن کتابی است که فرد و جامعه و تمدن و خانواده بشری را به سوی توحید و توحیدگرایی و آزادگی از انواع سلطه ها و بند ها و کند و زنجیرهای مرئی و نامرئی و نفی همه تیرگی ها و تاریکی ها و تاریک اندیشی ها و استبداد و اختناق و بت سازی و کیش شخصیت فرا می خواند (1) و پیشوایان راستین و فروغ های چهارده گانه دین نیز در سراسر زندگی الهام بخش و درس آموزشان به راستی نشان داده اند که پیشوایان آزادگی و حقوق انسانند.

اما سوگمندانه، پس از رحلت جانسوز پیامبر و ظهور جنبش ارتجاعی سقیفه و انحصار قدرت و امکانات و غصب دین و دفتر به وسیله تاریک اندیشان و پس از آن، هماره دو برداشت و دو دریافت از دین در مورد آزادی و حقوق بشر در فراز و نشیب تاریخ خود را نشان داده است.

نگرش سلطه جویانه و تاریک اندیش و خمودی که آزادی و حقوق انسان را، از اسلام نمی شناسد و بر این باور است که اگر در اسلام آزادی و حقوق بشری هم باشد برای مردم توحیدگرا و مسلمان و فرمانبردار بی چون و چرای حکومت است؛ نه برای همه انسان ها.

اما در برابر آن بینش و دریافت، نگرش و برداشت اندیشمندانه و مترقی و انسانی از اسلام است که آزادی اندیشه، عقیده، بیان، قلم، انتقاد، چون و چرا، دلسوزی و خیرخواهی و اظهار نظر، مقایسه و انتخاب، حق دفاع، امنیت، برابری و حقوق بشر را از اساسی ترین و طبیعی ترین حقوق همه انسانها می نگرد.

این دریافت و بینش مترقی و انسانی از اسلام بر این باور است که: پدر نخستین انسانها، آدم، یکی را آزاد و سالار و دیگری را برده و اسیر به دنیا نیاورد بلکه همگی انسانها آزادند و آزاد ولادت یافته اند.

«ان آدم لم یلد سیدا و لا امه و ان الناس کلهم احرار...»

چرا که هیچ فرد و جامعه ای نباید بندگی و بردگی دیگران را بپذیرد.

«لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا» (2) چرا که خدای فرزانه اختیار همه کارها را به انسان با ایمان سپرده است، جز اختیار به ذلت و خواری و به بردگی کشیدن خویشتن را. «ان الله فوض الی المؤمن کل شئ الا اذلال نفسه» (3) .

چرا که همه انسانها آزاد ولادت می یابند و می توانند آزادمنش و بهره ور از نعمت آزادی زندگی کنند.

«الناس کلهم احرار...» (4) .

چرا که بزرگ پیشوا و پرچمدار حقوق انسان، امیرمؤمنان، در منشور جاودانه اش آزادی و حقوق بشر را از آن همه انسان ها و طبیعی ترین و ابتدایی ترین حق همه شهروندان - مخالف و موافق مسالمت جو- می شناسد و آنان را، یا در دین برادر می نگرد و یا در آفرینش برابر.... «اما اخ لک فی الدین، او نظیر لک فی الخلق...»

و ریحانه سرفراز پیامبر در زندگی الهام بخشش، آزاده و آزادمنش و آزادیخواه بود و از استبداد و خودکامگی و زورمداری بیزار و در گفتار و کردارش بر این اندیشه رهنمون بود و پای می فشرد.

او در زندگی پرافتخارش از ناپسندی و گناه آزاد بود. از بندگی غیر خدا آزاد بود. از کژی و اشتباه مصون بود. از ناخالصی و لغزش پاک بود. از بندهای خرافه و اوهام رها بود. از اسارت تعصب و دنباله روی، آداب و رسوم دست و پاگیر، گرایش های ناآگاهانه، احساسات ناسنجیده و واکنش های سطحی آزاد بود. از اسارت نفس سرکش و هوا و هوس انسانی آزاد بود. از دلبستگی به غیر خدا و ارزشهای غیرخدایی آزاد بود. از بیگانه رسته و به دوست پیوسته بود.

از اسارت جاذبه های قدرت، شهرت، ثروت، زرق و برق، تجملات، ماده پرستی و زراندوزی، فخرفروشی و خود بزرگ بینی و غرور، تملق و چاپلوسی و ستایش و کرنش، آزاد بود و هیچ رسم و سنت بی عمق و بی محتوا نمی توانست او را به سوی خود جلب کند و هیچ کشش و زیبایی مادی نمی توانست او را بفریبد و سرگرم سازد و هیچ سعادت بدلی و ظاهری توان آن را نداشت که راه او را به سوی نیکبختی حقیقی و هماره و ماندگار مسدود سازد.

او بعثت ها را در جهت آزادگی انسان ها ارزیابی می کرد و بر این عقیده بود که خدای فرزانه پیامبران را در جامعه ها برانگیخته است تا انسان را به پرستش خدای یکتا دعوت کنند و از کمند اسارت زورمداران و فریب کاران و خودکامگان هشدار دهند و نجات بخشند.

«و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» (5) .

و رسالت و دعوت برترین پیام آور خدا را در جهت گسستن بندهای خفت و خواری از دست و پای انسانها و در هم نوردیدن کند و زنجیرهای اوهام و خرافات از خرد و اندیشه آنان و آزاد ساختن شان از همه ذلت ها و حقارتها عنوان می ساخت.

«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم...» (6) .

و بر این اندیشه بود که پیامبر گرامی اسلام برای آزادگی انسانها از آفت اسارت و استبداد و دوزخ دنیا و آخرت آمد.

«فجاء رسول الله بعتق الرقاب من النار و اعتقها من الرق...» (7) ؛

پیامبر خدا برای آزادی انسانها از آتش آمد و آنان را از بندگی غیر خدا آزاد ساخت... .

و بر این باور بود که:

«خمس خصال من لم تکن فیه خصلة منها فلیس فیه کثیر مستمتع، اولها الوفا، و الثانیة التدبیر، و الثالثة الحیاه، و الرابعة حسن الخلق، و الخامسة و هی تجمع هذه الخصال الحریة» (8) ؛

هر انسانی که یکی از این پنج ویژگی ارزشمند انسانی را نداشته باشد برای خود و خانواده و جامعه و دنیای خویش چندان بهره و سودی نخواهد داشت:

نخست ویژگی وفا و وفاداری، دوم تدبیر درست، سوم حیا از خدا و افکار عمومی و وجدان خویشتن،

چهارم خلق و خوی خوش و شایسته، و پنجم که محور و در بر گیرنده همه این ویژگی هاست، آزادگی و آزادمنشی است.

و خود آن بانوی رادی ها و سرفرازی ها به راستی آزاده بود.

آن حضرت روح پرستش و نیایش و عبادت خدا بود، اما همان یکتاگرایی و یکتاپرستی را نیز آزادمنشانه می خواست؛ به همین جهت بسان همتای گرانقدرش خدا را نه چونان سوداگران به امید بخشش می پرستید و نه همانند بردگان از سر ترس؛ بلکه ذات پاک و زیبای او را در خور پرستش و ستایش می شناخت و آزادمنشانه او را می پرستید.

«... و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار» (9) .

و زبان حالش هماره این بود که: بار خدایا! ذات بی همتایت را نه به خاطر بیم از کیفرت می پرستم و نه به طمع بهشت پرطراوت و زیبایت، بلکه بدان جهت که در خور پرستش هستی خالصانه تو را می پرستم.

«الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک، بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک» (10) .

او از اسارت و بندگی نوع خودکامه و استبدادپیشه آزاد بود و حق کشی و بیداد و اختناق را نه لحظه ای پذیرفت و نه در برابر آن مرعوب شد.

او آزادی و آزادگی را نه تنها برای خود می پسندید و می خواست، که برای همگان می جست و پاس می داشت و جان عطرآگین، روح پاک و شخصیت آزادپرور، جوانی و بهاران زندگی خویش را با همه شکوه و اقتدار و قداست و موقعیت والایش همه را در این راه نهاد و از همین زاویه در برابر جنبش ارتجاعی سقیفه که آزادی اندیشه، عقیده، رأی، اظهارنظر، دگراندیشی مقایسه و انتخاب، آزادی بیان و قلم، انتقاد و خیرخواهی و دلسوزی، آزادی دعوت به حق و هشدار از ستم و اختناق، آزادی سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی و هنری و... انسان را هدف گرفته بود، تا شهادت پرافتخار و تکان دهنده خویش ایستاد و با تدبیری شگرف و تفکرانگیز پرچم آزادی خواهی و آزادگی و پیکار شورانگیز و شعورآفرین با اختناق و استبداد و سانسور و حق کشی را برای همیشه تاریخ برافراشته داشت.

آری، او آزاده ای راستین و آزادیخواهی بشردوست و حق گرا بود و از استبداد و خودکامگی بیزار؛ درست از این زاویه و خاستگاه است که در زندگی اش هماره با استبداد و زورمداری در ستیز است و اسوه و الگو و پیشوای واقعی آزادی.

آن حضرت در سخنان روشنگرانه و ستم ستیزش در برابر زنان مهاجر و انصار می فرماید:

«و ابشرا بسیف صارم و سطوة معتد غاشم و هرج شامل و استبداد من الظالمین....»؛

اینک که در برابر انحصارگران و زورمداران برای دفاع از حق و عدالت و آزادی و امنیت خویش نمی ایستید، شما را به شمشیر های آخته و هجوم و تجاوز پیاپی تجاوزکاران و به هم ریختن ضوابط و روابط اجتماعی و ظهور استبداد و خودکامگی بیدادگران بشارت می دهم. استبدادی که با تسلط همه جانبه خویش حقوق و غنایم شما را پایمال خواهد ساخت و در حد بخور و نمیر خواهد پرداخت و مردم شما را با شمشیرهای بیداد خویش درو خواهد کرد و تاریکی و تاریک اندیشی و خشونت و انحطاط را بر شما تحمیل خواهد نمود.

و نیز در برابر سپاه استبداد و نگهبانان اختناق فرمود:

«ما رأیت کالیوم قط حضروا اسوء محضرا ترکوا نبیهم جنازة بین اظهرنا و استبدوا بالامر دوننا» (11) .

من هرگز روزی تیره و تار بسان امروز ندیدم؛ روزی که شیفتگان قدرت و مدعیان رهبری مردم مسلمان پیکر پاک پیامبر را در برابر ما نهادند و خودسرانه و مستبدانه به قبضه قدرت و انحصار امکانات جامعه دست یازیدند و حقوق ما را پایمال ساختند.

 


(1) سوره بقره، آیه 257.

(2) نهج البلاغه، ص 920.

(3) وسائل الشیعة، ج 6، ص 424.

(4) وسائل الشیعة، ج 3، ص 243.

(5) سوره نحل، آیه 36.

(6) سوره اعراف، آیه 157.

(7) نهج السعادة، ص 213.

(8) خصال، ج 1، ص 284.

(9) نهج البلاغه، قصار 237.

(10) بحارالانوار، ج 70، ص 197.

(11) امالی، ص 95.

فاطمه علیها السلام در مشی و روش زندگی خود بابی جدید را آغاز کرد که منجر به شکستن قالبهای قدیمی و پوسیده بود و عملاً نشان داد زن هم می تواند همگام با مردان به پیش رود و به بالاترین مدارج قرب دست یابد. زن نه تنها انسان است بلکه می تواند انسان آفرین و رشد دهنده بزرگترین معجزه آفرینش باشد، و آحاد انسانی را در این پهنه گیتی شخصیت و تجسم بخشد.

ما در این بحث کوتاه مواردی از تعصب شکنی های فاطمه علیها السلام را با رعایت اختصار مورد بررسی قرار می دهیم:

- در امر ازدواج: عصر فاطمه علیها السلام را در نظر گیرید، با فاصله بسیار کمی از دوران جاهلیت است. درست است که مردم آن روزگار مسلمان شده اند ولی این نکته علمی را فراموش نکنید که برای زدودن فرهنگ سابق یک جامعه گاهی تا چند نسل زمان لازم است. بدین خاطر در عصر او هنوز تفاخر جاهلیت وجود دارد.

نمونه ای از این تفاخر را در خواستگاران فاطمه علیها السلام می توانیم بیابیم. افرادی چون عثمان و عبدالرحمن بن عوف، ثروتمندان آن روز دنیای مدینه به خواستگاری فاطمه علیها السلام آمدند و حتی از راه تطمیع می خواستند فاطمه علیها السلام را در اختیار گیرند.

اما فاطمه علیها السلام با انتخاب و اختیار علی علیه السلام به عنوان همسر، تعصب جاهلیت را در ازدواج شکست و به مردم نشان داد که تفاخر به مال و ثروت، تفاخر بی حساب است، اصل در انتخاب همسر کفویت است و مهمترین بُعد کفویت بُعد ایمان و اعتقاد است. او به ازدواج با علی علیه السلام فقیر از نظر مادی، و ثروتمند از نظر ایمان و شرف تن در می دهد و به درخواست آن مالداران و زراندوزان پاسخ رد می دهد.

به لیست جهیزیه فاطمه علیها السلام و اطاق عروسی و زفاف او، و با جامه کهنه به خانه شوهر رفتن، و به فرش حصیر قانع شدن، و از زندگی ملکه ای خود صرفنظر کردن و راه و حیات عامه مردم را در پیش گرفتن و... بنگرید، همه و همه حکایت از تعصب شکنی فاطمه علیها السلام دارد.

- در مقام زن بودن: هر چه درباره بینش تحقیرآمیز مردم آن روزگار راجع به زن بگوییم کم گفته ایم، مردم جامعه ما نمی توانند آن صحنه را تصویر کنند زیرا که در عصر طلائی زن زندگی می کنند. چگونه می توان بیان کرد که با زن چون حیوانی معامله می شد؟ و یا او را به گاوآهن می بستند برای شخم زمین و... (1).

تحقیرها و کوچک شمردن ها در طول مدت زمان بر اثر تکرار و تدریج به صورتی شد که زن هم باورش آمده بود چیزی از مردان کمتر دارد و یا پست تر از آنهاست. باورش آمده بود که مرد صاحب فضیلت است نه زن، مرد مالک است و حق مالکیت دارد نه او، همه ارزشهای اخلاقی در خود شخصیت مرد است نه زن.

همچنین برخی از مکاتب و مذاهب زن را عاملی برای فساد می شناختند و او را عمله و کارگر (شیطان) به حساب می آورند و کار به جائی رسید که بسیاری از زنان نیز از این فکر حکایت کرده و شخصیت خود را در برابر هم تضعیف و همدیگر را تحقیر می کردند.

نقش فاطمه علیها السلام در حیات او این بود که زن را دارای لیاقتی معرفی کرد که مسؤولیت عظیم فرزند داری و حمل امانت الهی در اختیار اوست. و هم عملاً نشان می دهد که خداوند هیچ عملی را از مرد و زن از بین نمی برد، (2)، و هرکس عملی درست انجام دهد، در خور حیات طیبه است (3).

او دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بود و به عنوان اسوه و سیده نساء معرفی شد، زنی شد که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله درباره اش فرموده بود اگر علی علیه السلام نبود برای فاطمه علیها السلام کفو و همتائی نبود. و هم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله کوشید آن دید نفرت انگیز را درباره زنان از میان بردارد و دوستی زن را از اخلاق انبیاء معرفی فرماید «مِنْ اَخَلاقِ الاَنبیاء حُبُّ النّساء». (4)

- در حضور اجتماعی: کار فاطمه علیها السلام از آن بابت مهم است که نه تنها از احساس حقارتها کار را به احساس سرافرازی کشاند؛ بلکه وارد عرصه حیات سیاسی شد و در جامعه بشری به عنوان وجودی مستقل به عرض حال و بیان شرایط و مواضع پرداخت و تا آن روزگار زنان را حق حضور در جامعه و اظهار نظر نبود.

فاطمه علیها السلام آن سنت را شکست و نشان داد در مواردی که ضرورت اجتماعی ایجاب کند، با حفظ شرایط و ضوابط مذهبی می توان از خانه بیرون آمد، و حتی وارد عرصه کارزار شد، و به زخم بندی و پرستاری مجروحان پرداخت.

یا در عرصه سیاسی اگر حق فراموش شد و مردم در مسیر انحراف قرار گرفتند او وظیفه دارد از حق دفاع و مردم را به وظایف آشنا کند و یا اگر ولی امر مسلمین را از حقش دور داشتند او وظیفه دارد به دفاع از مقام ولایت بپردازد و در این کار مرد و زن ندارد و فاطمه علیها السلام این راه و رسم را بنیان نهاد و نخستین زنی است که از مقام رسالت و امامت دفاع کرده و تا سر حد مرگ به پیش رفته است.

- در احقاق حق: از تعصب شکنی های فاطمه علیها السلام اقدام او در زمینه احقاق حق است. حق عزیز است و برای احقاق آن می ارزد که آدمی تن به دشواریهائی بدهد و در پای آن تا سر حدّ جان بایستند. و این مسأله ای است که فاطمه علیها السلام در راه آن تلاش بسیار داشت.

به هنگامی که حق کسی مغصوب بماند وظیفه، ایستادگی در برابر آن است و این مسأله مرد و زن ندارد. زیرا در بینش قرآنی مردان در آنچه که مالک هستند نصیب و بهره ای دارند و زنان نیز از مکتسبات خود حق و بهره ای دارند و دفاع از حق، حتی حق مالی بر افراد واجب است و ارزش این دفاع برای احقاق حق به میزانی است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود آن کس که برای دفاع از مالش کشته شود شهید است:

«مَنْ قُتِلَ دُوْنَ مالِهِ فَهُوَ شهیدٌ». (5) .

 


(1) مراجعه شود به کتاب زن در اسلام و غرب.

(2) سوره آل عمران، آیه 195.

(3) سوره نحل، آیه 97.

(4) حدیث مکارم الاخلاق.

(5) حدیث نبوی.

خوددوستی و دگردوستی، دو کشش فطری و طبیعی هستند که آفریدگار فرزانه هستی آن دو را در نهاد انسان آفریده و هر کدام را شاخه ای از درخت تناور نیک بختی او قرار داده، که هر کدام نقش سرنوشت سازی در سعادت و سلامت فرد و جامعه دارند و درست به همین دلیل هم هر کدام باید رهبری، تربیت و در جای مناسب ارضا گردند.

تمایل به خویشتن یا خوددوستی از کشش های مشترک میان انسان و حیوان است و بسان دیگر تمایلات حیوانی، به خودی خود رشد میکند، به تدریج شکوفا می گردد و نیازی به حمایت از آن نیست، بلکه باید رهبری و تعدیل گردد. و نقش آن این است که باعث صیانت و حراست انسان و تضمین گر حقوق و شئون فرد است. او را به خود توجه می دهد تا با خردورزی و هوشمندی هر آنچه برایش مفید است، جلب و زیانها را از خود دور سازد. اما دگردوستی از کشش های عالی و ویژه انسانهاست و بسان دیگر تمایلات عالی کم فروغ است و بدون تربیت و حمایت و تدبیر سازنده، نیرومند و شکوفا نمی گردد و این رسالت پدران و مادران، آموزگاران و مربیان، رهبران راستین و روشنفکران، نویسندگان و گویندگان و رسانه های گروهی است که این کشش اوج بخش را با تدابیر شایسته و ارائه الگو رشد دهند و آن را به تدریج شکوفا و به گل و میوه بنشانند تا در پرتو شکوفایی آن، نسیم مهر و محبت، دگردوستی و مردم خواهی، آزادی و برابری، امنیت و سلامت، حق گویی و عدالت، صلح و مسالمت در جامعه جریان یابد و آفت های مرگبار خودکامگی، خودپرستی، استبداد، انحصار، سرکوب و پایمال شدن حقوق و آزادی انسانها قوس نزولی بپیماید؛ چرا که این کشش دگردوستی است که باعث مهر و محبت به دیگران می شود و با توجه دادن انسان به مردم، او را از کمند خوددوستی و خودکامگی نجات بخشیده و زندگی را مهر و صفا می بخشد.

احیای این کشش انسانی است که روح مهر را در کالبد جامعه می دمد، نسیم جان بخش دگردوستی را به جریان می اندازد، تعاون و همکاری در قلمرو حق و عدالت را تعمیق می بخشد، و مردم را بسان اعضا و اندام های یک پیکر سالم و زنده، در غم و شادی و درد و آسایش، با یکدیگر شریک می سازد.

درست از این زاویه است که در هر جامعه ای خوددوستی و شخص پرستی مورد تشویق و حمایت قرار گیرد، آن جامعه به آفت خودپرستی، خودکامگی، استبداد، خشونت، بی رحمی، پایمال ساختن حقوق و آزادی دیگران سقوط می کند و در هر تمدن و دنیایی که دگردوستی مورد تشویق و پرورش جدی قرار گیرد، درنده خویی و خودکامگی، تضعیف و انسان به آزادی و امنیت و رعایت حقوق و آزادی دیگران اوج می گیرد و رشته های صلح و دوستی تقویت می شود.

و ریحانه ارجمند پیامبر، بزرگ پرچمدار این راه و رسم و سمبل این دگردوستی و نمونه این مردم خواهی و معمار چنین جامعه و دنیایی بود؛ همان گونه که خردمندترین بانوی جهان هستی و پیشتازترین آنان در کرامت و کمال و داناترین شان در ابعاد گوناگون علمی و عقیدتی و فرهنگی، و شجاع ترین انسانها در برابر هجوم حوادث و کوشاترین آنان در بندگی خدا بود و در زندگی پر افتخار خویش، مردم دوست ترین و مردم خواه ترین بانوان گیتی نیز بود و به انسان و انسانیت بها می داد و مهر می ورزید و ارزشی فراوان قائل بود.

او به راستی دخت پیام آور رحمت و مهر و محبت بود و در دگردوستی و مردم خواهی و مهر به انسانها پرتوی از مهر خدا و نسخه ای از وجود پیامبرش بود. از وجود همو که خدا درباره اش فرمود:

«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (1) ؛

از پرتو رحمت خدا در برابر مردم نرمخو و پرمهر شدی، و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از گردت پراکنده می شدند؛ از این رو آنان را مورد عفو قرار ده و برایشان از بارگاه خدا آمرزش بخواه و در اداره امور جامعه با آنان مشورت کن.

آری، او هدیه ای آسمانی، روحی بزرگ، الهام بخشی دلسوخته، توحیدگرایی شوریده، امیدآفرینی نستوه، و نمونه صفا و صداقت و بشردوستی بود، رنج ها و دردهای مردم را حس می کرد، از مشکلاتشان آگاه بود، و خود را شریک غم و اندوه آنان می دانست.

جز به سود مردم سخن نمی گفت و جز برای تقرب به خدای آنان گام نمی سپرد و جز در راه نیکی و نجاتشان تلاش نمی کرد.

هر زیانی به مردم می رسید، برای او دردناک بود و هر آفتی که حقوق و آزادی آنان را تهدید می کرد، برای او تحمل ناپذیر، و بر هدایت و نجات همگان، سخت کوشا و بی قرار و ناآرام و خستگی ناپذیر بود.

درست گویی نسخه ای از پدرش پیامبر بود و شعله ای از آن مشعل و فروغی از آن خورشید.

یکی از دانشمندان می گوید: او بسان پدر، آموزگار و مربی والای خویش؛ رنج مردم، او را رنج می داد و درد آنان، او را دردمند می ساخت. گرفتاری مردم بر او سخت می نمود و فشار روزگار بر آنان، گویی فاطمه را می فشرد. او از گرسنگی آنان احساس گرسنگی می کرد. در فراز و نشیب ها، یار و مددکار و غمخوار زنان و دختران و همه مردم رنجدیده بود و بر مشکلات آنان حساس بود و گره گشایی می کرد و آنجا که رفع گرفتاری و مشکلات مردم در توانش نبود، برایشان از ژرفای جان دعا می کرد و از بارگاه خدا برای آنان مدد می خواست و درس مردم دوستی و مردم خواهی را در قالب دعا و نیایش به دیگران می آموخت.

پرتوی از مردم دوستی و مهر او در مورد گرسنگان، بینوایان، درماندگان، یتیمان، اسیران و احترام به همسایگان را که چگونه از همه امکانات خویش برای آنان مایه می گذارد، همه را می توان از دعای نیمه شب او به همسایگان نگریست؛

و نیز از انفاق گردن بند اهدایی دوست و دخت عموی شهیدش، حمزه، به سالمندی گرسنه و محروم؛

و نیز از انفاق پیراهن شب عروسی اش به زنی بینوا؛

و از انفاق افطار خود و فرزندانش در راه خدا که سوره «انسان» نشانگر آن است؛

و نیز از خطبه اش در برابر بیداد و فریب، و نیز سخنانش با زنان مدینه که بسان پیامبر نگران آینده جامعه بود، نگریست.

ریحانه پیامبر، دگردوستی و مردم خواهی را یکی از رازهای صعود جامعه ها و یکی از عوامل رشد و نیک بختی مردم می نگریست و خودخواهی و خوددوستی و خودپرستی را از آفت های تعالی و تکامل و از عوامل انحطاط می دانست؛ درست همان گونه که فرزندش امام کاظم علیه السلام فرمود:

«أن اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانة و عملوا الحق» (2) ؛

مردم روی زمین تا زمانی که دوستدار یکدیگر باشند و امانت ها را گرامی شمارند و بر اساس حق و عدالت رفتار کنند، در مهر و رحمت خواهند زیست.

او دگردوستی و مردم خواهی را یک وظیفه اسلامی می شمرد؛ درست همان گونه که پدر گرانمایه اش فرمود: کسی که شب را به بامداد آورد و در اندیشه اصلاح امور و تدبیر شئون جامعه و مردم نباشد، از اسلام بیگانه است.

او دگردوستی را نشانه ایمان و توحیدگرایی می دانست؛ درست همان گونه که پدر و آموزگارش فرمود:

«لیس بمؤمن من بات شبعانا و جاره طاویا»؛

کسی که خود، شب را سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، از ایمان آوردگان و ایمان داران نیست.

و به همین دلیل بود که سه روز را بدون افطار روزه می گرفت و غذای خویش را به بینوا و پدرمرده و اسیر انفاق می کرد و پرده خانه اش را به منظور تهیه پوشش و لباس برای محرومان به سوی پدر می فرستاد و دستبند فرزندانش را برای هزینه زندگی آنان.

او دگردوستی را از نشانه های مردم پرواپیشه می نگریست؛ درست همان گونه که همتا و همپروازش، امیرمؤمنان، در وصف مردم پرواپیشه میفرمود:

«نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحة» (3) ؛

از ویژگی های انسان باتقوا این است که نفس او از تدبیر او در رنج و زحمت می افتد تا مردم از سوی او در آسایش و راحتی باشند.

و بر این باور بود که در زندگی مشترک با همسر و فرزندانش در قناعت سرفرازانه می زیست تا امکان انفاق و رسیدگی به محرومان را برای علی علیه السلام فراهم آورد.

او دگردوستی را یک رسالت انسانی وصف می کرد؛ درست بسان پدرش پیامبر که می فرمود:

«من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»؛

اگر کسی بشنود که ستمدیده ای از هر دین و آیین، مسلمانان را به یاری می طلبد و ندای او را پاسخ ندهد، مسلمان نیست.

او با بیان و عملکردش به همگان از جمله فرزندانش درس نوع پروری و انسان دوستی و مردم خواهی می داد.

چه بسیار که خود گرسنه می ماند و دیگران را سیر می کرد، خود لباس ساده می پوشید و پیراهن عروسی اش را به بینوا می داد، خود به پروا و ایمان و اخلاص و ارزشها و زیبایی های فناناپذیر و ماندگار پای می فشرد و زینت و زیور و گردنبندش را در راه خدا هزینه می کرد.

خود قناعت سرفرازانه می نمود و بخشی از هزینه زندگی خود و فرزندانش را به محرومان هدیه می کرد.

او دیگران را به ایثار و مردم خواهی تشویق می نمود و هماره، خواهان آسایش و نجات و نیک بختی دیگران بود و در راه خشنودی خدا، مردم را بر خود مقدم می داشت؛ حتی در دعا و طلب خیر برای آنان.

در این مورد دومین امام نور آورده است که: مام گرانمایه ام فاطمه را در یکی از عبادت ها و راز و نیازهای شبانه اش دیدم که پس از نماز و نیایش، به زنان و مردان توحیدگرا و باایمان با نام و نشانشان دعا می کند و برای آنان از خدا خیر و سعادت و حسن عاقبت و دیگر نعمت های خدا را می طلبد، اما نیک گوش کردم، دیدم گویی تنها در اندیشه دیگران است و از بارگاه خدا برای آنان نعمتهای دنیا و آخرت را می خواهد و برای خود گویی چیزی نمی خواهد. به آن حضرت نزدیک شدم و گفتم: مادر جان! چرا همان گونه که برای دیگران دعا می کنی، در حق خود دعا نمی کنی و چرا آنچه را برای دیگران می خواهی، نخست برای خویشتن نمی خواهی؟

«فقلت لها: یا اماه! لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟»

او با بیانی الهام بخش و درس آموز فرمود: گرامی فرزندم! حسن جانم! در مسایل مادی و ارزشهای دنیوی، نخست باید به فکر رفاه و آسایش همسایگان و همنوعان بود و آنگاه به فکر خویشتن.

«فقالت: یا بنی الجار ثم الدار» (4) .

و بدین سان ریحانه بشردوست پیامبر درس دگردوستی و مردم خواهی و رسیدگی به حال و روز توده های محروم جامعه را به عصرها و نسل ها آموخت.

 


(1) سوره آل عمران، آیه 159.

(2) مجموعه ورام، ج 1، ص 12.

(3) نهج البلاغه، خ 194.

(4) بحارالانوار، ج 43، ص 81.

ریحانه پرشکوه پیامبر، در زندگی انسان ساز و درس آموز و الهام بخش خویش، تجسم حیا و وقار و متانت خداپسندانه؛ این ویژگی اخلاقی و انسانی، این نشان کمال و معنویت، این علامت خردمندی و خردورزی، این سرمایه سعادت و نیک بختی، این کرامت و شرافت، و این خلق و خوی ماندگار، جاودانه پرجاذبه و خدایی بود.

آن حضرت در زندگی الهام بخشش، از آفریدگارش حیا و پروا می کرد که در بندگی و عبادت، اخلاص و امانت، نماز و نیایش، خداپرستی و مردم خواهی، پروا و تقوا، عدالت و حق طلبی، عفاف و اخلاق، وقار و متانت، آراستگی به ارزشها و پیراستگی از نقاط منفی، دقت در واجبات و رعایت مستحبات و مقررات اجتماعی و تخلق به اخلاق الهی، در اوج قرار نگیرد.

او از پدرش پیامبر احساس شرمساری می کرد که دختر او باشد اما در همه میدانهای افتخار و معنویت، پیشتازترین نباشد و با عملکرد شفاف و پرجاذبه و روشن و نورافشانش، به صورت سند صداقت دعوت، درستی رسالت، کارایی دین و دفتر و نمونه تمام عیار پرورش یافته راه و رسم قرآن و پیامبر تجلی نکند.

او در زندگی مشترک با امیر والایی ها نمی پسندید و پروا می کرد و خجالت می کشید که چیزی فراتر از امکانات اقتصادی آن حضرت از او بخواهد.

او از افکار عمومی و تاریخ و نسل های آینده احساس مسئولیت می نمود و خجالت می کشید که مسئولیت اجتماعی خویش را واگذارد و بر ضد ستم و بیداد و خودکامگی و قانون شکنی، خروش بر ندارد و روشنگری نکند و اجازه دهد تا آفت تاریک اندیشی، جمود، خشونت، سرکوب، اختناق، حق کشی، ناامنی، آفت مرگبار انحصار و میکرب قتال استبداد، بی سر و صدا، همه جا را جولانگاه خویش سازد و در پیکر جامعه، لانه کند و بر خرمن هستی آنان بتازد.

خودش به همتا و همپرواز زندگی اش فرمود:

«یا اباالحسن إنی لأستحیی من الهی أن اکلفک بما لا تقدر علیه» (11)

ریحانه سرفراز و سربلند پیامبر، در اوج پروا و حیا و وقار بود و تجسم آراستگی به این ویژگی انسانی و این خلق و خوی الهی و خردمندانه. اما از خجالتهای نابجا، کم رویی های ناپسند، انزوا و گسستن و بریدن از مردم، بیگانگی از سیر تاریخ و روند جامعه خویش سخت بیگانه بود؛ چرا که در نگرش آن بانوی متفکر، آن حیا و پروا و احساس شرم و آراستگی به آزرمی- که انسان را از قانون شکنی و گناه و بیداد باز دارد و ضامن رعایت مقررات و حقوق و آزادی و حرمت دیگران گردد- پسندیده و زیبنده است و در خور شأن انسانهای آزاده و خداجو و حق پو؛ نه کم رویی ها و خجالت های بی مورد و ناپسند.

از دیدگاه فاطمه، اینها از خصلت های نکوهیده می باشد و از ضعف نفس، عدم احساس کرامت و شخصیت و از عقده حقارت سرچشمه می گیرد؛ که ممکن است بر اثر تربیت نادرست، عیوب طبیعی، تزلزل خانوادگی و از انواع ناهنجاری های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، گریبانگیر انسان گردد و راه رشد و تعالی را بر او ببندد.

در فرهنگ آزاده پرور فاطمه و خاندان سرفراز او، این گونه کم روییها و خجالتها و این گونه انزواها و یا پرواهای گریز، نوعی بیماری و نشان عدم سلامت روانی است و از این گونه خجالت ها و گوشه گیری ها و مردم گریزیها، در روایات به «حیا»ی بی خردانه و احمقانه تعبیر گردیده و سخت مورد نکوهش قرار گرفته است. پیامبر گرامی در این مورد فرمود:

«الحیاء حیائان: حیاء عقل و حیاء حمق» (12) ؛ حیاء بر دو قسم است: حیای خردمندانه و حیای احمقانه و بی خردانه.

ریحانه ارجمند پیامبر به دلیل ریشه و تبار پرافتخار، تربیت آسمانی و الهی،آموزگاران شایسته و بی نظیر، خاندان سرفراز و بی بدیل، شکوه و زیبایی وصف ناپذیر سیما و سیرت، معنویت و عظمت سیرت و استحکام و استواری خانوادگی و محیط مساعد آن و دیگر عوامل شایسته و شخصیت ساز شناخته شده و ناشناخته، در اوجی از قوت قلب و علو روح و غنای نفس و خرد و هوشمندی سرشار و آراستگی و برازندگی و کمال و جمالی قرار داشت که در کران تا کران وجودش، جایی برای احساس ضعف و حقارت نفس و یا کم رویی و حیای نکوهیده و منفی و یا پرده نشینی و انزواگزینی و گریز از جامعه و وانهادن مسئولیت های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و انسانی یافت نمی شد.

از این رو، آن افتخار جهان انسانیت را این گونه می نگریم که:

با تخلق به اخلاق الهی، از بیان حق و حقیقت و روشنگری و خیرخواهی و دلسوزی و خروش و فریاد بجا از حق کشی و بیداد، نه می هراسد و نه احساس شرم می کند بلکه با همه سانسور و اختناق و جوسازی حکومت نیز ندای حق طلبی خویش را در گستره تاریخ طنین افکن می سازد.

چرا که او بر این باور است که:

«والله لا یستحیی من الحق» (13) ؛

خدا از بیان حقیقت، حیا و پروا نمی کند.

از این رو بندگان راستین او نیز نباید از بیان حق و فریاد از ستم و حق کشی، احساس خجالت و کم رویی کنند بلکه باید از گفتار باطل و بیهوده و ظالمانه و ناروا پروا دارند.

در زندگی درس آموز و شکوه بارش، هرگز از تلاش و روشنگری و پیکار با آفت جهل و خرافات و ستم و مظاهر انحطاط باز نمی ایستد و در راه انجام وظیفه و ادای رسالت انسانی خویش از سرزنش بی خردان و ناآگاهان و سمپاشی شیطان استبداد و ارتجاع، نه دستخوش کم رویی و خجالت و احساس شرم می گردد و نه دچار ترس و دلهره؛ چرا که او پیشوای راستینی است که در راه حق از سرزنش و نکوهش نکوهشگران نمی ترسد؛ تا آنجایی که در این راه به همراه همتای گرانقدرش در خانه تک تک سران مهاجر و انصار می رود و آنان را به رویارویی با ستم فرامی خواند.

«یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم» (14)

و با آنان گفتگو و مناظره می کند و روشنگری می نماید و دین خود را بهتر از هر پیشوای انسان دوست و نگران سرنوشت جامعه اش ادا می کند.

او هرگز از بهره وری علمی و معنوی از وحی و رسالت و امامت راستین و فرشتگان بارگاه خدا و حتی تجربه زندگی برخی شاگردان و دوستانش کوتاهی نمی کند و دستخوش حیا و کم رویی و خجالت نابجا نمی گردد؛ چرا که بسان همتا و همسنگر زندگی اش بر این باور است و این درس را می دهد که: هیچ انسان توحیدگرا و سعادتخواهی نباید از فرا گرفتن دانش و تجربه و یا آموختن و پرسیدن چیزی که نمی داند، احساس شرم کند.

«و لا یستحیی احد اذا لم یعلم الشی ء ان یتعلمه» (15)

و این درس رشد و تعالی را به رهروان راه خویش می داد که: هیچ کس هنگامی که از او چیزی می پرسند و می خواهند و او آن را نمی داند، نباید از این که به ندانستن خویش اعتراف کند و بگوید: «نمی دانم!»، دستخوش کم رویی و خجالت گردد؛ چرا که چنین صراحت صادقانه و شهامتمندانه ای، از قوت قلب و سلامت نفس و توسعه شخصیت خبر می دهد و نه از ضعف آن.

«و لا یستحیی احد منکم اذا سئل عما لا یعلم ان یقول لا اعلم» (16)

با این بیان، سیره و روش ریحانه پیامبر، باید الهام بخش زنان و دختران کمال جو و روشنفکر و آزاده عصرها و نسل ها قرار گیرد تا بدین وسیله، هم خویشتن را به گوهر عفاف و پاکی و دانش و بینش ژرف و پروا و صداقت و شهامت و دیگر ارزشهای انسانی آراسته سازند و خود را در عرصه های گوناگون زندگی به عنوان یک انسان آراسته مطرح کنند و به پشتوانه معنویت و دانش و کارایی و ایفای نقش های حساس در مدیریت و فرهنگ و دیگر ابعاد، جایگاه و موقعیت و حقوق و آزادی خویش را بخواهند و با ستم تاریخی در مورد خویش به پیکار برخیزند و هم بکوشند تا به کم رویی ها و خجالت های منفی و حیای نکوهیده و بازدارنده و تباهی های آن گرفتار نگردند؛ باید سخت به هوش باشند تا هم به بهانه عفاف و خجالت و پوشش و قداست زن، به عضوی بریده و گسسته و بیگانه از جامعه و دنیای خویش و عاطل و باطل و پادو و ابزار جمود و تعصب و مروج تاریک اندیشی و اسارت تبدیل نشوند و هم با وانهادن عفاف و حیا و پروای واقعی که باعث سلامت نفس و قوت قلب و پیروزی و سرافرازی و پاکی و پیشتازی انسان می گردد، از دگر سو از آنان عروسک نسازند و بدانند که عروسک، عروسک است؛ خواه به بهانه روشنفکری و مدپرستی و نوجویی دروغین و خواه به بهانه دروغین حیا و عفاف و نجابت و پرده نشینی و انزواگری.

آری، سیره و سبک ریحانه پیامبر، نه کم رویی و خجالت بیجا و انزوا و گوشه گیری و پرده نشینی و پرده گزینی و ضعف و ناتوانی از رویارویی با مشکلات بود و نه پروای گریز و تقوای منفی؛ نه وانهادن مسئولیت های اجتماعی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، هنری فکری و رهبری مترقی جامعه بود و نه رها ساختن مدیریت خانه و آموزش و پرورش نسل نوخاسته و اداره شایسته و بایسته و عادلانه و آزادمنشانه این جامعه کوچک، اما مهم و سرنوشت ساز.

آن حضرت در قلب جامعه حضور داشت و در پیشاپیش روند تاریخ و رویدادها، همان گونه که محور کانون خانه و مدار خانواده بود.

آن پیشوای والایی ها در اوج آراستگی به پروا و حیای واقعی و در اوج رعایت مقررات و حقوق و حرمت انسان ها و تلاش در تأمین و تحقق و گسترش و توسعه حقوق بشر، از ترس و کم رویی و حیای منفی و نکوهیده و گریز از رسالت اجتماعی و سیاسی و رهبری و انسانی، پاک و پیراسته بود و بر خلاف پندار بسیاری از مدعیان دوستی و پیروی از آن انسان نمونه، که او را بریده و گسسته و بیگانه از درد و رنج مردم و روند جامعه و مسئولیت های سیاسی و اجتماعی و رهبری خویش، به صورت منزوی و در صندوقخانه و در پرده گزینی می پندارند و با کج اندیشی، همه جاذبه های علمی، فرهنگی، هنری، معنوی، اجتماعی، سیاسی و مردمی او را از زندگی الهام بخش و پرافتخارش نفی نموده و با نادیده انگاشتن ناآگاهانه و تعصب آمیز و موهوم راز ماندگاری و محبوبیت و جاودانگی اش، از آن سیمای پرفروغ و زیبا و پرمعنویت، چهره و الگویی بی رنگ و منفی ارائه می کنند، آن نمونه شایستگی ها و یگانه والایی ها و رادی ها چنین نبود؛ بلکه سبک و سیره ای مترقی، انسانی، ماندگار، زنده، پرنشاط و الهام بخش داشت و همین شیوه و روش پرجاذبه نیز راز محبوبیت و رمز جاودانگی آن حضرت است.

با این بیان، چگونه می توان به نام او و به بهانه پیروی از راه و رسم انسانی و مترقی و آزادمنشانه او، زن را از حقوق طبیعی و انسانی و اجتماعی خویش محروم کرد و با بازی با واژه ها و مفاهیم مقدس و در ستار مذهب، در عمل او را به انسان درجه دوم و یا سوم تبدیل ساخت؟

درست است که برابر بیانی که از آن حضرت آورده اند، نزدیک ترین حالت زن به خدا، هنگامی است که آموزگار و مربی آگاه و باکفایت خانه اش باشد و نسل شایسته بپرورد؛ و یا برابر بیانی دیگر از او، بهترین چیز برای زنان، آن است که با مردان بیگانه نشست و برخاست خصوصی نداشته باشند و آنان را نبینند و آنان نیز اینان را.

و درست است که آن حضرت خود را از مردان بیگانه می پوشانید؛ اما کسانی که با نگرش سطحی به این چند روایت و عدم دریافت صحیح پیام آنها و با قشری گری و جمود و تعصب بی جا و شیوه عقب مانده و خشونت بار و بیمارگونه، یا سلطه جویانه در دنیای اسلام در این اندیشه اند که زن، یا نیمی از پیکر جامعه را به انزوا کشند و اگر بتوانند کوچه ها و خیابان ها و شهرهای آنان را نیز جدا سازند و پیاده شدن اسلام را در گرو این کار می پندارند، نه در گرو رعایت حقوق بشر، به رسمیت شناختن حق حاکمیت مردم بر سر نوشت خویش، جابه جایی خردمندانه و متمدنانه و مسالمت آمیز قدرت با انتخاب آزاد، بها دادن به رأی و نظر و حقوق شهروندان، تحقق دمکراسی و مردم سالاری، حاکمیت عدل و داد، برابری قدرتمند و ناتوان در مقابل قانون، آزادی بیان و قلم، وجود نظارت ملی با مطبوعات آزاد و مستقل و متنوع، آزادی احزاب و اجتماعات، آزادی انتقاد و چون و چرا، رعایت امانتداری از سوی صاحبان قدرت و امکانات،

پاسخ گو بودن در برابر وعده ها و گفتار و عملکرد و...

آیا اینان به راستی به سبک و سیره ریحانه پیامبر و عملکرد الهام بخش او در زندگی اندیشیده اند؟

آیا به یاد دارند که سبک و سیره آن حضرت این گونه بود:

به یاد دارند که ریحانه پیامبر از مکه تا مدینه و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت پدر گرانقدر و آزادی بخش خویش، هماره در اوج پروا و حیا و عفاف و معنویت، دوشادوش او و همسنگر و همراز و رهرو راستین او و در قلب جامعه بود و برای تحقق عدالت و آزادی، با اهریمن جهل و خرافه و شرک و استبداد و انحصار و سرکوب و اختناق و سانسور در مبارزه بود؟!

آیا می دانند که آن بانوی الهام بخش از آغاز زندگی مشترک با امیر والایی ها مشاور و معاون و همتا و همپرواز و همسنگر او در زندگی بود و در عرصه های گوناگون و سرنوشت ساز به راستی حضور داشت نه ابزاری؟!

آیا به یاد دارند که آن حضرت در میدان آموزش و روشنگری و در عرصه تلاش و کوشش، مدیریت و تربیت نسل، سیاست و اجتماع، و هنر و ادب، به راستی پیشتاز و پیشاهنگ بود و نه نمایشی و تشریفاتی و برای بستن دهان ها؟!

اگر به راستی فاطمه بریده و گسسته از جامعه و مردم و دنیای اطراف خویش بود، آن خطابه حماسه سازش در مسجد پیامبر و در برابر قداره بندان خلافت چه مفهومی دارد؟!

آن رفتن به در خانه های انصار و مناظره اندیشاننده با آنان یعنی چه؟!

حضور در مسجد و مناظره های روشنگر و شجاعانه با ابوبکر یعنی چه؟!

گفتگوهای متعدد با عمر و باران دلیل و برهان بر حقانیت موضع خویش یعنی چه؟!

عیادت رهبر نظام سقیفه و وزیرش با او چرا؟!

عیادت سلمان، ابوذر و جابر از او چه پیامی دارد؟!

عیادت انبوه نمازگزاران از آن حضرت یعنی چه؟!

روشنگری آن حضرت به «محمود بن لبید» در مورد حقانیت موضع خویش و امامت امیرمؤمنان یعنی چه؟!

اگر منظور آن حضرت جدا ساختن شهر زنان و مردان از هم بود و نه پاکی و عفاف اخلاقی و انسانی و رعایت متمدنانه مرز مقررات، پس نشست و برخاست فاطمه با مردان شایسته کردار و پرواپیشه ای چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، جابر، بلال، ابن مسعود و مشورت با آنان در امور گوناگون؛ یا تشرف آنان به محضر پرمعنویت فاطمه برای فراگرفتن دانش و بینش و اخلاق و ایمان و پروا و معنویت؛ یا دعوت از این چهره ها و این گونه شخصیت های درست کردار و امانت پیشه و مؤثر و توحیدگرا به وسیله امیرمؤمنان برای گفت گو با حضور جدی فاطمه؛ یا گسیل آنان به خانه فاطمه از سوی پیامبر برای رساندن پیام یا آوردن چیزی یا تقدیم امانتی به شخص آن حضرت چرا؟!

مگر نه این است که به پندار این دریافت بسته و سنگ واره ای از اسلام و سیره ریحانه پیامبر، او بانویی است که نه مردی او را دیده است و نه او مردی را؟

آیا به پندار این جریان، این چهره های بزرگ و برجسته، فرشته اند که ریحانه پیامبر برابر مقررات و موازین انسانی و سبک و سیره خردمندانه و عفاف و پوشش بایسته و خداپسندانه و منطقی خویش با آنان گفت گو می کرد یا این که اینها بیگانه نبودند و همگی برادر و پدر و فرزند او بودند؟

آیا این انبوه روایات، ساختگی و بی اساس است یا پیام و مفهوم آن دو روایت، به آن گونه نیست که گروهی می پندارند و دانسته و یا ندانسته، روی غرض ها و هواها و منافع گروهی و فردی و خطی و یا مرض و غرض آن گونه تفسیر می کنند و آن گاه در عمل دچار بن بست و ضد و نقیض می گردند و در عمل از همان چیزی که به ظاهر هشدار می دهند و دیگران را به استفاده ابزاری از حضور زن در جامعه متهم می کنند، خود به شدت بدان آلوده می گردند؟

چرا که استفاده ابزاری از زن و جاذبه جنسی او، هم برای پیشبرد اهداف تبلیغاتی و اقتصادی و اجتماعی و... ناجوانمردانه و شیوه ای پلید است و چه برای پیشبرد هدف های سیاسی و حتی مذهبی؛ که شاید این یکی زشت تر و ناجوانمردانه تر هم باشد!

و یا این که می توان همان دو روایت را نیز در کنار این انبوه روایات قرار داد و از همه آنها تفسیر و برداشتی انسان گرایانه و خردمندانه و مترقی ارائه کرد؟ کدام یک؟

البته دیدگاه سوم درست به نظر می رسد؛ چرا که روح و جان پیام آیات و روایات حجاب و عفاف و حیا و وقار، گسسستن و بریدن و منزوی ساختن زن از جامعه و بیگانه ساختن او از رشد و روند و توسعه و شکوفایی آن نیست؛ همچنان که نباید آن را بهانه پایمال ساختن حقوق، آزادی، استقلال، برابری انسانی، کرامت و پیشرفت او ساخت و با دستاویز ساختن آن، به ساختن شهر زنان پرداخت...؛ بلکه روح و جان پیام این مفاهیم زنده و زیبا و دلپذیر این است که:

زن مترقی و شایسته باید در اندیشه و باور و گستره دل، در اوج عفاف و پاکی و پروا و معنویت باشد.

باید در گفتار و حرکات و سکنات و اشارات و نشست و برخاست، آراسته به وقار و متانت و حیا و پروا و آگاهی باشد.

باید با پوشش انسانی و منطقی و برابر با مقررات خردپسند دینی ظاهر گردد.

باید از نشست و برخاست خصوصی با مردان بیگانه اجتناب کند.

باید از رویارویی با مردنمایان زشت کردار و پلید، در همه جا دوری جوید؛ به گونه ای که اگر ممکن باشد، نه او آنان را ببیند و نه آن دیوسیرتان، قامت و چهره او را حتی از روی پوشش بنگرند.

اما گفتگو و مشاوره، نشست و برخاست و فراگیری و آموزش، برخورد و رویارویی انسانی و عادی و خردمندانه زن در جامعه با مردان درست اندیش و یا عادی، با رعایت مقررات خردورزانه و خداپسندانه، نه تنها ناپسند نیست که این کار و این سبک و سیره در حقیقت به دوش کشیدن قهرمانانه و دلیرانه بار مسئولیت اجتماعی و رسالت انسانی است و وانهادن آن، نه بر مرد رواست و نه بر زن.

بر این باور، زن آگاه و روشنفکر و باشخصیت باید از سبک و سیره ریحانه اندیشمند و آزاده پیامبر درس استقلال اندیشه، عقیده، روش و خط مشی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی و دینی و عبادی و اخلاقی و انسانی بگیرد؛ نه بازیچه زور و زورمداران و نه زر و زرداران گردد و نه بازیچه تزویر و عوام فریبی و مقدس بازی و عوام زادگی و عوام زدگی و نه عناصر لذت جو و ولنگار؛ بلکه با الهام از آن سمبل والایی ها به وقار و حیا و آگاهی و ژرفنگری و خردمندی و خردورزی و نواندیشی و پروا و پاکی آراسته گردد و توانمندانه در جامعه حضور یابد و نه تنها حقوق و کرامت و آزادی و امنیت و حق دفاع و استقلال و عزت و سربلندی را برای خویش- که فراتر از نیمی از جامعه را می سازد- بخواهد و به چیزی جز آن حقوق انسانی رضایت ندهد، بلکه برای برادران و فرزندان جامعه خویش نیز اینها را بخواهد و نیک بداند که هر دعوت و پیام و سیستم و روشی در گفتار و کردار به راستی طرفدار روح دین یا هدفهای والای آن که عدالت و آزادی و حق حاکمیت بر سرنوشت و توسعه و بهروزی و بهزیستی و رفاه و صلح و دوستی و مردم خواهی و بشردوستی و خردمندی و خردورزی و دموکراسی و حقوق بشر می باشد و از خشونت و جمود و تعصب و انحصار و سرکوب و گردن زدن و زبان بریدن و داغ و درفش و بازیچه ساختن حقوق، کرامت و باورهای مقدس مردم به راستی به دور است، از آن اندیشه و دعوت و دریافت از دین، سخت جانبداری کند و به آن رأی دهد و به سوی آن راه گشاید.

آری، در این صورت است که زن مسلمان و مترقی می تواند مباهات کند که از سبک و سیره ریحانه پیامبر الهام گرفته و از آن قهرمان راستین عدالت خواهی و حق طلبی و بزرگ پرچمدار مفاهیم هماره زنده و آن سمبل مقاومت و اعتراض در برابر ددمنشی و دجالگری و بیداد درس آموخته است؛ چرا که سبک و سیره ریحانه پیامبر میزان و ملاک حضور زن و نقش سازنده آن در ساختار جامعه است.

 


(11) بحارالانوار، ج 15، ص 197.

(12) سوره احزاب، آیه 53.

(13) سوره احزاب، آیه 53.

(14) سوره مائده، آیه 54.

(15) نهج البلاغه، قصار 82.

(16) نهج البلاغه، قصار 82.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم