بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

از آنجا که در فدک سخن از عصمت زهرا علیها السلام و بی حرمتی نسبت به حق فاطمه علیها السلام و معرفی دشمنان و معاندین خاتون کبریاست، شیعه در طول تاریخ از کنار این مسئله به آسانی نگذشته است. مگر شیعه غیر از زهرا علیها السلام و خاندان او چه دارد؟ از این دری که چندی پیش سوخته و امروز فدکش غصب شده کجا برود؟ آیا دین شیعه اجازه می دهد زهرای آزرده خاطر و مجروح بدن را با محسن شهید ش تنها بگذارد؟ آیا ولایت شیعه اجازه می دهد علی علیه السلام را در این همه مصیبت به حال خود رها کند؟ آیا مسئله ای از این لازم تر هست که سراغ آن برود؟

از اینجاست که شیعه فاطمه علیها السلام برای همیشه تاریخ مسئله فدک را زنده نگه می دارد و این را وظیفه خود می داند. اگر مسئله فدک امروز در حضور شیعه اتفاق می افتاد، آنان به استناد مقام عصمت کبری، به طور قطع و بدون توجه به هر سخن و دلیلی، کلام آن حضرت را بر روی چشم می گذاردند و بدان یقین داشتند و در مقابل امضا ی پروردگار هر سخنی را یاوه می دانستند.

آنچه به عنوان مسئله فدک مطرح است نه بر سر بخشوده پیامبر صلی الله علیه و آله است و نه ارث. گفتگو بر سر آنست که وقتی کلا می و عملی از معصوم صادر شود حجت تمام عیار است و کسی حق اعتراض بر او ندارد. اشکال بر سر بی توجهی و کوتاهی مردم در مقابل عصمت کبری است و دفاع شیعه از حریم چنین مقام والایی است.

اینک ماییم که بعنوان طرفداران فدک باید بدانیم فاطمه علیهاالسلام در خطابه اش چه فرموده، و در قبال غاصبین فدک چه عکس العمل هایی داشته، و نیز دشمنان او چه برخوردهایی داشته اند. اینجاست که به خوبی صف فاطمه علیها السلام را خواهیم شناخت و با تمسّک به عنایت او در روز قیامت در پیشگاهش سرافکنده نخواهیم بود.

ترسیم خلاصه ای از خطابه حضرت زهرا علیها السلام و آنچه همراه و بعد از آن اتفاق افتاده بعنوان یک مجموعه واحد می تواند آمادگی قبلی برای مطالعه دقیق متن آن را فراهم آورد و بخاطر سپردن اجمالی از واقعه تأثیر بسزایی از تحلیل و فهم آن خواهد داشت. در این بخش ضمن تلخیص مطالب، یک دوره کامل از خطابه حضرت زهرا علیها السلام و ماجراهای مقارن آن در 25 قسمت تقدیم شده است.

حمد و ثنا و توحید: ابتدا حمد و ثنایی بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جاری فرمودند که در حال مصیبت حضرت حاکی از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حی متعال و اسراری از خلقت ما سوی اللَّه و علت تکلیف انسانها را بیان کردند.

ترسیمی از رسالت محمدی: در مرحله بعد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح نمودند و ضمن بیان حال جهل و بت پرستی مردم هنگام بعثت حضرت، و حکمت بزرگی که در رسالت آن حضرت بود، و اقدام مهمی که بدست آن حضرت صورت گرفت، ترسیم کاملی از شخصیت آن حضرت نشان دادند، تا آنجا که مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.

وظیفه مهم مسلمانان: بعنوان مقدمه ای بر مطلب اصلی، ابتدا خطاب به مسلمانان یادآور شدند که بعنوان اولین مسلمانان حاملان پیام نبوت در سایه امامت به امتها و نسلهای آینده اند.

قرآن و عترت: یادآور شدند که ما اهل بیت یادگاری از پیامبریم که در میان شما به ودیعه گذارده شده ایم. همچنین مطالب مفصلی در توصیف قرآن و معارف آن ذکر نمودند و برای شناخت کامل قرآن اشاره کردند که کتاب خداوند نزد ما و با ما است.

اسرار احکام الهی و معرفی وسیله در بارگاه خداوند: بعد از آن به عنوان مقام عصمت کبری، اسراری از احکام فردی و اجتماعی اسلام را مطرح کردند و سفارش به تقوی نمودند. با بیان این مطالب گویا می خواستند بگویند اگر دستورات الهی آن اثرات و نتایج را نداشته باشد نتیجه حقیقی از آن گرفته نشده است. در نهایت این قسمت از سخن تصریح کردند که اهل آسمان و زمین وسیله و واسطه ای برای اتصال با درگاه خداوندی می جویند، و آن وسیله ما اهل بیت هستیم. ما خالصان بارگاه الهی و محل قدس او و وارثان انبیاء علیهم السلام هستیم.

معرفی خود: برای ورود به مطلب اصلی ابتدا خود را معرفی نموده فرمودند:

«ای مردم! بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد است و افتخار پدری پیامبر را احدی جز من ندارد و با توجه به این معرفی، گوش خود را باز کنید و ببینید چه می گویم». با در نظر گرفتن اینکه همه مخاطبان، حضرت را می شناختند این کلام بدان معنی بود که ای مردم طوری رفتار می کنید که گویا مرا نمی شناسید. از خواب غفلت بیدار شوید که من همان فاطمه ام که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره من آن سفارشات را می فرمود.

سپس زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور شدند که چگونه پرده های ظلمت و جهل را یکی پس از دیگری کنار زد و صبح روشن اسلام را جلوه گر ساخت، و سابقه مردم را قبل از اسلام متذکر شدند و اینکه از چه شرایط جهل و فقری به چه حالی رسیده اند.

زحمات امیرالمؤمنین علیه السلام در تبلیغ اسلام: مسیر طبیعی سخن در اینجا منعطف به زحمات طاقت فرسای امیرالمؤمنین علیه السلام در ابلاغ و حفظ رسالت محمدی شد و دلسوزی حقیقی آن حضرت و فداکاری تمام عیار او برای دین خدا در زمانی که مردم در چنان افکاری نبودند مطرح شد و حضرت به ذکر اصول مطالب اکتفا کردند.

عقب گرد مردم به کمک منافقین و شیطان: برای آنکه حضرت مطلب اصلی را شروع کنند عقب گرد سریع مردم در فاصله چند روز از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح کردند، و با بیان فصیح و بکار بردن کنایات بلیغ تر از تصریح، ضمایر و ظواهر مردم را به احسن وجه بیان کردند. ابتدا ریشه اصلی را که نفاق و دوروئی و اسلام زبانی در اکثر مردم بود مطرح کردند، و سپس کمک آن را که شیطان و فرصت طلبی او از آمادگی روحی مردم است بیان کردند.

سقوط در فتنه به بهانه های واهی: سپس حضرت زهرا علیها السلام تعجب خود را از چنین سرعتی در ارتداد و پشت پا زدن به دین که هنوز پیامبرشان دفن نشده بود، و نیز از آوردن بهانه های بی جا برای عمل خود که جلوگیری از فتنه بود اعلام کردند و فرمودند: شما به بهانه فرار از فتنه این اقدامات را انجام دادید در حالی که خود این کارها ایجاد فتنه بود.

عجیب تر از آن را چنین بیان کردند که نه تنها دین خدا را کنار گذاردید و قرآن و دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله را نادیده گرفتید، بلکه بدست خود عمداً آتش بپا کردید و سعی در خاموش کردن نور خدا نمودید و ما را وادار به صبر کردید، همچون کسی که بر بریدن چاقو و فرو رفتن نیزه در بدنش صبر کند»!

توبیخ غاصبین فدک: اکنون وقت آن بود که مسئله فدک مطرح شود. از آنجا که خطابه حضرت زهرا علیها السلام در حالی ایراد می شد که حضرت هرگونه اقدام ممکن را در باز پس گرفتن فدک به انجام رسانیده بودند و غاصبین هیچ گونه عکس العمل مثبتی نشان نداده بودند و تمام سخن بر سر ارث بودن فدک و عدم ارث انبیا متمرکز شده بود، لذا حضرت بدون مطرح کردن اعطایی بودن فدک و سایر مراحل ملکیت خود نسبت به آن از قبیل شهود و عصمت خود و غیره، فقط مسئله ارث را مطرح کردند و چند ضربه اعتقادی قوی به سکوت مردم و عمل غاصبین وارد کردند و چنین فرمودند:

«آیا با این کار در پی احکام زمان جاهلیت و کنار گذاردن رسمی اسلام هستید؟! ای مسلمانان! آیا باید ارث پدرم از من گرفته شود؟ ای پسر ابوقحافه! آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من نبرم؟ این افترا است و جرأت بر پروردگار و عهد شکنی با پیامبر و کنار گذاردن قرآن است».

استدلالهای قرآنی درباره فدک: حضرت استدلال بر مسئله ارث را بصورت تمام عیار با استناد به قرآن و خواندن آیات ارث در حضور مهاجر وانصار چنین بیان فرمودند: «خداوند درباره انبیاء در قرآن ارث را مطرح کرده است و آیات ارث درباره عموم مردم نیز در قرآن صریح است. به چه دلیل من که فاطمه دختر پیامبرتان هستم باید از این اصول کلی قرآن درباره ارث مستثنی باشم؟ آیا نسبت من و پدرم را انکار می کنید؟! یا آیات قرآن مخصوص شماست و درباره پیامبر جاری نیست؟! یا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشته ایم و لذا نمی توانیم از یکدیگر ارث ببریم؟! یا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدر من و پسر عمویم علی علیه السلام می دانید؟! اکنون که حق را نادیده می گیرید، سخن ما بماند تا روز قیامت خداوند بین ما حکم کند و پیامبر صلی الله علیه و آله به مخاصمه شما برخیزد».

شکایت به پیامبر صلی الله علیه و آله: در اینجا حضرت خطاب خود را متوجه قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله نمودند، و اشعاری خواندند که متضمن شکایت و تعجب از اقدامات مردمی بود که چشم پیامبرشان را دور دیده اند و آنچه در حضور او نمی کردند بدون پروا انجام می دهند. حضرت در این کلمات از حضور در چنان وضعی آرزوی مرگ کردند.

نصرت طلبی از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نمودند و با ذکر سوابق یاری آنان نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله تعجب شدید خود را از بی تفاوتی آنان درباره دختر پیامبرشان با آن سفارشات حضرت اظهار کردند و فرمودند: «چه زود این بی توجهی ظاهر شد و این در حالی است که به راحتی می توانید از من دفاع کنید و قدرت آن را هم دارید. آیا رحلت پیامبر را مهم تلقی نمی کنید؟ مصیبت بزرگ آن است که با رفتن او حرمتش شکسته شود».

خطاب به انصار و توبیخ آنان: سپس مسئله ارث را بار دیگر با انصار مطرح کردند و با کلمه تشجیع فرمودند:

«ایهاً بنی قیله! آیا شما ببینید و بشنوید و ارث مرا ببرند؟ حتی نزد شما آمدم و یاری خواستم باز هم جواب ندادید؟ شما سوابق عالی در دفاع از ما داشتید و دستورات ما را به خوبی عمل می کردید. چطور شده که یکباره روی ترس نشان داده اید»؟

در اینجا حضرت ضمن توبیخ آنان به خاطر سکوت در مقابل غاصبین فرمودند: «با سردمداران کفر به جنگ برخیزید که اینان ایمان ندارند، شاید از این طریق از کار خود دست بردارند. چرا با کسانی که پیمان خود را شکسته اند جنگ نمی کنید»؟

کوتاهی عمدی مردم: حضرت برای آن که اتمام حجت کامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند:

یکی این که: «پیداست شما دین را کنار گذاشته اید و آن کسی که مقدم بود دور کرده اید. بدانید که اگر شما و همه مردم عالم کافر شوند به خداوند ضرری نمی رسانند و خدا از همه مستغنی است، و در این باره می توانید حال امتهای گذشته را ببینید».

دوم این که: «با علم به خوار کردن و مکر و حیله شما این سخنان را گفتم با این هدف که از یک سو سخن دل را برای آنان که واقعیت را نمی دانند گفته باشم و از سوی دیگر اتمام حجت کرده باشم. اکنون که عار دنیا و غضب پروردگار و آتش دائمی را برخود خریده اید، هر چه می خواهید انجام دهید. ولی بدانید که خداوند شاهد است و عاقبت ظالمین معلوم است. من هم دختر همان پیامبری هستم که شما را از آتش جهنم می ترسانید و بدانید که نتیجه هر ذره ای از اعمالتان را خواهید دید».

سوء استفاده ابوبکر از سکوت مردم: وقتی کلام حضرت به اینجا رسید و تأثیر شدیدی بر مردم گذارد، ابوبکر با مطرح کردن مطالبی که بیشتر برای آرام کردن عواطف مردم بود در صدد جواب برآمد و با تصدیق حضرت در مطالب ذکر شده این مسئله را مطرح کرد:

«پدرت نسبت به مؤمنین مهربان بود، و او مقام پدری تو را داشت و برادر پسر عمویت علی علیه السلام بود و شما راهنمای ما به بهشت هستید و در کمال و صداقت تو نیز سخنی نیست. ولی من به خاطر گفته پیامبر که «پیامبران ارث نمی گذارند» فدک را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمین مصرف می کنم تا با کفار جنگ کنند، و این کار را با اتفاق نظر مسلمین انجام داده ام. اموال شخصی من در اختیار توست و ما هم در اموال تو دخالتی نداریم».

جوابهای دندان شکن درباره حدیث جعلی: حضرت زهرا علیها السلام با توجه به نیرنگهای بکار رفته در سخن ابوبکر به مقابله آمده فرمودند:

«پدرم پیامبر، هیچگاه با قرآن مخالفت نمی کند. همگی بر مکر و حیله اجتماع کرده اید که در زمان حیات آن حضرت هم نظایرش را داشتید». در اینجا بار دیگر موارد ارث انبیا علیهم السلام و نیز آیات ارث را از قرآن تلاوت کردند و صراحت آن آیات را بیان کردند و تصریح کردند که این سخنان همه حیله گری های بیجا برای زیر پا گذاردن حق است. چرا که اگر منظور این است که خود نبوت قابل ارث بردن نیست، اینکه از واضحات است و غیر از نبوت همه چیز از انبیا قابل ارث است. و اگر در مقابل آیات صریح ارث، خداوند در جائی «فاطمه دختر محمد» را استثناء کرده مرا هم بدان راهنمایی کنید تا قانع شوم!

عقب نشینی ابوبکر از حدیث جعلی: ابوبکر که با سخنان حضرت زهرا علیها السلام از مطرح کردن حدیث جعلی خود پشیمان شده بود و ارزشی برای آن نمی دید، آخرین راه را آن دانست که مسئله را بر عهده مسلمین بگذارد و ادعا کرد که اصلاً دستور این اقدام از سوی مسلمین به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنین کاری زدم و همه مسلمین هم بر این مطلب شاهدند.

توبیخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا علیها السلام که منتظر همین اقرار از ابوبکر و سکوت مردم بعنوان تصدیق سخن او بود، خطاب را متوجه مسلمین نمود و آنان را شدیداً مورد عتاب قرار داد که چگونه به سرعت بسوی باطل می روند و کار قبیح را نادیده می گیرند. از آینده وحشتناک آن به مردم خبر دادند و اینکه خداوند نتیجه این اعمال را در همین دنیا به صورتی که مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد. و با این سخن کلام حضرت در مسجد پایان یافت.

گریه مردم: تأثیر خطبه حضرت چنان عجیب بود که زن و مرد به گریه در آمدند و مدینه به لرزه در آمد و صداها بلند شد و این تأثیر ابوبکر و عمر را به جستجو برای راههای مقابله با مردم وادار کرد.

نقشه های جدید غاصبین: ابوبکر و عمر در جلسه ای که تشکیل دادند یکدیگر را در اشتباه نقشه های خود ملامت کردند. سپس به این نتیجه رسیدند که گذشته ها را باید فراموش کرد و فکر امروز و فردا را نمود که چگونه به راه خود ادامه دهیم.

تهدید مردم از سوی ابوبکر: بار دیگر مردم برای اجتماع در مسجد دعوت شدند و ابوبکر ضمن سخنانی مردم را تهدید کرد که چرا در پی هر سخنی و صاحب سخنی می روید و بدان توجه می کنید.

بعد متعرض امیرالمؤمنین علیه السلام شد و سخنان ناروایی درباره آنحضرت بر زبان راند و صریحاً گفت: «چرا زنان را برای احقاق حق می فرستید»؟! در نهایت بار دیگر تهدید کرد که اگر کسی متعرض این مسائل شود مورد عقاب قرار خواهد گرفت و هر که سکوت کند در امان است.

توبیخ مردم از سوی ام سلمه: ام سلمه که از حجره خود شاهد سخنان ابوبکر بود، چند سخن مؤثر بر زبان آورد که حقاً در خور تحسین بود. او با تعجب از اینکه به مثل فاطمه چنین سخنانی گفته می شود در حالی که در دامان انبیا بزرگ شده، گفت: «چگونه می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله ارث را بر فاطمه حرام کرده ولی به او نگفته است؟ یا پیامبر صلی الله علیه و آله به او آموخته ولی او عمداً مخالفت کرده ارث را طلب می کند؟! پیامبر صلی الله علیه و آله این برخورد شما را می بیند و بزودی خواهید دانست».

نتیجه سخنان ام سلمه آن شد که در آن سال سهم ام سلمه را از بیت المال قطع کردند.

غدیر خم آخرین اتمام حجت: حضرت زهرا علیها السلام برخاستند و بسوی خانه که در فاصله چند قدمی بود حرکت کردند. شخصی به نام رافع در بین راه به حضرت عرض کرد: «اگر علی بن ابی طالب قبل از بیعت ابوبکر مردم را متوجه می کرد ما جز او را قبول نمی کردیم»!! پیدا بود که این سخن ساختگی و بعنوان سوژه دادن بدست مردم بود. لذا حضرت با غضب به او فرمود: «دور شو که خداوند بعد از غدیر خم برای احدی عذری و دلیلی باقی نگذاشته است»!

خطاب به زنان عیادت کننده: پس از بازگشت حضرت زهرا علیها السلام عده ای از زنان بعنوان عیادت نزد حضرت آمدند و گفتند: ای دختر پیامبر! حالتان چگونه است؟ حضرت تنفر خود را از چنین مسلمانانی اعلام داشتند و صراحتاً فرمودند که اکنون چه وقت عیادت است که دیگر از مردان شما و با شما بودن متنفرم و راه بازگشت نیست؟ امتحان عجیبی دادید و چه زود باطنِ دلِ بر باطل دوخته خود را معرفی کردید. سپس نفرین بر آنان فرستادند و نشان ننگ و بی آبروئی را بر پیشانی آنان زدند، و آینده ای ظلمانی که خود و نسلهای آینده شان خون تازه و سم کشنده از آن در روح و جانشان بریزند و غلبه متجاوزین و هرج و مرج دائمی را به آنان بشارت دادند و بر حال نسلهای مسلمین افسوس خوردند.

دلایل سه گانه در پرونده فدک

واقعیت این است که با تعمق در انبوه اسناد و مدارک خدشه ناپذیر روشن می شود که «فدک» به سه دلیل از آن بانوی بانوان بود و مصادره آن کار غاصبانه و زور مدارانه و به انگیزه سیاسی بوده است.

این دلایل و جهات سه گانه عبارتند از:

اصل ید یا در اختیار داشتن

هدیه و بخشش پیامبر

از راه ارث

 

اصل ید یا در اختیار داشتن

نخستین دلیل بر این حقیقت که «فدک» از آن فاطمه علیها السلام بود این است که فدک از حیات پیامبر در دست او بود و آن حضرت هرگونه که صلاح می دید در آن تصرف می کرد و بر آن وکیل و نماینده و کارگزار می گماشت. از این رو خارج ساختن آن از دست مالک و صاحب آن جز با دلیل و مدرک و بینه محکم و قانع کننده، کاری روا و عادلانه و درست نبود. مگر پیامبر گرامی نفرمود: «البینة علی المدعی، و الیمین علی من انکر.»

اقامه دلایل و برهان بر عهده ادعا کننده است و کسی که بر ضد او ادعایی صورت می گیرد در صورت انکار باید سوگند یاد کند که ادعا بی اساس است.

با این بیان، بر اساس همین واقعیت روشن که فدک در اختیار فاطمه علیها السلام و در تصرف او بود، به نوعی نشانگر مالکیت اوست و نیازی به اقامه «بینه نداشت و دستگاه مصادره کننده می بایست با دلیل و برهان حقانیت ادعای خویش را اثبات نماید نه اینکه از آن حضرت بینه بخواهد و کارشکنی و بهانه تراشی کند و زورمداری را جایگزین قانون نماید، این نخستین دلیل بر این حقیقت که «فدک» از آن فاطمه بود.

 

هدیه و بخشش پیامبر

راه دیگر بر حقانیت موضع دخت سرفراز پیامبر و مالکیت او این بود که پیامبر فدک را به عنوان هدیه به «فاطمه» بخشید و آن حضرت از راه هدیه یا بخشش پیامبر خدا مالک فدک شد. و دست درازی دیگران به آن با هر دستاویزی، کاری ظالمانه و غاصبانه است.

 

از راه ارث

و سومین راه بر حقانیت بانوی بانوان این است که «فدک» به صراحت قرآن، حق ویژه و بهره اختصاصی پیامبر است و روشن است که فاطمه علیها السلام دخت یگانه او، وارث آن حضرت است و بطور طبیعی آن را به ارث می برد. اما گروه حاکم با هر دلیل و راه مسلم و درستی مخالفت ورزیدند و بی هیچ دلیل و مدارکی ملک او را مصادره نمودند و آنگاه بر خلاف آیین دادرسی اسلام از فاطمه علیها السلام خواستند تا دلیل و گواه بیاورد و نیز اصل قطعی و روشن «ارث» را بدین صورت انکار نمودند که از پیامبران نمی توان ارث برد و آنان چیزی به ارث نمی نهند.

روشن است که فاطمه علیها السلام از جهات سه گانه ای که از نظر شما خواننده گرامی گذشت می توانست حقوق پایمال شده خویش را بخواهد و بر همین اساس هم بود که آن بانوی ستم ستیز و حق طلب، شهادت مندانه گام به میدان حق طلبانه نهاد و حقوق خویش را مطالبه نمود.

نخست ملک مصادره شده خویش را با این عنوان که هدیه پیامبر به اوست مطالبه کرد و از پی آن بر اساس قانوان ارث به احیاء حقوق خویش پرداخت.

این نکته را «حلبی» در سیره خویش به صراحت ترسیم کرده است که: فاطمه علیها السلام پس از رحلت جانسوز پیامبر و مصادره «فدک» از سوی حکومت، نزد «ابوبکر» رفت و فرمود: ان فدک نحلة ابی، اعطانیها حال حیاته.

«فدک» بی هیچ تردیدی هدیه پدر گرانقدرم به من می باشد و آن را در زمان حیات ظاهری اش به من بخشیده است.

ابوبکر این حقیقت روشن را انکار کرد و گفت: ارید بذلک شهودا... من بر این واقعیت گواه می خواهم.

فاطمه علیها السلام که بر خلاف آیین دادرسی اسلامی از او گواه می خواستند، نویسنده و شاهد نامه پیامبر، علی علیه السلام را نزد «ابوبکر» برد و امیر مومنان بر این حقیقت گواهی داد، اما «ابوبکر» گواه دیگری طلبید و «امایمن» گواه دیگر تنظیم نامه پیامبر حضور یافت و بر حقانیت موضع فاطمه گواهی داد اما «ابوبکر» گفت: ابرجل و امراة تستحقینها؟

آیا شما فکر می کنی که با گواهی یک مرد و یک زن در خور این حق می شوی که «فدک» را به تو بازگردانیم؟

«طبرسی» در کتاب خویش در این مورد می نویسد: فاطمه علیها السلام نزد «ابوبکر» رفت و فرمود: «لم تمنعنی میراثی من ابی رسول الله؟ و اخرجت وکیلی من فدک و قد جعلها لی رسول الله صلی الله علیه و آله بامر الله تعالی؟»

چرا مرا از ارث پدری خویش باز داشته و وکیل مرا از «فدک» بیرون رانده ای، در حالی که پیامبر گرانقدر آن را به فرمان خدا به من واگذار نموده؟

ابوبکر پاسخ داد: گواهانت را بر این سخن بیاور تا در آنچه صورت گرفته است دگرباره تصمیم بگیرم و حکم مصادره را باطل اعلان کنم.

پس از این سخن «ام ایمن» آمد و گفت: ای «ابوبکر»! من پیش از آنکه سخن پیامبر را در مورد خویشتن یادآوری کنم و دیدگاه شما را در مورد آن نشنوم، گواهی نخواهم داد. آنگاه افزود: «ابوبکر»! تو را به خدای سوگند که آیا این سخن پیامبر در مورد مرا شنیده ای و می دانی که فرمود: «ام ایمن بانویی از بانوان بهشت است؟»

«ابوبکر» پاسخ داد: چرا، می دانم درست است.

«ام ایمن» گفت: اینک من گواهی می دهم که خدای جهان آفرین به پیامبر خویش وحی فرمود که: فات ذالقربی حقه... و پیامبر نیز در انجام فرمان خدا، فاطمه علیها السلام را خواست و فدک را به دستور خدا به او بخشید.

پس از او امیر مومنان نیز نزد «ابوبکر» آمد و همینگونه گواهی داد:

از این رو «ابوبکر» بناگزیر نامه نوشت و با لغو حکم مصادره، فدک را به فاطمه علیها السلام بازگردانید و نامه را به آن حضرت داد.

هنوز «فاطمه» از نزد ابوبکر نرفته بود که «عمر» وارد شد و با دیدن نامه، از «ابوبکر» پرسید که چه نوشته است؟

«ابوبکر» پاسخ داد: «فاطمه» بر این مطلب پای می فشارد که «فدک» از آن اوست و پیامبر آن را به دستور خدا به او بخشیده است. «علی» و «ام ایمن» نیز بر خواسته او گواهی کرده اند و من به ناگزیر نامه ای در حقانیت موضع او نوشته و به او داده ام.

«عمر» گام به پیش نهاد و نامه را برگرفت و در برابر دیدگان همه به نامه خلیفه آب دهان افکند و آن را پاره پاره کرد. (1).

«ابوبکر» به او چیزی نگفت و دخت فرزانه پیامبر با حالت گریه از آنجا خارج شد.

در «سیره حلبی» در این مورد آمده است که: «عمر» نامه «ابوبکر» را گرفت و آن را پاره کرد.

از ششمین امام نور آورده اند که فرمود: بانوی نمونه اسلام به پیشنهاد امیر مومنان نزد ابوبکر رفت و فرمود: تو بر جایگاه رفیع پدرم پیامبر نشسته و مدعی جانشینی او هستی. اگر «فدک» از آن خودت هم بود و من آن را از تو می خواستم، بر تو لازم بود آن را به من بازگردانی، آیا اینگونه نیست؟

ابوبکر پاسخ داد: چرا درست می گویی. و آنگاه حکم برگردانیدن «فدک» را نوشت و به فاطمه تقدیم داشت.

آن حضرت نامه را در دست داشت که به سوی خانه بازگشت. عمر در میان راه به او برخورد و از نامه پرسید؟

حضرت فرمود: نامه ای است که ابوبکر در مورد بازگشت «فدک» نوشته است.

عمر نامه را خواست و آن حضرت از تسلیم آن خوداری کرد اما او ضمن نواختن بر سینه فاطمه و زدن سیلی بر چهره اش، نامه را گرفت و پاره کرد. (2).

دخت سرفراز پیامبر فرمود سند مرا پاره نمودی، خدای به کیفر بیدادت، شکمت را پاره کند. (3).

 


(1) سیره حلبی، ج 3، ص 391.

(2) الشافی، ص 236؛ تلخیص الشافی، ص 48؛ لسان المیزان، ج 1، ص 268؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 139.

(3) وفاة الصدیقه الزهراء، ص 78.

در پایان خطبه، فاطمه (س) به قبر رسول خدا (ص) رو کرد و خطاب به رسول خدا (ص) گفت:

قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَ هَنْبَثَةٌ

لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثُرِ الْخَطْبُ

اِنّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها

وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدَهُمْ وَ لا تَغِبُ (19)

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَة

عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الاَدْنِین مُقْتَرَبُ

اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهُمْ

لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَاسْتُخِفَّ بِنا

اِذْ عِبْتَ عَنّا فَنَحْنُ الْیَوْمُ نُعْتَضَبُ

وَ کُنْتَ نُوراً وَ بَدْراً یُسْتَضاءُ بِهِ

عَلَیْکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی العِزَّةِ الْکُتُبُ

وَ کانَ جِبْریِلُ بالْآیاتِ یُونِسُنا

فَقَدْ فَقَدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ حَلَّ بِنا

اَما اُناسٌ فَفازُوا بِالّدِی طَلَبُوا

اِنَّا رُزِینا بِما لَمْ یُرزَنْ ذُوشُجُنِ

مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عَجَمٌ وَ لا عَرَبُ

«ای پدر! بعد از تو فتنه ها برپا گردید و صداهای گوناگون بلند شد، که اگر تو زنده و ناظر بودی، این همه اختلاف، رخ نمیداد.

تو از میان ما رفتی و حال ما مانند آن زمینی شد که باران های نافع از آن بریده شود، و قوم تو نظم را بهم زدند، پس شاهد باش و امور آنان را از نظر دور مکن.

و اهل و خانواده هر پیغمبری یا بزرگی که در پیشگاه خدا دارای قرب و مقام بود، نزد دیگران احترام داشت.

غیر از ما که چند مرد، کینه های سینه خود را آشکار کردند، هنگامی که از میان ما رفتی و در میان خاک پنهان گشتی.

جمعی از مردان، نسبت به ما به چهره گرفته می نگریستند، و مقام ما را سبک شمردند وقتی که از میان ما رفتی، دست ما امروز از همه چیز کوتاه شده است.

تو نور تابان بودی که از آن نور، بهره می گرفتند، تو کسی بودی که از طرف خدای بزرگ، بر تو کتاب آسمانی نازل شد.

و جبرئیل که آیات را نازل می کرد، پیوسته مونس ما بود، رفتی و با رفتن تو همه درهای خیر به روی ما بسته شد.

ای کاش قبل از رحمت تو، مرگ با ما ملاقات میکرد، تو رفتی و جمعی به مراد ناحق خود نائل شدند.

ما با رفتن تو آنچنان مصیبت زده شدیم که در تمام جهان از عرب و عجم، مصیبت هیچ مصیبت زده ای، به شدّت مصیبت ما نمی رسد». (20) .

و در کتاب «الدّر النّظیم» آمده: حضرت زهرا (س) سه شعر زیر را به اشعار فوق، متّصل نمود و فرمود:

قَدْ کُنْتُ ذاحِمْیَة ما عِشْتَ لِی

اَمْشِی الْبراحَ وَ اَنْتَ کُنْتَ جَناحِی

فَالْیَوْمِ اَخْضَعُ لِلذَّلِیل وَ اَتَّقِی

مِنْهُ وَ اَدْفَعُ ظالِمِی بِالرّاحِ

وَ اِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ شَجْناً لَها

لَیْلاً عَلی غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحِی

«ای پدر بزرگوار، تا تو زنده بودی من حامی و یاور داشتم و با عزّت در میان مردم راه می رفتم، و تو همانند بال و پر برای من بودی!

ولی امروز باید در برابر آن ذلیل، فروتنی کنم و از او بترسم، و آنان را که به من ظلم کردند با دست خود دفع کنم.

در آن هنگام که پرنده قمری از سوز و گداز شب بر شاخه درخت ناله می کند، من صبحگاه از فراق تو می گریم».

شیخ مفید (در کتاب امالی) به سند خود را از حضرت زینب دختر امیر مؤمنان (ع) نقل می کند که فرمود: چون رأی ابوبکر این شد که فدک را از فاطمه (س) بازدارد، و فاطمه (س) از جواب ابوبکر مأیوس شد، کنار قبر رسول خدا (ص) رفت و خود را روی قبر انداخت، و از ظلم قوم، شکوه کرد و آنقدر گریست که خاک قبر رسول خدا (ص) از اشکهای او، تر شد، سپس در پایان ناله جانسوزش، اشعار فوق (قد کان بعدک انباء...) را خواند.

 


(19) کافی، ج 8، ص 375، ح 564؛ وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَانْقَلَبُوا (کشفالغمّه ج 2 ص 49)

(20) این اشعار در بعضی از نقلها با اندکی اختلاف، ضبط شده است.

کنت السواد لمقلتی

یبکی علیک الناظر

من شاء بعدک فلیمت

فعلیک کنت احاذر

و :

نعت نفسک الدنیا الینا و اسرعت

و نادت الاجد الرحیل و ودعت (16)

سیاهی چشمم بودی، که هر بیننده ای بر تو می گرید.

اگر کسی می خواست که بعد تو بمیرد، بر تو بود که بر نعش او حاضر گردی.

خبر مرگ تو را دنیا به ما داد و در دادن آن تعجیل نمود. دنیا تو را ندا در داد که ای آماده کوچیدن و وداع گفتن باش.

چلچراغ خاموش

قد کنت لی جبلا الوذ بظله

فالیوم تسلمنی لا جرد ضاح

قد کنت جار حمیتی ما عشت لی

و الیوم من بعدک من یریش جناحی

و اغض من طرف و اعلم انه

قد مات خیر فوارسی و سلاحی

حضرت منیته فاسلمنی العزاء

و تمکنت ریب المنون جیاحی

نشر الغراب عل ریش جناحه

فظللت بین سیوفه و رماح

انی لا عجب من یروح و یغتدی

و الموت بین بکوره و رواح

فالیوم اخضع للذلیل و اتقی

ذلی و ادفع ظالمی بالراح

و اذا بکت قمریة شجنا بها

لیلا علی الغصن بکیت صباحی

فالله صبرنی علی ما حل بی

مات النبی قد انطفی مصباحی (17)

تو برای من کوهی بودی که به سایه سارت پناه می بردم. پس امروز مرا تسلیت ده که درمکانی بی سایهام.

اگر جوانمردیت را از من دریغ می داشتی زندگی برای من وجود نداشت و امروز بعد تو بالهایم پرپر شده است.

و اگر از پهلویم به کنار می رفتی بدان که محافظ و سلاحم از بین می رفت.

مرگش فرا رسید، پس تسلیم اندوه شدم. نیرومندی حوادث روزگار سبب گردید که به کناری بروم.

کلاغ پرهای بالش را بر من گسترانید. همانا سایبان من میان شمشیرها و تیرها جای گرفته است.

من در شگفتم از کسی که در رفت و آمد است و مرگ در کمینگاه نشسته است.

امروز برای پست خاضعم و خواریم بر کنار. ستمکارم را به راحتی دفع می کنم.

خداوند مرا به آنچه که ستم نمود به شکیبایی وادارد. پیامبر وداع گفت و چراغم را خاموش نمود.

به هنگام خاکسپاری پیامبر (ص)

آن هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله دفن می شد، فاطمه (س) آمد و کنار قبر پیامبر ایستاد و فرمود:

امسی بخدی للدموع رسوم

اسفا عیلک و فی الفؤاد کلوم

و الصبر یحسن فی المواطن کلها

الا علیک فانه معدوم

لا عتب فی حزنی علیک لوانه

کان البکاء لمقلتی یدوم (18)

بر عارضم از سرشک دیدگان نشان است و در قلب زخم و جراحت، که این نشان حکایت از افسوس بر تو دارد.

بردباری پیشه نمودن در همه جا نیکوست؛ مگر درباره تو که معنا ندارد و معدوم است.

در اندوه تو هیچ جای سرزنش نیست؛ زیرا باریدن سرشک از دیدگان مداوم است.

 


(16) مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 208.

(17) مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 208؛ اهل البیت، ص 162؛ احقاق الحق، ج 19، ص 162.

(18) احقاق الحق، ج 10، ص 483؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 456.

ورقة بن عبدالله ازدی از حضرت فضه نقل می کند که فاطمه زهرا علیها السلام روزی بر سر قبر پدر اندوهگین نشست، و این گونه نوحه سر داد:

ان حزنی علیک حزن جدید

و فؤادی و الله صب عتید

کل یوم یزید فیه شجونی

و اکتئابی علیک لیس یبید

جل خطبی فبان عنی عزائی

فبکائی فی کل وقت جدید

ان قلبا علیک یالف صبرا

او عزاء فإنه لجلید

اندوه من (پیوسته) بر تو تازه است، و قلب من به خدا سوگند عاشقی سرسخت است.

هر روز حزن و اندوه من (بر پدرم) تازه می شود و نیاز من برای تو هرگز از بین نمی رود.

فاجعه از دست دادنت بسی بزرگ است و سوگواری ام آشکار گشته (و تسلی و بردباری از من دور شده) پس گریه ام هر دم تازه است.

دلی که در عزا و مصیبت تو صبور باشد، یا تسلیت پذیرد، همانا بسیار شکیبا و پر طاقت است. (15) .

 


(15) بحارالانوار، ج 43، ص 176؛ کوکب الدری، جزء اول، ص 240.

پس از دفن پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، یگانه دخت رسول خدا صلی الله علیه و آله در کنار قبر پدر از اندوه جانکاه، پایدار سخن گفت و فرمود:

امسی بخدی للدموع رسوم

اسفا علیک و فی الفؤاد کلوم

و الصبر یحسن فی المواطن کلها

الا علیک فإنه معدوم

لا عتب فی حزنی علیک لو انه

کان البکاء لمقلتی یدوم

در اندوه سوگ تو، بخاطر اشک فراوان بر چهره ام نشانه و بر قلبم جراحت است. ای وای از مرگ تو!

شکیبایی در هر جا شایسته است، مگر بر تو که صبری نیست.

بر اندوه من در سوگ تو ملامتی نیست، اگر گریه بر مردمک چشمم تداوم می یافت. (14) .

 


(14) عوالم، ج 11، ص 597؛ احقاق الحق، ج 10، ص 483.

حضرت زهرا علیها السلام در رثای پدر چنین سرود:

قد کان بعدک انباء و هنبثة

لو کنت شاهدها لم یکبر الخطب

انا فقدناک فقد الارض وابلها

و اختل قومک فاشهدهم فقد نکبوا

و کل اهل له قربی و منزلة

عند الاله علی الادنین مقترب

ابدت رجال لنا نجوی صدورهم

لما مضیت و حالت دونک الترب

تجهمتنا رجال و استخف بنا

لما فقدت و کل الارض مغتصب

و کنت بدرا و نورا یستضاء به

علیک تنزل من ذی العزة الکتب

و کان جبریل بالایات یؤنسنا

فقد فقدت فکل الخیر محتجب

فلیت قبلک کان الموت صادفنا

لما مضیت و حالت دونک الحجب

انا رزئنا بما لم یرز ذو شجن

من البریة لا عجم و لا عرب

سیعلم المتولی الظلم حامتنا

یوم القیامة انی سوف ینقلب

فسوف نبکیک ما عشنا و ما بقیت

منا العیون بتهمال لها سکب

و قد زرئنا به محضا خلیفته

صافی الضرآئب و الاعراق و النسب

فانت خیر عباد الله کلهم

و اصدق الناس حیث الصدق و الکذب

و کان جبریل روح القدس زائرنا

فغاب عنا فکل الخیر محتجب

ضاقت علی بلاد بعد ما رحبت

و سیم سبطاک خسفا فیه لی نصب

بعد از تو خبرها و مسائل مختلف و بلاهای در هم پیچیده ای پیش آمد که اگر تو می بودی آن چنان بزرگ جلوه نمی کرد.

ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینی که از باران محروم شود، و قوم تو مختل ماند بیا ببین آنها را که (چگونه) از راه منحرف شدند.

هر خاندانی که برای او نزد خدا قرب و منزلتی بود، نزد بیگانگان هم محترم بود (غیر از ما که حرمت ما را در هم شکستند).

مردانی چند از امت تو همین که رفتی و پرده خاک میان ما و تو فاصله انداخت اسرار سینه ها را آشکار کردند.

همین که تو رفتی، مردانی دیگر به ما روترش کردند و ما را کوچک شمردند و زمین های ما غصب شد.

پدر! تو ماه شب چهارده ما و چراغ روشن زندگانی (ما) بودی و از جانب پروردگار بر تو فرامینی نازل می شد.

جبرئیل با آیات قرآنی، مونس ما بود، ولی وقتی تو رفتی، همه خیرها پوشیده گردید.

ای کاش که پیش از تو مرده بودیم. آنگاه که از میان ما رفتی و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد (و پرده و حجابها بین ما فاصله انداخت).

به راستی ما بلادیدگان به مصیبتی گرفتار شدیم که هیچ بلا دیده ای نه در عجم و نه در عرب آن چنان مبتلا نگشته است.

آن کس که به ستم کردن بر قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که به کجا خواهد رفت!

تا زنده ایم و چشم داریم، بر تو اشک می ریزیم و مثل ابر بهار بر تو می گرییم.

ما به رفتن کسی مصیبت زده ایم که خلقت او بیآلایش، اخلاق او بیغل و غش، ریشه و تبار او، والا و نسب او سرآمد انساب است.

پس تو (ای پدر!) بهترین بندگان و در هنگام سخن گفتن راستگوترین مردم بودی.

جبرئیل امین، تا زنده بودی زیارت ما را ترک نمی کرد و چون رفتی سایه از ما برگرفت و هر خیری از ما رو پوشانده است.

بعد از تو دنیا بر من تنگ شد، پس از آن که گشاده بود و به دو نوهات ستمی روا داشته شد که برای من درد و رنج فراوان دارد. (11)

با یاد پیامبر (ص)

اذا مات یوما میت قل ذکره

و ذکر ابی مذ مات و الله ازید

تامل اذا الاحزان فیک تکاثرت

اعاش رسول الله ام ضمه القبر؟

هر کس که بمیرد یادش کم می گردد، بجز پدرم رسول الله که هر روز یاد او فزونی می گیرد.

بیندیش، هنگامی که غم و اندوه در جانت فراوان می گردد آیا رسول خدا زنده است یا خاک قبر، او را از یادها برده است. (12) .

 


(11) احقاق الحق، ج 10، ص 433؛ بحارالانوار، ج 43، ص 196؛ الغدیر، ج 7، ص 192 و 79.

(12) ریاحین الشریعه، ج 1، ص 247؛ بحارالانوار، ج 36، ص 353، باب 41.

فراقک اعظم الاشیاء عندی

و فقدک فاطم ادهی النکول

سابکی حسرة و انوح شجوا

علی خل مضی اسناسبیلی

الا یا عین جودی و اسعدینی

فحزنی دائم ابکی خلیلی

جداییات پیش من سنگین ترین چیزهاست و از دست دادنت، سنگین ترین بند است.

از روی حسرت و اندوه، گریه و نوحه خواهم کرد، بر آن محبوبی که رفت و راهم را روشن ساخت.

الا! ای دیده! یاریم کن (تا بگریم) چرا که اندوهم پیوسته است و بر دوستم می گریم. (13) .

 


(13) عوالم، ج 1، ص 491.

بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت زهراء در رثاء آن حضرت این اشعار را سرود:

یا ابتاه اجاب ربا دعاه

یا ابتاه، من جنة الفردوس ماواه

یا ابتاه الی جبرئیل ننعاه

آه ای پدری که دعوت پروردگار را لبیک گفتی!

آه ای پدری که فردوس برین جایگاه توست

پدر (پس از تو) با جبرئیل (باید) درد دل نماییم. (8)

شکوه از فراق

از جمله اشعاری که به حضرت زهرا در مرثیه پدر بزرگوارش نسبت داده شده این شعر است:

نفسی علی زفراتها محبوسة

یا لیتها خرجت مع الزفرات

لا خیر بعدک فی الحیاة و انما

ابکی مخافة ان تطول حیاتی (9)

جان من بر ناله هایش زندانی است ای کاش به همراه آه و ناله ها بیرون می رفت.

بعد از تو خیری در زندگی نیست و از ترس طولانی شدن زندگانیم می ترسم.

و نیز فرموده است:

اذا اشتد شوقی زرت قبرک باکیا

انوح و اشکو لا اراک مجاوبی

فیا ساکن الغبراء علمتنی البکاء

و ذکرک انسانی جمیع المصائب

فان کنت عنی فی التراب مغیبا

فما کنت عن قلبی الحزین بغائب (10)

در آن هنگام که شوقم به دیدار تو شدت می گیرد قبر تو را با گریه زیارت می کنم، نوحه سرایی کرده و از اینکه تو را پاسخ گوی خود نمی بینم شکوه می کنم.

ای ساکن خاک! تو گریه را به من آموختی و یاد تو تمام مصیبت ها را از یادم برده است.

اگر چه تو در زیر خاک از من پنهانی، ولی از قلب محزون من پوشیده نیستی.

 


(8) صحیح بخاری، ج 5، ص 15.

(9) احقاق الحق (قاضی نور الله شوشتری)، ج10، ص 435، این دو بیت از قول حضرت علی علیهالسلام بعد از شهادت حضرت زهرا نیز نقل شده است.

(10) بیت الاحزان، ص140 .

اذا مات یوماً میت قل ذکره

و ذکر ابی مذمات والله ازید

تذکرت لما فرق الموت بیننا

فعزیت نفسی بالنبی محمد

فقلت له: ان الممات سبیلنا

و من لم یمت فی یومه مات فی غد (4)

زمانی که کسی می میرد، یاد او در خاطره ها کم رنگ می شود. به خدا سوگند! یاد پدرم از هنگامی که درگذشت، افزون تر گشته است.

به یاد آوردم زمانی که مرگ میان ما جدایی افکند، پس نفس خود را به پیامبر خدا تسلیت دادم.

و به او گفتم: مردن راه ماست و اگر کسی امروز نمیرد، در دیگر روز به یقین جان خواهد داد.

قل للمغیب تحت اطباق الثری

ان کنت تسمع صرختی و ندائیا

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا

قد کنت ذات حمی بظل محمد

لا اخشی من ضمیم و کان جمالیا

فالیوم اخشع للذلیل واتقی

ضمیمی وادفع ظالمی بردائیا

فاذا بکت قمریة فی لیلها

شجنا علی غصن بکیت صباحیا

فلاجعلن الحزن بعدک مونسی

و لاجعلن الدمع فیک وشاحیا

ماذا علی من شم تربة احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا (5)

به غایبی که در زیر طبقات خاک پنهان است بگو: آیا صدای ناله و فریاد مرا می شنوی؟

مصیبت هایی بر من باریدن گرفت که اگر بر روزها می بارید، روزها چون شب تار میشد.

من در سایه حمایت محمد صلی الله علیه و آله به سر میبردم و از هیچ دشمنی و کینه ای واهمه نداشتم و او جمال و جلوه من بود.

اما امروز در مقابل فرومایگان خاضعم و بیم آن دارم که به من تعدی شود که در این صورت ظالم را با ردای خود خواهم راند.

اگر قمری بر شاخه ای شب هنگام بگرید، من صبحگاهان می گریم.

بعد از تو حزن و اندوه را همدم خود و اشک را اسلحه خود قرار خواهم داد.

چه پروا آن را که خاک مزار احمد صلی الله علیه و آله را بوییده، در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.

اغبر آفاق السماء و کورت

شمس النهار و اظلم العصران

والارض من بعد النبی کئیبة

اسفا علیه کثیرة الرجفان

فلیبکه شرق البلاد و غربها

ولیبکه مضر و کل یمان

ولیبکه الطور المعظم جوه

والبیت ذوالاستار و الارکان

یا خاتم الرسل المبارک ضوءه

صلی علیک منزل القرآن

افق های دور دست آسمان ها غبارآلود شد و خورشید گرفت و صبح و عصرمان هر دو تاریک گشت.

و زمین پس از پیامبر اندوهناک است و به نشانه تأسف بر او، سخت بر خود می لرزد.

شرق و غرب عالم باید در غم فقدان پیامبر بگریند و قبیله مضر و تمامی اهل یمن سزاوار است بر او بگریند.

سزاوار است که آسمان، کوه سر به فلک کشیده طور و خانه خدا که دارای پرده ها و رکن هاست بر رسول خدا بگریند.

ای خاتم پیامبران! که روشنایی تو مبارک است، درود خدای فرستنده قرآن، بر تو باد!

«ثم اخذت قبضة من تراب القبر فجعلتها علی عینیها و وجهها ثم انشات تقول»:

ماذا علی من شم تربة احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا (6)

آن گاه حضرت دست برد، مقداری از خاک قبر را برداشته، بر چشم و روی خود نهاد و این چنین سرود:

چه پروا آن را که خاک مزار احمد صلی الله علیه و آله را بوییده که در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.

مصیبت هایی بر من باریدن گرفت که اگر بر روزها می بارید، روزها چون شب تار می شد.

قل صبری و بان عنی عزائی

بعد فقدی لخاتم الانبیاء

عین یا عین اسکبی الدمع سحا

ویک لا تبخلی بفیض الدماء

یا رسولالاله یا خیرة الله

و کهف الایتام والضعفاء

قد بکتک الجبال والوحش جمعا

والطیر والارض بعد بکی السماء

و بکاک الحجون والرکن والمشعر

یا سیدی مع البطحاء

و بکاک محراب والدرس

للقرآن فی الصبح معلنا والمساء

و بکاک الاسلام اذ صار فی

الناس غریبا من سائر الغرباء

لو تری المنبر الذی کنت تعلوه

علاه الظلام بعد الضیاء

یا الهی عجل وفاتی سریعا

فلقد تنغصت الحیاة یا مولائی (7)

بعد از آن که خاتم پیامبران را از دست دادم، بردباری از کف دادم و خاطرم تسلا نمی یابد.

چشم، ای چشم! سرشک از دیدگان ببار. وای بر تو اگر از خون گریستن بخل ورزی.

ای رسول خدا! ای بهترین برگزیده حق! ای پناهگاه یتیمان و ضعیفان!

کوه ها و حیوانات، پرندگان و زمین در پس گریستن آسمان ها بر تو گریستند.

ای سرور من! حجون و رکن و مشعر و سرزمین بطحاء بر تو گریستند.

محراب و محل درس قرآن، صبحگاه و شامگاه آشکارا بر تو گریستند.

و اسلام آنجا که در میان مردم، غریب هم چون دیگر غریبان شد، بر تو گریست.

اگر منبری را که از آن بالا می رفتی نظاره کنی، خواهی دید که پس از روشنایی، تاریکی بر آن مستولی گردیده است.

بارالها! سرورا! مرگم را زود برسان. همانا زندگی دنیا تیره و ناگوار شده است.

 


(4) بحارالانوار، ج 22، ص 523.

(5) مناقب ابنشهر آشوب، ج 1، ص 242؛ نزهة المجالس، ج 2، ص 166؛ العوالم، ج 11، ص 254.

(6) امالی، ص 213 ح 11 ؛ عوالم، ج 11، ص 588 ؛ بحار الانوار، ج 35، ص 238ـ 240.

(7) بحارالانوار، ج 43، ص 177، اهل البیت، ص 162 (به غیر از بیت آخر).




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم