بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی از سفر می آمد، از دیدار فاطمه علیهاالسلام شروع می کرد، و به منزل فاطمه علیهاالسلام وارد می شد و در نزد فاطمه علیهاالسلام مدتی طولانی می ماند.

یک بار که از سفر رسید، فاطمه علیهاالسلام برای خود دو بازوبند و گردنبند و دو گوشواره از نقره و پرده ای برای درب خانه بخاطر آنکه پدرش و همسرش از سفر می آیند تهیه کرده بود.

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از سفر آمد وارد منزل فاطمه علیهاالسلام شد، و اصحاب کنار در منزل ایستادند و نمی دانستند که بایستند یا پیامبر صلی الله علیه و آله نزد فاطمه علیهاالسلام زیاد می ماند و بروند. در این هنگام دیدند حضرت از حجره بیرون آمد، در حالی که ناراحتی در چهره اش دیده می شود، و آمد تا کنار منبر نشست.

فاطمه علیهاالسلام گمان کرد پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر بازوبند و گردنبند و گوشواره و پرده چنان کرد. لذا آنها را باز کرد و پرده را برداشت و خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد و گفت: به پیامبر صلی الله علیه و آله بگو: دخترت سلام می رساند و می گوید: اینها را در راه خدا انفاق کن.

وقتی آنها را آورد حضرت فرمود: آنچه می خواستم انجام داد. پدرش به قربانش. و این جمله را سه بار فرمود. بعد فرمود: دنیا برای محمد و آل محمد نیست. اگر دنیا در پیشگاه خداوند به قدر بال مگس ارزش داست به کافر یک جرعه آب نمی نوشانید.

سپس حضرت برخاست و وارد منزل فاطمه علیهاالسلام گردید. (3)

 


(3) بحار الانوار، ج 43، ص 20، ح 7.

رسول خدا صلی الله علیه وآله از هر فرصتی برای تربیت جسمی و روحی فاطمه علیها السلام استفاده می کرد تا از او دختری نمونه، همسری نمونه و مادری نمونه بسازد، تا الگوی دیگران باشد. ابن شهر آشوب نقل می کند: روزی حضرت فاطمه علیها السلام از پدرش رسول خدا صلی الله علیه وآله تقاضای انگشتری نمود، پیغمبر به او فرمود: می خواهی چیزی به تو یاد دهم که از انگشتر بهتر باشد؟ سپس به او فرمود: هرگاه نماز شب خود را خواندی از خدا بخواه که به حاجت خود می رسی! فاطمه علیها السلام به دستور پدر این کار را انجام داد. هاتفی او را ندا داد: ای فاطمه علیها السلام! آنچه را خواسته ای در زیر مصلی و جای نماز تو است. فاطمه جای نماز را بلند کرد، زیر آن انگشتر یاقوتی را که به قیمت در نمی آمد مشاهده نمود. آن را بر داشته به انگشت کرد و مسرور شد. چون شب شد در خواب دید گویا در بهشت است و سه قصر را مشاهده کرد که مانند آنها در بهشت نبود، پرسید: این قصرها از آن کیست؟ گفتند: فاطمه دختر محمد صلی الله علیه وآله. فاطمه علیها السلام داخل یکی از آن قصرها شد و گردشی کرد. تختی در آنجا دید که سه پایه داشت. پرسید: این تخت چرا سه پایه دارد؟ گفتند: چون صاحب این تخت از خدا انگشتری درخواست کرده، به همین جهت یکی از پایه های این تخت را برداشته و برای او انگشتر درست کرده و به او داده اند و از این جهت این تخت روی همین سه پایه مانده است. فاطمه علیها السلام از خواب بیدار شد. چون صبح شد، پیش پدر آمد و خوابی را که دیده بود برای پدر تعریف کرد. حضرت به او فرمود: دنیا از آن شما نیست و آخرت بهره شما است و وعده گاه شما بهشت خواهد بود، شما را با دنیای فانی و پر از فریب کاری نیست. سپس به او دستور داد که به همان ترتیب انگشتر را زیر مصلی و جانماز خود بگذارد. فاطمه علیها السلام طبق دستور پدر عمل کرد. شب در خواب بهشت را دید و داخل همان قصر شده و آن تخت را مشاهده کرد که روی چهار پایه است و چون علت را پرسید گفتند: انگشتر برگشت و تخت به حال نخستین روی چهار پایه استوار گردید.(1)

سوید بن غفله می گوید: علی علیه السلام به شدت (گرسنگی و یا تنگدستی) مبتلا شده بود، فاطمه علیهاالسلام خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله آمد و در خانه را کوبید. حضرت فرمود:

"اسمع حس حبیبی بالباب"؛

صدای پای محبوبم (فاطمه) را از پشت در می شنوم.

ای ام ایمن! برخیز و نگاه کن. ام ایمن در را به روی فاطمه گشود، وی وارد شد، حضرت فرمود: هیچ وقت در این ساعت نمی آمدی. فاطمه عرض کرد:

"یا رسول الله! ما طعام الملائکه عند ربنا؟"؛

ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم غذای ملائکه، نزد پروردگارمان چیست؟

فرمود: "التحمید"؛

ستایش خدا.

عرض کرد: غذای ما چیست؟

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

"والذی نفسی بیده، ما اقتبس فی آل محمد شهرا نارا"؛

قسم به آنکه جانم به دست اوست، یک ماه است در میان آل محمد پاره آتش (جهت پختن نان و غذا) نمی بینم.

پنج کلام به تو تعلیم می دهم که جبرئیل علیه السلام به من تعلیم نمود. عرض کرد: یا رسول الله، آن پنج کلام چیست؟ فرمود:

"یا رب الاولین و الاخرین، یا ذا القوة المتین، و یا راحم المساکین، و یا ارحم الراحمین"

ای پروردگار اولین و آخرین، ای صاحب نیروی متین و محکم، و ای رحم کننده بر مساکین، و ای رحیم ترین رحم کنندگان.

فاطمه علیهاالسلام برگشت. چون علی علیه السلام وی را دید، فرمود: پدر و مادرم فدایت، با خود چه آوردی، ای فاطمه!

عرض کرد: "ذهبت للدنیا و جئت للاخرة"؛ برای دنیا رفتم، و برای آخرت آمدم.

علی علیه السلام فرمود:

"خیر امامک، خیر امامک" (2) ؛ پیش رویت خیر است، پیش رویت خیر است.

 


(1) زندگی حضرت فاطمه و دختران پیامبر، ص 27.

(2) بحارالانوار، ج 43، ص 152، ح 10.

عمران بن حصین می گوید: روزی از روزها پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا میل داری با هم از فاطمه دیدار کنیم؟ گفتم: بلی. آن گاه به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی خانه فاطمه علیهاالسلام رفتیم. پیامبر صلی الله علیه و آله چون به درب خانه فاطمه علیهاالسلام رسید برای دخول اجازه خواست. فاطمه علیهاالسلام رخصت داد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا با کسی که همراه من است وارد شوم؟ فاطمه علیهاالسلام گفت: به خدا سوگند! لباس مناسبی برای پوشش ندارم. پیامبر صلی الله علیه و آله عبای مندرس خود را به او داد و فرمود: با آن سرت را بپوشان. آنگاه با هم به درون حجره شدیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دخترم چگونه ای؟ گفت: درد می کشم و گرسنه هستم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خشنود نیستی که بانوی بانوان جهان باشی؟

فرمود: پدر! مگر مریم دختر عمران بانوی بانوان نیست؟ پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: او بانوی بانوان عصر خود بود، اما تو بانوی بانوان تمامی زنانی و شوهرت در دنیا و آخرت بزرگ است. (23)

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر زهرا علیهاالسلام وارد شد و حالش را پرسید. جواب داد: حالم این گونه است که می نگرید، با عبایی زندگی می کنیم که نصف آن زیرانداز ماست و بر روی آن می نشینیم و نصف دیگر آن روانداز ماست که بر روی خود می کشیم. (24) .

در یکی از روزهای گرم، علی علیه السلام داخل منزل شد و از زهرا علیهاالسلام غذایی خواست. زهرا علیهاالسلام جواب داد. "در خانه چیزی نداریم و من دو روز است که با بهانه های گوناگون فرزندانم -حسن و حسین- را به گونه ای سرگرم می کنم تا زیاد بی تابی نکنند". (25) .

روزی دیگر فرزندان فاطمه علیهاالسلام همین که چشمشان به پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد به سوی او شتافتند و پس از آن که روی دوش پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتند، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نانی برای خوردن خواستند. پیامبر در همان حال به فاطمه علیهاالسلام فرمود: دخترم به بچه ها غذایی بده. زهرا علیهاالسلام گفت: در خانه ما چیزی جز برکت رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود ندارد. (26) .

فاطمه علیهاالسلام در جای دیگر می گوید: "صبح کردیم در حالی که چیزی در خانه ما نبود تا رفع گرسنگی کنیم و در همه حال خدای را سپاس گزاریم". (27) .

گاهی که پدرش وضعیت آنان را سؤال می کرد، می گفت: پدر جان! سه روز است که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگی بی تاب شده و هم اکنون مانند جوجه های پر کنده از گرسنگی به خواب رفته اند". (28) .

او در کلامی دیگر به رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: "ای رسول خدا! به خدا قسم در خانه علی پنج روز است که صبح کردم بدون غذا، و هیچ غذایی را در دهان نگذاشته ایم. نه گوسفندی داریم نه شتری، نه غذایی و نه آبی". (29) روزی علی علیه السلام فرمود: "فاطمه جان! آیا غذایی هست که بیاوری؟" پاسخ شنید: "سوگند به آن که حق تو را بزرگ شمرد! سه روز است که غذایی کافی در منزل نداریم و سهم خویش از همان مقدار ناچیز را به شما بخشیدم و خود گرسنگی را تحمل کردم." (30) .

علی علیه السلام می گوید: چرا به من خبر ندادی؟ زهرا علیهاالسلام می گوید: "رسول خدا مرا از این که چیزی از تو بخواهم نهی و به من سفارش کرد چیزی از پسر عمویت درخواست مکن. اگر چیزی برای تو آورد، بپذیر وگرنه تو درخواست چیزی نداشته باش". (31)

و آن جا که رسول خدا صلی الله علیه و آله می دید علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام جز پوستی که شب ها بر آن بخوابند و روزها با آن شتر خود را علف دهند، چیزی دیگر ندارند، به دخترش فرمود:

"دخترم! شکیبایی و تحمل داشته باش، زیرا موسی بن عمران ده سال با همسرش زندگی کرد و جز یک قطعه عبای قطوانی فرشی نداشتند". (32)

از همه این ها که بگذریم فرق نکردن وضعیت زندگی زهرا علیهاالسلام در قبل و بعد از بخشش فدک به او، بهترین گواه زهد اوست.

به راستی زهرا علیهاالسلام آینه تمام نمای زهد است و هرگز بر کسی شکایت نبرد و خدا را شاکر بود و اگر به رسول صلی الله علیه و آله می گفت، برای تحمل دادن به زنان رسول بود، چنان که دیگران و امروز ما نیز در نظر است.

"السلام علیها یوم ولدت و یوم استشهدک و یوم تبعث حیا".

 


(23) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 323؛ بحارالانوار، ج 43، ص 37 و ج 39، ص 278 و ج 37، ص 68.

(24) "حالنا کما تری فی کساء نصفه تحتنا و نصفه فوقنا".

(25) بحارالانوار، ج 41، ص 257 "ما عندنا شی ء و اننی منذ یومین اعلل الحسن والحسین".

(26) بحارالانوار، ج 25، ص 252 "ما فی بیتی شی ء الا برکة رسول الله".

(27) "اصبحنا و لیس فی بیتنا شی ء یذوقه ذائقتی و انا لنحمد الله تعالی".

(28) "یا ابه ان لنا ثلاثا ما طعمنا طعاما و ان الحسن والحسین اضطربا علی من شدة الجوع ثم رقدا کانهما فرخان منتوفان"؛ بحارالانوار، ج 43، ص 72.

(29) "والله ما اصبح یا نبی الله فی بیت علی طعام و لا دخل بین شفتی طعام منذ خمس ولالنا ثاغیة و لا داغیة و لا اصبح فی بیته سفة"؛ احقاق الحق، ج 17، ص 23.

(30) "والذی عظم حقک ما کان عندنا منذ ثلاث الا شی ء اثرتک به".

(31) "کان رسول الله نهانی ان اسألک شیئا فقال لا تسألی ابن عمک شیئا. ان جائک بشی ء عفوا والا فلا تسألیه"؛ بحارالانوار، ج 14، ص 197.

(32) "یا بنیه اصبری فان موسی بن عمران اقام مع امرائة عشر سنین مالهما فراش الا عباءة قطوانیة"؛ کشف الغمة، ج 2، ص 78. (عبای قطوانیه: ای بیضاء کثیر الحمل، یعنی پارچه سفیدی که پرز آن زیاد است).

زهد، آزادی است. آزادی از هر آن چه رنگ تعلق به خود گیرد (1) تا آن جا که "دادن"ها و "گرفتن"ها در وجود تو موجی ایجاد نکند. (2)

زهد؛ از امکان کم، برداشت زیاد کردن است. زاهد کسی است که به دنیا قانع نیست، جایگاه بلندتری را طالب است، چون در چشم تیزبین او دنیا مبلغ علمی نیست. همان که قرآن می گوید: "فما متاع الحیوة الدنیا فی الآخرة الا قلیل". (3) و همان که زهرا علیهاالسلام خود می گوید. "ذهبت للدنیا و جئت للاخرة". (4) .

زهد اسلام زهد ترک نیست، زهد اخذ است. اگر از یهودی بیشتر تلاش کند از درویش کم تر نگاه می دارد. و دیگران را در درآمد خود سهیم می کند.

زاهد نمی گوید دنیا بد است. که می گوید کم است، باید آن را زیاد کرد. راه آن قدر طولانی است (5) که آه علی علیه السلام- این مرد راه- را درآورده است. (6) اگر درا ین راه دراز همه آذوقه و توشه را خودت به تنهایی برداری، از سنگینی، توان رفتنت نیست و در راه می مانی، و اگر کم برداری، راه طولانی است و از ادامه باز می مانی. زاهد این تضاد را همان گونه که مولایش علی علیه السلام گفته حل می کند. بدین گونه که افرادی را اجیر می کند تا آذوقه و بار سفر طولانی اش را برایش حمل کنند. و تمامی انفاق ها، اطعام ها، احسان ها تحمل سختی ها و سعی در حوائج مؤمنان و اصلاح ذات البین ها و...، همان زاد و توشه هایی است که دیگران برای تو حمل می کنند و آن جا که توان رفتنت نیست و آذوقه ات ته کشید، به تو می سپارند تا ادامه راهی را که باید تا قرب خدا (7) با درد و رنج بروی، بپیمایی.

برای زهد زهرا علیهاالسلام همین بس که به راحتی از دنیا می گذرد و برای رسیدن به قرب خدا از سر تمامی هستی خود برمی خیزد و برای رسیدن به خوبی ها- همان که به ما رشد می دهد- از خوشی ها می گذرد که: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون". (8) .

برای زهد زهرا علیهاالسلام از کجا بگوییم. از خانه ساده اش و یا از مهریه (9) و جهیزیه (10) اندکش و یا از بخشش لباس عروسی (11) و گلوبند با برکتش، همان گلوبندی که گرسنه ای را سیر کرد و برهنه ای را پوشاند و فقیری را بی نیاز ساخت و بنده ای را آزاد کرد و سرانجام دوباره به نزد صاحبش بازگشت تا باز هم به جریان افتد و خیرات و برکات ادامه یابد. (12)

زندگی سخت زهرا علیهاالسلام گواه صادقی بر زهد اوست. علی علیه السلام آن جا که برای درس گرفتن و عبرت دیگران از سختی های زهرا علیهاالسلام در خانه می گوید، این گونه توضیح می دهد:

"او آن قدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی ماند و آن قدر با آسیاب آرد کرد که دستهایش پینه بست و آن قدر خانه را رفت و روب می کرد که پیراهنش غبارآلود می گشت و آن قدر آتش زیر دیگ روشن می کرد که لباسش سیاه می شد... این کارهای دشوار به او آسیب فراوان وارد می کرد. (13).

و آن گاه که تصمیم گرفت از پدرش خادمه ای بخواهد، وقتی در اطراف پدرش جماعتی را دید، منصرف شد و برگشت و خدا به وسیله رسول صلی الله علیه و آله تسبیحات را برای او هدیه فرستاد و زهرا علیهاالسلام از این هدیه الهی آن چنان مسرور گشت که سه بار فرمود: "رضیت عن الله و رسوله". (14) سلمان می گوید: روزی به خانه زهرا علیهاالسلام وارد شدم. دیدم آن قدر دسته آسیاب را چرخانده که دسته آن خونی است. (15) .

زهرا علیهاالسلام بارها شکمش از گرسنگی به پشتش می چسبید و چشم هایش به گودی می نشست و حتی فرزندانش در مقابل چشمانش از شدت گرسنگی هم چون جوجه ی کبوتر به خود می لرزیدند. (16)

حسن بصری می گوید: "لم یکن فی الامة ازهد و لا اعبد من فاطمة" (17) در امت پیامبر صلی الله علیه و آله، زاهدتر و عابدتر از زهرا علیهاالسلام نبوده است.

در زیارتنامه آن حضرت نیز آمده است: او نه تنها زاهد بود، بلکه بالاتر از آن با زهد همدم و مأنوس بود. "حلیة الورع والزهد". (18) او به راستی بریده و منقطع از دنیا و فانی در ذات خدا بود و راستی که بتول زبینده اوست. (19)

رسول بر دخترش این شاگرد ویژه و صحابیه استثنایی خویش سخت می گیرد. چه او مسؤولیت خطیری در تاریخ آزادی و جهاد و انسانیت دارد. او حلقه واسطه ای است که تسلسل ابراهیم تا محمد صلی الله علیه و آله را به حسین علیه السلام تا منجی انتقام جوی نجات بخش انتهای تاریخ پیوند می دهد، واسطة العقد نبوت و امامت. سلمان می گوید: "روزی دیدم زهرا علیهاالسلام برای خروج از خانه به خود پارچه ای پشمی و کهنه پیچیده که دوازده جای آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتی گریستم و گفتم: دختر کسری و قیصر در حریرند و دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله در چادر شبی پشمینه و کهنه، آن هم با این همه وصله." آن گاه زهرا علیهاالسلام به نزد رسول صلی الله علیه و آله رفت و عرضه داشت: "پدر جان! سلمان از چادر پر وصله من در شگفت است، در حالی که به خدا سوگند پنج سال است که من در خانه علی به سر می برم و از مال دنیا تنها پوست گوسفندی داریم که روزها شترمان را بر آن علوفه می خورانیم و شب ها خود بر روی آن می خوابیم و بالش ما پوستی پر شده از لیف خرما است." (20) این زهرا علیهاالسلام است که این گونه قاطع و صریح می گوید: "انی لا احب الدنیا"؛ (21) من دنیای "دنیاپرستان" را دوست ندارم.

و باز هم اوست که طنین فریادش هنوز از گلدسته های مسجد مدینه، آن جا که از سختی های رسول صلی الله علیه و آله در دار دنیا می گوید، به گوش می رسد: "خداوند او را با رحمت و رأفت خویش به جوار ابدیش قبض روح نمود و از مشقت و رنج و درد این دنیا و تحمل وزر و وبال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و خشنودی خود نمود". (22) .

 


(1) همان که حافظ می گوید: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود- ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

(2) علی علیه السلام می فرماید: "الزهد بین کلمتین من القرآن. قال الله تعالی: "لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم" و من لم ییأس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد اخذ الزهد بطرفیه"؛ زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده: "برای این که تأسف نخورید بر آن چه از شما فوت می شود، و شاد نگردید به آن چه به شما می دهند"، هر کس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست یافته است.

(3) توبه، 38.

(4) بحارالانوار، ج 42، ص 152.

(5) "انا لله و انا الیه راجعون، الی ربک الرجعی، الیه المصیر"،...

(6) "آه من قلة الزاد و طول الطریق"؛ آه از دوری راه و کمی توشه؛ نهج البلاغه، حکمت 77.

(7) "یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه"؛ انشقاق، 6.

(8) آل عمران، 92.

(9) در کتاب الکافی، ج 5، ص 377، به نقل از ائمه علیهم السلام مقدار آن را 30 درهم ذکر می کند و در کشف الغمة، ج 1، ص 349، به نقل از انس از مناقب خوارزمی، مبلغ آن را 400 مثقال نقره و در ص 355، 400 درهم نقره ذکر می کند. که البته با توجه به سند و هم اینکه نقل کافی اضبط و دقیق تر است، نقل کافی مورد پذیرش است. شایان ذکر است که هر درهم نقره، 6/ 12 نخود یعنی حدود نیم مثقال است. (نخود 24: 1 مثقال).

(10) بحارالانوار، ج 43، ص 94؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 352؛ احقاق الحق، ج 10، ص 369. علامه اربلی نقل می کند که وقتی رسول صلی الله علیه و آله چشمش به جهیزه اندک فاطمه علیهاالسلام افتاد اشک از دیدگانش جاری شد. آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: "اللهم بارک لاهل بیت جل انیتهم الخزف"؛ خدایا! این زندگی را برای خاندانی که بیشتر ظرف هاشان گلی است مبارک گردان؛ کشف الغمة، ج 1، ص 359.

(11) نزهة المجالس، ص 28.

(12) بحارالانوار، ج 43، ص 172؛ اهل البیت، ص 139.

(13) بحارالانوار، ج 43، ص 82 "... فاصابها من ذلک ضرر شدید".

(14) بحارالانوار، ج 43، ص 83؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 334.

(15) بحارالانوار، ج 43، ص 28.

(16) بحارالانوار، ج 35، ص 240 و ج 43، ص 72.

(17) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 341؛ ربیع الابرار، ج 2، ص 104.

(18) مفاتیح الجنان، زیارتنامه فاطمه علیهاالسلام.

(19) بحارالانوار، ج 43، ص 15.

(20) بحارالانوار، ج 43، ص 88.

(21) الغدیر، ج 2، ص 318. مقصود از دنیا در این کلام زهرا علیهاالسلام دنیای وصفی است نه اسمی. به عبارت دیگر مقصود تعلق های دنیاست وگرنه خود دنیای خاکی که محل نزول ملائکه و انبیا و متجر اولیاء الله و مسجد احباء الله است و به هر حال مشتی سنگ و خاک بیش نیست. به بیان ساده تر فرق است بین این که "دنیا" غایت انسان باشد یا ظرف عمل انسان.

(22) "قبضه الله الیه قبض رأفة و اختیار و رغبة و ایثار فمحمد من تعب هذه الدار فی راحة قد حف بالملائکة الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاورة الملک الجبار" (سخنرانی زهرا علیهاالسلام در مسجد مدینه).

کمبود غذایی، بسیاری را درمانده کرده بود شخصی به محضر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمد و گفت: "بسیار گرسنه ام، و دستم به جایی نمی رسد مرا سیر کنید".

پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شخصی را به حجره های همسرانش فرستاد، تا غذایی بیابد و بیاورد، او رفت و با دست خالی بازگشت، زیرا غذایی نیافت، شب فرارسید، حضرت علی علیه السلام آن فقیر گرسنه را به خانه خود برد، در خانه جز مقدار اندکی غذا برای کودکان خود غذایی نبود، ماجرا را به فاطمه زهرا علیهاالسلام گفت، بنابراین شد که طبق سفارش حضرت علی علیه السلام چراغ خانه را خاموش کنند و همان مقدار اندک غذا را نزد مهمان فقیر بگذارند، و خود در تاریکی در کنار سفره، دهان خود را تکان دهند تا فقیر گمان کند که آنها همراه او غذا می خورند، همین کار را کردند، فقیر از آن غذا خورد و سیر شد، در حالی که گمان می کرد، علی علیه السلام و همسر و کودکان او نیز غذا می خورند، آن شب علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و کودکانشان، گرسنه خوابیدند، صبح به حضور پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمدند، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نگاهی به چهره آنها که نشانگر گرسنگی آنها بود، کرد و لبخند زد و آنگاه این آیه (9 حشر را که در شأن آنها نازل شده بود) خواند:

"و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة"؛

آنان، تهی دستان را بر خود مقدم می دارند هر چند که خود به شدت، تهی دست باشند (10)

 


(10) مجمع البیان، ج 9، ص 260.

عرب تازه مسلمانی در مسجد مدینه از مردم کمک خواست، پیامبر صلی الله علیه وآله به اصحاب خود نگریست، سلمان فارسی برخاست تا نیاز آن مرد را برطرف سازد، هر جا رفت با دست خالی برگشت. با ناامیدی به طرف مسجد می آمد که چشمش به منزل حضرت زهرا علیهاالسلام افتاد، با خود گفت: فاطمه سر چشمه نیکوکاری است، لذا درب خانه را کوبید و داستان مرد عرب را شرح داد. حضرت زهراء علیهاالسلام فرمود: ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله را به پیامبری برگزید، سه روز است که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین علیهما السلام از شدت گرسنگی بی قراری می کردند و خسته و مانده به خواب رفته اند. اما من، نیکی و نیکوکاری را که در خانه مرا کوبیده است، رد نمی کنم آنگاه پیراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون یهودی گرو گذاشته، مقداری خرما و جو قرض بگیرد. سلمان فارسی می گوید: پس از دریافت جو و خرما به طرف منزل حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدم و گفتم: دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله! مقداری از این غذاها را برای فرزندان گرسنه ات بردار. پاسخ داد. ای سلمان! این کار را فقط برای خدای بزرگ انجام دادیم و هرگز از آن چیزی بر نمی داریم. (6) .

به نوشته تاریخ، درآمد سالانه مزارع آن حضرت بیست و چهار هزار دینار می شد. (7) اما استفاده شخصی آن حضرت از این همه امکانات خیلی ناچیز بود و همه را ایثار نموده و آیه نهم سوره حشر را که در مورد اهل بیت پیامبر نازل شده و سخن از ایثارگری آنان به میان آورده، رقم می زند. (8) .

فاطمه علیهاالسلام در تمام دوران زندگی خویش از ولادت تا وفات در سختی بود و آنی از یاد دیگران غفلت نکرد و امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در یاری به مستمندان تشویق نمود و ایثار مادرش خدیجه را که دارایی خود را در راه اسلام و مسلمین از دست داد تداعی کرد و صفحات تاریخ را با فداکاری و سوز و دستگیری خود از مردم بی نوا مفتخر ساخت.

سلمان می گوید: فاطمه علیهاالسلام را دیدم به دستاس مشغول است، در حین کار دستش خونین شده و فرزندش امام حسین علیه السلام در گوشه ای افتاده و رنگ رخسارش از گرسنگی به زردی می گرایید. به آن بانوی گرامی گفتم: چرا از خادمه (فضه) کمک نمی گیری؟ فرمود: دیروز او کار کرده و امروز روز استراحتش می باشد.

شبیه این جریان در دیدار پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله از دخترش فاطمه علیهاالسلام اتفاق افتاد و همان سؤال و جواب تکرار شد، رسول گرامی اسلام از ایثارگری فاطمه علیهاالسلام متأثر گردید و چشمانش پر از اشک شد و فرمود: خدا آگاه است که رسالت و خلافتش را در کجا و در چه کسانی قرار دهد. (9).

 


(6) بحارالانوار، ج 43، ص 73.

(7) ریاحین الشریعة، ج 2، ص 62.

(8) "و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة".

(9) عوالم، ج 11، ص 269؛ جلاءالعیون، ج 1، ص 137؛ بحارالانوار، ج 43، ص 28.

حضرت امام حسین علیه السلام از مادر بزرگوار حضرت زهراء علیهاالسلام روایت کند که آن حضرت از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل کرد که به من فرمود: از بخل برحذر باش، زیرا آن ننگی است که در انسان بزرگوار و کریم وجود ندارد، از بخل برحذر باش که بخل درختی است در آتش که شاخه هایش در دنیا است، هر کس به شاخه هایش بیاویزد او را داخل آتش می کند، بر تو باد که سخاوت داشته باشی زیرا سخاوت درختی از درختان بهشت است و شاخه هایش به زمین سرازیر گشته، هر کس شاخه ای از آن را بگیرد همان شاخه او را به بهشت فرامی کشاند. (5) .

 


(5) اهل البیت، توفیق ابوعلم، 131 130.

سخاوت و بلندنظری از ویژگی های بارز او بود.

او در انفاق و بخشش و رسیدگی به محرومان بسان آسمان بلند بود که دانه های بی شمار و زلال باران حیات بخش از آن بر زمین می بارد.

بسان آبشار همیشه ریزان بود که شفاف و زلال، طراوت و شادابی می بخشید. او هم در ارزش های علمی و معنوی و فکری و فرهنگی آبشار انفاق و بخشش بود و هم در ارزشهای مادی به محرومان؛ برای نمونه:

شب عروسی آن حوریه بهشتی بود که به دستور پدر گرانمایه اش، پیراهن تازه ای برایش دوختند و آن را برای رفتن به خانه علی علیه السلام بر اندامش پوشاندند. هرکس در پی کاری بود که بینوایی با جامه دریده و کهنه و پر وصله به در خانه پیامبر آمد و جامه ای وصله دار برای پوشاندن بدن و حفظ تن از سرما و گرما خواست.

فاطمه علیهاالسلام جامه عروسی را بر تن داشت؛ به همین جهت جامه دیگرش را آورد تا در راه خدا ببخشد و برهنه ای را بپوشاند، اما در همان هنگام به یاد این آیه شریفه افتاد که:

"لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" (1)

آیه قرآن را زمزمه کرد و در همان حال، پیراهن شب عروسی خویش را از تن درآورد و دور از چشم همگان در پارچه ای بست و به بینوای برهنه داد و خود، بار دیگر همان لباس پیش از عروسی را پوشید.

"فرشته وحی فرود آمد که: هان ای پیامبر خدا! پروردگارت درودت می فرستد و به من فرمان داده است که بر دخت گرانقدرت فاطمه این گل سرسبد هستی و افتخار زنان گیتی، سلام و درود او را ابلاغ کنم و آنگاه این جامه بی نظیر را که از دیبای سبز بهشت است، به پاس انفاق خالصانه و سخاوت و بلندنظری اش در راه حق، به او تقدیم دارم." "فنزل جبرئیل قال: یا محمد ان الله یقرئک السلام و امرنی ان اسلم علی فاطمة و قد ارسل لها معی هدیة من ثیاب الجنة..." (2) .

از دیگر جلوه های سخاوت و بلندنظری بانوی بانوان را می توان در داستان گردنبند مخصوص او نگریست که آن را سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کند.

در روایت است که پیامبر گرامی در مسجد نشسته بود و گروهی از یاران در کنار او، که سالخورده ای بینوا سر رسید و گفت: ای پیامبر خدا! گرسنه ام؛ مرا سیر کنید. برهنه ام و بی لباس؛ مرا بپوشانید. فقیری در راه مانده ام، توشه و هزینه سفرم مرحمت کنید.

پیامبر مهر بر او نظر افکند، دید مرد سالخورده در شدت فقر و ضعف و ناتوانی است، اما آن حضرت در شرایطی است که پس اندازی برای کمک به آن مرد ندارد. به همین جهت فرمود: هان ای سالخورده بینوا! امروز قدرت کمک ندارم، اما از آن جایی که راهنمای به کار نیک همچون انجام دهنده آن است، اینک تو را به خانه دخترم فاطمه رهنمون می گردم، امید که او بتواند به تو کمک کند و تو را از فقر و پریشانی رهایی بخشد.

و آن گاه به خانه ریحانه اش اشاره کرد و فرمود: برو آن جا، به خانه فاطمه. او بانویی است که خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش نیز او را؛ او همواره در پی خشنودی خداست و رضای او را بر خواسته خویش مقدم می دارد، و به بلال دستور داد تا او را به خانه دخت گرانمایه اش که به دیوار مسجد چسبیده بود راهنمایی کند.

آن مرد به خانه دختر پیامبر رسید. در زد و با صدایی رسا گفت:

سلام بر شما، ای خاندان رسالت! و ای ساکنان فرودگاه فرشته وحی! و ای کسانی که قرآن در خانه شما فرود آمد!

دختر پیامبر پاسخ او را داد و از پشت در پرسید: شما که هستید؟

گفت: بانوی گرانمایه! سالار زنان! بینوایی گرسنه و گرفتارم؛ نزد پدر گرانقدرت سالار انسانیت رفتم و از او کمک خواستم؛ او خانه شما را نشان داد. مرا یاری کنید. خدا یارتان باد و پاداش نیکویتان ارزانی دارد.

آن روز، سومین روزی بود که در خانه امیرمؤمنان و فاطمه علیهماالسلام غذا یا مواد خوراکی یافت نمی شد، به همین جهت دخت گرانمایه پیامبر پوستی را که دو کودک عزیزش حسن و حسین بر روی آن می خوابیدند و فرش خانه بود برداشت و به سالخورده بینوا داد تا آن را بفروشد و نیازهای خویش را با بهای آن تأمین کند؛ اما مرد فقیر نپذیرفت و گفت: فاطمه جان! من گرسنه ام و بدون لباس و فاقد زاد و توشه؛ از این پوست کاری ساخته نیست که با بهای آن بتوانم اینها را تأمین کنم.

این جا بود که قلب بشردوست و یکتاپرست فاطمه به یاد آیه شریفه ای از قرآن افتاد که:

"لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" ؛ هرگز به نیکی و نیکوکاری نخواهید رسید، تا از آنچه دوست می دارید، در راه خدا انفاق کنید.

و درست همین جا بود که دست برد و گردنبند ارزشمندی را که از عروسی خویش داشت و یادگار دختر عموی گرانقدرش حمزه آن قهرمان بزرگ اسلام بود، آن را از گردن خویش درآورد و فرمود:

"خذه و بعه فعسی الله ان یعوضک به ما هو خیر منه"؛ هان ای بنده خدا! این گردنبند را بگیر و بفروش؛ امید که خداوند گره از کارت بگشاید و مشکل اقتصادی و مالی ات را حل کند و بهتر از آن به تو عنایت فرماید.

سالخورده بینوا سپاسگزاری کرد و پس از دریافت گردنبند و دعای بسیار به فاطمه و فرزندانش، درب خانه علی علیه السلام را ترک کرد و به سوی مسجد پیامبر حرکت نمود، اما همان جا گردنبند را در معرض فروش نهاد و به پیامبر گرامی جریان عطای بزرگ دخترش را گزارش کرد.

عمار پرسید که گردن بند را چند می فروشد؟

مرد سالخورده گفت: به غذایی که مرا سیر کند و به لباسی که مرا از سرما و گرما بپوشاند و به هزینه سفری که مرا تا شهر و دیارم برساند.

عمار بی درنگ دوید و حدود بیست دینار پس انداز زندگی خویش را به همراه جامه ای نیکو و زاد و توشه ای که سالخورده بینوا را به شهر و دیارش برساند، فراهم آورد و به فروشنده تقدیم داشت تا گردنبند را خریداری کند.

فروشنده با اظهار شگفتی از سخاوت و بلندنظری عمار، گردنبند را به او واگذار کرد، و عمار آن را عطرآگین ساخت و به صورت جالبی به همراه یک برد یمانی بسته بندی نمود و به دست غلام خویش، "سهم" داد و گفت: خودت و بسته و گردنبند، همه را به پیامبر گرامی تقدیم می دارم.

پیش از رسیدن هدیه عمار به پیامبر، مرد بینوا به حضور آن حضرت شرفیاب شد و ضمن سپاس خدا، از پیامبر به خاطر راهنمایی اش به خانه فاطمه تشکر کرد. پیامبر پرسید: آیا به خواسته ات دست یافتی؟

پاسخ داد: آری به لطف خدا هم سیر شدم و هم به لباس خوبی رسیدم و هم زاد و توشه برای حرکت به سوی شهر و دیارم فراهم آمد.

پیامبر فرمود: پس فاطمه علیهاالسلام را دعا کن.

مرد سالخورده دست به سوی آسمان برداشت و گفت: بار خدایا! ای آفریدگار و ای روزی دهنده ما! به فاطمه علیهاالسلام دخت گرانمایه پیامبرت پاداشی ارزانی دار که نه چشم ها آن را دیده باشند و نه گوشها شنیده باشند.

هنوز گفتگوی آن مرد با پیامبر به پایان نرسیده بود که هدیه عمار به محضر پیامبر رسید و غلام او "سهم" جریان را باز گفت. پیامبر پذیرفت و همه را به سوی خانه فاطمه فرستاد. غلام در حالی که بسته گردنبند را روی دست داشت در خانه علی علیه السلام را زد و دخت گرانمایه پیامبر را از جریان آگاه ساخت. بانوی بانوان پس از سپاس آفریدگارش، گردنبند را برگرفت و برد یمانی را به "سهم" بخشید و او را نیز در دم، در راه خدا آزاد ساخت.

"سهم" که انسان باایمان و مؤدبی بود، شگفت زده خندید.

فاطمه علیهاالسلام علت خنده و شگفت زدگی او را پرسید.

پاسخ داد: راستی که من انفاقی به برکت انفاق شما ندیده ام و بلندنظری و سخاوتی بسان آنچه از شما دیدم، به گوش هم نشنیده ام، و از آن عجیب تر برکت گردنبند شماست.

پرسیدند: چرا؟ و چگونه؟

گفت: عظمت این گردنبند را بنگرید! بینوایی را به نوا می رساند، برهنه ای را می پوشاند، گرسنه ای را سیر می نماید، در راه مانده ای را زاد و توشه سفر ارزانی می دارد، برده ای را آزاد می کند، دل پیامبر را شادمان می سازد، و آنگاه پس از همه اینها، باز هم سرانجام به دست انفاق گر و سخاوتمند صاحبش باز می گردد.

ای درود خدا بر دست انفاق گر و بخشاینده و پراخلاصت، فاطمه جان! (3) .

"فقالت: ما یضحکک یا غلام؟ فقال: اضحکنی عظم برکة هذا العقد، اشبع جائعا، و کسی عریانا، و اغنی فقیرا، و اعتق عبدا، و رجع الی ربه."

جلوه ای از بلندنظری و سخاوت و گذشت او را می توان در ضمن وصیت نامه اش نگریست و با همه وجود بر آن عظمت روح و کرامت روان و بلندی نظر درود فرستاد. از جمله سفارش های او به امیرمؤمنان که در شمار وصیتهای بانوی بانوان آمده،این است:

"بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمة، بنت محمد صلی الله علیه و آله رسول الله، بحوائطها السبعة... الی علی بن ابی طالب، فان مضی فالی الحسن فان مضی فالی الحسین فان مضی فالی الاکبر من ولدی..."؛ این وصیت نامه ای است که فاطمه، دخت گرانمایه پیامبر، در مورد بوستان های هفتگانه خویش می نماید و آنگاه محصول و فراورده آنها را وقف کارهای شایسته و انسان دوستانه و خداپسندانه می کند و مقرر می دارد که زیر نظر امیرمؤمنان و پس از او، دیگر فرزندان معصوم و پاکش مصرف شود. آنگاه پس از خدا، مقداد و زبیر و امیرمؤمنان را- که نویسنده وصیتنامه نیز هست- به گواهی می گیرد.

و شاید جالب ترین نمونه بخشندگی و سخاوت را می توان در اینجا نگریست که آن اسوه کرامت و گذشت، از اموال شخصی خویش به هر کدام از همسران پیامبر پانصد درهم انفاق و هدیه مقرر می سازد و همین مقدار به برخی از بانوان بنی هاشم.

با این یادآوری که برخی از همین زنان بسان "عایشه" و "حفصه" دل پرمهر و قلب نورانی او را آزردند و برخی تا آنجا با او به حسادت و کینه توزی و دشمنی برخاستند که بر ضد او و در راه پایمال ساختن حق او گواهی دروغ دادند تا "فدک" مصادره شود؛ اما بانوی بانوان به همانها نیز نیکی و محبت کرد و بدی را با مهر و احسان پاسخ داد.

"و اوصت لازواج النبی لکل واحدة منهن اثنتا عشرة اوقیة و لنساء بنی هاشم مثل ذلک." (4) .

و برخی او را در اوج بیداد دستگاه حق ستیز خلافت، تنها گذاشتند و حتی برای دلداری و تسلی خاطر او نیز نرفتند.

 


(1) سوره آل عمران، آیه 192.

(2) نزهة المجالس، صفوری شافعی، ج 2، ص 226.

(3) بحارالانوار، ج 6، ص 215.

(4) فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، ص 451.

خوف، ترس از عقاب و کوتاهی اعمال است و خشیت، ترس از عظمت و هیبت و در زهرا علیهاالسلام این هر دو جمع بود.

آن گاه که آیه "و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم" (1) بر رسول صلی الله علیه و آله نازل شد، سخت گریست و اصحاب نیز از شدت گریه او گریستند، اما نمی دانستند چه چیزی باعث شده که آن حضرت این گونه می گرید و از هیبت رسول صلی الله علیه و آله کسی را جرأت سؤال هم نبود. اصحاب می دانستند رسول صلی الله علیه و آله با دیدن زهرا علیهاالسلام شادمان می شود؛ از این رو به سراغ فاطمه علیهاالسلام رفتند تا با آوردن او رسول خدا را آرام کنند. زهرا علیهاالسلام آمد و به پدر گفت: فدایتان شوم چه شده است؟ اما همین که رسول صلی الله علیه و آله جریان را گفت و آن آیات را بر او خواند، به یکباره رنگ از رخسار زهرا علیهاالسلام پرید و به روی خود زد و ناله برآورد که "الویل ثم الویل لمن دخل النار"؛ ای وای! وای بر کسی که داخل آتش شود. و علی هم دست بر سر خود گذاشت و با گریه می گفت: "وا بعد سفراه و قلة راده فی سفر القیامة..."؛ آه از راه طولانی و توشه کم. سلمان و ابوذر و مقداد نیز می گریستند و هر یک با خود کلماتی جانسوز زمزمه می کردند. (2) .

در روایتی دیگر آمده که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به نزد زهرا علیهاالسلام آمد و او را گریان دید، پس گفت: ای نور چشم من! چه چیزی باعث گریه تو شده است؟ زهرا علیهاالسلام جواب داد: آیه "و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا". (3) .

زهرا علیهاالسلام در خشیت خدا تا بدانجا رسید که هر گاه به نماز می ایستاد، از عظمت و هیبت خدای سبحان نفس هایش به شماره می افتاد؛ (4) از همین رو رسول صلی الله علیه و آله همیشه سینه زهرا علیهاالسلام را می بویید و می بوسید و می گفت: بوی بهشت را استشمام می کنم، چون در آن سینه جز خشیت خدا چیزی نبود. سینه ای که خشیت خدا در آن موج می زند، غیر از رایحه بهشت از آن برنمی خیزد.

 


(1) حجر، 43 - 44.

(2) بحارالانوار، ج 43، ص 87؛ ج 8، ص 303؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 130.

(3) کهف، 47.

(4) عدة الداعی، باب 4، ص 139.

حال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدتر شد، سرش را در دامن حضرت علی گذاشت و بیهوش گشت. زهرا علیهاالسلام به صورت نازنین پدر نگاه می کرد و اشک می ریخت و می فرمود: آه، به برکت وجود پدرم باران رحمت نازل می شد و دادرس یتیمان و پناه بیوه زنان بود. صدای ناله زهرا به گوش رسول خدا رسید دیده گشود و با صدای ضعیف فرمود: دختر عزیزم! این آیه را بخوان:

"وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ مَاتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِکُمْ". (1) .

از مرگ چاره ای نیست، چنان که پیغمبران مردند من نیز خواهم مرد. اما چرا ملت هدف مرا تعقیب نمی کنند و قصد سقوط و عقب نشینی دارند؟

از شنیدن این سخن گریه حضرت زهرا شدیدتر شد. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از احوال پریشان و چشم گریان دختر عزیزش منقلب شد، خواست او را تسلی دهد اما مگر به آسانی می توان او را آرام نمود. ناگاه فکری به خاطرش رسید، به فاطمه اشاره کرد نزدیک بیا. وقتی صورتش را نزدیک پدر برد آن حضرت رازی در گوش او گفت. حاضرین دیدند صورت فاطمه علیهاالسلام برافروخته شد و در همان حال ناراحتی تبسم کرد. از این تبسم نابهنگام تعجب نمودند. علت خنده را از خودش پرسیدند. فرمود: تا پدرم زنده است رازش را فاش نمی کنم.

اما بعد از مرگ پدر آشکار ساخت و گفت: پدرم در گوش من فرمود: فاطمه جان! مرگ تو نیز نزدیک است، تو اولین فردی هستی که به من ملحق خواهی شد. (2)

 


(1) آل عمران، آیه 144.

(2) ارشاد مفید، ص 88؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 39- 40؛ صحیح مسلّم، ج 4، ص 1095.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم