بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی


مسلم در صحیح (35) از ابن مسعود نقل می کند که گفت:

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در برابر خانه خدا به نماز مشغول بود و ابوجهل و یارانش در کناری نشسته بودند، و این در حالی بود که روز قبل شتری نحر شده بود. ابوجهل گفت: چه کسی از شما حاضر است بچه دان شتر را برداشته، تا آنگاه که محمد به سجده رفت آن را روی کتف هایش قرار دهد؟ شقی ترین آن جماعت برخاست و بچه دان را برداشته، هنگامی که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به سجده رفت، در میان کتف هایش گذارد. آن جماعت شروع کردند به خندیدن و به یکدیگر می نگریستند و من ایستاده و شاهد بودم. اگر قدرت داشتم آن را از پشت رسول خدا بر می داشتم.

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله همچنان در سجده ماند تا آنکه کسی فاطمه را از جریان آگاه کرد. فاطمه در حالی که دختری خردسال بود آمد و بچه دان را به کناری انداخت. آنگاه روی سوی آن جماعت کرد و آنان را شماتت نمود.

چون رسول اکرم نماز را به پایان برد، صدایش را به نفرین بر ایشان بلند کرد- عادت آن حضرت بر این بود که اگر دعا می کرد یا مسئلت می نمود، سه بار تکرار می کرد- و گفت: «خدایا! بر تو باد مجازات قریش.» و سه بار تکرار نمود.

آن جماعت چون صدای رسول خدا را شنیدند، خنده از دهانشان برفت و خوف بر دل هایشان چیره گشت. سپس حضرتش گفت: خداوندا! بر تو باد کیفر ابی جهل بن هشام و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه و امیّة بن خلف و عقبة بن ابی معیط، و نام دیگری هم فرمود که فراموش کرده ام.

ابن مسعود در ادامه می گوید: سوگند به آنکه محمد صلی اللَّه علیه و آله را به رسالت برانگیخت، دیدم که همه آنان که نامشان را برده بود، روز بدر کشته و در چاه افکنده شدند.

بخاری نیز در صحیح (36) خود این حدیث را نقل کرده است.

در صحیح مسلم (37) از ابی حازم نقل شده که شنیدم از سهل بن سعد در مورد جراحت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله در روز اُحد، سؤال شد و سهل در جواب گفت:

صورت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله زخمی شد، دندان رباعیه آن حضرت شکست و کلاهخود بر سرش خرد شد، (در این میان) فاطمه علیهاالسلام دخت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله خون را (از چهره آن حضرت) می شست و علی علیه السلام با سپر آب می ریخت. چون فاطمه دید آب نه تنها خون را قطع نکرد بلکه بر شدت جریان خون افزود، قطعه حصیری برگرفت و سوزانید تا خاکستر شود، سپس خاکستر را روی زخم ریخت تا آنکه خونریزی قطع شد.

مسلم این خبر را به طریق دیگری نیز از ابی حازم نقل می کند که ابی حازم گفت: شنیدم از سهل بن سعد در مورد جراحت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله می پرسند و او گفت:

هان! سوگند به خداوند، آنکه زخم رسول خدا را شست و آنکه آب می ریخت و آنچه با آن مداوا شد، همه را می شناسم، سپس مانند حدیث سابق را نقل می کند.

بخاری (38) نیز این خبر را نقل کرده است.

ابی نعیم در حلیة الاولیاء (39) از ابی ثعلبه خشنی نقل می کند که:

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از یکی از جنگ ها بازگشتند و داخل مسجد شده دو رکعت نماز خواندند- حضرتش را بسیار خوش آیند بود که هنگام مراجعت به مسجد درآیند و دو رکعت نماز به پا دارند- سپس از مسجد خارج شده، پیش از ملاقات همسرانش به دیدار فاطمه آمد. فاطمه نیز به استقبال (پدر) آمد و شروع کرد به بوسه زدن بر چهره و چشمان رسول خدا، و در حالی که می گریست، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: چه چیز اشک را بر دیدگانت جاری ساخت؟

گفت: شما را رنگ پریده دیدم.

فرمود: ای فاطمه! خداوند- عزّوجل- پدرت را بر امری (بس عظیم) مبعوث کرد- امری (آنقدر عظیم) که خداوند به واسطه آن در هر کلبه و خیمه ای یا عزت داخل کند و یا ذلت. گستره این امر بسان گستره شب است.

در کنزالعمال (40) پس از نقل این حدیث آمده است: طبرانی در کبیر روایت را نقل کرده است. هیتمی نیز در مجمع(41) روایت را چنین آورده است:

... پس رسول خدا فرمود: چه چیز اشکت را جاری ساخت؟

فاطمه گفت: شما را پریشان و خسته دیدم، با لباسی کهنه و مندرس.

فرمود: گریه مکن چرا که خداوند عزوجل...

محب طبری در ذخائرالعقبی (42) از علی علیه السلام نقل می کند که:

با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در گودال های خندق بودیم که فاطمه علیهاالسلام با قطعه نانی نزد رسول خدا آمد و آن را به حضرتش تقدیم کرد. رسول گرامی فرمود: فاطمه! این چیست؟

گفت: از گرده نانی که برای فرزندانم پخته ام تکه ای برای شما آوردم.

فرمود: دخترکم این اولین طعامی است که پس از سه روز به کام پدرت می رود.

محمد بن سعد در طبقات (43) خود از ابن عباس نقل می کند که:

آنگاه که رقیه، دخت رسول خدا از دنیا رفت، رسول خدا گفت: به گذشتگانمان، عثمان بن مظعون، ملحق شو. پس زنان بر رقیه گریستند (تا آنجا که می گوید) فاطمه علیهاالسلام بر لبه قبر نشست و شروع کرد به گریستن، و رسول خدا با گوشه لباس خود اشک های او را پاک می نمود.

حاکم در مستدرک الصحیحین (44) از ابن عمر نقل کرده که:

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله هنگام خروج برای جنگ، قبل از همه به ملاقات فاطمه علیهاالسلام می رفت.

حاکم (45) به نقل از ابن عمر می نویسد:

رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله آخرین دیدارش هنگام سفر و اولین ملاقاتش هنگام بازگشت، با فاطمه بود.

قال: «احب اهلی الی فاطمة» (46)

و فی روایة: «أحبّ الناس الی فاطمة» (47)

و کانت فاطمة اصغر بنات رسول الله واحبهنّ الیه.

محبوبترین شخص در نزد پیامبر فاطمه بود، و می فرمود: بیشتر از همه کس فاطمه را دوست دارم. فاطمه کوچکترین دختران حضرت و محبوبترین آنها بود.

ذهبی می گوید: بنابر روایات وارد شده کنیه فاطمه «أم ابیها» می باشد. (48)

ابن مردویه از انس بن مالک و بریده اسلمی روایت نموده است که: نبی مکرم صلی الله علیه و آله آیه «فی بیوت اذن الله...» را تلاوت فرمود که می فرماید: در خانه هایی که خداوند اجازه فرمود که بلند مرتبه و رفیع گردند، و در آنها اسم خداوند برده شود.

شخصی بپا خاست و پرسید: ای پیامبر خدا! این خانه ها چگونه خانه هایی بود و از آن چه کسانی می باشند؟

حضرت فرمود: این خانه ها از آن انبیا می باشند.

سپس ابوبکر برخاست و از آن حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره به خانه علی بن ابیطالب و فاطمه نمود.

حضرت فرمود: آری این خانه از برترین آن خانه ها می باشند. (49)

حاکم نیشابوری در مستدرک روایت کرده است که: عایشه می گفت: من هیچ کس را ندیدم که مانند پیامبر خدا صحبت نماید غیر از دخترش فاطمه، هر وقت بر او وارد می گردید، پیش پای او قیام می فرمود و او را می بوسید و خوش آمد می گفت، و سپس دست او را گرفته و در جای خودش می نشانید. (50)

و در روایت طبری آمده است که: زمانی که فاطمه بر پیامبر وارد می گردید حضرت قیام می فرمود و خوش آمد می گفت دستش را می بوسید و در جای خود او را می نشاند. (51)

روزی پیامبر به فاطمه فرمود:

«یا بنیة، إنه لیس من نساء المسلمین امرأة اعظم رزیة منک» (52)

دخترم! در میان زنان مسلمان کسی بیشتر از تو به مصیبت گرفتار نمی گردد.

عائشه روایت می کند که:

«ما رایت افضل من فاطمة غیر ابیها» (53) ؛

من برتر و بالاتر از فاطمه را ندیدم جز پدر او رسول خدا.

ترمذی از جمیع بن عمیر روایت می کند که گفت:

«دخلت مع عمّتی (علی) عائشة فسالت: ای الناس کان احب الی رسول الله صلی الله علیه و آله؟ قالت: فاطمة. فقیل: من الرجال؟ قالت: زوجها، إنّه کان ما علمت صوّاماً قوّاماً»؛ (54)

با عمه ام وارد بر عایشه شدیم، عمه ام از او پرسید: محبوبترین افراد در نزد رسول خدا چه کسی بود؟

عایشه گفت: فاطمه.

پرسید: از مردان چه کسی؟

گفت: محبوبترین مردان در نزد رسول خدا علی بن ابیطالب شوهر فاطمه بود، همانا می دانم که علی بن ابیطالب در روز روزه دار و شبانه در حال عبادت بود.

این روایت را حاکم نیشابوری نیز در مستدرک روایت و آن را تصحیح نموده است.

و اخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه من حدیث بُریده، قال:

کان احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمة، و من الرجال علی؛ (55)

بریده روایت نمود که: از میان زنان محبوبترین شخص به رسول خدا فاطمه و از مردان علی بن ابیطالب بود.

بخاری از علی علیه السلام نقل می کند:

فاطمه علیهاالسلام از جراحات ناشی از آسیا کردن شکایت کرد، (پس چون دانست) اسیری نزد رسول خدا آورده اند، سوی رسول خدا روانه شد و چون او را نیافت، عایشه را دید و جریان را به او گفت: چون رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله آمد. عایشه خبر آمدن فاطمه علیهاالسلام را داد. پس رسول خدا نزد ما آمد در حالی که ما در بستر بودیم. خواستم برخیزم که فرمود: در جای خود باشید. پس میان ما نشست- و من سردی قدم هایش را بر روی سینه خود احساس کردم- و فرمود: نمی خواهید چیزی بهتر از آنچه خواسته بودید، یادتان دهم؟ گاه خوابیدن 34 بار تکبیر و 33 بار تسبیح و 33 بار حمد خدا را گوئید و این برای شما از خادم بهتر است. (56)

بخاری در جای دیگری (57) نیز این حدیث را نقل می کند و همچنین مسلم (58) و ابوداود (59) نیز آن را نقل کرده اند.

ابی داود از ابی الورد بن ثمامة نقل می کند که علی علیه السلام به ابن اعبد فرمود:

آیا برایت از خودم و فاطمه سخن نگویم؟ (پس فرمود:) فاطمه نزد رسول خدا محبوبترین فرد خانواده بود. او نزد من بود که کثرت آسیا کردن بر دستهایش نشانه گذارده بود و از بس با مشک آب حمل کرد، جای آن بر بدنش ماند، آنقدر خانه را جاروب کرد که لباسش غبار اندود شده بود و آنقدر آتش اجاق را روشن کرد که لباسش سیاه شده بود، از کار کردن در خانه به او آسیب رسیده بود. (روزی) شنیدم غلامی نزد رسول خدا آورده اند. به او گفتم: خوب است نزد پدرت روی و از او غلامی بخواهی که تو را (در کارهای خانه) کفایت کند. فاطمه نزد پدرش رفت، پدر را در حال سخن گفتن دید، پس حیا کرد و (بدون آنکه درخواست خود را بیان کند) بازگشت. فردای آن روز رسول اکرم نزدمان آمد، فرمود: دیروز درخواستت از محمد چه بود؟ فاطمه سکوت کرد.

دوباره فرمود، و جواب، باز هم سکوت بود.

گفتم: به خدا سوگند به شما خواهم گفت، ای رسول خدا! او از بس در خانه من آسیا کرد، اثرش بر دستانش ماند، از بس با مشک آب حمل کرد، اثرش بر بدنش ماند، آنقدر خانه را جاروب کرده که لباسش غبار اندود شده است و آنقدر آتش اجاق را روشن ساخته که لباس هایش سیاه شده است، با خبر شدیم که غلام یا خادمی نزد شما آورده اند، به او گفتم: از پدرت خادمی بخواه. (60)

ابوداود می نویسد: رسول خدا در جواب همان مضمونی را که حکم نقل کرده، بیان کردند.

مراد ابی داود از نقل حکم همان حدیثی است که کمی قبل، از بخاری و مسلم نقل کردیم که رسول خدا فرمود: «نمی خواهید چیزی بهتر از آنچه خواسته بودید یادتان دهم؟...»

این حدیث را از ابونعیم نیز در حلیة الاولیاء (61) با اختصار آورده است.

ابی نعیم به نقل از زهری می نویسد:

فاطمه دخت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آنقدر آسیا کرد که دستش تاول زد و ورم کرد و جای دسته آسیا بر آن ماند. (62)

احمد بن حنبل از انس بن مالک نقل می کند:

روزی بلال برای نماز صبح دیر آمد، رسول اکرم از علت تأخیر سؤال کرد. او گفت: از کنار فاطمه گذشتم، دیدم در حال آسیا کردن است و فرزندش می گرید، به او گفتم: اگر اجازه بدهید من آسیا کنم تا شما بچه را آرام کنید یا شما آسیا کنید و من بچه را آرام کنم. او گفت: من به فرزندم مهربان ترم. این بود علت تأخیرم.

فرمود: بر دخترم دلسوزی و احسان کردی، خدا تو را رحمت کند. (63)

 


(35) صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب: مالقی النبی صلی اللَّه علیه و آله من اذی المشرکین.

(36) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: ما لقی النبی و اصحابه من المشرکین.

(37) صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب: غزوة أُحد.

(38) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: حدثنا قتیبة.

(39) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 300.

(40) کنزالعمال، ج 1، ص 77.

(41) مجمع الزوائد، ج 6، ص 262.

(42) ذخائرالعقبی، ص 47.

(43) طبقات ابن سعد، ج 8 ، ص 24.

(44) مستدرک الصحیحین، ج 1، ص 489.

(45) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 156.

(46) المستدرک، ج3، ص155؛ مسند احمد، ج4، ص27?.

(47) المستدرک، ج3، ص155؛ مسند احمد، ج4، ص27?.

(48) تاریخ الاسلام، ص 43.

(49) الدرّ المنثور، ج6، ص203. روح المعانی، ج18، ص174، سوره نور، آیه 36.

(50) المستدرک، ج3، ص160.

(51) المعجم الاوسط، ج5، ص58، رقم 4101.

(52) المعجم الکبیر، ج 22، ص 22،رقم 1031؛ المستدرک، ج3، ص 156.

(53) المعجم الاوسط، ج3، ص 349،رقم 2742. مجمع الزوائد، ج 9، ص201.

(54) التحفه، ج10، ص 375.

(55) المستدرک، ج3، ص 155.

(56) صحیح بخاری، کتاب بدءالخلق، باب: مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام

(57) صحیح بخاری، کتاب الخمس، باب: الدلیل علی ان الخمس لنوائب رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله.

(58) صحیح مسلم، کتاب الذکر والدعاء، باب: التسبیح اول النهار و عندالنوم.

(59) صحیح ابی داود، ج 33، باب: التسبیح عندالنوم.

(60) صحیح ابی داود، ج 33، باب: التسبیح عندالنوم.

(61) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 41.

(62) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 41.

(63) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 150.

علّامه ابن عبدالبر در کتاب استیعاب از عایشه روایت کرده که گفت:

«ما رأیت احداً کان اصدق لهجة من فاطمة الّا ان یکون الذی ولدها صلی الله علیه و آله»؛

کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم مگر پدر او صلی الله علیه و آله.

این حدیث را جمع کثیری از علماء عامه روایت کرده به اندک اختلافی در لفظ در بعضی از آنها به این تعبیر است:

«ما رایت احدا قطّ اصدق من فاطمة غیر ابیها».(34)

 


(34) حاکم نیشابوری در مستدرک، حافظ ابونعیم در کتاب حلیة الاولیاء، علّامه خوارزمی در کتاب مقتل الحسین، علّامه محب الدین طبری در کتاب ذخائر العقبی، علامه شیخ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی در کتاب تاریخ الاسلام و در کتاب اسماء الرجال و در کتاب تلخیص المستدرک، علامه جمال الدین محمد بن یوسف زرندی حنفی در کتاب نظم دررالسمطین، علامه هیتمی در کتاب مجمع الزوائد، علامه خطیب تبریزی در کتاب اکمال الرجال، علامه مجدالدین بن اثیر جزری در کتاب المختار فی مناقب الاخیار و علامه باکثیر الحضرمی در کتاب وسیلة المآل این روایت را نقل نموده اند.


مهمترین مناظره فاطمه زهرا علیها السلام مناظره ای سیاسی بود که جنبه اقتصادی نیز داشت. این بحث بین آن حضرت و خلیفه اول و دوم بود. در ظاهر این مناظرات به مسائل مالی بر می گردد ولی در واقع مسائل خلافت و رهبری مسلمین مد نظر بود چرا که جز علاقه و انس با خدا در دلش نبود و مسائل دنیوی هیچگاه برای آن حضرت نگرانی ایجاد نکرد.

فاطمه علیها السلام به دنبال ارث پدر آمد، ولی خلیفه اول جواب داد: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: ما پیامبران ارث باقی نمی گذاریم آنچه از ما باقی بماند صدقه است، یا در اختیار حاکم همان زمان است. آنگاه فاطمه بر خلیفه اول غضب کرد و تا آخر عمر با او صحبت نکرد و بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله شش ماه زنده بود. (67)

جوابهایی که از خود صحاح ششگانه در مورد سخن خلیفه اول به دست می آید چنین به نظر می رسد: اول: در بحث فضایل آن حضرت گذشت که غضب فاطمه به معنی غضب رسول خدا صلی الله علیه و آله است و این احادیث مقید به صورت خاصی نشده است. بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله غضبناک شد!!

دوم: به موجب احادیث وارده مقصود از اهل بیت و شأن نزول آیه تطهیر، حضرت زهرا علیها السلام معصوم از گناه بود، پس چگونه چیزی را خواست که مستحق آن نبود؟!

و سوم اینکه: بعد از این تقاضای حضرت زهرا علیها السلام خلیفه دوم اموال پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه را در اختیار علی علیه السلام و عباس قرار داد، ولی خیبر و فدک را نه. (68) اگر اموال پیامبران صدقه است و این حکم غیر قابل تغییر است او چگونه این عمل را انجام داد؟

علماء شیعه جوابهای مفصل از این حدیث داده اند از جمله شیخ مفید کتاب مستقلی در این مورد به نام «رسالة حول الحدیث نحن معاشر الانبیاء لانورث» تألیف نموده است.

جهت مطالعه تفصیلی بحث به قسمت فدک مراجعه نمایید.

 


(67) صحیح مسلم، ج 5، ص153؛ مسند احمد، ج 1، ص6 ؛ صحیح ابی داود، ج 2، ص23.

(68) مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص6.


ثعلبی (64) و زمخشری (65) و سیوطی (66) به نقل از ابی یعلی از جابر روایتی نقل کرده اند که مضمون این روایت به نقل ثعلبی چنین است: جابر می گوید:

رسول خدا چند روز را بدون آنکه غذایی خورده باشد، گذراند تا آنکه فشار گرسنگی بر ایشان سخت شد، پس (به دنبال غذا) به خانه های همسران خویش سرکشی کرد ولی چیزی نیافت، آنگاه سوی فاطمه آمد و فرمود: دخترکم! چیزی برای خوردن داری؟ من گرسنه ام.

او گفت: به خدا سوگند، نه، پدر و مادرم فدایت.

پس از رفتن رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله همسایه فاطمه دو قرص نان و تکه ای گوشت برایش فرستاد. او نیز آنها را گرفت و در کاسه ای نهاد و رویش را پوشاند و گفت: «رسول خدا را بر خود و اطرافیانم ترجیح می دهم.»

این در حالی بود که همگی آنان محتاج یک وعده غذا بودند. حسن و حسین را سوی جدشان صلی اللَّه علیه و آله فرستاد و او بازگشت... فاطمه گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، خداوند چیزی به ما داد که برای شما کنار گذاشتم.

فرمود: آن را بیاور.

آن را آوردند و فاطمه پارچه را از روی کاسه برداشت. ناگهان دید ظرف پر از نان و گوشت است، با دیدن آن مبهوت گشت و دانست از برکت خدا است، پس حمد خدا نمود و درود بر پیامبر خدا فرستاد.

رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود: دخترکم! این طعام از کجاست؟

گفت: از طرف خداوند است. او هر که را بخواهد بی حساب، روزی دهد.

رسول اکرم، حمد خدا نمود و فرمود: حمد و ستایش از آن خدایی است که تو را بسان بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد، به او نیز- هنگامی خداوند رزق نیکویش عطا می کرد- می گفتند: از کجا آمده است؟ و او می گفت: از ناحیه خداوند است، او هر که را بخواهد بی حساب روزی می دهد.

آنگاه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله سوی علی علیه السلام فرستاد. او آمد. رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و تمامی همسران پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله از آن طعام خوردند تا سیر شدند و ظرف، چون اول، باقی مانده بود.

فاطمه گفت: از آن طعام به همه همسایگانم دادم و خداوند در آن خیر و برکت زیادی قرار داد. اصل آن دو قرص نان و تکه ای گوشت بود و باقی برکت خدا.

 


(64) قصص الانبیاء، ص 513.

(65) الکشاف، ذیل آیه 37 سوره آل عمران.

(66) الدرالمنثور، ذیل آیه 37 سوره آل عمران.


به همان مقدار که بودن در کنار پدر برای صدیقه کبری روح بخش بود، فراقش طاقت فرسا می نمود. دیدار پدر، نسیم بهاری بود که جسم و جان فاطمه را شادی می بخشید و فراقش باد سموم خزان.

هنگامی که بیماری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شدت گرفت و نفس گرم آن حضرت به سختی در جریان بود، فاطمه علیها السلام با دلی رنجور در کنار بستر نشسته و با چشمانی اشک آلود چهره پدر را می نگریست. پیامبر در آن حال به فاطمه فرمود:

دخترم! ناراحتی من همین امروز است و بعد از این، راحت می شوم. چند لحظه بعد صدای مهربانش خاموش شد و کبوتر روحش به آشیانه ای که قدسیان برای او تزیین کرده بودند پر کشید. فاطمه علیها السلام که لبهای ساکت پدر را دید، با یک دنیا غم و اندوه به وسیله این جملات در فراق پدر نوحه سرایی کرد:

«ای پدر! دعوت حق را اجابت کردی و در بهشت برین جای گرفتی ما ارتحال تو را به جبرئیل تسلیت می گوییم.»

پس از آنکه بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را به خاک سپردند فاطمه زهرا رو به اَنس کرده و فرمود:

ای انس! چگونه راضی شدید خاک بر بدن مطهر رسول خدا بریزید. (69)

جهت مطالعه بیشتر در این زمینه به بخش اشعار حضرت زهرا سلام الله علیها مراجعه نمایید.

 


(69) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ صحیح نسائی، ج 1، ص 261 باب گریستن بر میت؛ سنن ابن ماجه، ابواب جنائز، باب دفن و وفات پیامبر صلی الله علیه و آله.


بخاری به نقل از عایشه می نویسد:

پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در بیماری که به وفاتشان انجامید، فاطمه را نزد خود خواند و آهسته به او چیزی گفت که فاطمه گریست. دوباره او را خواند و آهسته به او چیزی گفت که فاطمه خندید. در این باره از فاطمه سؤال کردم.

گفت: آهسته به من فرمود: «در همین بیماری از دنیا خواهم رفت» و من گریستم و سپس فرمود که: من پیش از دیگر افراد خانواده اش به او محلق می شوم که من خندیدم. (70)

بخاری با سند دیگری نیز این روایت را با کمی اختلاف نقل می کند. (71) مسلم نیز آن را در کتاب خود آورده (72) است.

ترمذی به نقل از عایشه، ام المؤمنین، آورده است:

کسی را ندیدم که در زیّ و رفتار و منش نشست و برخاست به اندازه فاطمه، شبیه رسول خدا باشد. هرگاه نزد رسول خدا می آمد، حضرتش از جای برخاسته سوی او می رفت، می بوسیدش و در جای خود می نشاندش و هرگاه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بر او وارد می شد، فاطمه از جا برخاسته، بر او بوسه می زد و در جای خود قرارش می داد. چون پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بیمار شد، فاطمه به خدمتش رسید و رویش افتاد و او را بوسید، آنگاه سر برداشت و گریست و دوباره رویش افتاد، پس سر برداشت و خندید.

گفتم: اگر تا به حال گمان می کردم فاطمه عاقلترین زنان ماست، اکنون دانستم او همچون دیگران است. وقتی رسول خدا رحلت کرد به او گفتم: چه باعث شد بار اول که خود را روی حضرتش قرار دادی و سر برداشتی، گریه کنی و بار دوم بخندی؟

گفت: (بار اول) مرا خبر داد که این بیماری منجر به وفاتش می شود پس گریستم، سپس خبرم داد که زودتر از سایر افراد خانواده اش به او می پیوندم. هنگام شنیدن این خبر بود که خندیدم. (73)

حاکم (74) نیز این حدیث را نقل کرده و می گوید واجد شرائطی است که مسلم و بخاری برای حدیث صحیح قائلند. بخاری (75) نیز، این روایت را با کمی اختلاف نقل می کند.

ابو نعیم به نقل از ابن عباس می نویسد: رسول خدا به فاطمه فرمود:

تو پیش از همه افراد خانواده ام به من محلق می شوی. (76)

بخاری و مسلم از فاطمه علیها السلام نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«ان جبریل کان یعارضنی القرآن کلّ سنة مرة و انه عارضنی العام مرّتین، ولا اراه الا حضر اجلی، فانک اول اهل بیتی لحاقا بی فاتقی الله واصبری، فانه نعم السلف انا لک» (77)

جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می نمود، و امسال دو مرتبه عرضه نمود، و این از آن جهت می باشد که اجل من نزدیک گردیده، و تو از اهل بیت من اولین کسی می باشی که بر من ملحق خواهی گشت، پس ای دخترم به خداوند توسل نما و صبر پیشه کن، همانا خداوند بهترین پناه تو می باشد.

محب طبری به نقل از مادر امام باقر علیه السلام روایت می کند که: فاطمه علیهاالسلام به اسماء دختر عمیس گفت:

من از اینکه (فقط) پارچه ای روی جسد زن می اندازند تا او را بپوشانند، بدم می آید.

اسماء گفت: ای دختر رسول خدا! اجازه دهید آنچه را در سرزمین حبشه دیده ام نشانت دهم.

آنگاه چند چوب نرم آورد و آن را خم کرد و پارچه ای رویش انداخت. فاطمه علیهاالسلام فرمود:

چقدر خوب و زیباست. با آن، جنازه زن از مرد تشخیص داده نمی شود. پس هرگاه از دنیا رفتم، تو و علی علیه السلام غسلم دهید و کس دیگری نباشد.

وقتی از دنیا رفت، عایشه آمد و خواست وارد شود. اسماء گفت: داخل مشو. عایشه نزد ابی بکر گلایه کرد و گفت این خثعمیه (یعنی اسماء) نمیگذارد من در غسل دادن فاطمه شرکت کنم و هودجی چون هودج عروس برای دختر رسول خدا درست کرده است!

پس ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت:

اسماء، چرا از شرکت همسران رسول خدا در غسل دادن دختر رسول خدا مانع می شوی و چرا چیزی مانند هودج عروس برای او ساخته ای؟

اسماء گفت: فاطمه خود از من خواست که نگذارم کسی بر او وارد شود. چیزی را هم که ساخته ام، نمونه اش را برایش ساخته بودم و او خواست چنین چیزی برایش بسازم.

ابوبکر گفت: همان که فاطمه دستور داده، بکن.

آنگاه ابوبکر بازگشت، و علی و اسماء فاطمه را غسل دادند. (78)

محب طبری نوشته است که این روایت را ابوعمر نقل کرده، دولابی نیز با اختصار آن را آورده و نوشته است:

فاطمه چون تابوت را دید تبسم کرد، او (پس از فوت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله) جز در آن روز، تبسم نکرده بود.

بیهقی (79) نیز این روایت را نقل می کند.

احمد بن حنبل (80) از ام سلمی نقل می کند که:

فاطمه بیمار بود، همان بیماری که به مرگش انجامید، و من از او مراقبت می کردم. روزی که حال او بهتر بود و علی علیه السلام بخاطر کارهایی که داشت از خانه بیرون رفته بود، به من گفت: برایم آب بیاور.

آب را آوردم و او به بهترین وجه خود را شست.

آنگاه گفت: لباس تازه ام را بیاور.

لباس را آوردم و او پوشید و گفت: زیرانداز مرا وسط اتاق پهن کن.

آنچه را گفت، انجام دادم و او رو به قبله، دستهایش را زیر گونه اش قرار داد و به پهلو خوابید و گفت:

اجل من رسیده است و من خود را پاکیزه کرده ام، پس نباید مرا کسی برهنه کند.

(این را گفت) و از دنیا رفت. بدنبال آن علی علیه السلام آمد و من جریان را به او گفتم.

محب طبری (81) نیز این حدیث را به نقل از احمد در المناقب و دولابی از ام سلمه روایت می کند. ابن اثیر (82) نیز آن را از ام سلمی نقل می کند.

در صحاح از رحلت فاطمه زهرا علیها السلام و کیفیت آن، سخنی به میان نیامده است و فقط به ذکر این مطلب بسنده کرده اند که آن حضرت شش ماه بیشتر بعد از پدر در قید حیات نبود.

مطلبی که در این مورد شایان ذکر است، سخن احمد بن حنبل است که از اطلاع فاطمه علیها السلام از زمان رحلت خویش خبر می دهد.

ام سلمه می گوید: در آخرین بیماری فاطمه علیها السلام که در پی آن، دار فانی را وداع گفت، من پرستاری آن حضرت را بر عهده داشتم. در یکی از روزها که علی علیه السلام خارج از منزل بود و فاطمه علیها السلام نیز مثل روزهای قبل در بستر بیماری بود به من فرمود: آب حاضر کن. آنگاه غسل کرد، چنان غسلی که مانند آن را ندیده بودم.

سپس به کنیز خود فرمود: لباسهای نو مرا بیاور. جامه ها را پوشید. و بعد دستور داد رختخواب مرا در وسط اتاق پهن کنید. رختخواب که مهیا شد به پهلو و رو به قبله خوابید و دست مبارکش را زیر گونه مبارکش نهاد و فرمود:

اینک لحظه وداع رسیده و من به ملاقات پروردگار می روم. بدنم پاکیزه است و غسل کردم و نیازی به غسل ندارم بنابراین بدن مرا برای غسل عریان نکنید. این جملات را بر زبان آورد و در همین لحظه جان را تسلیم معبود کرد. (83)

 


(70) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: علامات النبوة فی الاسلام.

(71) صحیح بخاری، باب: مرض النبی صلی اللَّه علیه و آله.

(72) صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب: فضائل فاطمه علیهاالسلام.

(73) صحیح الترمذی، ج 2، ص 319.

(74) مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 272.

(75) الادب المفرد، باب: قیام الرجل لاخیه.

(76) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 40.

(77) کنز العمال، ج 13، ص677 - 678.

(78) ذخائرالعقبی، ص 53.

(79) سنن بیهقی، ج 4، ص 34.

(80) مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 461.

(81) ذخائرالعقبی، ص 53.

(82) اسدالغابة، ج 5، ص 590.

(83) مسند احمد بن حنبل، ج6، ص 461 ؛ ذخائر العقبی، ص53 ؛ اسد الغابه، ج 5، ص 590.


حاکم از ابی هریره نقل می کند که: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود:

انبیاء روز قیامت سوار بر مرکب مبعوث می شوند تا با مؤمنین قوم خود در محشر ملاقات کنند. صالح سوار بر ناقه اش- مبعوث می شود و من نیز سوار بر براق مبعوث می شوم، که با هر قدم تا نهایت دیدش را طی می کند و فاطمه پیشاپیش من خواهد بود. (84)

حاکم می نویسد: سند این حدیث طبق نظر مسلم، صحیح است.

متقی هندی به نقل از طبرانی و ابوالشیخ و ابن عساکر، از ابوهریره روایت می کند: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود:

انبیاء روز قیامت سوار بر مرکب مبعوث می شوند و صالح سوار بر ناقه خود مبعوث می شود تا با مؤمنین اصحابش در محشر ملاقات کند. فاطمه و حسن و حسین سوار بر دو شتر از شترهای بهشت و علی بن ابی طالب سوار بر شتر من و من سوار بر «براق» مبعوث می شویم. بلال (نیز) سوار بر شتر خود مبعوث می شود و اذان می گوید. (85)

حاکم از علی علیه السلام- با سندی که نزد مسلم و بخاری صحیح است- نقل می کند: شنیدم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله می فرمود:

روز قیامت منادی از پشت پرده ندا می کند: ای اهل محشر! چشمان خود را از فاطمه دخت محمد صلی اللَّه علیه و آله بپوشانید تا عبور کند. (86)

این حدیث را با سند دیگری نیز نقل می کند که در آن اضافه شده:

پس فاطمه عبور می کند در حالی که دو ملافه سبز بر تن دارد. (87)

او سند این حدیث را صحیح می داند. این روایت را ابن اثیر، هیثمی به نقل از طبرانی و همچنین محب طبری نقل کرده اند. (88)

خطیب بغدادی با دو سند از عایشه نقل می کند: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود:

روز قیامت منادی ندا می کند: ای مردم! سرهای خود را به زیر اندازید تا فاطمه دخت محمد صلی اللَّه علیه و آله عبور کند. (89)

محمد طبری (90) نیز به نقل از ابن بشران این حدیث را آورده است.

متقی هندی به نقل از ابوبکر در کتاب الغیلانیات، از ابی ایوب روایت می کند: رسول خدا فرمود:

روز قیامت منادی از درون عرش ندا می دهد: ای اهل محشر! سرهای خود را پائین افکنید و چشمهایتان را بپوشانید تا فاطمه دخت محمد صلی اللَّه علیه و آله بر صراط عبور کند. پس فاطمه با هفتاد هزار کنیز از حورالعین چون برق عبور می کند. (91)

متقی با دو سند دیگر نیز این روایت را با کمی اختلاف از ابی بکر نقل کرده، ابن حجر (92) نیز از ابوبکر و محب طبری (93) از ابن سعد محمد بن علی بن عمر نقاش این روایت را نقل کرده اند.

حاکم در مستدرک روایت نموده که پیامبر فرمود: وقتی که روز قیامت برپا گردد منادی از پس پرده غیب صدا می زند، که اهل محشر چشم های خود را روی هم بگذارید زیرا فاطمه دختر پیامبر در حال عبور می باشد. (94)

در تعدادی از روایات صحاح، فاطمه زهرا علیها السلام در سلسله اسناد واقع شده و روایتی را از پدر بزرگوارش نقل می کند اما تعداد این روایات زیاد نیست در این جا به ذکر دو روایت اشاره می کنیم:

فاطمه زهرا علیها السلام می فرماید: روش پیامبر بر این بود که وقتی داخل مسجد می شد می فرمود:

«بسم الله و السلام علی رسول الله اللهم اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب رحمتک».

و هر گاه خارج می شد می فرمود:

«بسم الله و السلام علی رسول الله اللهم اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب فضلک». (95)

فاطمه زهرا علیها السلام می فرماید: پدرم به من تعلیم داد و فرمود: صبح که از خواب بلند می شوی بگو:

«سبحان الله و بحمده لا قوة الا بالله ما شاء الله کان و ما لم یشا لم یکن».

کسی که این دعا را بخواند تا شب در امان است و کسی که شب بخواند تا صبح در امان است. (96)


(84) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 152.

(85) کنزالعمال، ج 6، ص 193.

(86) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 153.

(87) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 161.

(88) اسدالغابة، ج 5، ص 523؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 212؛ ذخائرالعقبی، ص 48.

(89) تاریخ بغداد، ج 8 ، ص 141.

(90) ذخائرالعقبی، ص 48.

(91) کنزالعمال، ج 6، ص 218.

(92) الصواعق المحرقة، ص 113.

(93) ذخائرالعقبی، ص 48.

(94) المستدرک، ج3، ص153.

(95) سنن ابن ماجه، کتاب 5، مساجد و جماعات، ح 1؛ مسند احمد، ح 25212 ؛ صحیح ترمذی، ح289.

(96) صحیح ابن داود، ح4413.

احمد بن محمد بن حنبل شیبانی در مسند خود و طبرانی و دیگران از انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: «خیر نساء العالمین اربع؛ مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله».

ترمذی در صحیح خود میگوید که حضرت أمیرالمؤمنین فرمود: «خیر نسائها مریم و خیر نسائها خدیجة».

حاکم نیشابوری در مستدرک و طبرانی در معجم و احمد حنبل در مسند و ابن عبدالبر در جلد دوم استیعاب و دیگران از رسول خدا حدیث کرده اند که فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت

خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم».

و نیز حاکم روایت کند از عایشه که رسول خدا فرمود: «سیدات اهل الجنة اربع مریم و فاطمة و آسیة و خدیجة».

و نیز حاکم روایت کند از حذیفه یمانی که رسول خدا فرمود: «خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان بالله و بمحمد صلی الله علیه و آله».

بخاری در صحیح خود از عایشه روایت کند که خواهر خدیجه اذن خواست بر حضرت رسول وارد شود. رسول خدا چون نام خدیجه بشنید خرسند شد. من گفتم: چقدر او را یاد می کنی و حال آنکه

پیرزنی از زنهای حمراء الصدقین بوده که وفات کرده. خداوند بهتر از خدیجه به تو داده. پس آن بزرگوار برآشفت و فرمود: و الله بهتر از خدیجه روزی من نشده است. ایمان آورد به من آن وقتی که

مردم مرا تکذیب می کردند و مالش را انفاق کرد در وقتی که مردم خودداری می ورزیدند «و کانت من احسن النساء جمالا و اکملهن عقلا و اتمهن رأیا و اکثرهن عفة و دینا و حیاء و مروة و مالا».


پدر برترین بانوی گیتی، «حضرت محمد (ص)»، کاروانسالار انسانیت و بزرگ پرچمدار آزادی و آزادگی است. همان کسی که با همین نام گرانقدر، چهار بار در کتاب ارجمند خدا گرامی داشته

شده و سوره ای نیز به همین نام در تکریم او فرود آمده است. (1) .

همان کسی که خدای جهان آفرین وجود گرانمایه و دین و آیین و راه و رسم آزادی بخش و انسان سازش را برای نجات بشریت برگزید و او را نوید بخش رستگاری و سعادت و هشدار دهنده از

نگونساری و تیره بختی قرار داد: «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا ونذیرا» (2) .

شخصیت پر شکوهی که آفریدگار هستی و فرشتگانش بر او درود می فرستند و به توحیدگرایان شایسته کردار و کمال جو نیز فرمان می رسد که هماره بر او درود بفرستند: «ان الله و ملائکته

یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه...» (3) .

انسان برتری که خدا به او پایگاهی والا و بالا می بخشد و نویدش می دهد که در پرتو این رابطه خالصانه و عاشقانه اش با خدا و مهر و دلسوزیش نسبت به مردم، او را به مقامی ستوده می رساند:

«عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (4) .

و جان گرانقدر او را به گونه ای گرامی می دارد که به آن سوگند یاد می کند: «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون» (5) .

و آن حضرت را به آسمان جلال و مقام شکوهبار قرب و اوج عرش و ملکوت پرواز می دهد تا در آن سیر آسمانی نشانه های قدرت خویش را بر آن بنده برگزیده بارگاهش بنمایاند:

«سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الا قصی...» ((6) .

و او را الگوی شایستگیها و برازندگی ها و کمال و جمال عنوان می سازد و می فرماید:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا» (7) .

«و بی گمان برای شما در اقتدا به پیامبر خدا الگو و سرمشقی نیکوست: برای آن کسی که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.»

و روشن می سازد که خدای فرزانه آنچه شایسته و بایسته است و آن حضرت پیش از انگیزش خویش، آنها را نمی دانست، همه را به او آموخت.

«و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم» (8) .

«و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت.»

و در ترسیم شخصیت اجتماعی و مردم دوستی اش می فرماید:

«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (9) .

«و در پرتو رحمت گسترده خداست که تو با اینان این گونه پرمهر و خوشخو هستی، و اگر تندخو و سختدل بودی، بی گمان از گرد تو پراکنده می شدند.»

و در فداکاری و عشق و ایمانش می فرماید:

«طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی...» (10) .

«هان ای طاها! قرآن را بر تو فرونفرستادیم که در رنج افتی، جز این که برای هر آن که می ترسد، مایه پند و اندرزی است.»

و در بشردوستی و خیرخواهی و فداکاری اش برای ساختن جامعه و دنیایی آباد و آزاد و زیبا می فرماید:

«لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (11) .

«بی تردید پیامبری از خود شما به سویتان برانگیخته شد؛ هر آنچه شما را رنج و آزار دهد، بر او گران می آید. سخت به شما دل بسته است و در هدایت و نیکبختی و نجات شما کوشاست و با ایمان

آوردگان و حق طلبان و عدالت خواهان، پرمهر و مهربان است.»

و آن پیشوای رادی و سرفرازی را موهبت عظیم و نعمت گران خدا به انسان ها وصف می نماید:

«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة...» (12) .

«به یقین، خدا بر توحیدگرایان و شایسته کرداران، منت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خدا را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد....»

همو که قرآن در وصف شخصیت اخلاقی و انسانی اش، خلق و خوی پرشکوه او را بسان قرآن و عرش خویش عظیم می شمارد و می فرماید:

«إنک لعلی خلق عظیم» (13) .

«به راستی که تو دارای خلق و خوی شکوهبار و تحسین برانگیزی هستی.»

چرا که او به تنهایی به همه برازندگی ها و ویژگی های برجسته پیامبران، آراسته بود؛ به سپاسگزاری و حق شناسی نوح، به دوستی ابراهیم، به اخلاص موسی، به راستی اسماعیل، به شکیبایی

یعقوب، به پایداری ایوب، به جوانمردی و زیبایی یوسف، به فروتنی داوود، به حشمت و معنویت سلیمان، به شهامت و شجاعت صالح، به بشردوستی هود، به ستم ستیزی لوط، به مهربانی و دلسوزی

زکریا، به صلح دوستی و آزادگی مسیح و... و به تنهایی نشانگر همه والاییهای آنان بود؛ چرا که خلق و خوی انسانی و سبک و سیره آن پیشوای بزرگ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه که

معارف و مفاهیم زیبا و دلنواز قرآن، بی کران و جاودانه است، رفتار و کردار آن حضرت نیز زیبا، پرجاذبه و وصف ناپذیر بود.

«کان خلقه القرآن، یعنی کما ان معانی القرآن لا تتناهی کذلک اوصافه الجمیلة الدالة علی خلقه العظیم لا تتناهی.» (14) .

آری، پدر ارجمند و گرانمایه فاطمه (س) چنین بزرگ مرد پرشکوه و بی نظیری است، و این نخستین امتیاز آن بانوی فرزانه و بی همتاست.


(1) سوره آل عمران، آیه 144؛ سوره محمد، آیه‏ 2؛ سوره فتح، آیه‏ 29؛ سوره احزاب، آیه‏ 40. 
(2) سوره سبا، آیه 28. 
(3) سوره احزاب، آیه 56. 
(4) سوره اسرا، آیه 79. 
(5) سوره حجر، آیه 72. 
(6) سوره اسرا، آیه‏ 1. 
(7) سوره احزاب، آیه 21. 
(8) سوره نسا، آیه‏ 113. 
(9) سوره آل عمران، آیه‏ 159. 
(10) سوره طه، آیه‏ 1. 
(11) سوره‏ توبه، آیه 128. 
(12) سوره‏ آل عمران، آیه‏ 159. 
(13) سوره‏ قلم، آیه‏ 4. 
(14) سفینه، ج 1، ص 411. 

خدیجه، دختر خویلد، فرزند اسد بن عبدالعزّی بود. عبدالعُزّی برادر عبدمناف، یکی از اجداد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله است و پدر این دو قصیّ بن کلاب می باشد. این چنین، خدیجه با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در جدّ چهارم (قصیّ بن کلاب) تلاقی دارند. خدیجه در یکی از خانواده های اصیل و شریف قریش به دنیا آمد و تربیت یافت. افراد خانواده اش همه دانشمند و فداکار و روحانی و حمایت کننده از خانه کعبه بودند. ایستادگی خویلد در برابر «تبّع» معروف است. آنگاه که تبّع از یمن به حج آمد و قصد کرد حجرالأسود را از جای برکند و با خود ببرد، تاریخ فراموش نمی کند زمانی را که خویلد با «تبّع» به مقابله و ستیز برخاست و هشدار داد که چنین اقدامی، خشم خداوند را در پی خواهد داشت و صاحب خانه (خداوند متعال) نفرین و هلاکت را بر او نثار خواهد کرد.

خویلد و یارانش ایستادگی کرده و تبّع را به هراس و بیم افکندند تا آنجا که چون به خانه رفت همواره در اندیشه تهدید خویلد بود و چون به خواب رفت، دید که او را به لعنت و هلاکت تهدید می

کنند؛ سرانجام از تصمیم خود منصرف شد. ابن اسحاق این ماجرا را چنین شرح می دهد:

هنگامی که تبّع عازم یمن شد، تصمیم گرفت حجرالأسود را با خود ببرد. جمعی از قریش نزد خویلد آمده، گفتند: چه بر سر ما خواهد آمد اگر حجر را ببرند؟!

خویلد گفت: داستان چیست؟

گفتند: تبّع می خواهد حجرالأسود را به سرزمین یمن منتقل کند.

خویلد گفت: مرگ به از این است!

آنگاه شمشیر برگرفت و قریش نیز شمشیرها برداشتند و نزد تبّع آمدند و گفتند: می خواهی با رکن حجر چه کنی؟

گفت: می خواهم آن را برای مردم خود ببرم.

قریش گفتند: مرگ به از این است.

و آنگاه شمشیرها گرفته، نزد رکن آمدند تا از آن محافظت کنند. (15) .

آری این خویلد، مرد شجاع و فرمانروای قوم است که از خانه خدا در زمان جاهلیت عرب حمایت کرد و به فضایل اخلاق و کرم و پاکی و اصالت خانوادگی شهره بود.

مادر حضرت خدیجه، فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی بود. مادر فاطمه؛ یعنی جدّه خدیجه، «هاله» دختر عبدمناف بن حارث بود که نسبت او به «

لؤی بن غالب» می رسد.

بدین ترتیب پدر و مادر خدیجه از اصیل ترین خانواده های قریش بودند و در نسب و حسب برترین به شمار می آمدند و خدیجه در بهترین سرزمین رشد کرد و به اخلاق فاضله دست یافت و به

دیانت معروف بود و آلودگی هایی که دامان برخی خانواده های مکّه را گرفته بود، دامن پاک او را نگرفت؛ عنایت خداوند خدیجه را از آغاز کودکی حفظ و حراست می کرد؛ زیرا او باید امّ المؤمنین

باشد و هر زنی چنین شایستگی نداشت.

«اسد بن عبدالعزی» جد خدیجه یکی از اعضاء برجسته پیمان «حلف الفضول» است. پیمان مذکور را گروهی از رجال با شخصیت و عدالت خواه عرب بستند و قرار گذاشتند که از مظلومین دفاع

کنند و در یاری کردن درماندگان کوشش نمایند. رسول خدا نیز در آن انجمن عضویت داشت و می فرمود: من در خانه «عبداللَّه بن جدعان» حاضر بودم که پیمان بسته شد و اگر مرا دعوت نمایند با

کمال میل شرکت می کنم.

یکی از سنّتهای خانواده های قریش این بود که دختر وقتی به سن بلوغ می رسید، ازدواج می کرد و چون از ده سال می گذشت، دیگر کسی جرأت نمی کرد به آن خانواده نزدیک شود، مگر آن که

دارای نسب شریف و معروف به مروّت و فضل می بود. خدیجه ده ساله بود که «عتیق» پسر عائذ بن عبداللَّه مخزومی به خواستگاری او آمد و حاصل آن ازدواج فرزندی به نام عبداللَّه بود. طولی

نکشید عتیق درگذشت و ابوهاله مالک بن نباش تمیمی با او ازدواج کرد و دو پسر به نامهای هند و حارث و یک دختر به نام زینب آورد. گرچه «هند» نام مخصوص زنان عرب است، ولی گاهی بر

حسب عرف و عادت، نام زنان را بر مردان، می نهادند.

این پسر که به اصطلاح، ربیب و پرورده پیامبر خدا و برادر مادری حضرت فاطمه بود، به اسلام مشرف شد و خواهر زاده اش، حسن بن علی بن ابی طالب، روایتی معروف در اوصاف و خصوصیات

رسول خدا از وی نقل کرده است. «هند» در هنر وصف، سخت نیرومند بود و حدیثی که از او در زمینه صفات و شمایل پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل شده، بلیغ ترین احادیث در این باب است.

«هند»، در مقام ابراز شرافت خویش می گفت: من از لحاظ پدر و مادر و برادر و خواهر، از همه گرامی ترم، زیرا که در واقع پدرم رسول خدا و برادرم قاسم و خواهرم فاطمه و مادرم خدیجه است.

وی در غزوه بدر شرکت داشت و سرانجام، در جنگ جمل، در شمار لشکریان امام علی بن ابی طالب علیه السلام بود و در آن جنگ، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

خدیجه، ام المؤمنین، پس از مرگ همسر خود با آن که خواستگارانی فراوان از میان اشراف و اعیان قریش داشت، به همسری هیچ یک تن نداد، تا سرانجام همای سعادت بر سرش سایه افکند و

افتخار ازدواج رسول گرامی و پیامبر ارجمند را یافت. خدیجه، نخستین همسر آن حضرت بود که مدت پانزده سال پیش از بعثت و ده سال پس از آن در کنار او و شریک زندگانی او بود.

از جمله عواملی که موجب شد او را لقب «طاهره» دهند این بود که او هرگز با زنان هوسران ننشست. معروف است که خانه های مکه در جاهلیت شاهد شب نشینی ها و لهو و لعب بود و حضرت

خدیجه از کنار آن خانه ها که برخی متعلّق به پسرعموها و پسر دایی هایش بود، می گذشت و می دید که به شب نشینی و لهو و لعب سرگرمند، اما هرگز تحت تأثیر این خانه ها قرار نگرفت و از

آنچه برخی زنان قریش بدان سرگرم بودند، بیزاری می جست.

زنان مکه و تاریخ، خاطرات ارزشمندی را از خدیجه به یاد دارند. زنان به دیدن او می رفتند و از کرم و عطای او بهره مند می شدند و چون به سوی کعبه می رفت، گرد او را احاطه کرده، وی را

همراهی می کردند و هیچ یک از آن زنان سخنی نامناسب که او نمی پسندید بر زبان نمی راند.

یکی از القاب ویژه خدیجه «سیده قریش» بود؛ این لقب بزرگ و وصف ارزشمند بدان جهت است که وی به اوصاف کمال انسانی راه یافته بود. او علاوه بر ثروت، از جمال و کمال بى نظیرى،

برخوردار بود.

ابوطالب (ع) در خواستگارى او را چنین وصف کرد:

اى جمع حاضر! بدانید که برادر زاده ما، محمد فرزند عبداللّه، کریمه شما قریش را خواستـگار است. بانوى مشهور و معروف به سخاوت و عفّت، بانویى که فضیلتش مشهور و زبانزد خاص و عام و

شانش عظیم و بزرگ است. (16) .

او در برابر ثروت و تجارت شیفته نبود و انبوه ثروت ها نتوانست در صفات پسندیده وی رخنه کند بلکه این ثروت و تجارت بود که در برابر او خاضع بود و این را باید ثمره آن احساس متعالی

برشمرد.

فقرا و نیازمندان و افراد غریب به سوی خانه او می آمدند و از سفره احسانش بهره مند می شدند. خداوند بانوی قریش را لقب «امّ المؤمنین» داد؛ زیرا منزلت فوق العاده ای داشت؛ منزلتی که در

طی قرن ها جاودانه است! او تمام آنچه را در توان داشت نثار کرد تا بار مشکلات را از دوش پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و خاندان و یارانش بردارد و در تبعید و محاصره، آنان را یاری رساند و به

خویشاوندانش و آنان که تحت محاصره اقتصادی قرار نداشتند، مخفیانه پیام می فرستاد که هر اندازه مقدور است، خوراک و آذوقه برای او بفرستد تا مسلمانانِ محصور در رنج نباشند و به رغم

مخالفت دشمنان رسالت، در پاسخ به دعوت وی همکاری می کرد؛ به این جهت خداوند، او را نخستین بانویی قرار داد که لقب امّ المؤمنین گرفت و شاید از برترین لقب ها و نام ها، همین نام بود

که آن بانوی پاک سیده قریش، امّ المؤمنین و سرور بانوان عالم لقب گرفت.

احمد حنبل از ابن عباس نقل کرده که گفت:

پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله چهار خط روی زمین کشید و فرمود: «می دانید اینها چیست؟»

گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.

پیامبر فرمود: برترین زنان اهل بهشت خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلی اللَّه علیه و آله و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعونند.

«أفضل نساء أهل الجنّة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم اِمرأة فرعون». (17) .

صحیح بخاری از علی علیه السلام، از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود «... و خیر نسائها خدیجة». (18) .

این لقب را مادر زهرا علیهاالسلام با شایستگی که داشت به دست آورد؛ چرا که او هر آنچه داشت پیش کش به درگاه خدا کرد و گرانبهاترین چیزها را در راه خدا و یاری رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و

آله قربانی نمود و هرگز از یاری و مساعدت او دست برنداشت.



(15) تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 330.
(16) بحارالانوار، ج 16، ص 69.
(17) مسند احمد، ج 1، ص 293. 
(18) فتح الباری، ج 6، ص 47. 




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم