حکومت ابوبکر بعد از رسول خدا صد درصد حق نبود و خود او هم چنین ادعایی نداشت. و لذا در اولین روزی که بر منبر قرار گرفت این چنین آغاز سخن نمود:
«من زمامدار امر گشتم و حکومت را بدست گرفتم؛ ولی نمی گویم از شما بهترم. ای مردمان! من پیرو دینم و بدعت گذارنده نیستم. اگر بر طریق نیکو رفتم یاریم کنید و در غیر این صورت مرا وادار کنید تا از حق تبعیت نمایم (12) ».
از این عبارات که ابوبکر بر زبان جاری ساخت معلوم است که خود او هم معتقد نبود که راه او قطعاً حق است و از آن منحرف نمی شود و این موضوع اختصاص به ابوبکر ندارد، غیر از انبیاء و معصومین حال همه همین است؛ چون انسان محل خطا است.
و همچنین حکومت او باطل محض هم نبود؛ زیرا تمام کارهای او بر اساس مادیت و شهوت پیاده نشد. نماز می خواند و روزه می گرفت و ظاهر شرع مقدس را تا حدی مراعات می نمود. پس نمی شود گفت این حکومت و امثال آن همچون حکومت فرعونها و ضحاکها و خاقان چینا و امثال آنها بوده است که در آنها اصلاً از دین و خدا و رسول و احکام الهی بحثی نبود.
در این قسم از حکومت، سیاستهای مزورانه و منافقانه قطعی است؛ بلکه بقای آن به سیاست بسته است و علت آن است که مردم به حسب ظاهر مسلمانند، اگر چه شناختی از دین ندارند؛ ولی در ظاهر از آن اعراض هم نمی کنند و این چنین مردمی را نمی شود به سادگی حفظ نمود؛ چون هم دین می خواهند و هم دنیا. پس اگر دین باشد و دنیا نباشد رضایت ندارند و اگر دنیا باشد و دین به کلی حذف گردد باز خشنود نیستند. پس باید در مرحله اول دنیای آنان را، و لو با وعدههای پوچ که هیچ گاه عمل بر خود نخواهد پوشید در پیش چشمانشان به صورتی زیبا نشان داد و برای اینکه از اشخاص بی دین ممتاز باشند رنگ دین به دنیای آنان زد تا دلشان خوش باشد که هم دنیا دارند و هم دین؛ زیرا این دسته از مردم طاقت تحمل دین واقعی را ندارند. اینجاست که حاکم بر آنان حق را به باطل می آمیزد و خواسته های باطل خود را به صورت حق جلوه می دهد تا برای مردم قابل هضم باشد.
در نتیجه، بعضی از قتلها و زد ها و بستنها و زندانی نمودنها، و لو به ناحق، باید تحقق یابد و به تمام این خلافکاری ها رنگ دین زده شود تا توده مردم خیال کنند این حکومت برای کمک به فقرا و گرفتن حق ضعفا از اغنیا تشکیل شده است. و چون، اصولاً طبقه محروم جامعه با طبقه مرفه و ثروتمند صفا و صمیمیتی ندارند پس بهتر آن است که فشار بر آن طبقه باشد تا فقرا و کسانی که چشم به مال دیگران دوخته اند خوشحال شوند و از حکومت تشویق به عمل آورند و حتی برای بقای آن فداکاری نمایند، غافل از آن که هدف چیز دیگری است. لذا، در این نوع از حکومتها سران جامعه کوبیده می شوند و افراد خوشنام و موجه که طبعاً محسود مردمند زیر فشار قرار می گیرند و هیأت حاکمه هم از نظر اجرای سیاستهای منافقانه به مقاصد پلید خویش می رسند.
ابوبکر هم از فرصت استفاده کرد و در زمانی که علی علیه السلام به تغسیل و تدفین پیامبر مشغول بود کار را تمام کرده و بر مسند خلافت تکیه زد. حال، او از نظر سیاسی باید کاری کند که مردم را امیدوار سازد. چه بکند؟ جز اینکه فدک را به نفع بیت المال ضبط کند و به مردم بگوید که نمی تواند از دستورات رسول خدا روی گرداند. او با این عمل می خواست نشان بدهد که- مثلاً- چرا باید فاطمه و علی از برکت اسلام سالیانه بیست و چهار یا هفتاد هزار درهم یا بیشتر و کمتر درآمد داشته باشد و مسلمانان دیگر در عسرت زندگی کنند. علاوه بر این، محافظت از ثقور کشور اسلامی احتیاج به پول دارد. و عدل و انصاف حکم می کند که فدک برای بیت المال ضبط شود. این ظاهر قضیه است که عوام پسند است؛ زیرا از یک طرف ابوبکر پیرمرد را اهل دروغ بستن بر پیامبر نمی دانند و از طرف دیگر اگر او غرض شخصی داشت فدک را برای شخص خود می گرفت، نه برای بیت المال! پس حق با او است.
ولی باطن قضیه که بعد سیاسی آن است بر مردم نادان مجهول است. مردم نمی دانند که ابوبکر با این روش در حقیقت با یک تیر دو نشان زده است. از یک طرف خود را وجیه المله و دلسوز اسلام و فقرا از مسلمانان قرار داده است و از طرف دیگر حریف خود را به طور کامل از پا درآورده است و این سنت سیئه را برای حکام بعد از خود به یادگار گذاشته است تا زمامداران بعد از او بتوانند زیر پوشش دین و دلسوزی ظاهری بر مسلمانان به تمام مقاصد دنیوی خود برسند، بدون اینکه کسی متوجه شود و اگر احیاناً افراد خاصی متوجه این سیاست شوم باشند نتوانند چیزی بگویند و اگر کسی به خود اجازه دهد که چیزی بگوید وصله بی دینی، افساد، آشوب گری، و امثال آنها را به خود او به چسبانند و با دست همان مسلمانان او را یا بکشند یا گوشه نشین سازند و با فراغت بال بر مرکب آرزو سوار شوند.
ابوبکر به خوبی متوجه است که حریفی بسیار قوی به نام علی در میدان مبارزه دارد که تمام کمالات انسانی در او جمع است و بیرون راندن چنین حریفی بسیار مشکل است و تنها قدرتی که می تواند علی را از میدان بدر کند طرح مسأله اسلام است و اینکه علی برخلاف مصالح اسلام و مسلمین قدم بر می دارد، با مسلمانان همکاری ندارد و آرای عمومی و رضایت آنان را به پشیزی نمی شمارد و امثال این تهمت ها. همچنین علی علیه السلام هم برای حفظ منافع اسلام چاره ای جز سکوت ندارد و تنها درآمد علی و فاطمه سلام الله علیهما هم به حسب ظاهر فدک است،آن هم گرفته می شود تا دست علی و زهرا سلام الله علیهما به کلی قطع شود. و ما می بینیم این سیاست بعد از ابوبکر به طوری کامل در حکومتهای اسلامی دنبال شد و هیچگاه فدک را به اصلش ندادند و اگر بعضی از خلفا روی مصالحی دادند، دیگران دیگر بار غصب کردند.
حال می پرسید: چرا؟ در پاسخ باید گفت: چون تمام خلفا دریافته بودند که راه سیاسی همانست که ابوبکر و عمر رفته اند و نباید حریف را از مال دنیا غنی ساخت و اگر هم برای احقاق حقش قیام کند بهانه به دست دشمن داده که به کلی او را از بین ببرند و یا منزوی سازند. خلفا بعد از ابوبکر و هم چنین سایر زمامداران این اصل را پذیرفتند و با این سیاست راه را برای حرکت به سوی مقصد خویش هموار ساختند و انصافا آن دو در ارائه این سیاست حق بزرگی بر گردن تمام زمامداران به ظاهر مسلمان دارند.
(12) السیرة النبویه، ج 2، ص 430؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 203؛ عیون الاخبار، ج 2، ص 234؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 56.