- ایجاد رعب و ترس در میان مردم با آمدن قبیله مسلح و بدوی بنی اسلم در مدینه و ترور سرشناسان مخالف، و یا ضرب و شتم آنها، و بر همین اساس بود که خانه زهرا سلام الله علیها به آتش کشیده شد، سر «مالک بن نویره» را از تن جدا کردند و فجائه را در مصلای مدینه زنده در آتش سوزاندند.
جعل احادیث و ایجاد تزلزل و بی ثباتی و پخش شایعات و اکاذیب که مردم را منحرف و سر درگم کرد. مردمی که زمانی بسیار از گرویدنشان به اسلام نمی گذشت. و از طرف دیگر حضرات هم همیشه پهلوی پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، از جمله جعل حدیث: «ما از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم که فرمود: خلافت و نبوت برای ما اهل بیت جمع نمی شود» و وقتی که ابوبکر این حرف را گفت: علی علیه السلام فرمود: «آیا کسی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا با تو بود که شهادت دهد» عمر برخاست و با اشاره به ابوبکر گفت: «خلیفه رسول خدا راست می گوید من این کلام را همان طور که ابوبکر گفت از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم». بعد از عمر «ابوعبیده» و «سالم»- غلام ابی حذیفه- و معاذ بن جبل گفتند: ما هم این کلام را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم.
اگر به این حدیث دقت کنیم می بینیم که اولاً در این حدیث تهمت به پیامبر صلی الله علیه و آله زده شده است که العیاذبالله او بر خلاف امر و وحی خدا عمل کرده است، برای اینکه ولایت علی علیه السلام را خداوند تعیین فرموده است که حتی خود همین آقایان در آن روز اقرار و اعتراف به ولایت وی کردند و دست بیعت به علی علیه السلام دادند. ثانیاً این حدیث را راویانش با قرار و مداری که قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند جعل کردند. آیا این حدیث را پیامبر صلی الله علیه و آله فقط به ابوبکر و عمر و ابوعبیده و معاذ بن جبل گفته است و در آن جلسه سلمان فارسی و اباذر غفاری و مقداد و عباس عموی گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر نبودند؟ آیا پیامبر صلی الله علیه و آله که علی علیه السلام را نفس خود می دانست و فرمود: یا علی! تو را جز من کسی دیگر نشناخت، از وی پنهان داشته است؟ و یا زهرا سلام الله علیها که خلاصه دین و آیین پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است، می شود باور کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله آن حدیث را به دخترش نگفته باشد؟ و لذا هر انسانی که از اندک عقل و فکر سلیم برخوردار باشد با آن همه سفارشات و تأکیدات پیامبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام و زهرا سلام الله علیها باورش نمی شود که پیامبر صلی الله علیه و آله کلامی و دستوری را از آنها پنهان کرده باشد. پس واضح و معلوم است که حدیث مزبور ساختگی و جعلی بوده است و برای انحراف اذهان توده مردم جعل شده است.
قرار دادن مردم در مقابل اهل بیت علیهم السلام و آن هم با جعل حدیث «انا معاشر الانبیاء لا نورث درهماً و لا دیناراً»؛ ما جمع پیامبران درهم و دیناری را از خود به ارث نمی گذاریم!! در اینجا فقط عمر و عایشه شهادت دادند و گفتند: ما از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم که این گونه فرمود. و در رابطه همین شهادت دروغ بود که زهرا سلام الله علیها فرمود: «هذا اول شهادة زور شهدا بها فی الاسلام» (21) ؛ این نخستین شهادت باطل در اسلام بود که آن دو نفر گفتند.
با جعل همین حدیث بود که ابوبکر فدک را از دست فاطمه سلام الله علیها گرفت و به مردم گفت: «فدک از اموال عمومی است، چرا باید در دست فاطمه سلام الله علیها باشد» و برای تحریکات و احساسات بیشتر مردم در جواب فاطمه سلام الله علیها گفت: ما درآمد فدک را برای سپاه اسلام و در جهاد با دشمنان صرف می نماییم.
اگر این دو حدیث را کنار هم بگذاریم، آن وقت به سیاست اعضای سقیفه پی خواهیم برد که با جعل حدیث اول، اعتقاد مردم را خراب کردند، مردمی که ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام را یک اصل اعتقادی خود می دانستند، آن را از مردم گرفتند و اعتقادشان را منحرف کردند، و بعد با جعل حدیث دوم اموال و املاک بخششی پیامبر صلی الله علیه و آله به اهل بیت علیهم السلام و مخصوصاً زهرا سلام الله علیها را از آنها گرفتند. و سپس عقیده و ایمان راسخ مردم به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را فاسد کردند و مردم را در مقابل آنها قرار دادند. با این نقشه هم مردم ساده و آنهایی که شناخت درست از اهل بیت نداشتند و هم آنان را که مغرض بودند استحمار کردند.
انسان وقتی نقشه حزب سقیفه را با وجودی که ارتباط به جای دیگری نداشته اند با سیاستهای استعماری و استکباری امروز مقایسه می کند، به این نتیجه می رسد که آنها چقدر نقشه و برنامه را دقیق اجرا کردند. اول خواستند اعتقادات مردم را خراب و منحرف کنند و اهل بیت را در نزد مردم کم ارزش کنند، و بعد بگویند ای مردم! این اموال که به دست اهل بیت هست مال شماست. چرا از آنها باز پس نمی گیرید و خلیفه به خاطر شما و برای دلسوزی شما می خواهد اموال و املاک را از آنها پس بگیرد، و شما اگر هم کاری نمی کنید لااقل مهر سکوت بر لب بزنید و چیزی نگویید، تا دستگاه حکومت نسبت به اهل بیت و خاندان وحی هر اقدامی کرد آزاد باشد و شما هم اعتراض نکنید. با همین تبلیغات گمراه کننده بود که فدک را از فاطمه سلام الله علیها گرفتند.
خرید مردم به وسیله پول، تا آنجا که حتی بین مردم پول تقسیم می کردند. در همین رابطه ابن ابی الحدید می گوید: «فلما اجتمع الناس علی ابوبکر، قسم قسما بین نساء المهاجرین والانصار فبعث الی امراة من بنی عدی ابن النجار قسمها مع زید بن ثابت، فقالت: ما هذا؟ قال: قسم قمسه ابوبکر للنساء: قالت: اتراشوننی عن دینی! والله لا اقبل منه شیئا فرددته علیه...» (22) ؛ وقتی که ابوبکر بر سر کار آمد پولی را در میان مهاجر و انصار تقسیم کرد، در این بین قدری پول را برای زنی از انصار بردند. زن پرسید: این پول برای چیست؟ گفتند: پولی است که ابوبکر به همه داده و سهمی هم به تو رسیده است. زن گفت: آیا می خواهید در امر دین به من رشوه دهید؟! به خدا سوگند هرگز چیزی از آن را نخواهم پذیرفت و همه آن را به ابوبکر رد کرد.
جالب این است که متقی هندی در کنز العمال که این حدیث را نقل کرده، در پاورقی آن، حدیث «لعن الله الراشی والمرتشی و الرائشی» (23) را ذکر کرده است و بعد می گوید: راشی یعنی کسی که چیزی را می بخشد تا او را بر باطل کمک کند، و مرتشی همان گیرنده رشوه است، و رائش یعنی آن کسی که تلاش می کند تا از مال راشی کم کند و به مال مرتشی بیفزاید. و بعد متقی هندی تلاش کرده است تا با ذکر مثال آبروی ابوبکر را حفظ کند.
دلسوزی برای مردم و اینکه هدف ما مردم است و دایه های مهربان تر از مادر شدن. وقتی که به ابوبکر اعتراض می شد که چرا با وجود علی علیه السلام خلافت را تصاحب کردی، در حالی که او سزاوارتر بر این منصب بود؟ در جواب می گفت: «از فتنه ترسیدم». در همین راستا ابن ابی الحدید گفته است: «و خشیت الفتنة، و ایم الله ما حرصت علیها یوما قط، و لا سألتها الله فی سر و لا علانیة قط، و لقد قلدت امرا عظیما مالی به طاقة و لا یدان، ولقد وددت ان اقوی الناس علیه مکانی» (24) ؛
از فتنه ترسیدم، و قسم به خدا هرگز روزی آرزوی خلافت را نداشتم و هرگز نه در پنهان و نه علنی از خدا خلافت را نخواستم، و هر آینه امر بزرگی را عهده دار شدم و طاقت پیش بردن آن را ندارم و دوست داشتم که قوی ترین انسانها به جای من عهده دار مسئله خلافت و امارت می شد!!.
کسی جرأت نکرد بگوید که اگر واقعاً راست می گویی و توانایی نداری حل این مشکل آسان است؟ مسئله ولایت و امارت را به صاحب اصلی آن که از طرف خدا معین شده است (علی علیه السلام) واگذار کن، اگر واقعاً می خواهی که فتنه در جامعه اسلامی ایجاد نگردد و فساد و تباهی دامن گیر مردم نشود، استعفا کن تا آن کسی که لیاقت خلافت دارد، فتنه ها را خاموش کند و به جای پیامبر صلی الله علیه و آله جلوس کند و او عهده دار ولایت و زمامداری شود.
مسعودی در مروج الذهب می گوید: «و خرج علی فقال: افسدت علینا امورنا، و لم تستشیر، و لم ترع لنا حقا، فقال ابوبکر: بلی، ولکنی خشیت الفتنة» (25) ؛ در روز سقیفه علی علیه السلام از خانه بیرون شد و به او فرمود: در امر خلافت بر ما ظلم کردی، و مشورت نکردی و حق ما را در نظر نگرفتی! ابوبکر در جواب گفت: بلی از فتنه ترسیدم و این کار را کردم.
اگر واقعاً ابوبکر راست می گفت و از فتنه می ترسید و اگر در «اقیلونی» گفتن هایش صداقت داشت، خوب بود کنار می رفت. و جالب اینجاست که در این حدیث جعلی «نحن معاشر الانبیاء...» شهادت عمر و عایشه قبول شد، ولی در ادعاهای فاطمه سلام الله علیها مبنی بر اینکه فدک بخشش پیامبر صلی الله علیه و آله به وی بوده است، شهادت علی و حسن و حسین علیهم السلام بر اینکه فدک را پیامبر صلی الله علیه و آله به زهرا سلام الله علیها بخشیده است قبول نشد. عجب است از این انصار بی وفا کسی نبود سؤال کند: چطور است که شهادت دختر تو قبول می شود، ولی شهادت دختر طاهره و مطهره و محدثه پیامبر صلی الله علیه و آله و آن کسی که سوره های کوثر و هل اتی و آیه های مودت و قربی و تطهیر و مباهله در شأن او نازل شده، بلکه تمام خلقت به واسطه وجود اوست، قبول نشود؟! (26)
(21) کشف الغمة، ج 1، ص 471؛ چشمه در بستر، ص 64.
(22) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 53؛ کنزالعمال، ج 5، ص 606 ؛ منتخب کنزالعمال؛ حاشیه مسند احمد، ج 2، ص 168؛ الصواعق المحرقه، ص 7.
(23) خدا رشوه دهنده و گیرنده رشوه و ساعی بین آن دو را لعنت کرده است.
(24) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 47.
(25) مروج الذهب، ج 2، ص 301؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 582.
(26) فاطمه زهرا در کلام اهل سنت، ج 2، سید مهدی هاشمی حسینی، ص 57.