عالم صدف است و فاطمه گوهر اوست
گیتی عرض است و این گهر جوهر اوست
در قدر و شرافتش همین بس که ز خلق
احمد پدر است و مرتضی شوهر اوست
ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)
عالم صدف است و فاطمه گوهر اوست
گیتی عرض است و این گهر جوهر اوست
در قدر و شرافتش همین بس که ز خلق
احمد پدر است و مرتضی شوهر اوست
منور خواست چون خلاق عالم چهر دنیا را
نمود از مشرق ابداع، تابان نور زهرا را
چو از برج نبوت مشرق آمد چهر این کوکب
ز نور جلوه روشن کرد عقبی را و دنیا را
در این مشکات ناسوتی از آن مصباح لاهوتی
منور کرد یزدان روی ماه و چهر بیضا را
از این دختر که با دست خدا شد پایه اش همسر
بر آدم تا ابد فخر و شرف باقی است حوا را
از آن رو خوانده احمد نور چشم و چشمه ی نورش
که پیش از آفرینش نور بود آن چشم بینا را
نقاب افکند بر چهرش فلک چون دید این کوکب
برد از جلوه رونق آفتاب عالم آرا را
پیمبر داشتی مهرش به اوصافی که در چهرش
تعالی الله عیان دیدی جمال حق تعالی را
سزاوارست گر مرگ کنیزش را کنیز آید
و یا بهر غلامش گر غلام آرد مسیحا را
فؤاد کرمانی
با من بگو از داستان شهر پر راز
از شهر مرد و دشمن و صد کار غم ساز
از سیلی غم بار تر از هرچه دشنه
از زخم یک تابوت و از آن چاه تشنه
از میخ و دغ الباب و از یک روز تبدار
از دست و از بستن بگو، از خون دیوار
از قطره ی اشکی بگو بی طاقت از غم
از غربت مردانه ی تک مرد عالم
از دست مظلومه بگو، از اشک مظلوم
از بی نیازی های یک حق دار مظلوم
از لحظه ی لغزیدن اشکی به یک چاه
از سر رمز آلود آن دوران کوتاه
دوران کوتاه فراق اشک و یک ماه
دوران وصل اشک و عکس ماه در چاه
از رستگاری ها بگو در قلب محراب
از ذبح اسماعیل و از تعبیر یک خواب
از جذبه ی سالار یک صحرای سوزان
از سرفرازی های آن مصلوب ایمان
از دست بی انگشتر و از مشک با دست
از خنجر خفته بگو، از جام بی مست
از تیر و از سرنیزه و از خون و خنجر
اعجاز سرمستی بگو، آواز یک سر
از ماندن و از مصلحت، از کار مجنون
رفتن بگو، آری بگو در قلب صد خون
حرفی نداشت چشم ترم جز رثای تو
جاریست بین هر غزلم رد پای تو
هر سال فاطمیه دلم شور می زند
در کوچه های غربت و اشک و عزای تو
بگذار ما به جای تو خون گریه می کنیم
دیگر توان گریه نمانده برای تو
دیدم چقدر قلب تو بی صبر می شود
با شکوه های بی کسی مرتضای تو:
اینقدر رو گرفتنت از من برای چیست
حالا دگر غریبه شده آشنای تو
از گریه شبانه و نجوای کودکان
باید به گوش من برسد ماجرای تو
بانو کمی به حال حسینت نظاره کن
حرفی بزن که دق نکند مجتبای تو
حالا ببین که روضه گرفتند کودکان
در پشت درب خانه برای شفای تو
برخیز و با نگاه ترت یا علی بگو
جان می دهد به قلب شکسته صدای تو
دیدم تو را که آرزوی مرگ می کنی
بانو بس است! کشته علی را دعای تو
همناله با وصیت تو ضجّه می زنم
با روضه های بی کفن کربلای تو
خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من
خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.
کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون
مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم