مسلم در صحیح (35) از ابن مسعود نقل می کند که گفت:
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در برابر خانه خدا به نماز مشغول بود و ابوجهل و یارانش در کناری نشسته بودند، و این در حالی بود که روز قبل شتری نحر شده بود. ابوجهل گفت: چه کسی از شما حاضر است بچه دان شتر را برداشته، تا آنگاه که محمد به سجده رفت آن را روی کتف هایش قرار دهد؟ شقی ترین آن جماعت برخاست و بچه دان را برداشته، هنگامی که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به سجده رفت، در میان کتف هایش گذارد. آن جماعت شروع کردند به خندیدن و به یکدیگر می نگریستند و من ایستاده و شاهد بودم. اگر قدرت داشتم آن را از پشت رسول خدا بر می داشتم.
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله همچنان در سجده ماند تا آنکه کسی فاطمه را از جریان آگاه کرد. فاطمه در حالی که دختری خردسال بود آمد و بچه دان را به کناری انداخت. آنگاه روی سوی آن جماعت کرد و آنان را شماتت نمود.
چون رسول اکرم نماز را به پایان برد، صدایش را به نفرین بر ایشان بلند کرد- عادت آن حضرت بر این بود که اگر دعا می کرد یا مسئلت می نمود، سه بار تکرار می کرد- و گفت: «خدایا! بر تو باد مجازات قریش.» و سه بار تکرار نمود.
آن جماعت چون صدای رسول خدا را شنیدند، خنده از دهانشان برفت و خوف بر دل هایشان چیره گشت. سپس حضرتش گفت: خداوندا! بر تو باد کیفر ابی جهل بن هشام و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه و امیّة بن خلف و عقبة بن ابی معیط، و نام دیگری هم فرمود که فراموش کرده ام.
ابن مسعود در ادامه می گوید: سوگند به آنکه محمد صلی اللَّه علیه و آله را به رسالت برانگیخت، دیدم که همه آنان که نامشان را برده بود، روز بدر کشته و در چاه افکنده شدند.
بخاری نیز در صحیح (36) خود این حدیث را نقل کرده است.
در صحیح مسلم (37) از ابی حازم نقل شده که شنیدم از سهل بن سعد در مورد جراحت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله در روز اُحد، سؤال شد و سهل در جواب گفت:
صورت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله زخمی شد، دندان رباعیه آن حضرت شکست و کلاهخود بر سرش خرد شد، (در این میان) فاطمه علیهاالسلام دخت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله خون را (از چهره آن حضرت) می شست و علی علیه السلام با سپر آب می ریخت. چون فاطمه دید آب نه تنها خون را قطع نکرد بلکه بر شدت جریان خون افزود، قطعه حصیری برگرفت و سوزانید تا خاکستر شود، سپس خاکستر را روی زخم ریخت تا آنکه خونریزی قطع شد.
مسلم این خبر را به طریق دیگری نیز از ابی حازم نقل می کند که ابی حازم گفت: شنیدم از سهل بن سعد در مورد جراحت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله می پرسند و او گفت:
هان! سوگند به خداوند، آنکه زخم رسول خدا را شست و آنکه آب می ریخت و آنچه با آن مداوا شد، همه را می شناسم، سپس مانند حدیث سابق را نقل می کند.
بخاری (38) نیز این خبر را نقل کرده است.
ابی نعیم در حلیة الاولیاء (39) از ابی ثعلبه خشنی نقل می کند که:
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از یکی از جنگ ها بازگشتند و داخل مسجد شده دو رکعت نماز خواندند- حضرتش را بسیار خوش آیند بود که هنگام مراجعت به مسجد درآیند و دو رکعت نماز به پا دارند- سپس از مسجد خارج شده، پیش از ملاقات همسرانش به دیدار فاطمه آمد. فاطمه نیز به استقبال (پدر) آمد و شروع کرد به بوسه زدن بر چهره و چشمان رسول خدا، و در حالی که می گریست، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: چه چیز اشک را بر دیدگانت جاری ساخت؟
گفت: شما را رنگ پریده دیدم.
فرمود: ای فاطمه! خداوند- عزّوجل- پدرت را بر امری (بس عظیم) مبعوث کرد- امری (آنقدر عظیم) که خداوند به واسطه آن در هر کلبه و خیمه ای یا عزت داخل کند و یا ذلت. گستره این امر بسان گستره شب است.
در کنزالعمال (40) پس از نقل این حدیث آمده است: طبرانی در کبیر روایت را نقل کرده است. هیتمی نیز در مجمع(41) روایت را چنین آورده است:
... پس رسول خدا فرمود: چه چیز اشکت را جاری ساخت؟
فاطمه گفت: شما را پریشان و خسته دیدم، با لباسی کهنه و مندرس.
فرمود: گریه مکن چرا که خداوند عزوجل...
محب طبری در ذخائرالعقبی (42) از علی علیه السلام نقل می کند که:
با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در گودال های خندق بودیم که فاطمه علیهاالسلام با قطعه نانی نزد رسول خدا آمد و آن را به حضرتش تقدیم کرد. رسول گرامی فرمود: فاطمه! این چیست؟
گفت: از گرده نانی که برای فرزندانم پخته ام تکه ای برای شما آوردم.
فرمود: دخترکم این اولین طعامی است که پس از سه روز به کام پدرت می رود.
محمد بن سعد در طبقات (43) خود از ابن عباس نقل می کند که:
آنگاه که رقیه، دخت رسول خدا از دنیا رفت، رسول خدا گفت: به گذشتگانمان، عثمان بن مظعون، ملحق شو. پس زنان بر رقیه گریستند (تا آنجا که می گوید) فاطمه علیهاالسلام بر لبه قبر نشست و شروع کرد به گریستن، و رسول خدا با گوشه لباس خود اشک های او را پاک می نمود.
حاکم در مستدرک الصحیحین (44) از ابن عمر نقل کرده که:
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله هنگام خروج برای جنگ، قبل از همه به ملاقات فاطمه علیهاالسلام می رفت.
حاکم (45) به نقل از ابن عمر می نویسد:
رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله آخرین دیدارش هنگام سفر و اولین ملاقاتش هنگام بازگشت، با فاطمه بود.
قال: «احب اهلی الی فاطمة» (46)
و فی روایة: «أحبّ الناس الی فاطمة» (47)
و کانت فاطمة اصغر بنات رسول الله واحبهنّ الیه.
محبوبترین شخص در نزد پیامبر فاطمه بود، و می فرمود: بیشتر از همه کس فاطمه را دوست دارم. فاطمه کوچکترین دختران حضرت و محبوبترین آنها بود.
ذهبی می گوید: بنابر روایات وارد شده کنیه فاطمه «أم ابیها» می باشد. (48)
ابن مردویه از انس بن مالک و بریده اسلمی روایت نموده است که: نبی مکرم صلی الله علیه و آله آیه «فی بیوت اذن الله...» را تلاوت فرمود که می فرماید: در خانه هایی که خداوند اجازه فرمود که بلند مرتبه و رفیع گردند، و در آنها اسم خداوند برده شود.
شخصی بپا خاست و پرسید: ای پیامبر خدا! این خانه ها چگونه خانه هایی بود و از آن چه کسانی می باشند؟
حضرت فرمود: این خانه ها از آن انبیا می باشند.
سپس ابوبکر برخاست و از آن حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره به خانه علی بن ابیطالب و فاطمه نمود.
حضرت فرمود: آری این خانه از برترین آن خانه ها می باشند. (49)
حاکم نیشابوری در مستدرک روایت کرده است که: عایشه می گفت: من هیچ کس را ندیدم که مانند پیامبر خدا صحبت نماید غیر از دخترش فاطمه، هر وقت بر او وارد می گردید، پیش پای او قیام می فرمود و او را می بوسید و خوش آمد می گفت، و سپس دست او را گرفته و در جای خودش می نشانید. (50)
و در روایت طبری آمده است که: زمانی که فاطمه بر پیامبر وارد می گردید حضرت قیام می فرمود و خوش آمد می گفت دستش را می بوسید و در جای خود او را می نشاند. (51)
روزی پیامبر به فاطمه فرمود:
«یا بنیة، إنه لیس من نساء المسلمین امرأة اعظم رزیة منک» (52)
دخترم! در میان زنان مسلمان کسی بیشتر از تو به مصیبت گرفتار نمی گردد.
عائشه روایت می کند که:
«ما رایت افضل من فاطمة غیر ابیها» (53) ؛
من برتر و بالاتر از فاطمه را ندیدم جز پدر او رسول خدا.
ترمذی از جمیع بن عمیر روایت می کند که گفت:
«دخلت مع عمّتی (علی) عائشة فسالت: ای الناس کان احب الی رسول الله صلی الله علیه و آله؟ قالت: فاطمة. فقیل: من الرجال؟ قالت: زوجها، إنّه کان ما علمت صوّاماً قوّاماً»؛ (54)
با عمه ام وارد بر عایشه شدیم، عمه ام از او پرسید: محبوبترین افراد در نزد رسول خدا چه کسی بود؟
عایشه گفت: فاطمه.
پرسید: از مردان چه کسی؟
گفت: محبوبترین مردان در نزد رسول خدا علی بن ابیطالب شوهر فاطمه بود، همانا می دانم که علی بن ابیطالب در روز روزه دار و شبانه در حال عبادت بود.
این روایت را حاکم نیشابوری نیز در مستدرک روایت و آن را تصحیح نموده است.
و اخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه من حدیث بُریده، قال:
کان احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمة، و من الرجال علی؛ (55)
بریده روایت نمود که: از میان زنان محبوبترین شخص به رسول خدا فاطمه و از مردان علی بن ابیطالب بود.
بخاری از علی علیه السلام نقل می کند:
فاطمه علیهاالسلام از جراحات ناشی از آسیا کردن شکایت کرد، (پس چون دانست) اسیری نزد رسول خدا آورده اند، سوی رسول خدا روانه شد و چون او را نیافت، عایشه را دید و جریان را به او گفت: چون رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله آمد. عایشه خبر آمدن فاطمه علیهاالسلام را داد. پس رسول خدا نزد ما آمد در حالی که ما در بستر بودیم. خواستم برخیزم که فرمود: در جای خود باشید. پس میان ما نشست- و من سردی قدم هایش را بر روی سینه خود احساس کردم- و فرمود: نمی خواهید چیزی بهتر از آنچه خواسته بودید، یادتان دهم؟ گاه خوابیدن 34 بار تکبیر و 33 بار تسبیح و 33 بار حمد خدا را گوئید و این برای شما از خادم بهتر است. (56)
بخاری در جای دیگری (57) نیز این حدیث را نقل می کند و همچنین مسلم (58) و ابوداود (59) نیز آن را نقل کرده اند.
ابی داود از ابی الورد بن ثمامة نقل می کند که علی علیه السلام به ابن اعبد فرمود:
آیا برایت از خودم و فاطمه سخن نگویم؟ (پس فرمود:) فاطمه نزد رسول خدا محبوبترین فرد خانواده بود. او نزد من بود که کثرت آسیا کردن بر دستهایش نشانه گذارده بود و از بس با مشک آب حمل کرد، جای آن بر بدنش ماند، آنقدر خانه را جاروب کرد که لباسش غبار اندود شده بود و آنقدر آتش اجاق را روشن کرد که لباسش سیاه شده بود، از کار کردن در خانه به او آسیب رسیده بود. (روزی) شنیدم غلامی نزد رسول خدا آورده اند. به او گفتم: خوب است نزد پدرت روی و از او غلامی بخواهی که تو را (در کارهای خانه) کفایت کند. فاطمه نزد پدرش رفت، پدر را در حال سخن گفتن دید، پس حیا کرد و (بدون آنکه درخواست خود را بیان کند) بازگشت. فردای آن روز رسول اکرم نزدمان آمد، فرمود: دیروز درخواستت از محمد چه بود؟ فاطمه سکوت کرد.
دوباره فرمود، و جواب، باز هم سکوت بود.
گفتم: به خدا سوگند به شما خواهم گفت، ای رسول خدا! او از بس در خانه من آسیا کرد، اثرش بر دستانش ماند، از بس با مشک آب حمل کرد، اثرش بر بدنش ماند، آنقدر خانه را جاروب کرده که لباسش غبار اندود شده است و آنقدر آتش اجاق را روشن ساخته که لباس هایش سیاه شده است، با خبر شدیم که غلام یا خادمی نزد شما آورده اند، به او گفتم: از پدرت خادمی بخواه. (60)
ابوداود می نویسد: رسول خدا در جواب همان مضمونی را که حکم نقل کرده، بیان کردند.
مراد ابی داود از نقل حکم همان حدیثی است که کمی قبل، از بخاری و مسلم نقل کردیم که رسول خدا فرمود: «نمی خواهید چیزی بهتر از آنچه خواسته بودید یادتان دهم؟...»
این حدیث را از ابونعیم نیز در حلیة الاولیاء (61) با اختصار آورده است.
ابی نعیم به نقل از زهری می نویسد:
فاطمه دخت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آنقدر آسیا کرد که دستش تاول زد و ورم کرد و جای دسته آسیا بر آن ماند. (62)
احمد بن حنبل از انس بن مالک نقل می کند:
روزی بلال برای نماز صبح دیر آمد، رسول اکرم از علت تأخیر سؤال کرد. او گفت: از کنار فاطمه گذشتم، دیدم در حال آسیا کردن است و فرزندش می گرید، به او گفتم: اگر اجازه بدهید من آسیا کنم تا شما بچه را آرام کنید یا شما آسیا کنید و من بچه را آرام کنم. او گفت: من به فرزندم مهربان ترم. این بود علت تأخیرم.
فرمود: بر دخترم دلسوزی و احسان کردی، خدا تو را رحمت کند. (63)
(35) صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب: مالقی النبی صلی اللَّه علیه و آله من اذی المشرکین.
(36) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: ما لقی النبی و اصحابه من المشرکین.
(37) صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب: غزوة أُحد.
(38) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: حدثنا قتیبة.
(39) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 300.
(40) کنزالعمال، ج 1، ص 77.
(41) مجمع الزوائد، ج 6، ص 262.
(42) ذخائرالعقبی، ص 47.
(43) طبقات ابن سعد، ج 8 ، ص 24.
(44) مستدرک الصحیحین، ج 1، ص 489.
(45) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 156.
(46) المستدرک، ج3، ص155؛ مسند احمد، ج4، ص27?.
(47) المستدرک، ج3، ص155؛ مسند احمد، ج4، ص27?.
(48) تاریخ الاسلام، ص 43.
(49) الدرّ المنثور، ج6، ص203. روح المعانی، ج18، ص174، سوره نور، آیه 36.
(50) المستدرک، ج3، ص160.
(51) المعجم الاوسط، ج5، ص58، رقم 4101.
(52) المعجم الکبیر، ج 22، ص 22،رقم 1031؛ المستدرک، ج3، ص 156.
(53) المعجم الاوسط، ج3، ص 349،رقم 2742. مجمع الزوائد، ج 9، ص201.
(54) التحفه، ج10، ص 375.
(55) المستدرک، ج3، ص 155.
(56) صحیح بخاری، کتاب بدءالخلق، باب: مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام
(57) صحیح بخاری، کتاب الخمس، باب: الدلیل علی ان الخمس لنوائب رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله.
(58) صحیح مسلم، کتاب الذکر والدعاء، باب: التسبیح اول النهار و عندالنوم.
(59) صحیح ابی داود، ج 33، باب: التسبیح عندالنوم.
(60) صحیح ابی داود، ج 33، باب: التسبیح عندالنوم.
(61) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 41.
(62) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 41.
(63) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 150.