ابی نعیم در حلیة الاولیاء به نقل از عمران بن حصین آورده است:
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: می آیی با هم به عیادت فاطمه (س) برویم؟ او بیمار است. گفتم: آری. با هم (سوی خانه فاطمه) روانه شدیم، تا به در خانه رسیدیم، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله سلام کرده اذن دخول خواست و فرمود: آیا من و آنکه همراهم است (می توانیم) داخل شویم؟
فاطمه (س) گفت: آری، اما چه کسی همراه شماست؟ به خدا سوگند، جز عبائی، چیزی در بر ندارم.
فرمود: با عبا چنین و چنان کن.
به فاطمه آموخت که با آن عبا خود را چگونه بپوشاند.
فاطمه (س) گفت: به خدا سوگند، چیزی سر مرا نپوشانده است.
رسول اکرم ملافه ای را که در بر داشت به او داد و فرمود: با این پارچه سر خود را بپوشان.
پس فاطمه (س) به آن دو اجازه ورود داد. و آن دو وارد شدند.
رسول اکرم فرمود: حالت چگونه است؟
گفت: بیمارم، و نیز طعامی برای خوردن ندارم.
فرمود: دخترکم راضیت نمی کند اینکه بانوی زنان دو عالمی؟
گفت: پس مریم دختر عمران چه؟
فرمود: او بانوی زنان روزگار خود و تو بانوی زنان روزگار خود هستی. به خدا سوگند تو را به همسری کسی درآوردم که آقا و سید است در دنیا و آخرت.