سلام بانوی آفتاب
نمی دانم چه غمی دارد نام تو، که بغض شکسته و فریاد می خواهد و چه خوب گفت فرزندت که برای مادر جوانمان بلند بلند گریه کنید.
غم تو فرق می کند با غم های دیگر. غمت به اشک علی گره خورده و این یک عمر است که خانه خرابمان کرده. اگر غم فرزندت آهی از عمق جان است و اشکی جاری، غم تو بغضی آزار دهنده است. بغضی که نه علی مصلحت به شکستن آن دید و نه امروز ما اجازه شکستنش را داریم.
بغض تو کدورتی است برطرف نشدنی که مجبوریم در صدها لفافه بیانش کنیم. شکستن این بغض شاید بزرگترین دلیل شوق ظهور ماست. چرا که آن روز دیگر روز یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر (1) است. روز سینه زنی برای زهرا در حیاط کعبه روز نماز بر تربت فاطمه و روز کشیدن اشک علی از چاه.
1. آن روز که رازها [همه] فاش شود(طارق/9)