آن حضرت در پرتو ژرف نگری و تیزهوشی خویش، انگیزه های درونی جاه طلبان و تشنگان قدرت را- که خود را شیفته خدمت جا می زدند- بر ملا ساخت و راز نهانی آن حق کشی ها و بیدادها و غصب و مصادره و سرکوب و انحصار را افشا کرد و بدین وسیله پرچم اعتراض و مقاومت را در اهتزاز نگاه داشت.
او در پاسخ یکی از زنان روشنفکر و آگاه که از آن همه تب و تاب و بی قراری فاطمه علیها السلام می پرسید، فرمود:
«هان ای دختر طلحه! آیا از فاجعه بزرگ و رویداد تلخی می پرسی که در همه جا انتشار یافته است؛ به گونه ای که گویا بر پر و بال پرندگان نوشته شده و در جهان، پراکنده شده و پیک های چابک سوار با نهایت سرعت آن را به جهانیان رسانده اند؟
رویداد تلخ و جنایت هولناکی که دل مرغان هوا و ماهیان دریا از شنیدن آن کباب می شود و گام های انسان را سست می نماید و به لرزه در می آورد، گرد و غبار آن تا آسمان بالا رفت و تیرگی و تاریکی فاجعه آن، زمین و زمان را فرا گرفت؟آیا از این فاجعه می پرسی؟
واقعیت این است که فرومایه ترین فرزند قبیله «تیم» و فریبکارترین فرزند قبیله «عدی»، بر جانشین راستین پیامبر، ستم و بیدادی ناجوانمردانه روا داشتند. آنان با او به رقابت برخاستند و به هر دری زدند تا بر او پیشی گیرند اما هنگامی که نتوانستند در توحید و تقوا، عدالت و آزادگی، زهد و پارسایی، مردم خواهی و بشردوستی، آراستگی به ارزشها و والاییها بر او پیشی گیرند، از سر بداندیشی و ددمنشی، کینه و دشمنی او را به دل گرفتند و تا رحلت پیامبر آن را نهان داشتند و به ظاهر فرو خوردند، اما پس از رحلت غمبار پیامبر با خاموش پنداشتن مشعل دیانت و غروب خورشید رسالت، آن را به بدترین شیوه ظاهر ساختند. آری، آن گاه بود که کینه های آنان به فوران و خشم کورشان به خروش آمد، شیطان بر پندار و گفتار آنان حاکم گردید و بی درنگ کوره راه ستم و غصب فدک و خلافت و پایمال ساختن حقوق و آزادی و امنیت مردم و پیش از همه، حقوق ما را پیشه ساختند...»
«أتسالینی عن هنک حلق بها الطائر و حفی بها السائر، رفعت الی السماء اثرا و رزئت فی الارض خیرا ان قحیف تیم و احیول عدی، جار یا اباالحسن فی السباق حتی اذا تفریا بالجناق اسرا له الشنان و طویاه الاعلان...» (9) .
(9) امالی صدوق، ج 1، ص 207؛ ریاحین الشریعة، ج 2، ص 241.