روزی پیامبر به خانه دخت ارجمندش آمد و او را نگریست که بر زمین نشسته و با دستی فرزندش را در آغوش فشرده و به او شیر شرافت و پارسایی و معنویت می دهد و با دست دیگر با آسیای دستی، دانه ها را آرد و خانه و امور آن را تدبیر می کند.
برترین پدر دنیا بر این ساده زیستی و احساس مسئولیت والا ترین دختر گیتی در برابر خانه و خانواده، آفرین گفت و اشک شوق از جام دیدگان باراند و فرمود: دخت ارجمندم! به یاد بهشت پرطراوت و زیبا و نعمت های وصف ناپذیر آن، اینک تلخی ها و سختی های زندگی زودگذر را بچش!
«تعجلی مرارة الدنیا بحلاوة الاخرة.» (10)
آن بانوی فرزانه در پاسخ گفت: پدر جان! خدای را در برابر نعمت های بی کرانش ستایش می کنم و در هر حال سپاس او را می گزارم.
(10) بحارالانوار، ج 43، ص 86.