سلمان بر او وارد می شود، چادر وصله دارش را می بیند و تعجب میکند. فاطمه علیها السلام تعجب سلمان را به پدر گزارش می دهد و می گوید: «یا رسول الله اِنّ سَلمان تَعَجّبَ مِنْ لِباسی فَوالَذی بَعَثَکَ بِالحَّقِ مالی وَ لعَّلی مُنْذُ خَمْسَ سَنَة اِلّا مِسْکُ کَبشٍ تَعَلَّفَ عَلَیْها بالنَّهارِ وَ اِذا کانَ اللَیلِ اِفتَرشَناهُ». (1) ؛
ای رسول خدا! سلمان از لباسم تعجب کرد قسم به کسی که تو را بر حق مبعوث کرد برای من و علی علیه السلام که پنج سال ازدواج کرده ایم جز پوست گوسفندی که روزها شتر ما بر آن غذا می خورد و شبها آن را فرش بستر خود کنیم چیزی نداریم.
آنها حتی وسیله خوبی برای خواب و استراحت نداشتند. علی علیه السلام می فرماید: پیامبر بر ما وارد شد، و ما روکشی داشتیم که وقتی آن را درازا بر سر می کشیدیم پهلویمان بیرون می ماند و وقتی از عرض بر خود می کشیدیم، پاها و سرهای ما بیرون می ماند.
«فَاَتی النُبیُ صلی اللَّه علیه و آله وَ عَلَیْنا قَطیفةٌ، اِذا لبسناها طُولاً خَرَجَتْ مِنها جُنُوْبُنا وَ اِذا لبْسناها عَرْضاً خَرَجَتْ مِنْها اَقْدامَنا وَ رؤُوسَنا». (2)
غنیمت های جنگی علی علیه السلام مختصر گشایشی در کارها پدید آورده بود اما وضع مردم چنان نبود که به خود واگذار شوند. فاطمه علیها السلام و علی علیه السلام برای این که در سفره مردم نانی باشد از نان خود می گذشتند و این کار نه برای ابراز قدردانی مردم از آنان بود که آنها آن را در راه خدا و برای محبت به او انجام می دادند.
(1) فاطمة الزهراء علیها السلام.
(2) ذخائر العقبی، ص 49.