امام علی علیه السلام شب عروسی، فاطمه زهرا را نگران و گریان دید.
پرسید: چرا ناراحتی؟
پاسخ داد:
«تَفَکَّرْتُ فی حالی وَ اَمْری عِنْدَ ذَهاب عُمْری وَ نُزُولی فی قَبْری فَشَبَّهْتُ دُخُولی فی فِراشی بِمَنْزِلی کَدُخُولی اِلی لَحَدی وَ قَبْری فَاُنْشِدُکَ اللَّهَ اِن قُمْتَ اِلَی الصَّلاة فَنَعْبُد اللَّهَ تَعالی هذِهِ اللَّیْلَة».(3) ؛
پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم. به یاد پایان عمر و قبر خویش افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت پس تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا در این شب با هم به نماز بایستیم و خدا را عبادت کنیم.
(3) ارشاد شیخ مفید، ج 1، ص 270.