ریحانه اندیشمند پیامبر مرگ را به مفهوم فنا و نیستی نمی نگرد؛ چرا که در جهان بینی توحیدی و مترقی او حیات و مرگ دو پدیده و آفریده آفریدگارند و آفرینش او به پدیده وجودی تعلق می گیرد و نه عدمی.
او مرگ را "حق" و واقعیتی تردیدناپذیر می نگرد و یک قانون جهان شمول و عمومی؛ از نشانه های قدرت خدا در نظام آفرینش می شمارد و از سنت های حکیمانه او در جهان خلقت؛
از نعمت های گران آفریدگار نعمت ها می بیند و عامل موازنه و تعادل حیات در جهان طبیعت؛
پایان رنج ها و دردها و محرومیت ها و فشارها می نگرد و نوید به نعمت و بهشت و لطف خدا و کفاره آخرین کوتاهی ها و لغزش های انسان های درست اندیش و حق گرا. درست از این زاویه است که او مرگ را نه تنها نازیبا و هراس انگیز و رعب آور ارزیابی نمی کند و نه تنها از مرگ و نام و نشان آن و از آنچه آن را تداعی کند، نمی ترسد که آن را پس از یک زندگی خداپسندانه و عادلانه و انسانی و با رعایت حقوق و حرمت مردم و اطاعت خدا، دروازه ای به سوی قرب خدا و دیدار پاداش پرشکوه او و پر کشیدن به سرای آرامش و آسایش و راحتی جاودانه و ماندگار ارزیابی می کند.
از همین دیدگاه است که وقتی به هنگامه رحلت پیامبر و تصور فراق جانسوز آن حضرت، گستره قلب پاک او لبریز از غم و اندوه می گردد، پدر گرانمایه اش از میان همه نزدیکان، به او آرامش خاطر می دهد و آهسته بر گوشش زمزمه می کند که او نخستین کسی است که به پدرش پیامبر ملحق خواهد شد و ریحانه ارجمند پیامبر از آن نوید و آن خبر نه تنها ناراحت نمی شود که گل وجودش می شکفد و آثار شادمانی در چهره نورافشانش نمایان می گردد.
"... فاخبرنی انی اول اهله لحوقا به فضحکت لذلک." (1)
و در بهاران جوانی و طراوت زندگی هنگامی که ستم و دجالگری را بر سرنوشت جامعه حاکم می نگرد و افق جامعه را برای تحول مطلوب به سوی عدالت و آزادی تیره و تار می بیند، نیایش گرانه رحلت و شهادت خویش را آرزو می کند. "یا رب انی قد سئمت الحیاة و تبرمت باهل الدنیا فالحقنی بابی، اللهم عجل وفاتی سریعا." (2) .
(1) عوالم، ج 11، ص 92، ح 186؛ بحارالانوار، ج 43، ص 25.
(2) بحار، ج 43، ص 177؛ عوالم، ج 11، ص 487؛ ریاحین الشریعة،ج 1، ص 249.