محسن علیه السلام در شکم مادر با ضربات مهاجمین مجروح گردید و به خون خود آغشته شد... و این گونه با تنی آزرده و مجروح وارد صحرای محشر خواهد شد.
دو مادر بزرگ او- یعنی مادر علی و فاطمه علیهماالسلام- و دو عمه او با کمک اسماء او را می آورند و فاطمه علیها السلام نیز همراه آنان است.
آنان فریاد می زنند، و بر سر و صورت زنان گریه می کنند. جبرئیل نیز به نیابت از جنین بی زبان لب به سخن می گشاید و دادخواهی می نماید.
پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در این محکمه حضور می یابد و محسن علیه السلام را که یادگار اوست بر سر دست می گیرد و شخصاً برای دادخواهی بپا می خیزد. و اینچنین عظمت مظلوم سقیفه بر همگان معلوم می گردد.
«یأتی محسن مخضّباً محمولاً، تحمله خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت أسد أمّ أمیرالمؤمنین علیه السلام- و هما جدّتاه- و أمّ هانی و جمّانة- عمّتاه ابنتا أبی طالب علیه السلام- و أسماء بنت عمیس الخثعمیة صارخات، أیدیهنَّ علی خدودهنَّ و نواصیهنَّ منتشرة و الملائکة تسترهنَّ بأجنحتهنَّ، و فاطمة أُمّه تبکی و تصیح و تقول: «هذا یومکم الذی کنتم توعدون»، و جبرائیل یصیح- یعنی محسناً- و یقول: «إنّی مظلوم فانتصر».
فیأخذ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله محسناً علی یدیه رافعاً له إلی السماء و هو یقول: «إلهی و سیّدی، صبرنا فی الدنیا احتساباً، و هذا الیوم الذی تجد کل نفس ما عملت من سوء، تودّ لو أنّ بینها و بینه أمداً بعیداً». (105)
روز قیامت حضرت محسن علیه السلام می آید در حالی که او را حمل می کند حضرت خدیجه و فاطمه بنت اسد که دو جده او هستند و ام هانی و جمانه دو دختر حضرت ابوطالب علیه السلام که دو عمه ی او هستند و اسماء بنت عمیس، و در همان حال فریاد می زنند و دستها را بر صورت گذارده اند و موها پریشان کرده اند و ملائکه ایشان را با بالهایشان می پوشانند.
در همین حال مادرش فاطمه علیها السلام گریه می کند و فریاد می زند و می گوید: «امروز همان روزی است که وعده داده شدید».
جبرئیل علیه السلام هم از طرف حضرت محسن علیه السلام فریاد می زند و می گوید: «من مظلوم هستم، خدایا به فریاد رس». پیامبر صلی اللَّه علیه و آله محسن علیه السلام را روی دست می گیرد و او را به آسمان بلند می کند و می گوید: الهی و سیدی، در دنیا بخاطر تو صبر کردیم، و امروز وقت آن است که هر نفسی آنچه بدی کرده آرزو کند که بین او و آنها فاصله زیادی باشد.
(105) نوائب الدهور، ج 3، ص 192.