بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

عمر شخصاً اقدام کرد تا مبادا دلی به رحم آید و بازگردد! فاطمه علیها السلام نمی گذاشت در باز شود، اما وقتی دانست دشمن دست بردار نیست در را رها کرد تا محسنش را نجات دهد!

در این میان «چرا»هایی هست که پاسخ آن را فقط مهدی زهرا علیه السلام می داند؛ ولی فوران خون از پهلو و سینه در آن لحظات اشاره های پر معنایی به محبین فاطمه علیها السلام دارد!

دنباله ماجرا برای کسانی است که هنوز در نیمه راه باوَرَند: بانو تا صحن خانه بیشتر تاب نیاورد و در حالیکه بر زمین می افتاد همه اهل خانه را برای کمک فراخواند.

داستان تازیانه و سیلی یک بار بوده یا تکرار شده؟ نمی دانم! بعد از فریاد «یا فضه» هم...؟!! باز نمی دانم! ولی رویت سیاه باد ای دشمن کینه توز، که تازیانه ات بر «سر» فاطمه علیها السلام اصابت کرد و تا «کتف» او را سیاه نمود! به صورت بانو هم... یا نه؟ نمی دانم! ولی دستت بریده باد که جای سیلی ات بر چهره زهرا علیها السلام ماند... و آنچنان رفت تا به پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نشان دهد صورت نیلی را...!!

«ثم جعل الثانی یعالج الباب لیحرقه، فلما رأت علیها السلام إصرار القوم علی ذلک... فتحت لهم الباب و لاذت خلفه. فعصرها الثانی ما بین الحائط و الباب حتّی کادت روحها أن تخرج من شدّة العصرة، و نبع الدم من صدرها و من جنبیها.

فدخلت إلی دارها و نادت: «یا أسماء و یا فضّة و یا فلانة، تعالین و تعاهدن منّی ما تتعاهد النساء من النساء».

قالت أسماء: فما دخلنا البیت إلا و قد أسقطت جنیناً سمّاه رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله محسناً.

فقال الثانی لعبده قنفذ: «ویلک، إضربها»!! و کان بیده سوط، فجعل یضربها علی رأسها و السوط یلتوی بین کتفیها کالدملج و هی تنادی: «المستعان المستغاث باللَّه و برسوله».

ثم لطمها الثانی علی خدّها لطمة حتّی أثّرت فی خدّها من وراء الخمار و سقط القرط من أُذنها» (103)

سپس عمر دست به کار شد که درِ خانه را آتش بزند. حضرت زهرا علیها السلام که اصرار مردم را دید در را باز کرد و خود به پشت در پناه برد. عمر آن حضرت را بین در و دیوار فشار داد بطوری که از شدت آن نزدیک بود روح آن حضرت بیرون آید، و خون از سینه اش جاری شد.

در این حال حضرت به داخل خانه رفت و صدا زد: «ای اسماء، ای فضّه... بیایید و در آنچه زنان به یکدیگر احتیاج دارند مرا دریابید».

اسماء می گوید: وارد نشدیم مگر وقتی که حضرت جنین خود را سقط کرده بود، همان که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود.

عمر به غلامش (قنفذ) گفت: وای بر تو، فاطمه را بزن! در دست قنفذ تازیانه ای بود و با آن بر سر آن حضرت زد به طوری که بین دو کتف حضرت اصابت نمود و ورم کرد. در همان حال می فرمود: به خدا و رسولش پناه می برم و از آنان کمک می خواهم.

سپس عمر بر صورت آن حضرت سیلی زد به طوری که از روی پوشش بر گونه حضرت اثر کرد و گوشواره از گوش حضرت افتاد.

 


(103) الکوکب الدری، ج 1 ص 194.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم