اما اینکه چرا این حوادث تلخ و ناگوار در تألیفات اکثر اهل سنّت انعکاس نیافته و حتی در بعضی از کتب تاریخی آنان مرحله اوّل هم ذکر نشده است کلاً دو چیز را می توان گفت؛
ما ابتداء به بیان این دو عامل می پردازیم و سپس به قسمتی از سخنان آنها در این مورد اشاره می نماییم.
ـ یکی از چیزهایی که اکثر دانشمندان اهل سنّت مخصوصاً متقدّمین از آنها در مورد صحابه پیامبر معتقدند، مسأله عدالت صحابه و اجتهاد آنهاست، آنها همه اصحاب پیامبر را عادل و مجتهد می دانند و آنها افرادی چون عمرو بن عاص، معاویة بن ابی سفیان، خالد بن ولید، عبدالرحمن ابن ملجم، مغیرة بن شعبه، و حتی یزید بن معاویه (با اینکه صحابی نیست) و همه صحابه را چه آنهایی که در کنار علی بن ابیطالب بودند و چه آنهایی که با او جنگیدند و چه آنهایی که عزلت گزیدند و... همه و همه را عادل و مجتهد می دانند، بر اساس این طرز تفّکر بسیاری از نویسندگان اهل سنّت از ذکر حوادثی که عدالت صحابه را زیر سؤال می برد خودداری می کنند. حادثه یورش به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و ریختن در خانه و آسیب رساندن به دخت گرامی رسول خدا و... حادثه کوچکی نیست، تا از یک سو این حادثه تلخ و ناگوار را در آثارشان بیاورند و از سوی دیگر حادثه آفرینان را افرادی عادل و مجتهد و بر حق معرّفی کنند، از این جهت عدّه ای ترجیح داده اند که در برابر مسائل و حوادثی که عدالت آنها را زیر سؤال می برد ساکت بمانند.
ـ عامل دیگر این امر خلع سلاح نمودن شیعه است آنها دیدند نقل این حوادث موجب می شود که شیعیان آنان از این امر به عنوان حربه ای برنده بر حقانیت مسلک و مرام خویش و ابطال مرام اهل سنت استفاده کنند. از این رو برای خلع سلاح مخالفین از نقل آن خودداری می کنند و گاهی در چاپهای بعدی آثار پیشینیان دست به تحریفاتی می زنند.
از این جهت سید مرتضی علم الهدی در الشافی و شیخ الطائفه در تلخیص الشافی پس از نقل خبر بلاذری در آمدن عمر با آتش به در خانه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و برخورد با فاطمه سلام الله علیها، و گفتگوی آن حضرت با او: آیا آمده ای که خانه ام را بر من بسوزانی و...؟ می گوید:
این خبر را شیعه از طرق متعدد روایت کرده است، و جا داشت که محدثین اهل سنّت نیز آن را نقل بکنند. آنها در گذشته این احادیث را با طیب نفس نقل می کردند ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب بر ضررشان تمام می شود، پس از نقل آن خودداری کردند.
سخن سید مرتضی و شیخ طوسی بیانگر این واقعیت است که نویسندگان اهل سنّت هر چه بیشتر با حوادث ناگوار صدر اسلام فاصله می گرفتند کمتر آن حوادث مسأله آفرین را در تألیفاتشان می آوردند تا حربه ای به دست مخالفینشان ندهند، و عدّه ای بر این امر یعنی نیاوردن حوادث تلخ و رفتار و اعمال زشت عده ای از صحابه پیامبر، و پیدا کردن نقاط مثبتی در انتخاب خلیفه و مهم جلوه دادن آن تعمّد داشته اند تا مبادا مقام و موقعیّت خلفا زیر سؤال برود.
امام المورّخین محمد بن جریر طبری، در حوادث سال سی ام، در شرح حال ابوذر و ماجرای او با معاویة می نویسد:
در علّت فرستادن معاویه ابوذر را از شام به مدینه چیزهای زیادی گفته اند، که نقل بیشتر آنها را دوست ندارم، ولی کسانی که معاویه را معذور دانسته اند در این مورد داستانی را ذکر کرده اند که سرّی برایم از شعیب از سیف از عطیه از یزید فقعسی نوشت و....
وی از نگارش حقایقی که به کرامت خلیفه سوّم و معاویه بر می خورد خودداری می کند و از ایراد آن کراهت دارد.
سپس داستانی را که برخی در مقام معذرت خواهی از رفتار معاویه و تبرئه و بی گناه شمردن خلیفه ساخته اند ذکر کرده است، در حالی که این قصّه ساختگی برخلاف تاریخ صحیح و حدیث مسلّم است.
مرحوم علاّمه امینی رجال این داستان ساختگی را افرادی کذّاب و وضّاع و مجهول و ضعیف و متّهم به زندقه و... معرفی می کند.
ابن اثیر جزری به پیروی از طبری می گوید:
در علّت فرستادن معاویه ابوذر را از شام به مدینه چیزهایی گفته اند: از دشنام دادن معاویه او را، و تهدید کردن به قتل و فرستادنش از شام به مدینه بر شتر برهنه، و تبعید شدن ابوذر از مدینه به صورت خیلی زشت که نقل آن درست نیست و اگر هم واقعیّت داشته باشد باید عثمان را معذور دانست، و آن اینکه حق امام است که رعیّتش را ادب کند و غیر از این از عذرها، نه اینکه این امور وسیله طعن و انتقاد بر خلیفه قرار گیرند. و من از نقل آنها خودداری کردم.
مرحوم علامه امینی در این جا بحثی دارد تحت عنوان «جنایة التاریخ» و نمونه های بسیاری از این حق کشی ها را آورده است.
خط مشی طبری الگوی مورّخین بعدی قرار گرفت. آنها نیز که مدرکشان تاریخ طبری بود از آوردن حقایق به بهانه اینکه موجب عیبجویی در کبار صحابه خواهد شد طفره رفتند و در مقابل به نقل روایات ساختگی پرداختند. (66)
(66) چشمه در بستر، مسعود پور سید آقایی.