هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت کرد، انصار (مسلمین مدینه) در سقیفه بنی ساعده (که مرکز اجتماع بود و سایبانی داشت) اجتماع نمودند، و سعد بن عُباده (بزرگ طایفه خزرج) را از خانه خود بیرون آوردند تا او را خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و رهبر مسلمین کنند، او بیمار بود. او را با بسترش به سقیفه آوردند، او سخنرانی کرد و مردم را دعوت نمود تا زمام امور را بدست او بدهند.
همه حاضران (از انصار) دعوت او را اجابت کردند، سپس بین خود به گفتگو پرداختند و گفتند: اگر مهاجران (مسلمین مکّه) بگویند: ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله هجرت کردیم، و اصحاب نخستین پیامبر صلی الله علیه و آله ما هستیم، و ما از دودمان آن حضرت می باشیم، چرا در مورد خلافت و امارت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله با ما ستیز می کنید؟ چه پاسخ بدهید؟
جمعی از آنها گفتند: در پاسخ چنین اعتراضی می گوییم: مِنّا اَمِیرٌ وَ مِنْکُمْ اَمیرٌ: یک رئیس را ما انتخاب می کنیم و یک رئیس را شما تعیین کنید، و به غیر از این پیشنهاد، هیچ پیشنهادی را نمی پذیریم.
وقتی سعد بن عُباده، این گفتگو و تردید انصار را شنید، گفت: هذا اَوَّلُ الْوَهْنِ؛ این آغاز سُستی و نخستین مخالفت با بیعت است. (3) .
(3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 6.