در عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز دادخواهی بود. هر کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت، هر کس حقی را از دست داده بود، هر کس از حاکم یا زمام دار، رفتاری دور از سنت پیغمبر می دید، شکوه خود را بر مسلمانان عرضه می کرد، و آنان مکلَّف بودند تا آنجا که می توانند او را یاری کنند و حق او را بستانند. از دختر پیغمبر حقی را گرفته و با گرفتن این حق سنتی را شکسته بودند. او می دید نزدیک است حکومت در اسلام، رنگ، نژاد و قبیله را به خود بگیرد.(کاری که سی سال بعد صورت گرفت) مهاجران که از تیره قریش اند انصار را از صحنه سیاست بیرون راندند. انصار که خود یاوران پیغمبر بودند، پس از وی خواهان زمامداری گشتند. قریش در دوره پیش از اسلام خود را عنصری ممتاز می دانست و امتیازاتی برای خویش پدید آورد. با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفت. اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشته اند و ریاست مسلمانان را حق خود می دانند، آنهم نه بر اساس امتیازات معنوی چون علم، تقوی و عدالت؛ بلکه تنها بدین جهت که از قریش اند. دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی توانست برابر این اجتهادها یا بهتر بگوئیم نوآوری ها، آرام و یا خاموش بنشیند. باید مسلمانان را از این سنت شکنی ها برحذر دارد، اگر پذیرفتند چه بهتر و اگر نه نزد خدا معذور خواهد بود.