روزی حضرت فاطمه علیها السلام نزد ابوبکر رفت و راجع به میراث پدر وارد بحث و احتجاج شد. فرمود: ای ابوبکر! چرا ارث پدرم را نمی دهی؟ پاسخ داد پیمبران ارث نمی گذارند.
فرمود: مگر خدا در قرآن نمی فرماید:
«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»؛ (16)
مگر سلیمان از داود ارث نبرد؟
ابوبکر در غضب شد و گفت: به تو گفتم: پیغمبر ارث نمی گذارد.
فرمود: مگر زکریای پیغمبر به خدا نگفت:
«فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»؛ (17)
ابوبکر باز هم پاسخ داد: گفتم پیغمبران ارث نمی گذارند.
فرمود: مگر خدا در قرآن نمی فرماید:
«یُوصیکُمُ اللَّه فی اَوْلادِکُم لِلذَّکِر مِثلُ حَظِّ الْاُنْثیَیَنِ»؛ (18)
ای ابابکر! مگر من از اولاد رسول خدا نیستم؟
باز ابوبکر که در مقابل منطق استوار زهرا قرار گرفته بود چاره ای ندید جز این که سخن سابقش را تکرار کند و بگوید: به تو گفتم: پیغمبر ارث نمی گذارد.
ابوبکر برای تصحیح عمل غیر مشروعش حدیثی نقل کرد که رسول خدا فرمود: ما پیمبران ارث نمی گذاریم. عایشه و حفصه هم گفتار ابوبکر را تأیید کردند. (19)
چنانکه ملاحظه می فرمایید، در این مباحثه هم، زهرا علیها السلام پیروز شد و به وسیله برهان و استدلال، برای ابوبکر اثبات کرد که حدیثی که تو مدعی آن هستی بر خلاف نصوص قرآن است و هر حدیثی که بر خلاف نص صریح قرآن باشد معتبر نیست. ابوبکر محکوم شد. چاره ای نیست جز این که در پاسخ استدلال فاطمه علیها السلام همان حرف سابق را تکرار کند.
(16) سوره نمل: آیه 16.
(17) سوره مریم: آیه 4.
(18) سوره نساء: آیه 11.
(19) کشف الغمه، ج 2، ص 104.