بررسی عملکرد شیعیان در طول تاریخ تشیع، نشان می دهد که در بسیاری از دوره هایی که این مکتب تاکنون پشت سر نهاده است، نمایش جنبه های دردآلود و رنج آمیز زندگی رهبران و سلسله جنبانانش برجسته تر از نمایش جنبه هایی بوده که از حضور نشاط و سرور در زندگی ایشان خبر می داده است. البته می توان علت ها و دلیل های متناسبی را یافت که توجیه گر این رویکرد باشند، اما در هر حال همواره برای کسی که اهمیت یکپارچگی زندگی و چند وجهی بودن این منشور را دریافته است جای این سوال وجود دارد که آیا حضور کم رنگ تر نشاط، شادی و سرور در روایت ها و گزارش های مختلفی که راویان و مورخان از اولیای دین ذکر کرده اند نشانگر اهمیت نداشتن این موضوعات در رشد کیفی زندگی انسان هاست؟
شدت دردهایی که بزرگان دین ما با آن روبرو بوده اند و فراوانی رنج هایی که در زندگیشان با آن دست به گریبان شده اند به هیچ وجه قابل تردید هم نیست تا چه رسد به انکار. اما سخن بر سر این است که آیا وجود سختی و مرارت در زندگی و مصبوغ بودن حیات آدمیان به درد و رنج، امری ذاتی است؟ آیا وجود اینهمه مصیبت در زندگی معصومان علیهم السلام به معنای مخالفت آنان با سرور و شادی و نشاط و فرحمندی است؟ آیا نمی توان در زندگی این بزرگواران ردپایی از اهمیت دادنشان به این موضوعات را باز جست؟
این نوشتار مدعی است که می توان نشان داد در اندیشه و عمل بزرگان دین، بنیان های یک زندگی آمیخته به نشاط و سرور یافت می شود که در آن، قدر و منزلت همه ساحت های وجود انسانی و ارزش های والای الهی حفظ می گردد. یعنی می توان نشان داد با وجود همه مصایبی که در زندگی پیامبر (ص) و خاندان گرامی اش وجود داشته، قاعده اصالت رنج بر حیات آنان حاکم نبوده است.
کوشش برای اثبات این مدعا می تواند به صورت های مختلفی انجام پذیرد. اما روشی که ما در این نوشته به کار گرفته ایم اینگونه است که ابتدا اهم موضوعات و مواردی را جمع آ وری و دسته بندی کرده ایم که نزد روانشناسان امروزی به عنوان عوامل موثر در یک زندگی با نشاط مطرح است. سپس با استناد به زندگی یکی ازاین بزرگواران یعنی حضرت فاطمه «سلام الله علیها» نشان داده ایم که تقریباً همه این عوامل به گونه ای در زندگی ایشان حضور داشته و بروز یافته اند و اگر چه تاریخ زندگانی حضرت سرشار از غم و رنج و اندوه بوده است اما این موضوع هیچ منافاتی با وجود آن مبانی در زندگی فاطمه (س) ندارد.
با توجه به اینکه شاید بتوان گفت که زندگی هیچکدام از اولیای دین، به اندازه زندگی ایشان به درد و رنج آمیخته نبوده موفقیت در واضح و مدلل ساختن این مدعا راه را برای اعمال این روش در زندگی سایر معصومان، و استنتاج نتیجه مورد نظر از نحوه زندگانی ایشان، هموار می سازد.
نگارنده به هیچ وجه مدعی نیست که سر عظمت و جلال این بزرگان در مطابقت اندیشه و کردارشان با تئوری های فلسفی و روانشناختی است بلکه بضاعت این علوم و کفایت این معارف را بسیار کمتر از آن می داند که بتواند بر شخصیت رادمردان دوران سازی احاطه یابد که تاریخ بشری از آنها عظمت یافته است و بدانها می بالد. قصد وی تنها خاطر نشان کردن این نکته است که حتی در سایه تئوری های این علوم خرد بنیاد نیز می توان قرائتی از زندگی پیامبر و امامان بزرگوار به دست داد که همه عواملی را دربر بگیرد که موجبات یک زندگی شاد را فراهم می سازد.
معنایی که ما برای واژه هایی چون شادی و نشاط در نظر داشته ایم اندکی گسترده تر از معنایی است که کاربرد عادی این الفاظ در زبان، در بردارد. معنای مورد نظر، علاوه بر معنای متعارف، دربرگیرنده انبساط روحی و بهجت خاطری است که در روح و ضمیر انسان ها به وجود می آید. گرچه این معنا به طور ضمنی در مفهوم زندگی شاد نهفته است؛ زیرا در صورت فقدان آن انبساط روحی، هیچ عاملی نمی تواند شادی و نشاط را برای زندگی افراد به ارمغان بیاورد.
برای اثبات مدعای این نوشتار، گاهی به زندگی فاطمه (س) و سخنان ایشان استناد کرده ایم و گاه با توجه به اینکه محیطی که حضرت در آن زندگی کرده اند و افرادی که در زندگی ایشان موثر بوده اند، در تعالی شخصیتشان نقش داشته اند، ازسخنان پیامبر گرامی اسلام و تعالیم دینی که فاطمه خود را از پیروان آن می دانست. شاهد مثال آورده ایم. بسیاری از روایاتی که از آنها استفاده کرده ایم دارای جنبه های متفاوتی است و از آنها به تناسب چند وجهی بودنشان استفاده های دیگری نیز شده است. به همین دلیل ممکن است قضاوت در مورد صحت قرائت ما از آن روایات، اندکی تامل را از سوی خواننده بطلبد.
نکته دیگر اینکه برخی از عوامل که ذکر خواهد شد، در فراهم کردن بستری برای داشتن یک زندگی شاد نقشی مستقیم را ایفا می کنند و برخی دیگر نقشی غیرمستقیم، که البته خواننده خود این تمایز را در حین مطالعه درک خواهد کرد. از طرفی به این نکته هم باید توجه داشت که وقتی، مثلاً برای عنصری مانند «توبه» نقش نشاط آفرینی را درنظر می گیریم به هیچ وجه قصد انکار سایر نقش هایی را نداریم که توبه در بقیه حوزه ها ایفا می کند بلکه به مقتضای مدعای نوشتار، فقط نقش خاصی را برجسته می کنیم که در این حوزه حایز اهمیت است. خواه این مقاله در مدلل ساختن آنچه درنظر دارد موفق باشد و خواه دچار شکست شود، به هیچ وجه از اهمیت و نقش نشاط و شادی در زندگی آدمیان کاسته نمی شود. از همین رو کاوش و بررسی پیرامون این موضوع، حداقل می تواند راه گشای افراد در تلاش برای فراهم آوردن یک زندگی بهتر و منطبق بر بنیان های استوارتر باشد.
عوامل نشاط در زندگی:
ایمان، معنای زندگی
بیشتر روانشناسان وجود معنا در زندگی را عامل اساسی برای واداشتن آدمیان به ادامه زندگی به طور عام و فراهم کردن زندگی ای شاد و همراه با خرسندی برایشان به طور خاص می دانند. می توان گفت تقریباً همه انسان ها در زندگی خود چیزی دارند که حاضرند به خاطر آن زندگی کنند و یا حتی بمیرند. یک آمارگیری در فرانسه نشان داد که 89 درصد افراد مطمئن بوده اند انسان چیزی لازم دارد که به خاطر آن زندگی کند و 61 درصد افراد اظهار کرده بودند در زندگی آنها کسی یا چیزی وجود دارد که معنای زندگی آنهاست و در واقع به خاطر اوست که زندگی می کنند. نتیجه آمارگیری در وین تنها دو درصد با نتیجه آمارگیری انجام شده در فرانسه تفاوت داشت.(1) دکتر ویکتور فرانکل در کتاب «انسان در جستجوی معنا» زندگی خود در یک اردوگاه کار اجباری آلمان ها در جنگ دوم جهانی را شرح می دهد. او پس از ذکر همه مرارت های طاقت فرسایی که جسم و روح زندانیان را در تنگنا قرار داده بود و آنها را تا سر حد مرگ کشانده بود نتیجه می گیرد در نهایت کسانی که از این دوزخ جان سالم به در می بردند، نه کسانی بودند که وضع جسمانی مناسبی داشتند و نه کسانی بودند که از هوش سرشاری برخوردار بودند، نه آنهایی بودند که خوب تغذیه می شدند و نه آنهائی که از وضع مزاجی خاصی بهره می برند، بلکه تنها کسانی بودند که در زندگی خود «معنایی» را یافته بودند. (2)
این معنا برای هر کس به صورتی ویژه جلوه می کند. زن، فرزند، سرزمین، حتی پول یا چیزی از این دست هم می تواند این نقش را بازی کند. اما این را هم باید درنظر داشت که هر کدام ازاین معانی به نحوی می توانند از دست بروند و فجایع غیرقابل جبرانی را درپی داشته باشند. اساسی ترین مفهومی که می تواند به زندگی آدمیان معنا ببخشد، ایمان به امر متعالی یا خداست. سیری در زندگی مومنانی که در تاریخ بشر ظهور کرده و حضور داشته اند به خوبی روشن می کند تقریباً همیشه این افراد بوده اند که بزرگترین کارها را انجام داده اند و بیشترین سختی ها را تحمل کرده اند. اساساً کنار آمدن با رنج های دنیای انسانی و به دوش کشیدن بار مرارت های آن، شکیبایی و صبوری ای را می طلبد که فقط در وجود صاحبان چنین پشتوانه ای یافت می شود. شاید به همین دلیل باشد که تنها در حضور کسی چون حافظ می توان شنید:
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
شاید بتوان معناداری را اساسی ترین عاملی دانست که موجب انبساط روحی انسان و با نشاط بودن زندگی او می گردد. با حضور چنین معنایی است که می توان رنگی از نشاط به تمامی حوادث و اتفاق های زندگی زد. در واقع این ما هستیم که به زندگی خود معنا و ارزش می دهیم و تعیین می کنیم که سرشار از امید باشیم یا کوهی از نومیدی. روانشناسان معمولاً این جمله مشهور را ذکر می کنند که «اغلب مردم تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند.»(3)
کافیست نگاهی به کتاب هایی که مناقب عارفان در آن ذکر شده است بیندازید تا ببینید چگونه انسان هایی که حضور برخورداری های مادی و امکانات دنیایی به هر دلیلی در زندگی شان کمرنگ بوده است، چونان زیسته اند که حسرت صاحبان مکنت و وارثان قدرت را نسبت به خود برانگیخته اند و آنچنان تمامی مصایب را تحمل و چه بسا از آنها استقبال کرده اند که گویی معناداری زندگی آنان را هیچ عاملی تهدید نمی کند.
سخن گفتن از ایمان حضرت فاطمه (س) و اثبات آن از طریق روایات و استدلال ها، کاری است که از فرط بدیهی بودن موضوع، بیهوده به نظر می رسد. بررسی این موضوع به طور کلی از دو طریق امکان پذیر است. سیر زندگانی حضرت در طول تمامی سال هایی که هم مرارت های دوران نزول شریعت و هم مشقت های دوران استقرار آن را در بر می گیرد، و روایات متعددی که در اثبات این امر می توان از آنها بهره جست. از پیامبر (ص) نقل شده است که «به راستی خدای بزرگ قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان سرشار کرده است.» (4) و به درستی که او «سرور زنان جهان از اولین و آخرین است.» در کتب حدیث داستانی نقل شده است با این مضمون که روزی سلمان به خانه فاطمه (س) می رود تا او را از واقعه ای باخبر کند. می بیند فاطمه(س) عبایی پشمین با دوازده وصله بر تن دارد و با دست، گندم آسیا می کند و زیر لب می گوید:«آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است».
وقتی سلمان فاطمه(س) را تا خانه پیامبر همراهی می کند، در بین راه به ایشان عرض می کند:«دریغا! دختران کسری و قیصر، ابریشم و حریر می پوشند و دختر محمد عبایی پشمین بر تن دارد که دوازده جای آن با لیف خرما وصله خورده است.» وقتی به منزل پیامبر (ص) می رسند فاطمه (س) به پدر می گوید:«پدر جان! سلمان از لباس من تعجب کرده است در حالی که سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده پنج سال است که من و علی از اثاث زندگی چیزی نداریم جز پوست گوسفندی که روزها روی آن به شترمان علف می دهیم و شب ها از آن، بستر خوابمان را می سازیم و بالش زیر سر ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است.» پیامبر (ص) می فرماید:«]ای سلمان[ دختر من ازسبقت گرفتگان ]به سوی پروردگار[است». (5)
اما نقش مقوله ایمان در به وجود آوردن سرور و نشاط در زندگی مومنان، از منظری عارفانه هم قابل بررسی است. در میان عارفان، نظریه ای وجود دارد که متفکران متاخر آن را «تئوری غفلت» نامیده اند. مضمون این نظریه کم و بیش در آثار اغلب عرفای ما یافت می شود، اما از آن جهت که اولین کسی که به صورتی دقیق و منضبط در تاریخ عرفان به این مساله پرداخته، ابوحامد محمد غزالی بوده همواره نام این نظریه با نام او همراه بوده است. به اختصار می توان گفت مضمون نظریه این است که پایداری و قوام این عالم، همواره معطوف به جهالت ها و غفلت های آدمیان در عرصه های مختلف است و اگر روزی تمامی پرده ها از پیش چشم انسان ها برداشته شود دیگر کسی هیچ کار از کارهای مربوط به این دنیا را انجام نخواهد داد.
البته عارفان همان کسانی هستند که پرده غفلت را از پیش چشم خود کنار زده اند، اما حکم اکثر ساکنان این عالم همان غفلت است. غزالی می نویسد:«شرط سلامت دین متدینان این است که بیشتر مردم از دین خواهی اعراض کنند و هم خود را متوجه امور دنیایی کنند و این قسمت را مشیت ازلی خداوند تقدیر کرده است...»(6)
مجال شرح و بسط این نکته در این نوشتار وجود ندارد، اما سخن اصلی این است که یقینی که این بیداری برای عارف به ارمغان می آورد، ثمرات ارجمندی چون آرامش، سکینه قلبی، دلیری و شادمانی را به همراه دارد.آنکه به سر منازعات مردمان و مشکلات این جهان آگاه باشد و سررشته همه آنها را در دست مشیت الهی ببیند، از هیچ ناملایمتی نمی رنجد و از هیچ بلایی نمی گریزد. شائد بوعلی نیز به همین نکته متفتن شده که گفته است: عارف همیشه متبسم و بشاش است. یکی از توصیه های آندرومیتوس برای داشتن زندگی شاد این است که «آسوده باشید و امور را به حال خود واگذارید.» (7) شاید بتوان بهترین نمونه زیستن براساس این اصل را، در همین رویکرد عارفانه به عالم بازجست.
رضایت از سرنوشت
روایت مشهوری به این مضمون در کتاب های حدیث نقل شده است که روزی فاطمه (س) از شدت فشار کار طاقت فرسا به همراه علی (ع) نزد پیامبر (ص) می آید و از ایشان درخواست خدمتکاری می کند تا در کارخانه یاریش کند. پیامبر (ص) پرسید «آیا چیزی بهتر از خادم نمی خواهید» و پس از شنیدن پاسخ مثبت، تسبیحاتی را به آنها می آموزاند که بعدها به تسبیحات حضرت فاطمه (س) مشهور می شود. (8)
اثر روحی ای که این آموزه در دل فاطمه می نهد چنان است که وی را خدمتکار بی نیاز می کند.در واقع این بی نیازی، ارمغانی است که اتکا و اتکال فاطمه (س) به خداوند و رضایتش از مشیت خداوندی، به او ارزانی می دارد. نقش «رضا» به معنای عرفانی کلمه، تأمین کننده همان عنصر مطلوبی است که در روانشناسی نشاط ذیل عنوان «رضایت از داشته ها» و «حسرت نخوردن به نداشته ها» مطرح می شود.
آمده است که فاطمه (س) در آخرین روز زندگی خود آبی خواست وبدن خود را با آن شست و شو داد. لباسهای نو پوشید، به اتاق خود رفت و از خدمتگزارش خواست تا بستر او را در وسط اتاق بگستراند. سپس رو به قبله دراز کشید، دستهایش را برگونه هایش نهاد و گفت من همین ساعت خواهم مرد. (9) در روایت های دیگری که از این واقعه شده، این موضوع هم ذکر شده است که فرزندان خود را صدا کرد، لباس های تمیز به تنشان کرد و موهایشان را شانه کرد.
درکنار مفهوم «رضا» امر دیگری نیز وجود دارد که تقریباً نقشی همسان با آن دارد اما می توان گفت که به نحوی از بطن مفهوم رضا بیرون می آید و آن «معقول بودن سطح توقع» است. کسی که از امکانات، شایستگی ها و موقعیت های خود انتظارات معقولی داشته باشد مسلماً کمتر دچار سرخوردگی ناشی از شکست های پیاپی ای خواهد شد که عدم کامیابی ها برای وی به همراه می آورند.
«من از خدایم شرم می کنم که از تو چیزی بخواهم که انجام آن برایت مقدور نیست»، این پاسخی است که فاطمه (س) به علی می دهد، هنگامیکه علی (ع) پس از مشاهده اینکه زهرا غذای خود را به کودکان داده و خود گرسنه مانده است و دم برنیاورده، از او می پرسد: چرا به من نگفتی تا غذایی بجویم؟
مورخان نقل کرده اند که جهاز فاطمه (س) هنگام ازدواج یک دست کتان، یک زره و یک پوست گوسفند بود و البته برخی دیگر آن از چهارصد مثقال نقره و برخی سیصد، چهارصد و هشتاد و یا پانصد درهم دانسته اند. (10)
باید در نظر داشت که تفاوتی اساسی بین کم توقعی از سر فقر و کم توقعی از سرغنا وجود دارد. پیامبر از همان مراسم ازدواج فاطمه (س) به ایشان فرمود: مبادا نگران فقر شوهرت باشی. پدرت اگر می خواست می توانست گنج های زمین را مالک شود اما او خوشنودی خدا را برگزید. (11) کم توقعی فاطمه، ریشه در کمبود امکانات و فراهم نبودن شرایط نداشت بلکه از سرچشمه ایمان وی به خداوند و اتکالش به او صادرو ساطع می شد.
مهر و عطوفت
غالب کسانی که در احساسات خود جایی برای محبت به دیگران باقی گذارده اند، معترفند که شادمانی و شکفتگی حاصل از این دوست داشتن بی آلایش، چنان فرح انگیز و سروربخش است که کمتر چیزی در زندگی می تواند جایگزین آن شود. معمولاً انسان های با نشاط کسانی هستند که سراسرخانه وجودشان را برای خویش برنگزیده اند و جایی را هر چند اندک در درون خود به دیگران اختصاص داده اند. خوش خویی، نیکوخلقی و نشاط، میوه های همیشگی درخت محبت اند و این ارتباط تا بدان حد است که عارفان ما بین عشق و خوش خویی، چنان ملازمت قطعی و ضروری ای یافته اند که به هیچ وجه نمی پذیرند بارقه ای از محبت در دل کسی افروخته شده باشد و اثری از خوش خویی درسیرت و صورت او پدیدار نگشته باشد.
زندگی فاطمه(س) چنان سرشار از جنبه های مهربانانه و عطوفت آمیز است که ذکر تمامی مصادیق آن مجالی دیگر می طلبد اما می توان این جنبه ها را در چند دسته کلی خلاصه کرد و به هرکدام از آنها تا حدی اشاره نمود.
دوران کودکی فاطمه(س) سرشار از سختی ها و مرارت ها بود و البته این موضوع، اقتضای طبیعی بنای عظیمی بود که پدر وی قصد بنانهادن آن را داشت. اما با این حال عطوفتی که درفضای روابط بین افراد این خاندان موج می زد به حدی فضای خشونت بار عصر جاهلی را از مهر آکنده بود که ظرفیت اندک آدمیان تندخو، قدرت تحمل آن را نداشت. نمونه های بسیاری را در تاریخ دوران صدر اسلام می توان یافت که به پیامبر(ص) به خاطر محبت و علاقه ای که به فرزندان و نزدیکان خود ابراز می کرده اعتراض شده است. (12)
احادیث بیشماری درکتاب های مختلف ذکر شده است که نشان می دهد پیامبر(ص) آن قدر فاطمه(س) را می بوسیده که رشک و اعتراض دیگران برانگیخته می شده است.
طبری در «دلایل الامامه» آورده است: عایشه درحالی که پیامبر(ص) فاطمه(س) را می بوسید سر رسید و پرسید ای رسول خدا آیا او را دوست داری؟ پیامبر(ص) فرمود: « به خدا قسم اگر شدت علاقه مرا به او می دانستی، او را بیشتر دوست می داشتی.» (13)
پیامبر عادت کرده بود همیشه فاطمه آخرین نفری باشد که قبل از هر سفر با او وداع می کند و اولین نفری باشد که پس ازبازگشت او را می بیند.(14) این فضایی بود که فاطمه(س) درآن رشد می یافت. در یکی از روزها این آیه شریفه نازل شد که: «لاتجعلوا دعاءالرسول بینکم دعاء بعضکم بعضاً» (نور/63) صداکردن پیامبر را درمیان خودتان همانند صداکردن همدیگر مشمارید. و به موجب آن مسلمانان امر شدند که پیامبر را با عبارتی چون «یا رسول الله»، «یا ایهاالنبی» مورد خطاب قراردهند. فاطمه(س) می فرماید من دیگر جرأت نکردم ایشان را پدرجان خطاب کنم. وقتی به خدمت ایشان رسیدم، خطاب کردم «یا رسول الله» و این عبارت را تکرار کردم. پدرم از من روبرگرداند و درمرتبه سوم به من فرمودند: «ای فاطمه، این آیه درباره تو و خاندان و نسل تو نازل نشده است. زیرا تو از من هستی و من از تو. این آیه درباره جفاپیشگان و تندخویان قریش، که فخرفروش و متکبرند نازل شده است. تو مانند قبل مرا پدرجان خطاب کن. زیرا این خطاب دلم را زنده می کند و خدا را خوشنود می سازد.»
محدوده این محبت و علاقه تنها منحصر به فاطمه(س) و پدر بزرگوارش نبود. نگاهی کوتاه به خطبه های علی(ع) پس از فراق فاطمه(س) ایراد کرده است و شعرهایی که از ایشان درهمین مورد روایت شده است و درک عمیق فشار روحی ای که در اثر این ضایعه به علی(ع) دست داده است، جلوه هایی از علاقه متقابل این دو همسر و همدل را آشکار می سازد. (15)
در مورد علاقه فاطمه(س) به فرزندانش و محبتی که به آنها ابراز می کرده، روایات بسیاری نقل شده است که توجه فاطمه(س) را به این عنصر در تربیت کودکان نشان می دهد. شاید توجه ایشان به نقش این عاطفه مادری در تربیت فرزندان را بتوان در روایاتی از این دست جست که روزی سلمان وارد خانه فاطمه(س) می شود و می بیند دختر پیامبر آسیاب را می چرخاند در حالیکه فرزندش حسن گریه می کند. عرض می کند که من آسیاب کنم یا بچه را ساکت نمایم؟ فاطمه(س) می فرماید شما آسیاب کنید، من بر آرام کردن بچه سزاوارترم.(16)
فاطمه ازدست پروردگان و به تعبیری از پدیدآورندگان مکتبی است که شادکردن فرزند را معادل آزادکردن بنده می داند. توصیه می کند هنگام رفتار با کودکان باید مانند آنها کودک شد. (17) و بهترین عمل نزد خداوند را شادی ای می داند که انسان در قلب مؤمنی به وجود می آورد. فاطمه تا سحر در پیشگاه خداوند به نیایش می ایستد و در پاسخ فرزندش که از او می پرسد مادر، چرا برای ما دعا نکردی و فقط برای همسایه ها دعا کردی می فرماید: «فرزندم! اول همسایه، بعد خانه.» (18)
براساس این قراین است که نگارنده معتقد است جلوه های روشنی از محبت سرشاری که در فراهم آوردن یک زندگی نشاط آمیز نقش اساسی دارد، در این روایت و گزارش ها قابل مشاهده است.
بخشودن و بخشوده شده
بودایی ها می گویند: «تمام رنج بشر به خاطر چنگ انداختن او به اوضاع گذشته، هستی است.» به دوش کشیدن بار گذشته ناموفق، همواره مانعی نیرومند بر سر راه ایجاد نشاط و شادی در زندگی به شمار می رود. اگر نتوان اثر فشار روحی ای را خنثی کرد که به وجدان افراد دراثر اعمال نادرست یا افکار ناشایستی که در گذشته داشته اند، وارد می شود، جای هیچ امیدواری ای نه تنها برای داشتن یک زندگی همراه با سرور بلکه حتی برای ادامه یک زندگی فاقد نشاط اما بدون رنج و عذاب هم باقی نخواهد ماند. در نظام های متفاوت، راه حل های مختلفی برای این مسأله و دفع و رفع مشکلات ناشی از آن ارایه شده است. «کار په دی ام» (19) همان آموزه لاتینی است که به انسان ها یاد می دهد در زندگی باید فقط و فقط به «حال» بنگرند؛ نه اندوه گذشته را داشته باشند و نه دغدغه آینده را. راه حلی که نظامی های دینی در این مورد پیشنهاد می کنند، در مفهوم «توبه» جلوه می کند. باران توبه تیرگی های روان آلوده دامنان را می شوید و غبار خانه روح آنان را فرو می نشاند. گویی آدمیان پس از توبه وجودی دوباره یافته اند و انسانی تازه شده اند.
وقتی انسان بتواند با نیروی توبه بر احساس گناهکاری خود غلبه کند، راه ورود نشاط را به زندگی خود هموار کرده است. ازطرفی هرچه امید آدمی به لطف خداوند بیشتر و احساس او از پذیرش توبه واقعی تر باشد این غلبه آسان تر صورت می پذیرد و آن نتایج راحت تر به دست می آید.
اما همان طور که احساس بخشوده شدن نقش مهمی را در ورود نشاط و سرور به زندگی آدمی ایفا می کند، بخشودن دیگران نیز از اهمیت فراوانی در این حیطه برخوردار است. «وقتی راه بخشایش را برمی گزینیم، وقتی تغییر می کنیم، دیگران هم تغییر می کنند. وقتی نگرش خود را نسبت به دیگران عوض می کنیم آنها هم شروع به تغییر رفتار خود می کنند، گویی در همان لحظه ای که تصمیم به تغییر زاویه دید خود می گیریم، دیگران هم به انتظارات تغییریافته، پاسخ می دهند.» (20)
صرف نظر از موارد بسیاری که در تاریخ اسلام از عفو پیامبر(ص) نسبت به دشمنان و مخالفان و از گذشت و بخشایش او نسبت به دوستان و نزدیکان سراغ داریم، در زندگی خود حضرت فاطمه(س) نیز می توانیم مواردی از این قبیل را بیابیم.
وسعت حیطه بخشایشگری خاندان نبوت و شمول دایره عفو آنان نسبت به دیگران، حتی زبانزد مخالفان نیز بوده است. پیش از آنکه ندای «انتم الطلقا»ی پیامبر در شهر مکه طنین افکند نیز همگان از وسعت دریای عفو و رحمت او و خاندانش آگاه بودند. وقتی قریش با یاری رساندن به قبیله بنی بکر در حمله بر قبیله خزاعه، پیمان صلح حدیبیه را نقض کرد، ابوسفیان برای تجدید این پیمان خود را به مدینه رسانید و پس از این که از همکاری دخترش ام حبیبه و همچنین ابوبکر و عمر ناامید شد ناچار برای شفاعت به خانه علی(ع) آمد و از فاطمه(س) درخواست کرد که فرزندش حسن را بین او و پیامبر واسطه شفاعت قرار دهد.(21) گرچه درایت بالای حضرت، مانع از عملی شدن منظور ابوسفیان شد اما روح داستان نقل شده در سیره ابن هشام نشان می دهد که ابوسفیان، اولین و شاید سرسخت ترین دشمن اسلام، به خوبی می داند که پیامبر و خاندانش پاسخ بدی را با بدی نمی دهند و خون را با خون نمی شویند.
پىنوشتها:
1- فرانکل، ویکتور، انسان در جستجوی معنا، ترجمه اکبر معارفی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1357، ص 64 .
2- برای درک بهتر این موضوع پیشنهاد می شود به کتاب «انسان در جستجوی معنا» اثر آقای فرانکل مراجعه کنید.
3- میتوس، آندرو، راز شاد زیستن، ترجمه وحید افضلی راد، تهران 1373، ص .52
4- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 43، ص .29
5- قمی، شیخ عباس، بیت الاحزان ، صص 69-.68
6- غزالی، ابوحامد محمد، احیاءالعلوم الدین، ج 2، ص .109
7- راز شاد زیستن، ص .138
8- صحیح بجاری ج5، ص 89
9- شهیدی، سید جعفر، زندگانی فاطمه زهرا (س)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364، ص 156، به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص .170
10- کشف الغمه، ج2، صص 359 -356
11- کشف الغمه، ج 1، ص .363
12- نک. بحارالانوار، ج43، ص282: ذیل روایتی که احمدبن حنبل از ابوهریره نقل کرده است.
13- طبری، محمد بن جریر، دلایل الامامه، 147- مسند احمد بن حنبل، ج3، ص.164
14- طبری، محمدبن جریر، دلایل الامامه، قم: مؤسسه البعثه، ص 147 و نیز: مسند، احمدبن حنبل، ج3، ص.164
15- مناقب، ج3، ص.320
16- نک: نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، خطبه .202
17- الحرالعاملی، وسایل الشیعه، ج15، ص.203
18-دلایل الامامه، ص 152، کشف الغمه، ج 1، ص .468
19-دم را غنیمت بشمار
20- راز شاد زیستن، ص 51
21- ابن هشام، السیره النبویه، المجلدالثانی، صص397-.396