شیخ مفید رضوان اللَّه علیه از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا در هنگام وفاتش گریه می کرد، از علت آن پرسیدند، فرمود: من ستمهای آتی وارده بر دخترم را می بینم که چه سان او را اذیت می کنند، او مرا به فریادش می خواند، لکن کسی وی را یاری نمی کند. زهرا این سخن را شنید و گریه کرد و گفت: گریه من برای خودم نیست، بلکه فراق پدرم غیر قابل تحمل است. (30)
و در یک مقطع دیگر چون فاطمه علیها السلام به حضور پدر رسید، رسول گرامی اسلام از دیدن او شروع به گریه کرد، این بار نیز پرسیدند: چرا گریه می کنی؟ فرمودند: به یاد می آورم هنگامی را که من از دنیا می روم و جفاکاران حرمت فاطمه علیها السلام را از بین می برند. حقش را غصب می کنند. ارثش را نمی دهند. بدنش را مصدوم و مجروح می کنند. بچه اش را می کشند. او در این حال مرا به فریادش می خواند ولکن کسی به او پناه نمی دهد. در آن وقت چاره ای جز گریه و زاری نخواهد داشت. (31)