شرایط مکه برای پیامبر بزرگوار بسیار سخت و جانکاه بود به شکلی که حضرت تا سه سال دعوت توحیدی خود را مخفیانه به بعضی نفوس مستعد می رسانید و همه رفت و آمدها و گفتگوها مخفیانه و پنهانی بود. پس از سه سال دعوت عمومی و آشکارا گشت و شرائط و دشمنی مشرکین با پیامبرصلی الله علیه و آله سخت تر و جدی تر.
در ازدواج با خدیجه، زنان قریش، حضرت خدیجه را تحقیر و سرزنش می نمودند و گفتگوی با حضرت را تحریم نمودند از طرفی ابوجهل ها و ابولهب ها بر پیامبر شرائط را پیچیده و سخت می نمودند.
در هنگام تولد فاطمه زهرا علیها السلام هیچ زنی از مکه کمک او نبود به شکلی که از جهت ظاهری فاطمه علیها السلام در مکه یعنی کانون بحران، سختی، محرومیت و تحریم متولد شد و این روند هر روز رو به تزاید بود تا اینکه محاصره سه ساله اقتصادی پیش آمد و پیامبر، خدیجه و فرزند ایشان در درّه ای مجبور به سکونت گشتند.
دوران کودکی بانوی اسلام را اگر بخواهیم بررسی کنیم جز محرومیت و مشکلات به چیز دیگری برخورد نمی کنیم. زیرا فاطمه علیها السلام در سال پنجم بعثت به دنیا آمد، یعنی در همان سالهایی که پیغمبر بزرگوار اسلام تازه مأمور به اظهار دعوت خود شده بود و با مخالفت شدید سران سودجوی قریش روبرو گشته بود، و هر روز نقشه تازه ای برای خاموش کردن این نور الهی کشیده و مانع تازه ای سر راه آن حضرت ایجاد می کردند و کمتر روزی بود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله خدا صدمه و آزار یا اهانت و تمسخری از آنها نبیند و با چهره اندوهبار و گرفته به خانه نیاید.
هنوز بیش از دو بهار از عمر نازنین فاطمه علیهاالسلام نگذشته بود، که فشار و خفقان و آزار و اذیت مشرکین به جایی رسید، که حضرت ابوطالب بزرگترین حامی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نسبت به آن حضرت احساس خطر کرد و به تمام فامیلهایش سفارش نمود: با تمام هوشیاری از جان رسول خدا مواظبت کنند.
کفار قریش می دیدند که آیین جدید اسلام روز به روز گسترش می یابد و پادشاه حبشه را متأثر می سازد و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نیز حاضر نیست تحت هیچ شرایطی از تبلیغ آیین مبین اسلام دست بردارد، و لذا پیمان نامه ای را امضا کردند که:
کسی حق ندارد با مسلمانان خرید و فروش نماید.
ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع است.
ازدواج و زناشویی با مسلمین قدغن می باشد.
در ستیز و حرکتهای سیاسی و اجتماعی باید از مخالفان مسلمانان حمایت کرد.
چون این پیمان شوم امضا شد، حضرت ابوطالب دستور داد: کلیه بنی هاشم، شهر مکه را ترک کرده و در کنار آن به شعب ابوطالب که در میان دو کوه قرار گرفته بود پناه برند....
مدتی که خانواده پیامبر و از جمله حضرت فاطمه علیها السلام با سایر بنی هاشم در محاصره اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قریش، در همین دره سکنی گزیدند، در وضع دل خراشی بسر می بردند و از شدت گرسنگی و فشار، ناله های جانسوز فرزندان و نونهالان به گوش سنگدلان مکه می رسید ولی کوچکترین اثری در آنها نداشت.
مورخین می نویسند: مسلمانان در طول این مدت آن چنان در تنگنا قرار گرفتند که رنگ رخسارشان تغییر یافت. ضعف، ناتوانی و بیماری بر آنان مستولی گشت، زیرا در اثر محدودیت شدید نمی توانستند روزانه بیش از یک عدد خرما و یا نصف آن را بخورند. (1)
فاطمه علیها السلام در طول این سنوات با چشمان تیزبین و در عین حال نگران خود می دید که پدر بزرگوارش چگونه در خطر جدی قرار گرفته و خواب و آسایش از او و طرفدارانش سلب شده است و عمویش ابوطالب، چگونه او را از خواب شیرین در دل شب بیدار نموده و رختخوابش را از ترس خطر جابجا می کند. (2)
در این زمینه در کتاب فاطمه زهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام (3) آمده است:
"مدتی از ایام شیرخوارگی زهرا علیها السلام در شعب ابوطالب سپری شد. در همانجا از شیر خوردن باز گرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. هنگامی که سخن گفتن یاد می گرفت، فریاد و ناله اطفال گرسنه شعب را می شنید. در همان محیط قحطی، غذاخور می شد. در وسط شب که از خواب بیدار می شد خویشانش را می دید که با شمشیرهای برهنه اطراف پدرش پاس می دادند.
در حدود سه سال طول کشید که فاطمه علیها السلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزی ندید و از دنیای خارج خبری نداشت.
فاطمه علیها السلام در سن پنج سالگی بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و بنی هاشم از تنگنای شعب نجات یافته به خانه و زندگی خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگی جدید و نعمت آزادی و توسعه در خوراک و پوشاک و منزل برای زهرا علیها السلام تازگی داشت و شادمان و مسرور بود."
فاطمه علیهاالسلام در این برهه از تاریخ می دید که مسلمانان رنجور و فامیلهای وی از شدت گرسنگی پوست شتر دور افتاده ای را که در زیر خاک و غبار دشت حجاز آلوده گردیده، با آب می شویند و سپس با آتش نرم می کنند و آنگاه از روی اضطرار به وسیله آن رفع گرسنگی می نمایند. (4)
تا سالهای دهم و یازدهم بعثت یعنی سالهای پنجم و ششم عمر فاطمه علیهاالسلام دو شخصیت بزرگ یکی خدیجه و دیگری ابوطالب زنده بودند و پیوسته مراقب حال رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بودند و با تشویق و دفاع بی دریغ خود از آن حضرت موجبات دلگرمی و رفع افسردگی او را تا حدود زیادی فراهم می کردند، خدیجه در داخل خانه به هر وسیله ای بود کدورت و گرفتگی خاطر آن حضرت را برطرف می نمود، و ابوطالب در خارج خانه با نفوذ سیاسی و اجتماعی و بلکه روحانی خود که در مکه داشت پشتیبان بزرگ برای پیغمبر محسوب می شد، و با گفتار و عمل نیز پیوسته آن حضرت را به ادامه کار و برنامه مقدسی که در پیش گرفته بود تشویق نموده و دلگرم می ساخت، و آثار روحی و اجتماعی مخالفتها و آزارهای دشمنان را از چهره و دل پیغمبر بزرگوار اسلامی می زدود.
اما چنانکه در تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام شرح داده شده، دست تقدیر در سال دهم این دو شخصیت و پشتیبان بزرگ را از دست آن حضرت گرفت و به فاصله کمی هر دو از دنیا رفتند، خدیجه و ابوطالب در پایه گذاری اسلام سهم بزرگی داشتند و هر کدام از خود فرزندی به یادگار گذاردند که آن دو نیز در پیشرفت اسلام و هدف مقدس رهبر بزرگوار آن، همه گونه فداکاری را انجام داده و سرانجام هم جان خود و فرزندانشان را در این راه فدا کرده و همگی شهید راه اسلام شدند.
یادگار خدیجه، فاطمه علیهاالسلام بود و یادگار ابوطالب، علی علیه السلام. فاطمه علیهاالسلام در هنگام مرگ مادر پنجساله بود و علی علیه السلام در وقت مرگ پدر حدود نوزده سال از عمرش می گذشت، خدیجه و ابوطالب گویا انجام این مسئولیت سنگین یعنی پشتیبانی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را به عهده فرزندان خود گذارده بودند، اما نه فاطمه علیهاالسلام آن نیروی مادی و معنوی خدیجه را در آن سنین از عمر داشت و نه علی علیه السلام آن نفوذ و قدرت سیاسی و اجتماعی را. این هر دو در خانه پیغمبر زندگی می کردند و مونس و همدم آن حضرت بودند، اما نمی توانستند برای دفاع از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و پیشرفت اهداف عالیه اش کار خدیجه و ابوطالب را انجام دهند و به همین خاطر غم و اندوه و رنج و مصیبت بیشتری را می بایست تحمل کنند و هر روز با منظره رقت بار و مصیبت تازه ای روبرو شوند.
با توجه به اینکه با مرگ ابوطالب و خدیجه جرئت دشمنان نسبت به پیغمبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله بیشتر شد و فشار آنها در مورد صدمه و آزار و اهانت به آن حضرت شدیدتر گردید. کثرت اندوه و رنج دختر کوچک پیغمبر با مشاهده آن احوال و با آن علاقه شدیدی که به پدر داشت بخوبی روشن می شود.
ابن هشام در سیره (5) نقل می کند که پس از مرگ ابوطالب روزی یکی از سفیهان جلوی پیغمبر را گرفت و مقداری خاک بر سر آن حضرت ریخت، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله همچنان که خاکها روی سرش بود به خانه آمد، در این وقت یکی از دختران (که روی قاعده جز فاطمه علیهاالسلام کسی نبوده چنانکه در نقل دیگری است) برخاست و خاکها را از سر پدر پاک می کرد و می گریست. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله دختر را دلداری داده و فرمود:
"دخترکم گریه مکن که خدا پدرت را محافظت و نگاهبانی خواهد کرد."
و ابن شهر آشوب (ره) در کتاب مناقب (6) از ابن عباس روایت کرده که قریش در "حجر اسماعیل" انجمن کرده و به لات و عزی و منات سوگند یاد کردند که اگر ما محمد را دیدار کردیم همگی با یکدیگر به صورت اجتماع برخاسته و او را به قتل می رسانیم، فاطمه این خبر را شنید و گریان شده به نزد پدر آمد و گفتار آنها را به اطلاع پدر رسانید... تا به آخر حدیث.
این چند حدیث که به عنوان نمونه ذکر شد نشان می دهند که فاطمه علیهاالسلام در آن دو سالی که پس از مرگ مادرش خدیجه در مکه به سر برد با چه مناظر رقتبار و پیش آمدهای ناگواری روبرو بود و در آن محیط وحشتزا و رعب آور در راه دفاع بی دریغ خود از پدر و هدف مقدس او و مذهب اسلام چه رنجها و مصیبتهایی را متحمل شده و از این رو صرفنظر از فضایل شخصی بسیاری که داشت، سهم بزرگی نیز در راه پیشرفت اسلام دارد که بجز خدیجه هیچ یک از زنان و دختران پیغمبر چنین سهمی را ندارند، چنانکه شوهر بزرگوارش علی بن ابیطالب علیه السلام نیز در میان مردان، بزرگترین سهم را از این نظر دارد و هیچ یک از اصحاب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله در این باره به پایه او نمی رسند.
و ضمناً از داستانهای فوق شدت علاقه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله نسبت به فاطمه علیهاالسلام نیز معلوم می شود که در سخت ترین شرایط و در وقتی که جان آن حضرت به مخاطره افتاده بود از دیدن چشم گریان دخترش متأثر می شد و درصدد دلجویی و دلداری او برمی آمد.