او در میان برترین زنان، بانویی بی همتا و بی نظیر بود. یکی از نام های بلندآوازه و پرمعنای او "بتول" و گسسته از دنیا و ارزش های زودگذر آن و زرق و برق های سراب گونه اش بود.
آن گرانمایه هستی، دختر آخرت بود؛ فرزند معاد و سرای ماندگار و جاودانه بود؛ دخت بهشت پرنعمت و پرطراوت و زیبای خدا بود و راز و رمز آفرینش آن.
از ویژگی های عقیدتی اش، ایمان عمیق و ژرف به معاد و جهان پس از مرگ و زندگی جاودانه اخروی بود. او بر این باور و اندیشه آسمانی پای می فشرد که انسان در برابر گفتار و رفتار و اندیشه های خویش مسئول است. تمامی نیت ها و نقشه ها و سیاست ها و برنامه ها و عملکردهای انسان، در همه ابعاد و میدان های زندگی، رنگ ابدیت به خود می گیرد و سرانجام در دادگاهی که جز به حق و عدالت داوری نمی کند، بررسی می گردد و همواره مایه مباهات و افتخار یا سرافکندگی و عذاب او می گردد.
و او این گونه می شود:
روزی پیامبر گرامی بر آن فرزانه عصرها و نسل ها وارد شد و دید که دخت ارجمندش سخت اندوهگین است. از او سبب اندوهش را پرسید:
"دخل رسول الله ذات یوم علی فاطمة و هی حزینة فقال لها ما حزنک یا بنیة؟"
پاسخ داد: "پدر جان! واقعیت این است که با تعمق در آیات قرآن به یاد رستاخیز و به پاخاستن انسان ها از دل خاک به صورت عریان و برهنه افتادم...."
"یا ابة ذکرت المحشر و وقوف الناس عراة یوم القیامة..." (3) .
پیامبر فرمود: گرامی دخترم! آری روز رستاخیز به راستی روز بزرگی است اما فاطمه جان! فرشته وحی از جانب خدا برای من پیام آورده است که در روز رستاخیز و به هنگامه شکافتن زمین برای گرد آمدن انسانها به سوی محشر، نخست من از رحم خاک برمی خیزم و آنگاه شوی گران قدرت علی علیه السلام، سپس خدای پرمهر فرشته وحی را با هفتاد هزار فرشته به سوی تو گسیل می دارد و آنان با نهایت احترام و مهر تو را ندا می دهند و با شکوه و عظمت وصف ناپذیری وارد محشر می گردی.
از این رو برای تو با آن اندیشه و نیت های پاک، با آن ایمان و عملکرد شایسته، با آن آراستگی به ارزشها و پیراستگی از نقاط منفی جای نگرانی نیست.
مفسران و محدثان آورده اند که هنگامی که دو آیه 43 و 44 از پانزدهمین سوره قرآن بر پیامبر فرود آمد و بدین گونه از اوضاع سهمگین دوزخ سخن گفت، آن بزرگوار سخت گریست و همه یاران آن حضرت نیز به گریه افتادند. هیچ کس دلیل حزن عمیق پیامبر را نمی دانست و او به گونه ای آیات را زمزمه می کرد و اشک می ریخت که کسی یارای پرس و جو نداشت.
همه می دانستند که پیامبر در سخت ترین شرایط غمبار، در روی زمین به سوی فاطمه می رود و با دیدن او شادمان می گردد. از این رو برخی "سلمان" را به خانه ریحانه پیامبر فرستادند تا او را بیاورد و او سبب حزن و اندوه پیامبر را بپرسد و غم او را به شادمانی و شور و شعف تبدیل سازد. هنگامی که "سلمان" وارد خانه دخت گرامی پیامبر شد، دید بانوی بانوان، خود آسیا می کند و زیر لب این آیه را زمزمه دارد که:
"و ما اوتیتم من شیی فمتاع الحیوة الدنیا و زینتها و ما عند الله خیر و ابقی افلا تعقلون" (4) ؛
آنچه به شما داده شده است بهره های زندگی زودگذر دنیا و زینت و زیور فناپذیر آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا نمی اندیشید؟
سلمان سلام کرد و ناراحتی و اندوه پیامبر را به عرض رسانید. فاطمه علیهاالسلام پوشش خویش را برداشت و به سرعت به سوی مسجد و نزد پدر حرکت کرد. سلمان وقتی چادر ساده و ارزان قیمت، اما آکنده از صفای فاطمه و خانه و آشپزخانه و غذای ساده خاندان او را دید، گفت: ای خدا! قیصرهای روم و کسراهای ایران، بهترین غذاها را فراهم می کنند و زنان و دختران آنان حریر و دیبا می پوشند اما برترین بانوان این گونه ساده و پارسا زندگی می کند!
پیامبر فرمود: سلمان! "ان ابنتی لفی الخیل السوابق." (5) ؛
دخترم در پیشاپیش صفوف سبقت گیرندگان به بهشت است.
آنگاه فاطمه گفت: پدر جان! گریه و اندوه چرا؟
فرمود: دو آیه نازل شده که پدرت را گریانده است.
پرسید: کدامین آیات؟
پیامبر این گونه تلاوت فرمود:
"و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم..."
هنگامی که آیات را برای فاطمه خواند، او از ژرفای دل فریاد کشید که:
"الویل! ثم الویل لمن دخل النار!" و آنگاه به زمین افتاد و بی هوش نقش بر زمین گشت.
سلمان با دیدن این منظره گفت: ای کاش گوسفندی بودم که مرا می کشتند و پوستم را می دریدند و به دوزخ نمی رفتم.
ابوذر گفت: ای کاش مادر مرا نزاییده بود و نام دوزخ را نشنیده بودم.
مقداد گفت: ای کاش پرنده بودم و حساب و کتاب نداشتم.
و امیرمؤمنان فرمود: ای کاش درندگان گوشت بدنم را دریده بودند یا مادر مرا به دنیا نیاورده بود و نام دوزخ را با وصف سهمگین آن نمی شنیدم. و آنگاه دست بر سر نهاد و فریاد کشید که:
"وا بعد سفراه، وا قلة زاداه فی سفر القیامة، یذهبون فی النار و یتخطفون... مرضی لا یعاد سقیمهم، و جرحی لا یداوی جریحهم و اسری لا یکف اسیرهم، من النار یاکلون، و منها یشربون..." (6) ؛
آه از دوری راه! آه از اندک بودن زاد و توشه در سفر رستاخیز! آه از آن لحظاتی که گناهکاران ومجرمان در آتش وارد می گردند و به وسیله آتش ربوده می شوند! آه بر آن بیمارانی که در بیماریشان کسی از آنان عیادت نمی کند! آه بر زخمی ها و مجروحانی که جراحتهایشان مداوا نمی گردد! ... و اسیرانشان آزاد نخواهند شد و در میان شعله های سوزان آتش زیر و رو می شوند!...
و نیز آورده اند که روزی از روزهای پربار زندگی فاطمه، پیامبر گرامی نزد او آمد و از حال و روز او پرسید.
بانوی بانوان در پاسخ پدر فرمود:
"والله لقد اشتد حزنی و اشتد فاقتی و طال اسفی." (7) ؛
پدر جان! به خدای سوگند که اندوهم فزونی گرفته و تهیدستی و بینوایی ام شدت یافته و حسرت و افسوسم طولانی است؛ چرا که برای سفر آخرت زاد و توشه ای شایسته و در خور آن روز سهمگین فراهم نیاورده ام.
و به دلیل ایمان عمیق به سرای آخرت و زندگی پس از مرگ، مشکلات و سختی های دنیا برای او آسان می نمود و به هنگامه انتخاب، آخرت و زاد و توشه آن را برمی گزید.
محدثان آورده اند که در اوج فشار اقتصادی بر مسلمانان، روزی فاطمه علیهاالسلام با جلب نظر امیرمؤمنان به سوی پیامبر شتافت تا شاید بتواند از آن حضرت کمکی دریافت دارد. هنگامی که فاطمه به در خانه پیامبر رسید، هنوز دست به کوبه در نبرده بود که پیامبر از درون خانه، خبر از آمدن بانوی بانوان داد و به یکی از زنان خویش فرمود: "اسمع حس حبیبتی بالباب"؛ صدای پای محبوبم را می شنوم که به سوی ما می آید.
گفت: ای پیامبر خدا! هنوز در نزده و در را نگشوده ایم؟
فرمود: آری. وقتی در را گشودند، دیدند فاطمه است.
سلام کرد و نشست.
پیامبر فرمود: دخترم! در این ساعت ها این جا نمی آمدی؟
گفت: پدرجان! "ما طعام الملائکة عند ربنا؟"؛ غذای فرشتگان در بارگاه پروردگارمان چیست؟
فرمود: "التحمید"؛ ستایش نمودن خدا.
گفت: غذای ما انسان ها چیست؟
پیامبر نکته مورد نظر ریحانه اندیشمندش را دریافت؛ فرمود:
"والذی نفسی بیده ما اقتبس فی آل محمد شهرا نارا"؛ به خدایی که جانم در کف قدرت اوست، اینک یک ماه است که در خانه ما، آتش برای فراهم آمدن غذا روشن نشده است.
اما اینک پنج سخن به تو می آموزم که فرشته وحی برایم ارمغان آورده است. فاطمه سرا پا گوش شد. پیامبر فرمود:
"یا رب الاولین و الاخرین، یا ذاالقوة المتین و یا راحم المساکین و یا ارحم الراحمین."
دخت گرانمایه پیامبر، شادمان و مسرور به خانه بازگشت. امیرمؤمنان در را برایش گشود. فاطمه جان! چه آوردی؟
گفت: "ذهبت للدنیا و جئت للاخرة"؛ برای دنیا رفتم، اما اینک با زاد و توشه برای آخرت بازگشتم."
امیرمؤمنان فرمود: خوش آمدی، خیر پیش، آفرین. (8) .
(3) فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، ص 457.
(4) قصص، 60.
(5) جلوه نور، ص 181.
(6) بحارالانوار، ج 43، ص 87.
(7) ریاحین الشریعة،ج 1، ص 148.
(8) بحارالانوار، ج 43،ص 152.