محدث به معنای الهام گیرنده و گوش فرا دهنده به حدیث فرشتگان است.
علمای عامه در کتب خود نقل کرده اند که عبدالله بن عباس آیه ی « و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی » (1) را بدین گونه قرائت می کرده است:
« و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث ». (2) .
دانشمندان شیعه و سنی همگی قائل به وجود محدث در اسلام می باشند و معتقدند که بعد از پیامبر اکرم یقیناً بشری محدث باید وجود داشته باشد؛ انسانی که تمام گفتار و کردارش مطابق فرامین الهی و مورد تصدیق و تصویب خدایی است.
هم صحبت و هم راز چنین فردی، آن فرشته ای است که واسطه ی فیض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور می گیرد با کمال فرمان پذیری به آنها عمل می کند.
اعتقاد ما شیعیان این است که ائمه ی اطهار همگی محدث می باشند. (3) .
دانشمندان سنی نیز قائلند بر این که بعد از پیامبر اکرم بشری محدث باید وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حدیث گویند، و از جانب خدای تعالی راههای حق و باطل را به او نشان دهند. علمای عامه می گویند، کسی را که- بعد از رسول خدا- هم صحبت فرشتگان است، خود پیامبر اکرم معین فرموده است و آن شخص، عمر است! (4) .
لیکن ما شیعیان معتقدیم که آن شخص محدث بعد از پیامبر وجود مقدس علی سلام الله علیه است. (5) .
در اینجا چند روایت از کتب اهل سنت- که در آنها به کلمه ی محدث اشاره شده است- ذکر می کنیم:
بخاری در صحیحش در مناقب عمر بن خطاب می گوید:
«قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: لقد کان فیمن کان قبلکم من بنی اسرائیل رجال یکلمون من غیر ان یکونوا انبیاء فان یکن من امتی منهم احد فعمر». (6) .
پیامبر اکرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانی از بنی اسرائیل محدث بوده اند، بدون اینکه از انبیا باشند، و از امت من عمر محدث می باشد».
مسلم در صحیحش در فضائل عمر تقریبا با همین مفهوم، از رسول خدا روایت می کند:
«قد کان فی الامم قبلکم محدثون، فان یکن فی امتی منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». (7) .
پس موضوع محدث بودن یک مسئله ی اسلامی است نه مذهبی، زیرا فریقین (شیعه و سنی) در این مطلب هم رأی و هم سخن هستند، و طبق روایاتی که ذکر شد، و احادیث دیگر به وجود شخص محدث از طرف علما ی سنی نیز کاملاً تصریح شده است، ولی آنچه بسیار شایان توجه و دقت می باشد، این است که در پایان تمام این روایات، راویان سنی، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخیص اینکه آیا عمر محدث بوده است یا علی، کار بسیار سهل و آسانی است، زیرا نمونه ی گفتار هر یک از آنان که در تاریخ ضبط است روشنگر این مسئله می باشد.
کسی که در بستر احتضار پیامبر به رسول خدا می گوید:
«ان الرجل لیهجر» (8) .
«یعنی این مرد (مقصود پیامبر است) هذیان می گوید»، گفتارش بخوبی نشان می دهد که آیا استاد او فرشته است یا از نزد خود سخن می گوید.
(1) و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم، سوره حج، آیه 52.
(2) صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، ح 3413؛ تفسیر قرطبی، ج 12، ص 79؛ الدرالمنثور، ذیل آیه ی 52 از سوره حج، ج 4، 366.
(3) اصول کافی، ج 1، ص 176؛ الاختصاص، ص 328-329؛ خصال صدوق، ج 2، ص 474؛ و بسیاری از مصادر دیگر.
(4) صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، ح 3413؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب 2 من فضائل عمر، ح 23؛ الدرالمنثور، ذیل آیه 52 از سوره حج؛ و بسیاری از مصادر دیگر.
(5) الاختصاص، صفحات 275، 286، 287، 329؛ کنز الفوائد، ص 176 و 177؛ بصائر الدرجات، ص 321- 324؛ بحارالانوار، ج 26، ص 67- 70؛ و بسیاری از مصادر دیگر.
(6) صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، ح 3413.
(7) صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب 2 من فضائل عمر، ح 4411.
(8) ابوحامد غزالی و سبط بن جوزی حنفی چنین روایت می کنند:
«و لما مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال قبل وفاته بیسیر: ائتونی بدواة و بیاض لاکتب لکم لاتختلفوا فیه بعدی. فقال عمر: دعوا الرجل فانه لیهجر» (یعنی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمی پیشتر از وفاتش فرمود: برای من دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من با یکدیگر اختلاف نکنید. عمر گفت: این مرد را رها کنید، او هذیان می گوید.) (سر العالمین و کشف ما فی الدارین، ص 21، تذکرة الخواص، ص 62).
جسارتی که عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نموده به قدری فضاحت بار است که محدثین عامه سعی در کتمان عبارت وی نموده و می گویند: «عمر چیزی به پیامبر گفت که معنایش این بود که درد بر پیامبر غلبه نموده است». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 51).
ابن ابی الحدید پس از نقل این ماجرا می گوید: این حدیث را بخاری و مسلم در صحیح های خود نقل کرده اند و محدثین همگی بر صحت آن اتفاق نظر دارند. گرچه این حدیث در چاپهای امروزی این دو کتاب حذف شده است!!
مسلم در صحیح خود بدون اینکه به نام عمر اشاره کنند می گوید: در پاسخ پیامبر گفتند: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یهجر» (رسول خدا هذیان می گوید). (صحیح مسلم، حدیث 3090).
ماجرایی که به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روایت کرده اند که ابن عباس می گریست و از این ماجرا با عبارت «رزیة یوم الخمیس» (مصیبت روز پنجشنبه) یاد می نمود.
بعضی از علمای عامه بقدری جاهلانه در توجیه این گفته های عمر برآمده اند که باید نام آن توجیهات را عذرهای بدتر از گناه گذارد. عبدالباقی در حاشیه ی صحیح مسلم می گوید: «علمایی که درباره ی این حدیث سخن گفته اند عبارت عمر را (یعنی جسارت وی به پیامبر را) نشانه ی علم و فضیلت و دقت نظر عمر می دانند، چون عمر ترسید از اینکه پیامبر مطالبی بنویسد که ای بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پیامبر می نوشت، آن اوامر نص می شد و دیگر در مقابل آنها نمی شد اجتهاد کرد»!