بررسی عملکرد شیعیان در طول تاریخ تشیع، نشان می دهد که در بسیاری از دوره هایی که این مکتب تاکنون پشت سر نهاده است، نمایش جنبه های دردآلود و رنج آمیز زندگی رهبران و سلسله جنبانانش برجسته تر از نمایش جنبه هایی بوده که از حضور نشاط و سرور در زندگی ایشان خبر می داده است. البته می توان علت ها و دلیل های متناسبی را یافت که توجیه گر این رویکرد باشند، اما در هر حال همواره برای کسی که اهمیت یکپارچگی زندگی و چند وجهی بودن این منشور را دریافته است جای این سوال وجود دارد که آیا حضور کم رنگ تر نشاط، شادی و سرور در روایت ها و گزارش های مختلفی که راویان و مورخان از اولیای دین ذکر کرده اند نشانگر اهمیت نداشتن این موضوعات در رشد کیفی زندگی انسان هاست؟
شدت دردهایی که بزرگان دین ما با آن روبرو بوده اند و فراوانی رنج هایی که در زندگیشان با آن دست به گریبان شده اند به هیچ وجه قابل تردید هم نیست تا چه رسد به انکار. اما سخن بر سر این است که آیا وجود سختی و مرارت در زندگی و مصبوغ بودن حیات آدمیان به درد و رنج، امری ذاتی است؟ آیا وجود اینهمه مصیبت در زندگی معصومان علیهم السلام به معنای مخالفت آنان با سرور و شادی و نشاط و فرحمندی است؟ آیا نمی توان در زندگی این بزرگواران ردپایی از اهمیت دادنشان به این موضوعات را باز جست؟