بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «فضایل و مناقب :: ملائکه» ثبت شده است

از ابن عباس روایت شده: رسول خدا هنگام بیماری لحظه ای بیهوش گردید، در آن هنگام در خانه کوبیده شد.

فاطمه علیها السلام فرمود: کیستی؟

کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم آمده ام از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسشی کنم! آیا اجازه می دهید به محضرش برسم؟

فاطمه علیها السلام فرمود: بازگرد، خدا تو را بیامرزد، اکنون پیامبر بیمار است.

آن شخص غریب رفت و پس از لحظه ای باز آمد و در خانه را کوبید و گفت: مرد غریبی است از پیامبر اجازه ورود می طلبد آیا به غریبان اجازه ورود می دهید؟

در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه وآله به هوش آمد و فرمود: فاطمه جانم ! آیا می دانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده می کند، لذات را در هم می شکند، این فرشته مرگ (عزرائیل) است، به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمی طلبد، به او اجازه ورود بده.

فاطمه علیها السلام به او فرمود: داخل شود! خدا تو را بیامرزد، عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر شد و گفت: السلام علی اهل بیت رسول الله؛ سلام بر خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله . (1)


(1) انوار البهیة، ص 17 - 16.

من راجع به حضرت صدیقه علیها‏السلام خودم را قاصر می‏دانم ذکری بکنم فقط اکتفا می‏کنم به یک روایت که در کافی شریف است و با سند معتبر نقل شده است؛ و آن روایت این است که حضرت صادق علیه‏السلام می‏فرماید: "فاطمه علیها‏السلام بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدّت بر ایشان غلبه داشت؛ و جبرئیل امین می‏آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می‏کرد و مسایلی از آینده نقل می‏کرد."

ظاهر روایت این است که در این هفتاد و پنج روز مراوده‏ای بوده است؛ یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است... البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم....
در هر صورت، من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده‏اند: ـ با این که آنها هم فضایل بزرگی است ـ این فضیلت را من بالاتر از همه می‏دانم که برای غیر انبیا: آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا و بعضی اولیایی که در رتبه آنهاست، برای کسی دیگر حاصل نشده.(امام خمینی، 11/12/64)(1)

امام خمینی قدس‏سره عاشق خدا بود و شیدای حقّ. دلداده رسالت بود و جرعه نوش کوثر ولایت. یاد و نام مادرش زهرای اطهر برایش دل انگیز بود و شورآفرین. تقدیر نیز این دوستداری و جذبه ولایی را زیبا و نیک به هم پیوند داد و میلاد فرزند را قرین تجلّی نور فاطمی در بیستم جمادی الثانی قرار داد. کتاب "مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة"، پرتوی از شیدایی و مهر ولایی اوست و سخنان فوق جلوه شکوهمندی از مهر و معرفت مقام فاطمی. امام قدس‏سره با نقل روایتی معتبر از اصول کافی به عظمت معنوی فاطمه علیها‏السلام ـ که همان محدّثه بودن است ـ اشاره می‏کند و آن را مهمترین فضیلت بانوی نمونه اسلام می‏شمارد. فضیلتی که جز برای طبقه اول انبیاء برای دیگری حاصل نشده است. گفتگو با جبرئیل به مدّت هفتاد و پنج روز و سخن گفتن با فرشتگان که به خاطر مکرمت و عظمت فاطمی به حضورش می‏شتافتند. امام صادق علیه‏السلام در پاسخ فردی که می‏پرسد: محدّث چیست؟ می‏فرماید: "یأتیه ملک فینکت فی قلبه کیت و کیت".
محدّث کسی است که فرشته به سویش می‏آید و به قلب او لطایف و نکات آسمانی را یاد آور می‏شود.(2)

امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: محدّث کسی است که فرشته را نمی‏بیند؛ اما سخن او را در بیداری می‏شنود.(3)

 

در کتاب خرائج راوندی از سلمان نقل شده که گفت: در خانه حضرت زهرا علیها السلام بودم، دیدم که فاطمه علیها السلام نشسته، و آسیابی پیش روی او است، و بوسیله آن، مقداری جو را آرد می کند، و عمود آسیا خون آلود است، و حسین علیه السلام (که در آن هنگام کودک شیرخوار بود) در یک جانب خانه بر اثر گرسنگی به شدّت گریه می کند، عرض کردم: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله چندان خود را به زحمت نینداز و اینک این فضّه (کنیز شما) است و در خدمت حاضر است.

فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من سفارش نمود که کارهای خانه را یک روز من انجام دهم و روز دیگر فضّه انجام دهد، دیروز نوبت فضّه بود، و امروز نوبت من است.

سلمان می گوید: عرض کردم من بنده آزاد شده شما هستم، من حاضر به خدمت هستم، یا آسیا کردن جو را به عهده من بگذارید، و یا پرستاری از حسین علیه السلام را.

فرمود: من به پرستاری حسین علیه السلام مناسبتر و نزدیکتر هستم، تو آسیا کردن را به عهده بگیر، من مقداری از جو را آسیا کردم، ناگهان ندای نماز شنیدم، به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا صلی الله علیه و آله خواندم و پس از نماز، جریان را به علی علیه السلام گفتم، آن حضرت گریان برخاست و به خانه رفت، و سپس دیدیم خندان بازگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله از علّت خنده او پرسید، او عرض کرد: نزد فاطمه علیها السلام رفتم دیدم فاطمه علیها السلام به پشت خوابیده و حسین علیه السلام روی سینه اش به خواب رفته است، و آسیا در پیش روی او بی آنکه دستی آن را بگرداند. خود بخود می گردد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله خندید و فرمود:

«یا عَلِیُّ اَما عَلِمْتَ اَنَّ لِلَّهِ مَلائِکَةٌ سَیّارَةٌ فِی الْاَرْضِ یَخْدِمُونَ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ اِلی اَنْ تَقُومَ السّاعَةُ».

ای علی! آیا نمی دانی که برای خدا فرشتگانی است که در زمین گردش می کنند، تا به محمّد و آل محمد صلی الله علیه و آله خدمت کنند، و این خدمت آنها تا روز قیامت ادامه دارد. (6)


(6) الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 2، ص 530.

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت چیزی به جز ثقلین کتاب خدا و عترت و اهل بیتش باقی نگذاشت، و پنهانی به فاطمه علیها السلام خبر داد که او اول کسی از اهل بیتش است که به او ملحق می گردد.

فاطمه علیها السلام می گوید: من چند روز بعد از وفات پدرم بین خواب و بیداری بودم، و گویا پدرم را در کنارم می دیدم. وقتی او را دیدم نتوانستم خود را نگهدارم و صدا زدم: پدر جان، خبر آسمان از ما قطع شد.

در همین حال که با پدرم سخن می گفتم صفهایی از فرشتگان نزد من آمدند و دو ملک از همه جلوتر آمدند، و مرا برداشتند و به آسمان بردند. سرم را بلند کردم و دیدم قصرهای بلند محکم و بستانها و نهرهای جاری و قصری بعد از قصری و بستانی بعد از بستانی است. بعد دیدم از آن قصرها کنیزانی به من متوجه شده نگاه می کنند و آنان به یکدیگر بشارت می دهند و با دیدار من می خندند و می گویند: «مرحبا به کسی که بهشت و ما به خاطر پدر او آفریده شدیم».

فرشتگان همین طور مرا بالا می بردند، تا به خانه ای داخل کردند که در میان آن قصرها یی بود و در هر قصری اطاقها یی که چشم ندیده، و در آن اطاقها از سندس و استبرق روی تختهای زیاد انداخته شده، و بر آن تختها پوششها یی از حریر و دیبا، و ظرفها یی از طلا و نقره است. در آن قصرها سفره ها یی با غذاها یی رنگارنگ است و در آن باغها نهرهای جاری که از شیر سفیدتر و از مشک اذفر خوشبوتر است.

گفتم: این خانه برای کیست و این نهر چیست؟ گفتند: این خانه فردوس اعلی است که بعد از آن بهشتی نیست، و آن خانه پدرت و پیامبرانی است که با او هستند و کسانی که خدا را دوست دارند. گفتم این نهر چیست؟ گفتند: این کوثر است که خدا وعده داده به او بدهد. گفتم: پس پدرم کجا است؟ گفتند الآن نزد تو می آید.

در همین حال بودم که قصرها یی پیدا شد سفیدتر و نورانی تر از آنها، و فرشها یی زیباتر از آن فرشها بود. در این هنگام فرش بلندی را دیدم که بر روی تختها انداخته شده، و پدرم را دیدم که بر روی آن فرش نشسته و جماعتی همراه اوست. وقتی مرا دید به خود چسبانید و بین دو چشمانم را بوسید و در آغوش نشانید و گفت: مرحبا به دخترم!

سپس به من گفت: ای حبیبه من! آیا نمی بینی چیزهایی که خداوند برای تو آماده کرده و چیزهایی که تو جلوتر فرستادی؟ بعد قصرها یی درخشان که در آن چیزهای ظریف نوظهور رنگارنگ و زینت و زیورها بود به من نشان داد و گفت: اینجا مسکن تو همسرت و فرزندانت و کسانی است که تو و آنان را دوست دارند. گوارا باد بر تو که بعد از چند روز نزد من می آیی. با شنیدن این کلام قلبم به تپش افتاد و شوقم شدیدتر شد و هراسان از خواب بیدار شدم.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی فاطمه علیها السلام در خوابگاهش بیدار شد با صدای بلند مرا صدا زد. نزد او آمدم و به او گفتم: چرا ناراحت هستی؟ فاطمه علیها السلام خوابی که دیده بود به من خبر داد، و از من عهد خدا و رسول صلی الله علیه و آله گرفت که وقتی از دنیا رفت به کسی جز ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و ام ایمن و فضه، و از مردان: دو پسرش و عبدالله بن عباس و سلمان فارسی و عمار بن یاسر و مقداد و ابوذر و حذیفه خبر ندهم، و به من گفت: من بعد از مردن حلال کردم که بدن مرا ببینی. تو همراه آن زنها باش که مرا غسل می دهند، و مرا شب دفن کن، و قبرم را به کسی خبر مده!

وقتی آن شب رسید که خداوند اراده کرده بود او را گرامی بدارد و به سوی خود ببرد رو کرد و گفت: و علیکم السلام. بعد به من گفت: پسر عمو، جبرئیل آمد و به من سلام کرد و گفت: خدا سلام به تو می رساند ای حبیبه حبیب خدا و میوه قلب پیامبر! امروز در رفیق اعلی و جنةالماوی به او ملحق می شوی.

بعد برگشت و می شنیدم که بار دیگر گفت: و علیکم السلام. بعد گفت: پسر عمو به خدا قسم میکائیل است. و به من همان سخن رفیقش را گفت. سپس گفت: و علیکم السلام.

بعد فاطمه علیها السلام را دیدیم که چشمانش را کاملا باز کرد و گفت: پسر عمو، والله حق است. این عزرائیل است که بالها یش را به مشرق و مغرب باز کرده و پدرم را برای من به این اوصاف توصیف می کند.

و از فاطمه شنیدم می گوید: «و علیک السلام یا قابض الارواح»، در قبض روح من عجله کن و مرا آزار مکن.

بعد شنیدم می گوید: پروردگارا! به سوی تو می آیم نه به سوی آتش. سپس چشمانش را بست و دستها و پاها یش را دراز کرد مثل اینکه فاطمه علیها السلام هرگز زنده نبوده است. (7) .


(7) دلائل الامامة، طبری،ص 43.

ابوذر می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله مرا فرستاد که علی علیه السلام را دعوت کنم. به خانه علی علیه السلام آمدم و او را صدا زدم ولی کسی جواب مرا نداد. دیدم در خانه علی علیه السلام آسیاب می گردد و آرد می کند، ولی کسی در کنار آن نیست. علی علیه السلام را صدا زدم و بیرون آمد، و پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی به او گفت که من نفهمیدم.

گفتم: عجب است از آسیابی که در خانه علی علیه السلام می گردد و هیچ کس در کنار آن نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه (س) را پر از ایمان و یقین کرده، و خداوند ضعف جسم او را می دانسته و او را در زندگی یاری نموده و کفایت کرده است. مگر نمی دانی خداوند فرشتگانی دارد که آنان را به یاری آل محمد علیهم السلام مأمور کرده است. (5) .


(5) بحار الانوار، ج 43، ص 29، ح 34.

دیدار ملائکه با فاطمه علیها السلام در این چند نمو.نه ای که ذکر شد محدود نبوده، بلکه خداوند آنها را برای خدمت به فاطمه علیها السلام مأمور و موظف ساخته بود و پیوسته در رفت و آمد به خانه و حضور زهرا بودند.

ملائکه گاهی حسنین را مراقبت و مواظبت می کردند و گاهی برای آنان و خود فاطمه علیها السلام لباسهای بهشتی می آوردند و حتی در دستاس و آرد کردن جو و گندم یاور فاطمه علیها السلام بودند، و برای هرگونه خدمتگزاری صف کشیده و از هم سبقت می گرفتند...

اگر کسی مختصر اطلاعاتی در مورد سیره آن حضرت داشته باشد، به یقین می داند که فاطمه علیها السلام کسی است که پیوسته مشمول الطاف الهی بوده و فرشتگان آسمانی در ایام مختلف به خدمت او می پرداختند...

روزی پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله به معرفی دخترش فاطمه علیها السلام پرداخت و او را برترین زن جهان از اولین و آخرین خواند، آنگاه اضافه کرد:

«انها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون ألف ملک من الملائکة المقربین».

او هنگامی که در محراب عبادت می ایستد، هفتاد هزار نفر از ملائکه برای او سلام و درود می فرستند... (4) .


(4) عوالم، ج 11، ص 99.

امام باقر علیه السلام می فرمایند: چون خداوند اراده کرد که مصحف فاطمه (س) را به آن حضرت بفرستد، به جبرئیل، میکائیل و اسرافیل دستور داد آن را به فاطمه علیها السلام برسانند و این قضیه در نیمه شب جمعه اتفاق افتاد، آنان در حالی فرود آمدند که آن بانو مشغول عبادت الهی بود. پس از عرض سلام به او گفتند: (خدا) بر تو سلام می فرستد، آنگاه مصحف را به وی تحویل دادند.

فاطمه علیها السلام پس از تحویل مصحف گفت: بر خدا باد سلام و او سلام است و برای او سلام است و برای شما سفیران پروردگارم سلام. (3) .


(3) عوالم، ج 11، ص 190.

سلمان فارسی (ره) می گوید:

روزی از خانه بیرون آمدم، در حالی که ده روز از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه وآله گذشته بود. علی علیه السلام را دیدم به من فرمود: ای سلمان! تو پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله بر ما جفا نمودی.

عرض کردم: ای محبوب من، ای ابا لحسن! کسی همچون شما مورد جفا قرار نمی گیرد. بلکه حزن و اندوهم پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله باعث شد نتوانم به زیارت شما بیایم.

حضرت فرمود: ای سلمان! برو به خانه نزد فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله، زیرا او مشتاق دیدار توست. می خواهد از هدیه ای که از بهشت برایش آورده اند به تو هم بدهد.

عرض کردم: آیا مگر پس از حضرت رسول برای آن حضرت از بهشت تحفه و هدیه می رسد؟

فرمود: آری، دیروز رسید.

سلمان فارسی (ره) می گوید: سراسیمه خود را نزد آن حضرت رساندم و با اجازه زهرا علیها السلام وارد خانه شدم، دیدم حضرت نشسته و بر روی خود عبای کوتاهی انداخته است. در پیشگاهش زانوی ادب زدم. آن حضرت به من فرمود: ای سلمان! بعد از رحلت پدرم به من جفا کردی؟

عرض کردم: ای حبیبه من! آیا من به شما جفا کردم؟

فرمود: پس چه کسی؟ ای سلمان! بنشین و آنچه به تو می گویم، خوب فراگیر! حضرت فرمود: دیروز همین جا نشسته بودم و در منزل هم بسته بود. در این فکر بودم که با وفات پدرم وحی الهی از ما قطع شد و از رفت و آمد ملائکه دیگر خبری نیست، بسیار غمگین و محزون بودم. به ناگاه در منزل باز شد و سه دختر وارد شدند که از نظر زیبایی، شادابی و معطر بودن بی مانند بوده و هیچ چشمی به زیبایی آنان ندیده است. از جایم برخاسته و به سوی آنان رفتم. پرسیدم: از زنان مکه هستید یا مدینه؟

گفتند: ای دختر رسول خدا! ما اهل مکه و مدینه نیستیم و نیز از ساکنان زمین نمی باشیم، ما از حوریان بهشتی و مشتاق و دوستدار تو هستیم. خداوند ما را نزد شما فرستاده است.

من از یکی که بزرگتر می نمود پرسیدم: اسم تو چیست؟

جواب داد: مقدوده.

گفتم مقدوده چرا؟

گفت: من برای مقداد بن اسود کندی صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله آفریده شده ام.

سپس به دوّمی گفتم: نام تو چیست؟

گفت: ذرّه؛ وقتی علّت آن را سؤال کردم، جواب داد: من برای ابوذر غفاری آفریده شده ام.

از سومی پرسیدم: اسم تو چیست؟

گفت: سلمی.

گفتم: به چه مناسبت سلمی نامیده شده ای؟

گفت: من برای زندگی با سلمان فارسی، دوست و خدمتکار پدر تو رسول خدا صلی الله علیه وآله می باشم.

حضرت ادامه داد: سپس حوریان بهشتی خرمایی تازه به من دادند که از مشک خوشبوتر بود.

آنگاه حضرت فاطمه علیها السلام مقداری از آن خرماها را به من داد و فرمود: ای سلمان! با این خرما افطار کن و فردا هسته آن را برایم بیاور!

سلمان گوید: من خرما را گرفته از حضورش مرخص شدم. در کوچه های مدینه به طرف منزل می رفتم، به هر کس از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله می گذشتم، می پرسید: چه بوی عطر دلنشینی! آیا مشک با خود داری؟

در جواب می گفتم: آری. در موقع افطار با خرما روزه ام را باز کردم، ولی نه هسته داشت و نه ریگ و نه خاشاکی.

روز بعد نزد آن حضرت رفته عرض کردم: من دیروز روزه ام را با تحفه و هدیه شما باز کردم ولی هیچ هسته ای نداشت. حضرت فرمود: ای سلمان! هیچ گاه هسته ای نخواهد داشت، زیرا خرماها از نخلی است که خداوند آن را در دارالسلام (بهشت) با کلام و سخنی کاشته است که پدرم حضرت محمد صلی الله علیه وآله به من آموخت و من هر صبح و شام بر آن مواظبت می کنم. (2) .


(2) بحارالانوار، ج 22، ص 352 ؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 258.

خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم