حضرت زهرا علیها السلام در دفاع از امام، در برابر مهاجمان فرمود:
ای گمراهان و دروغگویان! چه می گویید و چه می خواهید؟
ای عمر! آیا از خدا پروا نداری؟ این گونه می خواهی وارد خانه من شوی؟
آیا با حزبت که حزب شیطان است، مرا می ترسانی در حالی که حزب شیطان ناتوان است!
وای بر تو! این چه جرأت و جسارتی است که بر خدا و پیامبر او داری؟ آیا می خواهی دودمان پیامبر را نابود کنی؟ و نور خدا را خاموش؟ آگاه باش که خداوند نور خود را فروزان و جاودانه نگه می دارد.
از شرکت و حضور در میان نامحرمان پرهیز داشتم، اما تهاجم و طغیان تو مرا از خانه بیرون کشید و حجت را بر تو و بر دیگر گمراهان تمام کرد.
سوگند به خدا، چون کراهت دارم که بی گناهان دچار بلا و گرفتاری شوند، دست از نفرین بر می دارم.
اگر چنین نبود، می دانستی که سوگند و نفرین من به سرعت تحقق می یافت و عذاب خدا فرو می بارید.
پس از کوبیده شدن بین در و دیوار و به شهادت رسیدن حضرت محسن علیه السلام فرمود:
ای پدر! رسول خدا! بنگر که با دختر مورد علاقه ی تو چنین رفتار می شود:
آه: ای فضه بیا و مرا دریاب. سوگند به خدا، فرزندی که در شکم داشتم، کشته شد. (2) .
اینجا بود که حضرت زهرا علیها السلام نگاه به قبر پدر کرد و فرمود:
«یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافة!
یا ابابکر ما اسرع ما اغرتم علی اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله؟ و الله لا اکلم عمر حتی القی الله».
وای ای پدر ای پیامبر خدا! چه مصیبت هایی که از دست پسر خطاب و پسر ابی قحافه کشیدیم!
ای ابوبکر! چه زود کینه توزیهای خود را بر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله ظاهر کردید!! سوگند به خدا از این لحظه، تا روزی که خدا را ملاقات می کنم، هرگز با عمر صحبت نخواهم نمود! (3).
(2) الوافی، ج 2، ص 188 ؛ اصول کافی، ج 1، ص 460 .
(3) الغدیر، ج 7، ص 78 ؛ ج 5، ص 373 ؛ بحارالانوار، ج 28 ، ص 322 ؛ ج 43، ص 197.