امام حسن علیه السلام در دوران پنج سالگی، به مسجد می رفت و پای منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشست و آنچه در مورد وحی از آن حضرت می شنید در برگشت به منزل، برای مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل می کرد. (بدین ترتیب که همچون یک خطیب روی متکایی می نشست و سخنرانی می نمود و در ضمن سخنرانی آنچه که از پیامبر صلی الله علیه وآله فرا گرفته بود بیان می کرد). حضرت علی علیه السلام هر گاه وارد منزل می شد و با فاطمه زهرا علیها السلام سخن می گفت در می یافت که فاطمه از تمام آیات نازل شده قرآن اطلاع دارد، از او پرسید: با این که شما در منزل هستید چگونه از آنچه که پیامبر صلی الله علیه وآله در مسجد بیان کرده آگاه هستی؟
فاطمه زهرا علیها السلام جریان را برای علی علیه السلام شرح داد که این آگاهی از ناحیه فرزندش حسن می باشد. روزی علی علیه السلام در گوشه ای از منزل مخفی شد. حسن که در مسجد، سخنان پیامبر را شنیده بود وارد منزل شد و طبق معمول بر متکایی نشست، تا به سخنرانی بپردازد. ولی لکنت زبان پیدا کرد،
حضرت زهرا علیهاالسلام تعجب نمود. حسن علیه السلام به مادرش عرض کرد: تعجب نکن، زیرا که شخص بزرگی، سخن مرا می شنود و استماع او مرا از بیان مطلب، باز داشته است. در این هنگام علی علیه السلام از مخفیگاه خارج شده و فرزندش، حسن را بوسید. (1) .
(1) سفینة البحار، ج 1، ص 245.