خوددوستی و دگردوستی، دو کشش فطری و طبیعی هستند که آفریدگار فرزانه هستی آن دو را در نهاد انسان آفریده و هر کدام را شاخه ای از درخت تناور نیک بختی او قرار داده، که هر کدام نقش سرنوشت سازی در سعادت و سلامت فرد و جامعه دارند و درست به همین دلیل هم هر کدام باید رهبری، تربیت و در جای مناسب ارضا گردند.
تمایل به خویشتن یا خوددوستی از کشش های مشترک میان انسان و حیوان است و بسان دیگر تمایلات حیوانی، به خودی خود رشد میکند، به تدریج شکوفا می گردد و نیازی به حمایت از آن نیست، بلکه باید رهبری و تعدیل گردد. و نقش آن این است که باعث صیانت و حراست انسان و تضمین گر حقوق و شئون فرد است. او را به خود توجه می دهد تا با خردورزی و هوشمندی هر آنچه برایش مفید است، جلب و زیانها را از خود دور سازد. اما دگردوستی از کشش های عالی و ویژه انسانهاست و بسان دیگر تمایلات عالی کم فروغ است و بدون تربیت و حمایت و تدبیر سازنده، نیرومند و شکوفا نمی گردد و این رسالت پدران و مادران، آموزگاران و مربیان، رهبران راستین و روشنفکران، نویسندگان و گویندگان و رسانه های گروهی است که این کشش اوج بخش را با تدابیر شایسته و ارائه الگو رشد دهند و آن را به تدریج شکوفا و به گل و میوه بنشانند تا در پرتو شکوفایی آن، نسیم مهر و محبت، دگردوستی و مردم خواهی، آزادی و برابری، امنیت و سلامت، حق گویی و عدالت، صلح و مسالمت در جامعه جریان یابد و آفت های مرگبار خودکامگی، خودپرستی، استبداد، انحصار، سرکوب و پایمال شدن حقوق و آزادی انسانها قوس نزولی بپیماید؛ چرا که این کشش دگردوستی است که باعث مهر و محبت به دیگران می شود و با توجه دادن انسان به مردم، او را از کمند خوددوستی و خودکامگی نجات بخشیده و زندگی را مهر و صفا می بخشد.
احیای این کشش انسانی است که روح مهر را در کالبد جامعه می دمد، نسیم جان بخش دگردوستی را به جریان می اندازد، تعاون و همکاری در قلمرو حق و عدالت را تعمیق می بخشد، و مردم را بسان اعضا و اندام های یک پیکر سالم و زنده، در غم و شادی و درد و آسایش، با یکدیگر شریک می سازد.
درست از این زاویه است که در هر جامعه ای خوددوستی و شخص پرستی مورد تشویق و حمایت قرار گیرد، آن جامعه به آفت خودپرستی، خودکامگی، استبداد، خشونت، بی رحمی، پایمال ساختن حقوق و آزادی دیگران سقوط می کند و در هر تمدن و دنیایی که دگردوستی مورد تشویق و پرورش جدی قرار گیرد، درنده خویی و خودکامگی، تضعیف و انسان به آزادی و امنیت و رعایت حقوق و آزادی دیگران اوج می گیرد و رشته های صلح و دوستی تقویت می شود.
و ریحانه ارجمند پیامبر، بزرگ پرچمدار این راه و رسم و سمبل این دگردوستی و نمونه این مردم خواهی و معمار چنین جامعه و دنیایی بود؛ همان گونه که خردمندترین بانوی جهان هستی و پیشتازترین آنان در کرامت و کمال و داناترین شان در ابعاد گوناگون علمی و عقیدتی و فرهنگی، و شجاع ترین انسانها در برابر هجوم حوادث و کوشاترین آنان در بندگی خدا بود و در زندگی پر افتخار خویش، مردم دوست ترین و مردم خواه ترین بانوان گیتی نیز بود و به انسان و انسانیت بها می داد و مهر می ورزید و ارزشی فراوان قائل بود.
او به راستی دخت پیام آور رحمت و مهر و محبت بود و در دگردوستی و مردم خواهی و مهر به انسانها پرتوی از مهر خدا و نسخه ای از وجود پیامبرش بود. از وجود همو که خدا درباره اش فرمود:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (1) ؛
از پرتو رحمت خدا در برابر مردم نرمخو و پرمهر شدی، و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از گردت پراکنده می شدند؛ از این رو آنان را مورد عفو قرار ده و برایشان از بارگاه خدا آمرزش بخواه و در اداره امور جامعه با آنان مشورت کن.
آری، او هدیه ای آسمانی، روحی بزرگ، الهام بخشی دلسوخته، توحیدگرایی شوریده، امیدآفرینی نستوه، و نمونه صفا و صداقت و بشردوستی بود، رنج ها و دردهای مردم را حس می کرد، از مشکلاتشان آگاه بود، و خود را شریک غم و اندوه آنان می دانست.
جز به سود مردم سخن نمی گفت و جز برای تقرب به خدای آنان گام نمی سپرد و جز در راه نیکی و نجاتشان تلاش نمی کرد.
هر زیانی به مردم می رسید، برای او دردناک بود و هر آفتی که حقوق و آزادی آنان را تهدید می کرد، برای او تحمل ناپذیر، و بر هدایت و نجات همگان، سخت کوشا و بی قرار و ناآرام و خستگی ناپذیر بود.
درست گویی نسخه ای از پدرش پیامبر بود و شعله ای از آن مشعل و فروغی از آن خورشید.
یکی از دانشمندان می گوید: او بسان پدر، آموزگار و مربی والای خویش؛ رنج مردم، او را رنج می داد و درد آنان، او را دردمند می ساخت. گرفتاری مردم بر او سخت می نمود و فشار روزگار بر آنان، گویی فاطمه را می فشرد. او از گرسنگی آنان احساس گرسنگی می کرد. در فراز و نشیب ها، یار و مددکار و غمخوار زنان و دختران و همه مردم رنجدیده بود و بر مشکلات آنان حساس بود و گره گشایی می کرد و آنجا که رفع گرفتاری و مشکلات مردم در توانش نبود، برایشان از ژرفای جان دعا می کرد و از بارگاه خدا برای آنان مدد می خواست و درس مردم دوستی و مردم خواهی را در قالب دعا و نیایش به دیگران می آموخت.
پرتوی از مردم دوستی و مهر او در مورد گرسنگان، بینوایان، درماندگان، یتیمان، اسیران و احترام به همسایگان را که چگونه از همه امکانات خویش برای آنان مایه می گذارد، همه را می توان از دعای نیمه شب او به همسایگان نگریست؛
و نیز از انفاق گردن بند اهدایی دوست و دخت عموی شهیدش، حمزه، به سالمندی گرسنه و محروم؛
و نیز از انفاق پیراهن شب عروسی اش به زنی بینوا؛
و از انفاق افطار خود و فرزندانش در راه خدا که سوره «انسان» نشانگر آن است؛
و نیز از خطبه اش در برابر بیداد و فریب، و نیز سخنانش با زنان مدینه که بسان پیامبر نگران آینده جامعه بود، نگریست.
ریحانه پیامبر، دگردوستی و مردم خواهی را یکی از رازهای صعود جامعه ها و یکی از عوامل رشد و نیک بختی مردم می نگریست و خودخواهی و خوددوستی و خودپرستی را از آفت های تعالی و تکامل و از عوامل انحطاط می دانست؛ درست همان گونه که فرزندش امام کاظم علیه السلام فرمود:
«أن اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانة و عملوا الحق» (2) ؛
مردم روی زمین تا زمانی که دوستدار یکدیگر باشند و امانت ها را گرامی شمارند و بر اساس حق و عدالت رفتار کنند، در مهر و رحمت خواهند زیست.
او دگردوستی و مردم خواهی را یک وظیفه اسلامی می شمرد؛ درست همان گونه که پدر گرانمایه اش فرمود: کسی که شب را به بامداد آورد و در اندیشه اصلاح امور و تدبیر شئون جامعه و مردم نباشد، از اسلام بیگانه است.
او دگردوستی را نشانه ایمان و توحیدگرایی می دانست؛ درست همان گونه که پدر و آموزگارش فرمود:
«لیس بمؤمن من بات شبعانا و جاره طاویا»؛
کسی که خود، شب را سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، از ایمان آوردگان و ایمان داران نیست.
و به همین دلیل بود که سه روز را بدون افطار روزه می گرفت و غذای خویش را به بینوا و پدرمرده و اسیر انفاق می کرد و پرده خانه اش را به منظور تهیه پوشش و لباس برای محرومان به سوی پدر می فرستاد و دستبند فرزندانش را برای هزینه زندگی آنان.
او دگردوستی را از نشانه های مردم پرواپیشه می نگریست؛ درست همان گونه که همتا و همپروازش، امیرمؤمنان، در وصف مردم پرواپیشه میفرمود:
«نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحة» (3) ؛
از ویژگی های انسان باتقوا این است که نفس او از تدبیر او در رنج و زحمت می افتد تا مردم از سوی او در آسایش و راحتی باشند.
و بر این باور بود که در زندگی مشترک با همسر و فرزندانش در قناعت سرفرازانه می زیست تا امکان انفاق و رسیدگی به محرومان را برای علی علیه السلام فراهم آورد.
او دگردوستی را یک رسالت انسانی وصف می کرد؛ درست بسان پدرش پیامبر که می فرمود:
«من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»؛
اگر کسی بشنود که ستمدیده ای از هر دین و آیین، مسلمانان را به یاری می طلبد و ندای او را پاسخ ندهد، مسلمان نیست.
او با بیان و عملکردش به همگان از جمله فرزندانش درس نوع پروری و انسان دوستی و مردم خواهی می داد.
چه بسیار که خود گرسنه می ماند و دیگران را سیر می کرد، خود لباس ساده می پوشید و پیراهن عروسی اش را به بینوا می داد، خود به پروا و ایمان و اخلاص و ارزشها و زیبایی های فناناپذیر و ماندگار پای می فشرد و زینت و زیور و گردنبندش را در راه خدا هزینه می کرد.
خود قناعت سرفرازانه می نمود و بخشی از هزینه زندگی خود و فرزندانش را به محرومان هدیه می کرد.
او دیگران را به ایثار و مردم خواهی تشویق می نمود و هماره، خواهان آسایش و نجات و نیک بختی دیگران بود و در راه خشنودی خدا، مردم را بر خود مقدم می داشت؛ حتی در دعا و طلب خیر برای آنان.
در این مورد دومین امام نور آورده است که: مام گرانمایه ام فاطمه را در یکی از عبادت ها و راز و نیازهای شبانه اش دیدم که پس از نماز و نیایش، به زنان و مردان توحیدگرا و باایمان با نام و نشانشان دعا می کند و برای آنان از خدا خیر و سعادت و حسن عاقبت و دیگر نعمت های خدا را می طلبد، اما نیک گوش کردم، دیدم گویی تنها در اندیشه دیگران است و از بارگاه خدا برای آنان نعمتهای دنیا و آخرت را می خواهد و برای خود گویی چیزی نمی خواهد. به آن حضرت نزدیک شدم و گفتم: مادر جان! چرا همان گونه که برای دیگران دعا می کنی، در حق خود دعا نمی کنی و چرا آنچه را برای دیگران می خواهی، نخست برای خویشتن نمی خواهی؟
«فقلت لها: یا اماه! لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟»
او با بیانی الهام بخش و درس آموز فرمود: گرامی فرزندم! حسن جانم! در مسایل مادی و ارزشهای دنیوی، نخست باید به فکر رفاه و آسایش همسایگان و همنوعان بود و آنگاه به فکر خویشتن.
«فقالت: یا بنی الجار ثم الدار» (4) .
و بدین سان ریحانه بشردوست پیامبر درس دگردوستی و مردم خواهی و رسیدگی به حال و روز توده های محروم جامعه را به عصرها و نسل ها آموخت.
(1) سوره آل عمران، آیه 159.
(2) مجموعه ورام، ج 1، ص 12.
(3) نهج البلاغه، خ 194.
(4) بحارالانوار، ج 43، ص 81.